پژوهش های لغوی

نویسنده و پژوهشگر: ابوذرملک پور استادکلایه جی

https://telegram.me/MotaDeylami

چاپ شده در رو یِه=صفحۀ ۲۹ و ۳۰ و ۳۱ فصل نامه آوای املش، سال هشتم، شماره سی و سوم، زمستان۱۴۰۰

کیازنیک(کَذِنیک): از محله های باستانی مرکزِ شهرِ اَمَلَش (=اَمَرَش) که در روبروی روستای کُهن ِکیاگهان(کَذِکاهان) جای دارد؛ کیازنیک در شناسنامه‌ها و بُنچاک‌های قدیمی بصورت کَزنک و کزنیک گزارش شده و کیاگهان بصورت کَذِکاهان در رو_یِه =صفحه ی ۲۸۰ کتابِ أخبار ائمَّه الزَّیدیه فی طَبَرِستان و دَیلمـَان و جِیلان نگاشته شده و منطقه اَمَلَش در آن دوران یعنی هزارو خرده ای سال پیش از شمالی‌ترین نقطه‌اش طبق کروکی همین کتاب جزء دیلمان بوده است نه گیلان، و گیلان سرزمینی بین ناحیتِ آذربایجان و دیلمان محسوب می گشته است.
کَزِنَک یا کَذِنیک اصلا کَسِنَ ئیک(کاسان ئیک) بوده است که کَزِنَک و کَذِنیک و کیازنیک گفته و نوشته می شَوَد که نسبت به تیره‌ی کاس ها دارد(جایگاه منتسب به کاسیان) و معنی کَذِکاهان(کذهان) جایگاهِ تیره ی کَسِه یا همان کاس‌ها بوده است، و احتمالِ قریب به یقین کاس‌ها همان کی‌های پیشدادی هستند.
کَذِکاهان یا کیاگهان را کیاخان (کیاخُن) هم می گویند؛ خان و گان و گهان هر سه پسوند مکان است، خُن هم همان است که در گلخن می آید.
دقت شود که کَذِه و کَز و خَز و خَزَر همریشه‌ی کَسْ(=کاس) و کاسپین است. رجوع کنید به آغازِ کتاب (یا رویه ۲۱ ) چند صد نامِ دریای خزر، نوشته جاودانیاد «عبدالرحمن عمادی»

متاسفانه روانشاد «محمود پاینده‌ی لنگرودی» در کتابِ ارزشمند فرهنگ گیل و دیلم(فارسی به گیلکی) در صفحه ۷۴۰ در مورد معنی محله کزنیک شهرِ املش دچار خطا شده و نوشته است: «کزنیک / املش / کیا زناک، زن کیا، کیا زن، نام محله» در صورتی که ئیک در کَذِنیک پسوند نسبت پهلوی معادلِ ی فارسی می باشد مانند زند+ئیک: زندیک (=زندیق) یا صفت تاریک از تار به اضافه ی ئیک تشکیل شده که نسبت با تاری و تاریکی دارد، یا نزدیک از نزد به اضافه ی ئیک بوده است یا پَهلَوْ+ئیک= پَهلَویک می شَوَد که پهلوی همان ایرانی ست و سرزمین پَهله سرزمین ایرانیان بوده است و…

کادوس ران(کَدوسْران): نامِ محله ای باستانی بوده است در بخش کوچصفهان که امروزه کدوسرا نوشته می شَوَد که به معنی جایگاه کادوس‌ها می باشد،[رجوع کنید به رویه۴۰ سرزمین گیلان نوشته «آلکساندرخودزکو» ]؛ در دیلمی و گیلکی و حتی در اشعار سبک آذربایجانی دیده شده که «ن» در برخی از کلمات انداخته یا حذف می شَوَد، مثلِ «زنبیل» که «زبیل» گفته و نوشته می شود، یا «هان» که «ها» گفته شَوَد، یا سنگجان(=سخت جان): سگــجان گفته شَوَد، کَدوسران با حذف نون=ن: کَدوسرا شده است که ران پسوندِ جایگاه ساز برای کادوس(=کَدوس) بوده است.

