پروندهای برای شعر گیلکی
چکیده:
گیلان در تاریخ ادبیات خود، از گذشتههای دور، فاقد ادبیات مکتوب به زبان گیلکی بوده است و این شاید به گفتهی کریم کشاورز نداشتن خط و محرومیت در ارتباط با مبادلات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در قلمرو حاکمیت ساسانیان، سامانیان و بعد از آن باشد. برخلاف امروز که آگاهی و میزان با سوادان در گیلان بیش از هر زمان دیگر بالاست، در دورههای پیشین، نه خط داشتند نه سواد. اما، گیلان با همهی موانع موجود درگذشته، خالی از ادب و فرهنگ نبود و یادگارهایی از خود به جای گذاشته است از جمله اشعاری که در سدههای چهارم و پنجم هجری قمری سروده شده است و چند بیتی در تاریخ ادبیات گیلان به ثبت هم رسیده است.
اما نخستین شاعر گیلانی که از او به عنوان اولین سرایندهی شعر گیلکی نام برده میشود، پیرشرفشاه دولایی معروف به سید شرفشاه است که ازعارفان قرن هشتم ه. ق میباشد. او در دوبیتیسرایی مهارت داشت و 772 دوبیتی که هر یک از آنها را خود “چهاردانه” نام نهاده و خارج از وزن هجایی سنتی سروده شده از او به یادگار مانده است. بعد از او تا انقلاب مشروطه، تاریخ ادبیات و شعر گیلان، دیگر نام شاعری را با عنوان شاعر گیلکیسرا، در خود ثبت نکرده است. به عبارتی، گیلان درعمر تقریباً هفت هزار سالهی خود، تا آن مقطع از تاریخ، بیش از سه شاعر گیلک زبان نداشته است. اما از دورهی مشروطهخواهی تا به امروز، گیلان شاعران فراوان و خلاقی را هم در حوزهی زبان مادری و قومی خود و هم در حوزهی زبان رسمی کشور به جامعهی هنری معرفی کرده است. انقلاب مشروطه، زمینی بود که بذر شعر و ادبیات گیلان در آن روییده شد.
مقدمه:
شعر به طور کل و در اینجا شعر گیلکی به طور خاص، مثل هر پدیدهی دیگر اجتماعی، شرایطی را از سر گذرانده است که جدا از وضعیت اجتماعی مثل اقتصاد، سیاست، فرهنگ، محرومیت اقوام از آموزش به زبان مادری و… نمیباشد. زبان گیلکی که یکی از زبانهای مادری اقوام ایران است، متأسفانه به دلیل همان وضعیت ناسازگار فوق، نتوانست آنچه را که شایستهی این قوم است، در حوزههای مختلف علوم، ادبیات و شعر آثاری به صورت منثور و منظوم از خود به جای نهد و به همین دلیل، تاریخ گیلان از معرفی چهرههای شایسته خود به جامعه محروم ماند، اما، این قوم بی کار ننشست و در تغییر شرایط، جانانه کوشید که آخرین آن شرکت در انقلاب مشروطۀ ایران بود از جمله حضور میرزا حسین خان کسمایی، شاعر و مبارز گیلانی در صف اول جنبش مشروطهخواهی است. بنابراین در بررسیی شعر گیلکی و سبب شناسی تحول دیرهنگام آن، بحث و بررسیی موضوع را با اشارهای کوتاه به تاریخ گیلان آغاز میکنیم.
بحث و بررسی:
تاریخ تولد گیلان به ماقبل تاریخ برمیگردد، چرا که مثل هر جای دیگر کرهی زمین، فاقد نشان در تاریخ است. به عبارتی نمیتوان تاریخ دقیقی برای شناخت گیلان بیان نمود و به ناچار رجوع به کتابها و آثار کشف شدهی تاریخی به عنوان موثقترین منبع تاریخی تا کسب اطلاعات دقیق احتمالی بعدی، درستترین کار خواهد بود.
بر اساس کشف آثاری از دورههای مربوط به زمینشناسی مثل نئولیتیک (neolithque) یا نوسنگی که شروع آن را به پنج هزار سال قبل از میلاد مسیح تشخیص دادهاند، نشان میدهند که در منطقهی شمال ایران، از گیلان تا مازندران وگلستان، حیات و زندگیی انسانی جریان داشته است. کشف استخوان اجداد انسان امروز در گرگان و رحمت آباد گیلان، وجود حیات در دورههای ماقبل تاریخ در حوزههای شمالیی ایران را تأیید میکند. و حتی عدهای از محققین مثل هنری فیلد معتقدند که به علت عوامل مثبت جغرافیایی مثل زمین، کوه، آب، دریا، شکار، کشاورزی و هوای مناسب در گیلان و مازندران، زیستگاه ساکنان اولیهی ایرانیان بوده است (1343: 176) و ساکنان آن دارای تمدن بوده و پیش از ورود آریاییها دارای خط بودهاند و یا با خط آشنایی داشتهاند. مُهری با خط کاسی که در موزهی آرمیتاژ وجود دارد و هم چنین مُهرهای دیگری در حدود 11 عدد که در حفاریهای مارلیک به دست آمده است، وجود خط و آشنایی گیلانیان با هنر نقاشی و حکاکی در سه هزار سال قبل از میلاد مسیح را ثابت میکند.
در ارتباط با نام گیلان سه روایت نقل شده است، روایت اول حکایت از آن دارد که چون این منطقه محل سکونت قومی به نام گِلای یا گِل بوده است، با اضافه کردن پسوند “ان” به آن که به زبان فارسی معنای مکان را میدهد، شده است گیلان به معنیِ محل گیلها .در روایت دوم، الکساندر خودزکو در کتاب خود “سرزمین گیلان”، نام گیلان را ناشی از وجود سرزمین باتلاقی میداند که ساکنان آنجا، گِل را به زبان محلی “گیل” میگویند که جمع آن میشود گیلان و آن محل را به همین نام میخواندند. اما در روایت سوم، گروهی دیگر از محققین از جمله در کتابهای “بستان السیاحه”، “اخبارالدول” و “تحفه الادب”، نام گیلان را از جیل میدانند و معتقدند که جیل بن ماسل، از اعقاب نوح پیغمبر، این سرزمین را آباد کرده است. اما این روایت نمیتواند قابل قبول باشد، زیرا واژهی گیل بعد از حملهی اعراب به ایران تبدیل به جیل شده است و این منطقه گاهی گیلان و گاهی جیلان و گاهی هم جیلانات خوانده میشده است.
