کوچک‌ خان تاریخی، کوچک‌ خان تبلیغی(1)

ما انسان‌ها در روایت‌گری واقعیت‌ها از ویژگی جالبی برخورداریم و آن این است که ابتدا آن را در قالب ذهنی مورد دلخواه خود ریخته و سپس به دیگران عرضه می‌کنیم! صرف‌نظر از این که این قالب‌گیری و «کالیبره» کردن واقعیت در ذهن ما چگونه شکل می‌گیرد، تا چه اندازه قالب‌ها در طول زندگی فردی ما، ثابت یا متغیرند و یا آن که از کدام عوامل طبقاتی، تربیتی، آموزشی، قومی، مذهبی و غیره بیشتر تاثیر می‌پذیرد، اما می‌دانیم که این قالب‌گیری در ذهن ما تاثیر بسیار موثری بر روایت واقعیت‌ها و از جمله روایت‌های تاریخی دارد. به عبارت دیگر، ما انسان‌ها، واقعیت‌های خارج از ذهن را از طریق حواس دریافت کرده و سپس آن را با وحدت بخشی عناصر متکثر و مفهوم سازی مورد دلخواه در ذهن خود، از دریچه‌ی منافع طبقاتی، قومی، مذهبی، صنفی، سنی، جنسی و غیره به‌صورت دلخواه کالیبره کرده به دیگران عرضه می‌کنیم! آیا ما روایت ‌گران تاریخ می‌توانیم از این دامگاه رها گردیم و روایت بالنسبه واقعی‌تر و بی طرفانه‌تر و به همان گونه که در بستر تاریخی رخ داده، ارائه کنیم؟ پاسخ از نظر نویسنده این است که اگر بتوانیم به «خودآگاهی انتقادی» دست یابیم، امکان روایت بی‌طرفانه‌تر واقعیت‌های تاریخی به‌طور بالنسبه می‌تواند فراهم گردد. خودآگاهی انتقادی همانند « فرامن» فرویدی از فرازی اخلاقی، ناظر روایت‌گری ماست و از آنجایی که می‌خواهد به اخلاقمندی پایبند باشد، به‌طور دائم روایت‌گری ما را زیر ذره بین اخلاقمندی خود تحت نظارت قرار می دهد و در صورت کژروی از حقیقت، به‌طور مستمر نهیب می‌زند که از جاده‌ی انصاف و روایت‌گری واقعیت خارجی منحرف نشویم! اگر روایت‌گر بتواند خود را به چنین سطحی از خودآگاهیِ انتقادیِ اخلاقمند ارتقاء دهد (که می‌دانیم بسیار دشوار است)، به احتمال زیاد می‌تواند به درجه‌ای از روایت‌گری واقعیت تاریخی نیز دست یابد.

در بررسی حاضر، منظور ما از «کوچک خان تاریخی»، همان روایت واقعی از اوست. چون به باور ما هر پدیده‌ی تاریخی، واقعی است و هر پدیده‌ی واقعی نیز تاریخی است. پس تاریخی بودن، عین واقعیت است که مستقل از ذهن ما روی داده و ما می‌توانیم از طریق خودآگاهی انتقادی اخلاقمند تا حدود زیادی به روایت واقعی‌تری از تاریخ نیز نزدیک‌تر شویم. از این منظر می‌کوشیم با روایت کوچک خانِ تاریخی، بی‌اعتباری کوچک خان تبلیغی را به نمایش گذاریم. آیا به چنین مهمی دست خواهیم یافت؟ خوانندگان و شنوندگان آگاه، فرهیخته و نکته‌سنج این نوشته، بهترین داوران این ادعا خواهند بود.

یادآوری کنیم که این نوشته ابتدا به‌صورت یک سخنرانی در همایش بین‌المللی جنبش جنگل در دانشگاه گیلان به تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۰ ارائه شد و سپس به‌صورت مقاله‌ی حاضر تدوین گردید. تلاش ما این است که در این بررسی، دوره‌های مختلف زندگی و فعالیت کوچک خانِ تاریخی از آغاز تا پایان به همان صورتی که بوده، روایت و بازسازی شود. در این نوشته به روایت‌های تبلیغی نمی‌پردازیم و فرض بر این است که از روی کوچک خان تاریخی می‌توان روایت کوچک خان تبلیعی را باز شناخت!