مَراَش(مَرَش): مخفف اَمَرَش، نامِ کهنِ اَمَلَش که هستگاهِ تیره یا رَگِه‌ی اَمَرَیِ دیلمی بوده است، به اَهلِ اَمَرَش: اَمَرَشی و مخفف آن مَرَشی=مراَشی گویند، که به نظر می رسد مُعرب آن مَرعَشی باشد.
اگرچه «اسماعیل مهجوری» [ به نقل از جلد هفتم معجم‌البلدان یاقوت حموی ] در رویه ۱۴ کتاب تاریخ مازندران می نویسد: «مرعش. شهری است میان شام و روم از ساخته‌های مروان آخرین خلیفه اموی هارون‌الرشید هم بر آبادی آن بیفزود و وسعتش داد چندانکه شهر پیشین در میان شهر نو واقع شد». سپس می نویسد:
«مرعشیان، فرزندان و نواده علی مرعشی‌اند که از مرعش به ایران آمده و در قزوین و مازندران جای گرفتند. از مرعشیان مازندران هم چندین تن به اصفهان و شوشتر رفتند و در آنجا ماندگار شدند» و در نوشته‌های دیگر نوشته شده است مرعشیان منتسب به امام زین العابدین هستند و…
نکته ای که سوال برانگیز است اینکه مرعش بین شام و روم بوده است و سپس مرعشیان را به علی مرعشی نسبت می دهند و منتسبند به زین العابدین و…! مرعش کجا و مدینه و مکه و کوفه کجا؟!
مرعشیان نام سلسله‌ای از حاکمان محلی در تاریخ طبرستان (مازندران) و رانکوهِ دیلم بوده است که در آمل پایگاه داشته اند که به باورم ریشه‌ی آنها به احتمالِ زیاد به مَراَش =اَمَرَش= اَمَلَشِ رانکوهِ دیلم بر می گردد.
بماند که دو کوگا یا دو گروه از خانواده دیلمی از منطقه‌ی اَمَلَشِ رامکوی دیلم در دوران کهن (طبق تحقیقات استاد عبدالرحمن عمادی) به آمُل کوچیدند و محله‌های یزدان آباد و اشتاد رستاقی را بنام خود ثبت کرده اند، که اشتاد دختری داشته بنامِ آمُلَه (آمُرَه) که پایه گذارِ شهرِ آمُلِ کهن بوده است، و طبق سخن جاودانیاد عمادی آمُلَه و خانواده ی آنان مَراَشی = اَمَرَشی = اَمَلَشی بوده اند. رجوع کنید به صفحۀ ۱۵۱ تا ۱۸۳دیلمون پارسی

نارستان: نامِ قدیمیِ انارستان محله اَمَلَش می باشد، که به اهلِ انارستان محله: نارستانی گفته می شُد.

اسپیرو: نام سپیدرود به زبانِ دیلمی و طبری ست که به گیلکی سیفْتِ رود(=سیفتِه رود) گفته می شَوَد، ولی نامِ باستانی این رودخانه طبق مورخان غربی آماردوس بوده که احتمالاً ریخت یونانی شده ی رودخانه اَمَرَش می باشد که برگرفته از قومِ جنگجوی اَمَرَ یا آمارد بوده است که ساکنانِ بزرگترین ولایت دیلم یعنی رامکو بوده اند.

رامکو(رانکوه): بزرگترین ولایت دیلمان(دیلم خاصه) که طبق جغرافیون عرب در شمال ری ذکر شده و تا ساحلِ خُرد دیلم یعنی هوسم و… کشیده می شد.

رانکوه یا ولایت چهار اربعه، صاحب چهار بلوک یا چهار دروازه بوده است که عبارت باشند از دیلمان، شلمان، اشکور و سمام؛[ نگاه کنید به رویِه ۱۵ سرزمین گیلان نوشته ی آلکساندرخودزکو ] که سرحد بلوک اشکور بالای رودخانه ی چالوس در مازندران کنونی بوده است که به سمت طبرستان می رفتند و سرحد بلوکِ دیلمان شهرهای طارم و طالقان بوده است که امروزه در تقسیمات کشوری در استان های زنجان و البرز قرار گرفته‌اند و سرحد بلوک شلمان تا دویست سال پیش رودخانه ی دریاسر لنگرود بوده است؛ (و طبق نوشته ی ابن اسفندیار ملاط در شهرستان لنگرود کنونی هم جزء رانکوه بوده است و رانکوه ِ بزرگ را ابن اسفندیار جزء دیلمِ طبرستان می داند) و بلوک سمام دروازه ورود به الموت دیلمستان و قزوین بوده است. رامکو یعنی کوی و سرای مار که منظور ماردها(=آماردها) می باشد، که رام در رامکو وارونه شده ی مار می باشد و مار: مارد بوده که با انداختن دال(=د) مار نوشته شده است و وارونه ی آن رام است و کوی و سرای ماردها تبدیل به رامکو و سپس رانکوه شده است که امروزه بخش شبخُوسلاتِ اَمَلَش نامِ رانکوه یا همان رامکوی باستانی را یدک می کشد.