از اقوام اولیه و ساکنان نخست گیلان نمیتوان با قاطعیت سخن گفت ولی میتوان از قبایل ساکن آن از شرق تا غرب گیلان، تا آنجا که شناخته شدهاند نام برد:
1– قوم هیرکانی یا هیرکانیان، از نژاد آریایی که در هیرکانیا که بعدها گرگان یا جرجان نام گرفت ساکن شدند. بنا به گفتهی دیاکونوف، هیرکانیه (گرگان یا جرجان )، همان پارت است که نطفهی قدرت اشکانی در همین منطقه بسته شد.
2- کادوسیها یا گِلها، از ساکنان قدیمی گیلان بودند و دیاکونوف دربارهی این قوم مینویسد که حکومت ماد از مطیع کردن آنها عاجز بود، اما آنها با روی کار آمدن کوروش از او اطاعت کردند. احمد کسروی و مشیرالدوله پیرنیا، کادوسیان را، اجداد اولیهی قوم طالش میدانند ولی تاکنون مدرکی در این مورد ارائه نشده است.
3- کاسپیها یا کاسیها از ساکنان اولیه و معروف گیلان به شمار میآیند که قبل از آریاییها در این منطقه سکونت گزیدند و نام دریای خزر را به نام خود کاسپین ثبت کردند و در هزارهی چهارم و پنجم قبل از میلاد، کشاورزی را در سواحل دریا گسترش دادند. گروهی معتقدند، چون گیلانیها به آدمهای سفیدپوست، چشم آبی و سبز و زردمو، کاس میگفتند، کاسپیها از همان کاس گرفته شده است. هرودت در کتاب خود از کاسیان به عنوان گروهی مسلح نام میبرد که در لشکر خشایارشاه در جنگ با یونانیان شرکت داشتند.
4- آماردها یا ماردها یا امردها، یکی از اقوام مستقل ساکن اطراف دریای خزر بوده و به گفتهی مؤلفان عهد باستان، احتمالاً یکی از تیرههای اقوامی چون کادوسیان هم ممکن است باشند که در حوالی سفلای سفیدرود ساکن بودند و آنها را مردمانی شجاع، جنگجو و غیر آریایی میدانستند.
5- ان آریاکیان یا ان آریائیان، به کسانی که اصلاً آریایی نبودند اتلاق میشد. پیشوند “ان” در جلوی اسم آنها به همین معناست. این قوم در کنار سایر اقوام دیگر، در جنوب دریای خزر ساکن بودند.
6- دربیکها یا دربیکهها، از اقوام دیگر ساکن گیلان بودند و در اطراف کوه درفک سکونت داشتند و میگویند نام بلندترین کوه گیلان، درفک ، با ارتفاع 2470 متر از نام این قوم گرفته شده است.
در مجموع با توجه به تحقیقات قدیم و جدیدی که صورت گرفته، میتوان به این نتیجه رسید که ساکنان اولیه گیلان، از جمله کاسیها، برای دسترسی به چراگاهها، جلگههای حاصلخیز و آب وُهوای مناسب، به سوی دریای خزر آمدند و این مهاجرتها سبب گشت که در میان اقوام ساکن گیلان از جمله آریاییها نزدیکی و یک ترکیب قومی اتفاق بیفتد و در بین آنها دو قوم گیل و دیلم شمار بیشتری از ساکنان منطقه را به خود اختصاص بدهند. گیلها در مکانی که بعداً به صورت شهرستان درآمد اقامت کردند و دیلمیان در مناطق کوهستانی ساکن شدند. به این مناطق ابتدا دیلمستان و بعدها گیلان اتلاق شد. بطلمیوس، دانشمند معروف یونانی، این دو قوم را از تیرهی مادها و یا از منسوبین آن میشناسد. (1)
بنابراین با توجه به آنچه که نوشته شد، در کشف آثار باستانی، چه در حوزهی میراث مادی و چه در حوزهی میراث معنوی، نوشتهای که حاکی از سرایش شعر و یا داستان و کلاً ادبیات گیلان باشد تاکنون به دست نیامده است، به جز همان مهرهایی که در حفاریها پیدا شدند. به عبارتی، گیلان در حوزهی تاریخ ادبیات و شعر تا قبل از جنبش مشروطیت، چیزی در حد هیچ بوده است.
شعر گیلان، بازتاب دوران:
شعر گیلان در چهار دوره قابل ارزیابی است:
1- دورهای که از ابتدا تا آغاز جنبش مشروطهخواهی رادربرمیگیرد و علیرغم زمان طولانیاش، بیش از سه شاعر به خود ندیده است.
2- دورهای که شاعران گیلک زبان با تکیه به شعر کلاسیک ایران، اوزان عروضی و افاعیل تولیدات خود را ارائه میدادند. دورهای که قبل و بعد از انقلاب مشروطیت را فرا میگیرد.
3- دورهای که در زمان نیما و بعد از آن، شاعران گیلانی روی به نوآوری کرده و مثل نیما دست به سرایش اشعار نو زدند.
4- دورهی بعد از نیما و یا به عبارتی پسانیمایی که شاعران بومی گیلان درکنار محصولات دو دورهی قبلی، با ارائهی جریانهای شعری، اشعار خود را به صورت آزاد و سپید میسرودند که تا به امروز نیز ادامه دارد.
1- این دوره از تاریخ ادبیات گیلان، اگر بتوان نام تاریخ را برآن نهاد، با سابقهی هفت هزارسالهاش که تا پیرامون جنبش مشروطهخواهی ادامه داشت، تاریخ پر باری نیست، چرا که بیش از سه شاعر گیلکیپرداز به خود ندیده است. دوتن از آنان به نامهای کماالدین بُندار رازی (متوفی در 410 ه ق) و قاسم انوار متخلص به قاسم که در قرن نهم میزیسته است، غیر گیلانی بودند. مجموعه شعری با عنوان “چموش نامه” از بُندار رازی گویا وجود داشته که تاکنون به دست ما نرسیده است و از دیوان اشعار قاسم انوار، برخی از سرودههای گیلکی او را میتوان در کتابهای مختلف پیدا کرد.