دوره‌ی طلبگی کوچک خان

از دوره‌ی طلبگی کوچک خان، داده‌های تفصیلی و گسترده‌ای در دست نداریم. ابراهیم فخرایی درباره‌ی این دوره از زندگی او می‌نویسد: «سنین اول عمر را در مدرسۀ حاجی حسن واقع در «صالح آباد» رشت و مدرسۀ «جامع» که آنوقت رونقی داشت و اکنون [در زمان نوشتن کتاب سردار جنگل در قبل از سال ۱۳۴۴] بعلت آتش‌سوزی، خرابه‌ای بیش از آن باقی نمانده، به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید» ( فخرایی ۱۳۵۷: ۳۵). فخرایی از مدرسه‌ی جامع رشت، تصویری ارائه کرده است که کوچک خان و همکلاسی‌هایش را در یک قاب کنار هم نشان می‌دهد( تصویر – ۱).

تصویر ۱. کوچک خان به‌همراه همکلاسی‌هایش در مدرسه‌ی جامع رشت ( فخرایی ۱۳۵۷: ۳۷). این مسجد و مدرسه علمیه هم اکنون نیز در کوچه ی طلافروشان بازار رشت وجود دارد.

حجت‌الاسلام صادق احسانبخش نیز در همایش جنگل در گیلان در آذرماه سال ۱۳۶۸ به استناد گفته‌های استادش «شیخ علی علّم‌الهدی فومنی» که می‌گوید سه سال پیشِ او درس خوانده، نقل می‌کند که: «میرزا در مدرسۀ حاج حسن صالح‌آباد و مدرسۀ راستۀ زرگرها [مسجد جامع کوچه ی طلافروشان در بازار امروز رشت] و در مدرسۀ محمودیۀ تهران درس خواند. علی‌التحقیق میرزا «صرف» را به پایان رسانید. آنقدر خوش استعداد بود که در مسیر اجتهاد افتاد… مرحوم علم‌الهدی از [اعضای هیات] اتحاد اسلام که قاضی جنگلِ میرزا بود و من سه سال جسته و گریخته [این] مطالب را از ایشان شنیده‌ام» ( احسانبخش ۱۳۶۸: ۲۱). این گفته‌ها و نوشته‌ها به ما نمی‌گوید که کوچک خان در چه سالی در هرکدام از این مدارس درس خوانده است، استادانش در هر کدام از این دوره‌ها چه کسانی بودند، با کدامیک از همکلاسی‌هایش بیشتر مانوس بوده است؟ آیا با استادانش بحث و جدلی داشته است، و اگر داشته در چه موردی بوده است؟، آیا در این دوره دارای عقاید سیاسی بوده و آن را در جایی مکتوب و یا شفاهی ابراز کرده است؟، چیزی از دست‌نوشته‌ها یا نوشته‌های احتمالی او از این زمان باقی مانده است یا خیر؟ و مواردی دیگر… با این حال، هر چند، گفته‌های صادق احسانبخش چیز زیادی به گفته‌های فخرایی نمی‌افزاید اما یک نکته‌ی مهم را روشن می‌سازد که بنا بر شنیده‌هایش از استادش علّم‌الهدی فومنی، کوچک خان پیش از رها کردن درس و مشق و روی آوردن به سیاست در دوره‌ی مشروطه، دوره‌ی صرف و نحو را تمام کرده و در «مسیر اجتهاد» افتاده بود. به عبارت دیگر بر اساس این گفته، کوچک خان هنوز برخلاف دوستِ نزدیکش، حسین خان کسمایی که به اجتهاد رسیده و برای دوره‌ای امام جماعت مسجد صالح‌آباد در شمال شرقی سبزه‌میدان رشت شده بود ( جهانگیر کسمایی ۱۳۲۶: ۷۱)[۱]، پیش از رسیدن به درجه‌ی اجتهاد، طلبگی را رها کرده و به سیاست روی آورده بود.