دقت شود که ریخت قدیمی بکوش: میکوش بوده و ریخت قدیمی نزن: مزن و بر همین صورت نکن: مکن بوده و نباش: مباش و نعلبکی: نالمیکی بوده و ده‌ها مورد دیگر…؛ که به باورم برهمین اساس ریخت قدیمی ران‌کو: رام‌کو بوده است (نگاه به صفحه ی ۱۷۹دیلمون پارسی عمادی شود)

اَل وَرِنَ(اَلوَرِنأ): کهن_نامجایی بوده و هست در مراتع تائوسان نیشین= تابستان نشین اَمَلَش، اَمَلَشِ ولایتِ رانکوهِ ناحیتِ دیلم، یا همان رامکوی چهار دروازه یا چهار گوشه یا طبق نوشته ی آلکساندرخودزکو: ولایت چهار اربعه. خودزکو می نویسد مرکز ولایت رانکوه آبادی صوفیان است (همان: ص ۱۵) که منظورش اَمَلَش بوده است.

س. جی ادموندز مأمور و سیاح انگلیسی هم ناحیه ی رانکوه را متعلق به صوفیان اَمَلَش می داند و می نویسد: «املش دهکدۀ بسیار زیبائی است که حین عبور از آن، در هر پیچ و خمی شخص بی اختیار به یاد مناظر طبیعی انگلیس می افتد. این دهکده یکصد باب خانه دارد و مسکن تقریباً دویست خانوار از صوفیان است که ناحیۀ ران کوه تعلق به آنها دارد، و…» رجوع کنید به رویه ۶۹ جغرافیای تاریخی گیلان، مازندران، آذربایجان از نظر جهانگردان که اساساً سرزمین رانکوه و اَمَلَش را از گذشته های دور بنام آبادی صوفیان می شناختند، و این متصور می شود ولایت صوفیان همان ولایت اثفیان پدر فریدون: پادشاه پیشدادی باشد که بصورت آثوینه و آتبین و آبتین هم نوشته شده است؛ اصل معنی صوفی یعنی دانا و دانشمند و خردمند که از بنچاک این کلمه: سوفیا و فلسفه در آمده است که فلسفه از نخستین روزِ پیدایش به معنی عشق ورزیدن به دانایی و فرزانگی و اندیشیدن بوده است. در حقیقت ولایت رانکوه آبادی خردمندان و اندیشمندان بوده است همان چیزی که راجع به سرزمین وَرِنَ ادراک می کنیم.

در لغت‌نامه دهخدا ذیل لغت آبتین نوشته شده است: آبتین . [ بْ / بِ ] (اِخ ) نام پدر فریدون، مصحف آتبین. و صاحب برهان معنی آن را نفس کامل و نیکوکار و صاحب گفتار و کردار نیک و اسعدالسعداء آورده است .(رویۀ ۴۸ لغت نامه علی اکبر دهخدا) استاد عبدالرحمن عمادی براساس نوشته های قدیمی‌ای چون کتاب جغرافیای سید اصیل الدین زوزنی و… درباره معنای دیگر اَمَلَش(غیر از جایگاهِ نامیرایی و جاودانگی و…) اشاره ای هم به کهن بودن صوفیان=صوفی سیاوش های رانکوه و اَمَلَش کرده و نوشته است:«املش لفظش امره(بره) است لفظ سریانی است. امره ماه فروردین است ماه گاتهاست و آفرین شده است. املش سرزمین بهرام، جنگ، به طرف بیه‌پیش و شرق است، سیاوش‌ها هستند. صوفی سیاوش، این‌ها جزء یادگار سیاوش و کوروش بودند و…» صفحۀ ۹ فصل نامه آوای املش، سال پنجم، شماره بیستم، تابستان۱۳۹۷ در مقاله ی پژوهشی در مورد زادگاه فریدون در اوستا و متون پهلوی، امید ناصری نوشته است: «چهاردهمین از جاها و شهرهایِ بهترین را آفریدم، من که اهورا مزدا هستم، وَرِنَ یِ چهار-گوش است، که در آنجا زاده شده فریدون، کشنده ی اژی دهاک آنگاه برای آن آفت را فراز آفرید انگره مینو ی پر مرگ، دشتان های غیر طبیعی را و غیر آریایی ها را در آن مملکت منتشر کرد. فرگرد نخست بند۱۸ ؛ ورن نام سرزمینی ست که زادگاه فریدون بوده و او را به صفت چهار گوشه یاد کرده اند»