اما، شاعر مطرح این دوره، عارف قرن هشتم هجری قمری، پیر شرفشاه دولایی معروف به سید شرفشاه میباشد که اهل گیلان بوده و از او به عنوان اولین شاعر گیلکیسرا نام برده میشود. او اشعار گیلکی خود را بیشتر در غالب دوبیتی که هر کدام از آنها را “چهار دانه” نام نهاده، میسروده است. سید شرفشاه، “چهاردانه”های خود را خارج از اوزان عروضی، در وزن هجایی خاص خود میسرود. در سال 1372، ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان، سرودههای سید شرفشاه را به کوشش محقق گیلانی، عباس حاکی منتشر کرد. کتاب پیرشرفشاه در ادبیات زبان گیلکی از چند نظر دارای اهمیت است که عبارت است از:
الف– گذشت تقریباً 700 سال از تاریخ نگارش این اشعار و مقایسهی آن با سرودهها و نثر امروز زبان گیلکی، در حوزهی زبان و امر تحول در آن قابل اتکا است.
ب– کشف واژگانی در کتاب که امروز قابل استفاده نیستند و جزء واژگانی باستانی (آرکائیک) محسوب میشوند و چه بسا که بتوان از آنها بهره برد.
ج– بررسی وزنی که پیر شرفشاه در دوبیتیهای خود از آن بهره برده است.
د– و آخر این که، سرودههای پیرشرفشاه، اولین اثر مکتوب و کاملی است که به زبان گیلکی برای ما به یادگار مانده است و عدهای برای آن ارزشی معادل ارزش شاهنامهی فردوسی قائل هستند (گیلهوا، 1371: 1). مقبرهی پیر شرفشاه، اکنون در “دارسرا”ی رضوانشهر، زیارتگاه عاشقان او میباشد.
دو تا از “چهاردانه”های او را در زیر تقدیم میکنم:
(1) ترجمه:
شاه شرفما آب سر، راه کونما شاه شرف هستم روی آب راه میروم
وضو به دریا گیرما، نماز به کعبه خوانما وضو با دریا می گیرم و نماز را در کعبه میخوانم
دوزخ چی سگه که من از او واهمه کونما دوزخ چه سگی است که من از او بترسم
شاه محمد پاجه میره جاواکونما زیرپای حضرت محمد(ص) برای خودم جا باز میکنم
(2)
ایتا دوست داشتیم خدا ببرده جه می جا دوستی داشتم، خدا آن را از من گرفت
آیینه بو میره، بنا ببوم دیمه جا برای من آینه بود، گذاشته بودم نزدیک صورتم
الهی بشکنه گردن فلک هزار جا الهی گردن روزگار از هزار جا بشکند
می نازنین دوستا، دور بوکود جه می جا که دوست نازنینم را از من دور کرد
به این ترتیب، تاریخ بیش از هفت هزار سالهی گیلان نشان میدهد که این منطقه در حوزهی ادبیات و شعر تا حوالی انقلاب مشروطه، غیبتی بزرگ داشته و تا آن مقطع فقط سه شاعر گیلک در خود پرورده است که با فاصلهی زمانی اولین شاعر، بُندار رازی تا شاعر دوم، پیر شرفشاه 400 سال و با سومی، قاسم انوار، 500 سال اتفاق افتاده است واین شکاف هنری بین نسلها، تا همین سدهی اخیر ادامه داشته است. بنابراین، عدم تداوم و ارتباط هنری و فرهنگی در کنار عوامل طبیعی و اجتماعی دیگر از جمله جنگ، جغرافیای طبیعی، جغرافیای سیاسی، حملات نظامی، موانع سیاسی و…، مانع تولد و ادامهی جریان طبیعی ادبیات و هنر شد و گیلان نتواست مثل سایر نقاط، دورهها، سبکها، و موجهای هنری را در خود تجربه کند. به عبارتی، معایب کمی و کیفی ادبیات، شعر وکلا هنرگیلان یک ریشهی تاریخی دارد که تا دورهی مشروطهخواهی تداوم داشته است.
2- در دوران مشروطهطلبی، مردم گیلان نیز در کنار مردم دیگر ایران، پرچم مبارزه علیه ستم و استبداد را برافراشت، به گونهای که در فتح تهران از پیشگامان جنبش برای انقلاب مشروطه بودند و هنرمندان گیلانی ازجان وُ مال و هنر خود دریغ نکرده و آنچه را که در توان داشتند در راه انقلاب و آزادی ایثار نمودند. نسیم شمال و میرزا حسین خان کسمایی دو تن از نمونههای صادق آنان هستند.
آشنایی مردم ایران با تجدد و مدرنیته که با اعزام دانشجو به خارج که از دورهی عباس میرزا، ولیعهد دورهی قاجار، شروع و تا سالهای بعد نیز ادامه داشت، سبب شد که مردم با فرهنگ اروپایی آشنا شده و به مفهوم آزادی و ارزش اطلاع رسانی از طریق مطبوعات پی ببرند و ترجمه کتابهای خارجی در ایران، هنرمندان ایرانی را با جهان خارج از کشور آشنا کرده و ضرورت تحول در حوزههای مختلف اجتماعی و هنری را به یک نیاز اجتماعی تبدیل کند. یکی از ابزارهای معنوی زندگی انسان، ادبیات و شعراست که با تغییر شرایط و انطباق با دگرگونیهای محیط، هر دو تغییر میکنند، هم انسان و هم هنر مربوط به او. شعر نیز از این مقوله جدا نبوده و نیست. بورژوازی با تولد خود، چیزهای تازه و نو به جامعهی ایرانی عرضه کرد که از لباس و نوع پوشیدن آن گرفته تا شیوهی حکومت و ارگانهای وابسته به آن را دربر گرفت. در عرصهی شعر و ادبیات نیز این نوجویی و نوخواهی اتفاق افتاد. کتابهای گلستان، بوستان، اسکندرنامه، و مشابه آن دیگر خسته کننده و پاسخگوی زمانه نبودند و ناگهان کتابهای جدید، هم ترجمه و هم از نویسندگان ایرانی به جامعه سرازیر شدند، کتابهایی ماننده جام جم و خلسه، سفینهی طالبی و تمثیلات، پطر کبیر و شارل دوازدهم، خاطرات مادموازل دومونت پانسیه و بوسهی عذرا، سرگذشت ژیل بلاس، تاریخ سنت هلن دست به دست، میان آدمهای با سواد رد وُ بدل میشد و الکساندر دوما، نامی آشنا برای اهل کتاب گشت.