کوچک خانِ مشروطه‌خواه

کوچک خان جزو اولین کسانی بود که به جنبش مشروطه در گیلان پیوسته است. به گفته ی اسماعیل جنگلی:« پس از آنکه تجار تهران از علاء الدوله حکمران[تهران]، چوب خورده و به حضرت عبدالعظیم برای دادخواهی و اخذ مشروطیت پناهنده شدند، مرحوم کوچک خان نیز در رشت به اتفاق چند نفر از رفقاء هم عقیدۀ خود برای همدردی با پناهندگان و مطالبۀ حریت، شروع به تبلیغات بین طلاب و اهالی رشت نمود»( به نقل از رائین ۱۳۵۷: ۵۴ – ۵۵).

ما می‌دانیم که او در همان روزهای نخست صدور فرمان مشروطه در شهریور ۱۲۸۵ خورشیدی یعنی تنها حدود یک ماه بعد از صدور فرمان مشروطه به‌همراه دیگر مشروطه‌خواهان رشتی در اعتراض به حاکم گیلان در کنسولگری انگلیس در رشت متحصن شده بود[۲]. فخرایی می‌نویسد که متحصنین خواهان دیدار با سفیر انگلیس بودند که باید از تهران به رشت می‌آمد و با متحصنین دیدار می‌کرد! در پاسخ به این درخواست، شارژدافر انگلیس (چرچیل) از تهران به رشت آمد و به گفته‌ی «رحیم شیشه‌بر» از مشروطه‌خواهان به‌نامِ این زمان در رشت که نماینده‌ی متحصنین در ملاقات با نایب سفیر انگلیس بوده، از طرف متحصنین به او اعلام کرده بودکه «ملت خواهان مشروطه است، قانون و آزادی و عدالتخانه می‌خواهد. چرچیل [شارژدافر سفارت انگلیس در تهران] قول می‌دهد که از متحصنین به وجه شایسته حمایت می‌کند به‌شرط آنکه بلادرنگ از قونسولخانه [انگلیس در رشت] خارج شوند». «رحیم شیشه‌بر» به فخرایی گفته است که پس از این ملاقات، آن‌ها به تحصن خود در قونسولگری پایان داده و سپس به دارالحکومه‌ی رشت رفته و در آن جا سرانجام با شعارهای «زنده باد مشروطه» و «نابود باد استبداد» متفرق شده به خانه‌های خویش باز می‌گردند» (فخرایی ۱۳۷۱: ۵۸ – ۵۹). شگفت‌انگیز است که رشتیان این زمان از لفظ مشروطه استفاده کرده‌اند که هنوز در تهران هم در عرصه‌ی عمومی شنیده نمی‌شد.

در همین تحصن بود که حاج ملا محمد خمامی در نامه‌ای به دولتِ وقت نوشت که افراد این بست‌نشینی «بعضی افراد جهال و نادان» هستند. به گفته‌ی فریدون آدمیت در این بست‌نشینی نامه‌ای که در آن از آزادی و مشروطیت نام برده شده را در تلگرافی به تاریخ ۲۷ رجب ۱۳۲۴ قمری که برابر است با ۲۴ شهریور ۱۲۸۵ خورشیدی، خطاب به کنسول انگلیس در رشت نوشته و بیش از ۱۰۰ نفر آن را امضا کرده‌اند که میرزا کوچک نیز یکی از آن‌ها بوده است. آدمیت به‌طور دقیق چنین می‌نویسد: «از نشانه‌های فکر ترقی آزادیخواهان رشت اینکه در اوایل تکوین نهضت ملی که هنوز عنوان «مشروطیت» در میان اهالی و ایالات رواج نگرفته بود، مشروطه‌خواهانِ آن شهر [رشت] هدف سیاسی مشخصی داشته و در عرضحال خود خواستار «دستخط آزادی و مشروطیت» شدند (۲۷ رجب ۱۳۲۴)… نام میرزا کوچک، محمد علی‌اوف و اسماعیل حسن‌اوف را که سند مورخ ۲۷ رجب ۱۳۲۴را در تقاضای «دستخط آزادی و مشروطیت» مهر کرده‌اند، باید نام برد» ( آدمیت ۱۳۵۴: ۲۲ – ۲۳). آدمیت که این نامه و امضاء های آن را دیده، سپس عین نامه را که می‌گوید بیش از ۱۰۰ نفر و از جمله میرزا کوچک آن را امضا کرده در کتاب فکر آزادی خود انتشار داده است (تصویر – ۲).[۳]