فیسبوک، Shahnameh شاهنامه فردوسی ۳۱ مارس ۲۰۱۴ ، زادگاه فریدون، پژوهش امید ناصری اَل به زبانِ ایرانیان باستان برابر با کوه است ، مانند البرز که به معنی کوه ِ بزرگ می باشد؛ اَل وَرِنَ در اَمَلَش رامکوی دیلمِ باستانی یعنی کوهِ وَرِنَ
وَرِنَ طبق نوشته ی روانشاد ابراهیم پور داود مملکت دیلم= گیلان باشد
«غالباً در اوستا دروغ پرستان وَرِنَ که مملکت دیلم= گیلان باشد با دیوهای مازندران یعنی مشرکین مازندران یکجا ذکر شده از اوستا برمی آید که در این دو مملکت گروهی بدین قدیم باقی مانده پیرو دین زرتشتی نبوده اند» پی نوشت رویِه ۷۵ یَشت ها به گزارش پور داود.
مواردی که به باورم نشان می دهد فریدون پیشدادی و پدرش آثویان یا اثفیان یا آبتینِ شاهنامه اهل رامکو یا رانکوه دیلم بوده است عبارت اند از:
_وَرِنَ نام سرزمینی ست که فریدون و پدرش به دنیا آمده اند و این سرزمین را بنام چهارگوشه می شناسند که با ولایت رانکوه چهار اربعه جور در می آید و اینکه در اَمَلَش که مرکز رانکوه بوده، جایی هست بنامِ اَل وَرِنَ که به معنی کوه وَرِنَ است
_ اَل وَرِنَ در تائوسان نیشین اَمَلَش هست، و نامِ فریدون به صورت ترایتون و ثْرَئیتَونَ Θraētaona در اوستایی مطرح است، تائوسان_نیشین اَمَلَش که امروزه تابستان نشین گفته می شَوَد می تواند نشیمنگاه فریدون یا همان ترایتون بوده باشد. چراکه نزدیکی واژه تائوسان با ترایتون را نمی شَوَد ساده رد شُد به ویژه که اَل وَرِنَ هم در آنجا هست.
_ ولایتِ رانکوه ِ چهار گوشه ناحیتِ دیلمِ باستانی دو حوزه ی تمدنی داشته است که بخش شمالی آن را امروزه تمدن اَمَلَش می نامند و بخش جنوبی رانکوه: تمدن مارلیک بوده است که این دو تمدن را با تُنْگ های سفالی(ریتون) گاو ِ کوهان دارش می شناسند نوشته شده است فریدون پادشاه پیشدادی از شیرِ گاوِ بَرمایه پرورده شد و…
ریتون یا تنگ های گاوِ کوهان دار یاد آور گاو برمایه می تواند باشد وقتی که باستان شناسان سرشناس جهانی همچون گیریشمن و… دو حوزه ی تمدن املش و مارلیک رودبار را سرزمین های پیش از تاریخ ِ تمدنِ ایران می‌نامند، و طبق اسطوره شناسان و مورخان: دوره ی فریدون را پیشدادی می نامند… نزدیک‌ترین حوزه جغرافیایی از زادگاه فریدون با این همه قراین می تواند اَمَلَش یا حوزۀ مارلیک دیلم باشد، به ویژه که استاد عمادی براساس داستان آمُلَه دیلمی ثابت کرده‌اند که نامواژه اَمَلَش مربوط به دوره‌ی پیشدادی ست یعنی پیش از فریدون، حتی پیش از به وجود آمدنِ شهرِ آمُلِ کهن در طبرستان یا مازندران کنونی.
_می نویسند فریدون نخست بی‌مرگ آفریده شده بود و بی مرگی فریدون هم معنای بخشِ نخست اَمَرَش= اَمَلش و نام تیره آمارد(=نامیرا) در رامکوه دیلم بوده است.
استاد عبدالرحمن عمادی در رویِه ۱۷۹ کتاب دیلمون پارسی در مورد نامواژه اَمَلَش نوشته: «…اَشْ نیز ریشه مصدر و فعل اشتن=Aš-TAN بوده. اشتن برای مرد، مردوش، بهرام، رام، فیروز و…» و در رویه۱۸۰ می نویسد«اَشْ: پسوند نام مکان هاست: مانند:نامش، نذش، میانش، لیلش و…(دهخدا) در دیلم همانند نام املش جاهائی است چون: سولَش، کیارمش، خوش و…»
و سپس در همین رویِه ۱۸۰ می-نویسد: «پس با گواههای بالا یکدسته از معناهای نامواژه املش: انوشکی و جاودانی و جاودانگی می شود که همان معانی اَمُرداد:فرشته یاد شده در بهدینی است و در نام آمله یادکردم.»