هنر نیز در دورهی مشروطه مثل هر پدیدهی اجتماعی دیگر در لحظهای دچار تحول و استحاله شد که مباسبات جدید در زندگی مردم نقش تعیین کننده به عهده گرفت. روزنامه یکی از آن پدیدههاست که در کنار ترجمه، تاسیس چاپخانه، مقالههای نوشته شدۀ نویسندگان ایرانی، راهاندازی دارالفنون، اعزام دانشجو به خارج، آشنایی پادشاهان قاجار با اروپا و سفرهای متعدد آنها به خازج از کشور و غیره از عوامل ایجاد تحول در جامعه، شعر و ادبیات ایران شد و به قول باقر مومنی، میتوان آن را در سه بخش بررسی کرد:
1- ادبیات علمی، ادبیاتی که پایه گذار اصلی آن، حکومت قاجار بود، زیرا دریافته بود که برای بقاء حاکمیت خود نمیتوان برای همیشه به جادو وُ جمبل و رمل وُ اصطرلاب متکی بود. دانش جدید را از اروپا میگیرند، منتها بعدا این دانش تبدیل به یک نیروی مادی شده وگریبان دولت را درجنبش مشروطه میگیرد.
2- ادبیات تفننی و یا به عبارتی ادبیات “شبچره” که بیشتر برای سرگرمی اوقات فراغت بود، مثل کتابهایی نظیر “طبیب اجباری، امیر ارسلان نامدار، سه تفنگدار، سرگذشت ناپلئون و تعدادی دیگرکه علیرغم قدرت تحمیق و تخدیر، بعضاً به بازکردن چشم وُ گوش خوانندهاش نسبت به پیرامون خود و جهان منجر میشد.
3- ادبیات اجتماعی- سیاسی که عامل گسترش آن فرهنگ بورژوایی اروپا در قرن نوزدهم بود که تأثیر خود را از راه ترجمه و مسافرتها به اروپا بر جامعه روشنفکری ایران گذاشت و ادبیاتی را که اشراف و حاکمیت حامی آن بود، رو به ضعف نهاد، ادبیات و شعری از نوع جدید که بورژوازی نوپای ایران از آن حمایت میکرد رو به رشد نمود. به همین دلیل در ادبیات دورهی مشروطهخواهی ایران که ترکیبی از بازتاب سازشهای بخش عناصر کهنهی سازش کردهی اشرافی با بورژوازی بود، گرایشهای متفاوت ادبی قابل مشاهده است. مثلاً دو کتاب “خلسه” و “کشف الغرایب” که نویسندهی هر دوی آنها از اشراف بودند، به جز زبان تقریباً ساده و پرخاشگر، خواهان هیچگونه تغییری در نظام حکومتی خود نبودند و اما از آنجا که ادبیات مشروطه به همهی طبقات و اقشار مختلف ترقیخواه تعلق داشت، در تمام حوزهها، از فلسفه تا شعر، بیشتر سیاسی بود، حتی ادبیات علمی، به گونهای که عبدالرحیم طالبوف از روشنفکران دورهی مشروطیت درکتاب خود “احمد” یا “سفینهی طالبی” که کتابی شبیه علم الاشیا ء و دربارهی شیمی، زمینشناسی، گیاهشناسی، صنایع و فنون است، کاملاً سیاسی مینویسد و میگوید:
“آنان که آزادیشان از دست رفت، اگر منتظر بشوند که غاصبان با طیب خاطر به ایشان برگردانند، عمرآنها کفایت نیل به مقصود را نمیکند. پس در سر حفظ حریت باید مرد و زحمت انتظار را نکشید”
بنابراین ادبیات مشروطه در متن یک مبارزه شکل میگیرد، مبارزهی نو علیه کهنه و به همین دلیل ویژگیهایی از خود بروز میدهد که موارد زیر را در بر میگیرد:
1- نوگرا و سنت شکن است.
2- برای اینکه انتقاد و اعتراضش بر دل مردم بنشیند از چاشنی طنز بهره میبرد.
3- ادبیاتی از نوع رئالیستی است و تکیهاش بر واقعیات ملموس در جامعه است.
4- ترقیخواه است، چون عقب ماندگیهای جامعه را برملا میکند.
5- دموکراتیک است چون علیه استبداد مینویسد.
6- ملی گراست چون مخالف حضور بیگانه و عناصر غیرلازم خارجی است.
7- خواهان تغییر مناسبات جامعه است و از این نظر اصلاح طلب یا انقلابی است.