تصویر ۲. بخشی از تصویر نامه‌ی تلگرافی ۲۷ رجب ۱۳۲۴ قمری (برابر ۲۴ شهریور ۱۲۸۵ خورشیدی) که بست‌نشینان کنسولگری انگلیس در رشت خطاب به کنسول انگلیس در رشت نوشته‌اند. آدمیت در اهمیت تاریخی این نامه می‌نویسد که در آن از «آزادی و مشروطیت» سخن رفته و قریب صد نفر آن را مهر و امضا کرده بودند و میرزا کوچک نیز یکی از آنان بود. او می‌نویسد که اکثر امضا‌کنندگان نامه، مردم طبقۀ متوسط بودند و زمانی آن را نوشته‌اند که مجلس شورای ملی در تهران هنوز تشکیل نشده و پای کسی به آنجا نرسیده بود ( آدمیت ۱۳۴۰: ۲۴۹ – ۲۵۰).

 در مورد حضور کوچک خان در بست‌نشینی مشروطه‌خواهان در کنسولگری رشت، اوسینکو (Ovsienko) نایب کنسول و زمانی کنسول کنسولگری روسیه در رشت نیز در گزارشی که برای او در باره‌ی سابقه‌ی کوچک خان تهیه شده بود، در یادداشت روزانه‌ی ۱۸ فروردین ۱۲۹۴ خورشید (۷ آوریل ۱۹۱۵ قدیم تقویم روسیه) می‌نویسد که: «وی نامش یونس است و در ۱۸۸۰ در رشت متولد شده و سال‌ها در این شهر به فراگرفتن درس مذهبی روزگار گذرانده و برای نخستین بار در ماجرای مشروطه‌خواهی مردم در تحص مردم رشت در برابرکنسولگری انگلیس حضور یافته…» (اوسینکو، همان: ۱۷۲).

عضو «انجمن روحانیان ایران گیلان»

محمدعلی گیلک دوست نزدیک کوچک خان و کمیسر (وزیر) فوائد عامه‌ی او در دولتِ نخستِ کوچک خان، کارت عضویت او را در انجمن روحانیان گیلان ارائه کرده که شماره‌ی عضویت او شماره‌ی «۲» ثبت شده است. به‌طور دقیق نمی‌دانیم که این شماره چه معنی می‌دهد. آیا او دومین نفری بود که در انجمن ثبت‌نام کرده یا او از نظر تشکیلاتی نفر دوم بوده است؟ اگر مورد اخیر صحیح باشد این بدان معنی است که این زمان یعنی زمان ثبت نام او در سال ۱۲۸۶ خورشیدی که حدود ۲۷ سال داشت[۴]، در رده‌ی دومِ تشکیلاتیِ این انجمن قرار می‌گرفت و نشان از آن بود که روحانیان پرآوازه‌ی این زمان در رشت یا بیشتر مشروعه‌خواه بودند یا شجاعت عضویت در این انجمن مشروطه‌خواه را نداشتند[۵]. پیداست عضویت در این انجمن مستلزم آن بود که در مقابل یک مجتهد برجسته و پرنفوذ گیلانی که شیخ فضل‌الله گیلان نامیده می‌شد یعنی حاج ملا محمد خمامی قرار بگیرند که ممکن بود برایشان هزینه داشته باشد. از این رو می‌توان گفت که او از همان آغازِ حضورِ علنیِ خود در عرصه‌ی عمومی از جسارت و ریسک‌پذیری فراوانی برخوردار بود. با این حال از او هیچ موضع‌گیری علنی علیه مشروعه‌خواهانِ گیلانی در دست نداریم. به‌نظر می‌رسد که او گرایشِ مشروطه‌خواهی خود را بدون اصطکاکِ آشکار با مشروعه‌خواهان رشت که این زمان در ایران زبانزد عام و خاص بودند، دنبال می‌کرد.