اَمَرَش= اَمَلَش به معنی سرزمینِ انوشکی و جاودانی و جاودانگی و نامیرایی یا بی مرگی ست، و بخش نخست کلمه (یعنی اَمَرَ=اَمَلَ) هم معنی اَمُرداد و آمُل و آمارد و انوشگ و اَمیره است؛ و رامکوه (=رانکوه) که اصلاً ماردکوی بوده: سرای انوشکی و جاودانی و جاودانگی و نامیرایان می باشد که به تیپِ خاصی از مردم و اندیشمندان سرزمین دیلم اطلاق می شُده است که مورخان و تاریخ نگاران بنام ِ آمارد می شناسند که بصورت آمِرت و آمَرتَ و مارد هم نوشته شده است و پایتخت آنها آمُر=آمل در طبرستان یا مازندران کنونی بوده است. (با آنکه آماردها باشندگان شرق گیلان و غرب مازندران کنونی یا همان ناحیت دیلم بوده اند)

فهرست منابع:

_مادلونگ، ویلفرد، (1987)، أخبار ائمَّه الزَّیدیه فی طَبَرِستان و دَیلمـَان و جِیلان، بیروت-لبنان، مرکز آلمانی مطالعات شرقی دارالنشر فرانتز اشتاینر، چاپ اول

_عمادی، عبدالرحمان، (۱۳۸۹)، چند صد نام دریای خزر، تهران، نشر آموت، چاپ اول

_پاینده«لنگرودی»، محمود، (۱۳۶۶)، فرهنگ گیل و دیلم«فارسی به گیلکی»، تهران، موسسه ی انتشارات امیرکبیر، چاپ اول

_خودزکو، آلکساندر، (۱۳۵۴)، سرزمین گیلان ترجمۀ سیروس سهامی، تهران، انتشارات پیام، چاپ اول؛ _مهجوری، اسمعیل، (۱۳۴۵)، تاریخ مازندران(جلد دوم)، چاپ اثر- ساری، چاپ اوّل

_عمادی، عبدالرحمان، (۱۳۹۲)، دیلمون پارسی و دیلمون پالوی، تهران، نشر آموت، چاپ اول

_ طاهری، ابوالقاسم،(۱۳۴۷) جغرافیای تاریخی گیلان، مازندران، آذربایجان از نظر جهانگردان، انتشارات شورای مرکزی جشن شاهنشاهی ایران، چاپخانه بانک ملّی ایران

_رابینو، هـ.ل، (۱۳۵۷)، ولایات دارالمرز ایران، گیلان(ترجمه جعفر خمامی زاده)، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، چابخانۀ حیدری

_دهخدا، علی اکبر، (۱۳۷۷)، لغت نامه، ناشر مؤسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورۀ جدید

_ پور داود، (۱۳۴۶)، یَشت ها، ادبیات مزدیسنا، تهران، کتابخانه طهوری، چاپ نخست

مقالات ابوذر ملک‌پور(pdf)

اَمَرَش= اَمَلَش
اَملش سرزمینِ اَمَر= نامیرا و جاودانیان
مرداویج جَبَلی = دیلمی
وجه تسمیه برخی از آبادی‌های املش
مندمحلۀ اَمَلَش:محلۀ آمارد
نامجاهای املش

یک پاسخ ارائه کنید