مشروطهخواهی از جامعه نیز به شعر میرسد و میرزاآقاخان کرمانی، از متفکران دورهی مشروطه علاوه بر استفاده از شعر دوران گذشته، اصول جدیدی برای شعر و شاعری ارائه میدهد و مینویسد:
” شاعر نه آن است که حالت اشیاء و حقایق را بر خلاف واقع ترسیم نماید و مبالغه گویی چنان از حد بگذراند که معنی زایل گردد… شاعر باید تمام گل و ُبته و انسان و حیوان و دریا و آسمان و جنگل و کوه و صحرا را بعینها ترسیم و تصویر کند، به طوری که از نظر خواننده، اخلاق و آداب یک امتی مجسم شود و مقصود آن باید تنویر افکار و رفع خرافات و بصیر ساختن خواطر و تنبیه غافلین و عبرت و غیرت و حب وطن و ملت باشد” (2)
و آخوندزاده مینویسد:
“نظمی که حسن مضمون داشته، حسن الفاظ نداشته باشد مثل مثنوی مولانای رومی، این نظم مقبول است، اما در شعریتش نقصان است، نظمی که حسن الفاذ داشته حسن مضمون نداشته باشد مثل اشعار قاآنی تهرانی، این نظم رکیک و کسالت انگیز است ” (3)
و ملکم میگوید:
“در نوشتجات به جز ترتیب قافیه منظوری نداشتند، و اغلب اوقات به جهت ترتیب یک قافیه، چند سطر جفنگ میبافتند. در منشآت ایشان هر جا که لفظِ واصل بود، حکما کلمهی حاصل از عقبش میرسید” (4)
و یا حاجی زین العابدین مراغهای در کتاب خود “سیاحتنامهی ابراهیم بیگ” مینویسد:
” تا حال در وطن عزیز ما کسی از حب وطن دم نزده، مطالب را به طوری که عموم بتوانند از او حصهای بردارند، به حسب اقتضای وقت به قلم نیاورده، هر چه نوشتهاند در سودای عشق بلبل وُ پروانه وُ شمع یا راجع به اظهار فضیلت مؤلف و مصنف، یا مدح ممدوح غیر مستحق بوده …هموطنان ما بدانند که سوای عشق لیلی وُ مجنون و محمود وُ ایاز، که بین ادبا و شعرای ایران معروف و در نامه و چکامههای خود جز از آن سخن نمیرانند، عشقی دیگر نیز هست” (5)
و در ادامه میگوید:
“مقتضای زمان ما ساده نویسی است. باید ادبای ایران بعد از این حب وطن را نظما و نثرا با کلمات واضحه و عبارات ساده به خاص وُ عام تقدیم نمایند و مؤسس و مهیج و مشوق سادهنویسی شوند”(6)
بنا بر نوشتههای فوق، ادبیات مشروطه، سرشار از انتقاد و نقد شعر و ادبیات نسبت به ماقبل دورهی خود بود که نتایج حاصل از آن را در دورههای بعد، حتی بعد از شکست انقلاب مشروطیت دیدیم. تحول در شعر فارسی توسط نیما، یکی از آن پدیدههای غیرقابل انکار تأثیر ادبیات مشروطه میباشد که به حکم شرایط اتفاق افتاد.
نوگرایی و تجددطلبی در دورهی مشروطه، چه قبل و چه بعد از انقلاب مشروطیت، تأثیرخود را بر گیلان نیز گذاشت و هنرمندان گیلانی را به سوی مدرنیت و آزادیخواهی سوق داد. از جمله کتابهای ترجمه شده به زبان فارسی و پخش جزوههایی به زبان گیلکی و خط نستعلیق توسط میسیونهای مذهبی در رشت، در دورۀ مشروطه، در این گرایش بیتأثیر نبود. (فخرایی، 1358: 1) حسین کسمایی (1339-1280ه ق) از شاعران گیلکیسرای رشتی بود که تحت تأثیر شرایط اجتماعی در صف اول مشروطه خواهان قرار گرفت و بعد از بمب باران مجلس در دورهی محمدعلی شاه به فرانسه گریخت، اما پس از آرام شدن شرایط داخلی ایران مجدداً به ایران برگشت و در گیلان به تعلیم نظامی مجاهدان گیلانی مشغول شد و در کنار مبارزات نظامی و سیاسی خود، کار ادبی و سرودن شعر به زبان گیلکی را فراموش نکرد و حتی روزنامهای با عنوان “وقت” را منتشر نمود. حسین کسمایی پس از تعقیب و دستگیری و شکنجهی مبارزان گیلانی توسط قونسول روس نگراسف، دوباره به پاریس گریخت و در سال دوم جنگ جهانی اول (1280شمسی) به گیلان برگشته و به نهضت میرزا کوچکخان جنگلی میپیوندد و مسئولیت روزنامهی “جنگل” رابه عهده میگیرد. اما پس از انشعاب در جنبش جنگل و تسلیم خودسرانهی حاج احمد کسمایی یکی از سران جنبش، به حکومت وقت رضاشاه، از فعالیت سیاسی کناره گرفت و در اواخر عمر در ملک شخصی خود، سالکسار شفت، سکونت گزید و در سال 1339 قمری در سن 59 سالگی به علت بیماری کلیه درگذشت و در سلیمانداراب رشت به خاک سپرده شد.
بعد از پیرشرفشاه دولایی، شاعر قرن هشتم قمری، میرزا حسین خان کسمایی از شاعران نامدار شعر گیلکی است که در اشعار گیلکی خود از واژگان زندهی روز بهره برده و کمتر از کلمات نامانوس، متروک، و آرکائیک زبان گیلکی استفاده میکرد و به همین دلیل در کنار انتخاب سوژههای روز و عمدتاً اجتماعی، مورد استقبال عموم گیلانیان قرار میگرفت. بخشی از شعر او را در زیر میخوانیم:
بیا بی شیم کوهان جور، دور جه آدم کلکا
دوکونیم گالش جُور، کسوت ماتم کلکا
بنوشیم سبزه میان، قلهی کوه، شام وُ سحر
آب با مشت جه او چشمهی زمزم کلکا
بیدینیم دورنمای وطن مست وُ خراب
مثل یک کلاف گچ، درهم وُ برهم کلکا
ببهیم یکدل وُ یک رو، فوکونیم آ گبانه
ندهیم کسره، ندیم فتحه، ندیم ضمّ کلکا
….
ابراهیم رشتی ملقب به سراج الدیوان (سراج) و افراشته (راد بازقلعهای)، دوتن دیگر از شاعران بعد از انقلاب مشروطیت هستند که در راه دفاع از حقوق مردم اشعار زیادی به زبان گیلکی و به سبک کلاسیک سرودهاند، به خصوص افراشته با سرایش شعر به دو زبان گیلکی و فارسی، تمام زندگی خود را صرف دفاع از آزادی و حقوق زحمتکشان نمود. افراشته، نقاش و مجسمهساز نیز بود و روزنامهای به نام “چلنگر” منتشر میکرد که نوشتههای انتقادی، سیاسی، اجتماعی او به صورت منظوم و منثور محتوای آن روزنامه را شکل میداد. افراشته در اولین کنگرهی نویسندگان و شاعران ایران در سال 1325 شمسی شرکت کرد و در کنار کسانی چون دهخدا، بهار، صادق هدایت، نیما یوشیج و مه کامهی سرَوَر محصص قرار گرفت (مهکامه سرور محصص، از شاعران توانمند گیلانی و مادر اردشیر محصص است که ریاست بخشی از کنگره به عهدهی او گذاشته شده بود). کودتای 28 مرداد 1332شمسی منجر به فرار اجباری او به شوروی سابق و سپس به بلغارستان شد. افراشته در همان کشور درگذشت و در صوفیه به خاک سپرده شد و در روی سنگ قبر او همان آرم روزنامهی “چلنگر”:
بشکنی ای قلم، ای دست اگر پیچی از خدمت محرومان سر
حک شده است. به قسمتهایی از اشعار فارسی و گیلکی او توجه کنید:
شعر فارسی:
دنیای دنی را همه گر آب بگیرد ما اهل دلان را همگی خواب بگیرد
زیرا که از آنجا که خلایق همه مستند این مردم نادان، همگی مرده پرستند
شعری که بود در عظمت کوه دماوند شعری که بود مهبط الهام خداوند
شایسته ی تعریف گل وُ فصل بهار است وقف ابد ساق وُ سل وُ سینه ی یار است
شعر گیلکی:
راستی برار جان عجب ایامی بو رشت حکیم حاجی رجب نامی بو
شالی ، عبایی ، باریک اندامی بو انی دوات چایی خوری فنجامی بو
نسخه نیویشتی ایتا ده شی برار الان ، حکیمان ویزیت، پنج زار
تمام امراضه موداوا کودی تمام توشکا حاج اقا وا کودی
شکسته بسته همه جور جاکودی بعضی دواجات خودش چاکودی
نسخه نیویشتی ایتا ده شی برار الان ، حکیمان ویزیت، پنج زار
گرچه مریضان بیشتری مردیدی حسرت دونیایه به گیل بردیدی
ولی بازم مشتری آوردیدی هرچی حاجی گفتی اوشان خوردیدی
نسخه نیویشتی ایتا ده شی برار الان ، حکیمان ویزیت، پنج زار
دکترا گم برار می گوش درد کونه گه خو نتانم ایتا ده چاکونه
اسا چیه علاجه دردا نانه با پک وُ پُز مردمه جیبه کنه
خدا بیامرزه اونا ای برار
نسخه نیویشتی ایتا ده شی برارالان ، حکیمان ویزیت، پنج زار
اما به نوشتهی تیمور گورگین، شاعر و محقق گیلانی، شعر گیلکی:
” … از سدهی سیزدهم هجری قمری تا آغاز دوره ی مشروطیت (1324ه ق)، تنها اشعاری گیلکی از میرزا عابد فومنی … سراغ داریم و دیگر هیچ” (عربانی، 1380: 517)
ولی بعد از انقلاب مشروطه تا به اکنون، سرودن ترانه و اشعار گیلکی بنا به همان تأثیری که در فوق به اشاره از آن گذشتیم، رو به گسترش نهاد و کتابها زیادی منتشر شد از جمله کتاب ترانههای گیلکی، چاپ تهران که حاوی دوبیتیهای ناصر فرهادیان، محمود پاینده و شهدی لنگرودی در مهرماه 1336، اوخان، از جهانگیر سرتیپپور 1338، دختر رشتی از تیمور گورگین 1340، گلبانگ گیلان که حاوی تصنیف و دوبیتیهای گیلکی، سرودهی تیمورگورگین در سال 1351، اتکل متکل از سروش گیلانی، یه شو بوشوم روخئونه و لیله کوه از محمود پاینده 1358، لاکوی، مجموعه دوبیتیهای گیلکی از ابراهیم شکیبایی لنگرودی 1346، ارباب رعیتی، منظومهی گیلکی از ابوالقاسم منتظری 1354، اوجا از محمد امین لاهیجی(م. راما) 1358، اشعار اجتماعی و سیاسی افراشته، به کوشش م.الف.به آذین و… . شیون فومنی (میراحمد فخرینژاد)، از معروفترین آنهاست که برای اولین بار در منطقه، دست به انتشار صوتی آثار خود زد.
3- دوره سوم شعر گیلکی نیز به دور از تأثیر تحول و دگرگونیهای دورهی مشروطه نبود، هنرمندان ایرانی را به سمت مطالعهی مکتبها و سبکهای هنری غرب کشاند و آنان نیز با درک آنها و نیاز جامعهی ایرانی، هنر خود را به مردم ایران عرضه کردند. صادق هدایت و نیما یوشیج از نامآوران این استحالهی هنری هستند که در عرصهی داستان و شعر ظهور کردند. نیما با سرودن افسانه در سال 1301 شمسی، گامهای خلاقانهی خود را به سمت تجدد در شعر برداشت و در سالهای بعد توسط خود او و پیروانش به بار نشست و تا به امروز نشانههای موفق عملکرد نیما را در ژانرهای متنوع شعر از جمله نیمایی، آزاد، سپید، حجم، شعرگفتار و موجهای مختلف شعری مشاهده کرد.
شاعران گیلانی نیز از این تغییرات جهانی و ایرانی تأثیر پذیرفته و هنر خود را به مردم گیلان و ایران تقدیم کردند. آبی که نیما به “خوابگه مورچگان ریخته بود”، شعر و شاعران گیلانی را فراگرفت و سبب تحول در شعر به زبان گیلکی شد. اولین شاعرگیلانی که اشعار نوی خود را به صورت کتاب در سال 1354 منتشر کرد، علی اکبر مرادیان گروسی متخلص به بوسار بود که مجموعه شعر نوی خود را با عنوان ئیجگره به چاپ رساند. اما او اولین شاعر گیلک زبان نبود که به سبک نیمایی و نو شعر گفته باشد، بلکه قبل از همه، شاعران شرق گیلان در این زمینه پیشتاز بودند. محمود پاینده لنگرودی، دو منظومهی بلند خود را به شیوهی نیمایی با نامهای “لیله کوه” و “یه شو بوشوم روخئونه” در سالهای 1338 و 1347 سرود و بعد هر دوی آنها را د رسال 1358 به صورت دو کتاب مجزا چاپ و منتشر کرد. در غرب گیلان نیز محمد بشرا اولین شاعر نوپرداز گیلانی است که اشعار نوی خود را با عناوین “زمستان بوگوزشت” در فروردین 1344، “واگردان” در خرداد 1344و “کولدومه” در مهرماه 1344 سرود و قطعاتی از آنها را در ماهنامهی ادبی “هنر و ادبیات، ویژهی بازار” به همت محمدتقی صالحپور به چاپ رساند. بشرا سپس اشعار گیلکی نوی خود را در سال 1368 با عنوان ایلهجار به صورت یک مجموعه منتشر کرد. شعر نو و یا به تعبیری شعر امروز گیلان، با گذشت زمان و درک شرایط زمانه، مورد استقبال شاعران و شعردوستان گیلانی قرار گرفت و میرود تا جایگاه شایستهتری در تاریخ ادبیات گیلان پیدا کند و به همین دلیل، شعر گیلان، هرچند وقت، چهرههای تازه و تازهتری را به جامعه هنری گیلان معرفی میکند، چه آنهایی که به شیوهی کلاسیک شعر میسرودند، به شعر سپید هم روی خوش نشان دادند، و چه نوآمدگانی که در میدان شعر امروز گیلان، به تولید شعر به زبان گیلکی مشغولاند، به گونهای که با جرأت میتوان گفت که شعر گیلان تاکنون بیش از 200 شاعر توانمند را درخود پرورانده است، از جمله محمد فارسی، محمد نقی بارور انزلی، رحیم چراغی، سیامک یحییزاده (سین. سیامک)، پیمان نوری، مسعود پورهادی، ابراهیم شکری، محسن آریاپاد، محمد تقی پوراحمد جکتاجی، مهرداد پیلهور، هوشنگ عباسی، فرخ آلیانی، علی رضا صدیق، الهام کیانپور، لیلا پورکریمی، آذر مرادی، زندهیاد اباذر غلامی، زهرا علیزاده، فریده صفرنژاد، عباس احمدی، غلامعلی مؤمنی، محمد ابراهیم ملکی، هادی سلیمی، فرزین کارگر، حمید نظرخواه، محسن خورشیدی، محمد ابراهیم سمیع، حسین فدایی، محسن بافکر لیالستانی، یوسف رضوی، نادر ذکیپور و …
4- دورهی پسانیمایی، دورهای که لحن در شعر تغییر میکند و کلمات روزمره اجازهی حضور مییابند و شاعران گیلان از “چه گفتن” به “چگونه گفتن” میرسند و “جریان شعری”، جانشین “شخصیتهای شعری” میشود. بعد از سرودن “افسانه” توسط نیما در دیماه 1301 شمسی و استقبال شاعران گیلانی از سرایش شعر نو، و در ادامهی دورهی قبل، بومی نگری اتفاقی بود که در شعر گیلان روی داد. هسا شعر از همان اتفاق سخن میگوید، حادثهای بی نظیر و ماندگار در تاریخ شعر گیلان. و در اهمیت آن همین بس که شاعران اقوام دیگر ایران، علیرغم تلاش فراوان در بومیسازی شعر نو، نتوانستند به موفقیتی همسان شاعران گیلانی برسند. رحیم چراغی، محمد فارسی و محمد بشرا از بنیانگزاران هساشعر هستند که خسته از تکرار و به امید چشماندازهای تازه و نوتر در شعر گیلکی، اولین بیانیهی خود را در رابطه با هساشعر، در گیله وا، ضمیمهی شمارهی 32 در شهریور 1374، منتشر کردند و در آن نوشته اعلام داشتند:
“هسا شعر، گونهای از انواع شعر رایج در زبان گیلکی است که همسو با شعر انسانگرای معاصر حرکت میکند و میکوشد تجربهای رهگشا در پیجویی شعر معاصر در ادبیات گیلکی باشد. … هساشعر، محصول فشردگی و به هم پیوستگی “ایجاز” و “تصویر” است. جمعبندی و گرهخوردگی منطقی و معقول ماجراها، اشیاء و پدیدهها در فرمی کوتاه که اندیشه و عاطفه را بازتاب میدهد. … هساشعر، شعر اکنون است، اکنون نه صرفاً به مفهوم معاصر، بلکه ضرورتا به دلیل آنیی حالات درونی است. … هساشعر بر خلاف تجارب مکتوب شعر گیلکی در دهههای گذشته، به توضیح اشیاء و پدیدهها نمینشیند، بلکه در دقایق بحرانی به کشف آنها میپردازد. … ”
هساشعر، بعد از تقریباً دو دهه، دورهی جوانی خود را طی میکند و تبدیل به یک ژانر شعری در ادبیات زبان گیلکی شده است و علت آن را دقیقاً باید در رابطه با نیاز به تحول شعر در منطقه، تأثیر از نوآوریهای نیما در شعر کوتاه و بازتاب هایکوهای ژاپنی دانست. اما هساشعر تا به تکامل خود برسد راه درازی را باید طی کند، چرا که در مرزبندیها هنوز اشکال دارد، گاهی فقط شعر کوتاه است، گاهی به مانند هایکو خصلت آن را میگیرد و گاهی بین آن دو در نوسان است و مهمتر از همه، بیماری مزمنی است که هساشعر از شعرهای قبلی گیلکی دوران فئودالسیم به ارث برده است وآن “شهر گریزی” و “روستاپناهی” است. انگار سایۀ وحشتی بر شاعر هساشعر افتاده است که او را از هرچه واژهی شهری و روی دادهای مدرن و صحنۀ تجددطلب فراری میدهد، جهان و نهایتاً جهان بینی او را در همان روستای اسطورهای حبس و شاعر را از صحنهی زندگی امروز غیب میکند. یعنی شاعری که باید بر اساس مانیفست هساشعر، حضوری فعال در همه جا داشته باشد، رابطهاش با جریان زندگی قطع میشود، هساشعر، حضور فعال و نقشمند شاعر را میطلبد که خوشبختانه این تحول در هساشعرهای جدید دیده میشود.
چند هساشعر:
ترجمه:
بج بینِه هنگام درو
ای پئم بجاربو چنگی از عطر شالیزار را
اَرَم می آ ورم
تِره برای تو
“رحیم چراغی”
جی خوشکی ظرف آب
موشرفه، واسوخه چاتانه از بی بارانی به ته چاه میخورد
بجارگا، زردابو شالیزاران، سراسر زرد گشتند
هسا، دِوخت کترا- گئشه بردنه اکنون، زمان نیایش باران است
” رمضان واقف کوهی ”
توروخئونه اوطرف تو، در آن سوی ردوخانه
مو ای طرف من در این سو
اگه ایتا پورد نهابی اگر پلی می بود
” هوشنگ عباسی ”
غروب خو زردی جا غروب در زردی خود
بوشسته، اورزاموُ بجاران بجا برنج به خوشه نشستهی خود را شست
جوکول خوبوُ برنج نارس عطرش را
نسیما پیش کشی بدا ارزانی نسیم نمود
” محمد فارسی ”
می پوشت ایشکنن ره تن تو
تی جان غرامته خراج شکسته ی پشت من است
نانی اَ خاله مِوه یی ؟ نمی دانی میوه ی همین شاخه ای ؟
” محمد بشرا ”
جریان دیگری که تقریباً در حدود سال 1388 حضور خود را در شعرگیلکی توسط مسعود پورهادی اعلام کرد، “هایکوی گیلکی” بود، جریانی با مضمون اصلیِ مبتنی بر “چینش چیز”ها که ردیهای بر “چنینیِ چیز”های هایکوی ژاپنی است، “چنینی چیز”هایی که به ادعای پورهادی، تأثیر تبار شناسانهی آن را بیشتر در هساشعر میتوان دید تا هایکوی گیلکی. بحث و بررسیی هایکوی گیلکی را به چهار دلیل به آینده میسپاریم؛ اولاً این که جایگاه ویژهای در شعر گیلکی پیدا نکرده و استقبالی را که شایستهی آن باشد روی نداده است، دوم این که، چه نوع بومینگری در “هایکوی گیلکی” اتفاق افتاده است که در دوری و نزدیکیی “هایکوی گیلکی” با سایر هایکوها به بحث بنشینیم و سوم این که اگر بن مایۀ اصلی هایکوی ژاپنی را، بنا به گفتهی پورهادی که همان “چنینی چیز”ها است، از آن بگیریم، چه اصراری است به شعرهای کوتاه گیلکی، هایکوی گیلکی نام بگذاریم و چهارم این که تاکنون مانیفست هایکوی گیلکی از جانب کسی صادر نشده است تا بتوان به طور دقیق به ارزیابی آن نشست. باشو، در چگونگیی سختی سرایش هایکو میگوید:
“اگر بتوانید در تمام زندگیتان فقط پنج هایکو بنویسید، شاعر هایکو هستید و اگر ده هایکو بنویسید، استاد هایکو هستید “(7)
چند هایکو از مسعود پورهادی:
ترجمه:
(1)
ابر تول ابرسیاه/ راه گل الود/ آواز زنان شالیکار خاموش
را چول
کراچئن اواز تام تول.
(2)
پاییز ِافتاب پردیچ غروب خزانی/ به ناگاه/ فریاد بلدرچینی
ایوارکی
ایتا اوشوم ِایژگیره.
(3)
روخان اب آب رودخانه/ آواز می خواند/ دریا بوی اجنهها را میدهد
اواز خانه
دریا اوشانا نا بویا دیهه.
(4)
پا صدا اوخان انعکاس صدای پا/ سوگ سرایی/ اجنهها
اوشانانه
اوروش واروش.
نتیجه:
شعر گیلکی، در تاریخ کوتاه حیات خود (تاریخ صد وُ اندی سال در برابر هفت هزار سال تاریخ سرزمین گیلان)، در مقایسه با شعر فارسی، تاریخ پر باری نیست، اما، باید هفت هزارسال میگذشت تا همین شرایط برای مدرنیت و تجدد در زندگی گیلانیان وتحول درشعر گیلکی ریشه میدواند تا آن چه را که شاهدش هستیم به ثمر بنیشیند. تحول رو به جلوی دوران مشروطهخواهی همراه با بازگشت تحصیل کردگان ایرانی در غرب به ایران، ترجمهی ادبیات و شعر اروپا، سنت شکنی نیما و تأثر شاعران گیلانی فارسیگو و بومیسُرا از آنها، گامهای پیشرفت شعر گیلکی را فراهم نمود. وگرنه اگر ما حرف تازهای داشتیم، که نداشتیم، طی آن هزارهها باید گفته میشد که نشد. ولی چه شد که شعر گیلکی از قرن چهارم تا قرن چهاردهم ه ق، فقط سه شاعر گیلکی سرا را به صورت سه نقطه دور ازهم در یک صفحهی سفید دیده بود، از دورهی مشروطه به بعد، شاعران گیلانی روبه فزونی نهادند و در طی صد و اندی سال همان صفحهی سفید را تبدیل به رنگین کمانی از آسمان شعر گیلان نمودند و بیش از 200 شاعر توانمند را به جامعه گیلان معرفی کردند؟! چیزی نبود جز همان تأثیر هستی اجتماعی گیلان به خصوص انقلاب مشروطهی ایران که در طی این نوشته به آن پرداختم.
پی نوشت:
1- کتاب گیلان، جلد 2 . اصلاح عربانی، ابراهیم. ص26
2- آدمیت، فریدون. اندیشههای میرزاآقاخان. ص215
3- مؤمنی، باقر. ادبیات مشروطه. ص36
4- آرینپور، یحیی. از صبا تا نیما. جلد 1. ص320
5- مراغهای، زین العابدین. سیاحتنامۀ ابراهیم بیک. ص230
6- همان جا. ص257
7- از مقالۀ “تأثیر فضا”. ناتالی گلدبرگ. ترجمۀ شهرام عدیلی پور
منابع:
1- آدمیت، فریدون، 1357. اندیشههای میرزا آقاخان. تهران :
2- آرینپور، یحیی. 1354. از صبا تا نیما. جلد اول و دوم. تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی ایران.
3- اصلاح عربانی، ابراهیم. 1380. کتاب گیلان. جلددوم. تهران: گروه پژوهشگران ایران.
4- فخرایی، ابراهیم، 1358. گزیدهی ادبیات گیلکی. رشت: کتاب فروشی طاعتی رشت.
5- فیلد، هنری. 1343. مردمشناسی. ترجمهی دکتر عبدالله فریار. تهران: انتشارات ابن سینا.
6- گلدبرگ، ناتالی. 1385، مقالهی تأثیر فضا. ترجمهی شهرام عدیلیپور. روزنامه اعتماد، شماره 1190.
7- مراغهای، زینالعابدین. 1321ه.ق. سیاحت نامهی ابراهیم بیگ. استانبول.
8- مومنی، باقر. 1352. ادبیات مشروطه. تهران: انتشارات گلشاهی.
9- مومنی، باقر. 1351. مجموعه مقالات آخوندزاده. تهران: انتشارات آوا.
10- نوزری، سیروس. 1388. کوتهسرایی. تهران: ققنوس.
منبع : گیلان ما – عباس گلستانی