در کارت عضویت او در انجمن روحانیان ایران – گیلان، تاریخ عضویت «‌۲۸ جمادی‌الثانی ۱۳۲۵ ق» ثبت شده که برابر ۱۶ مرداد ۱۲۸۶ خورشیدی است که دقیقن یک سال از صدور فرمان مشروطه می‌گذشت. ما می‌دانیم که مشروطه‌خواهی در گیلان از این تاریخ وجه علنی و آشکارتری به خود گرفت و اولین روزنامه‌های گیلانی از جمله روزنامه ی خیرالکلام و همین طور انجمن‌ها نیز از همین تاریخ شروع به فعالیت کردند. به‌نظر می‌رسد که تشکیل «انجمن روحانیان ایران – گیلان» که کوچک خان نیز به عضویت آن درآمده بود، در همین شرایطی که  به نظر می رسید، مشروطه تثبیت شده است، تاسیس شده بود.

آموزش نظامی مشروطه‌خواهان جوان گیلانی

گیلک در ادامه می‌نویسد که کوچک خان در این زمان در کسوت طلبگی به آموزش نظامی طلبه‌های مشروطه‌خواه مشغول بود: «‌تدریجاً اعضای مجمع روحانیان را با داشتن عمامه به مشق نظامی و پوشیدن لباس متحدالشکل جنگی، ترغیب و در عین ‏حال به تدارک اسلحه پرداخته و همه مسلح گردیدند» (گیلک ۱۳۷۱: ۹ ، رائین ۱۳۵۷: ۵۵). این نیز شاخص دیگری از جسارت و ریسک‌پذیری کوچک خانِ طلبه‌ی جوانِ ۲۷ ساله را نشان می‌دهد.

در تدارکِ کمک به مشروطه‌خواهانِ در خطرِ تهرانی

 کوچک خان که این زمان از مشروطه‌خواهان رادیکال در رشت محسوب می‌شد، در آستانه‌ی کودتای محمد علی شاه – لیاخوف برای برانداختن مجلس و مشروطه و هنگامی که شایعه‌ی کودتا به رشت رسید، همراه عده‌ای از مجاهدین مسلح مشروطه گیلانی به طرف تهران حرکت کرد تا به یاری مشروطه‌خواهان تهرانی بشتابد. به گفته‌ی محمدعلی گیلک: «از رشت حرکت کرده و به رستم‏آباد (در نُه فرسخی رشت) آمدند و در آنجا مطلع شدندکه محمدعلی‏شاه مجلس را به توپ بسته و بسیاری از آزادیخواهان را شهید و متواری گردانیده است» (گیلک، همان: ۱۰، اوسینکو ۱۳۹۵: ۱۷۲).

فرار از گیلان

 با انجام کودتا و برانداختن مجلس و مشروطه در تهران و با آمدن سردار افخم حاکم جدید و مورد دلخواه محمدعلی شاه به گیلان در اواسط تیرماه۱۲۸۷ خورشیدی، کوچک خان به همراه دیگر مشروطه‌خواهان فعال و رادیکال از گیلان فرار کردند و به باکو یا تفلیس رفت که جایگاه مبارزان اجتماعیون عامیون قفقازی و ایرانی بود. فرار بلافاصله‌اش از گیلان و رفتن به قفقاز نشانه‌ی این بود که او خود را در برابر استبداد صغیر که هنوز کمتر از یک ماه از آغازش نمی‌گذشت، متهم می‌دید. به ویژه حاکم جدید گیلان سردار افخم( آقا بالاخان) که با آمدنش به رشت شروع به دستگیری فعالان مشروطه خواه نموده بود.

 کوچک خان در اولین دست نوشته‌اش

 اولین نوشته با دست‌خط کوچک خان که به‌طور مستقیم و نه از روی گفته‌های دیگران او را به ما می‌شناساند، نامه‌ای است که کوچک خان آن را از تفلیس پایتخت امروزی گرجستان نوشته است. در بالای نامه نوشته شده: «‌مکتوب از تفلیس- تاریخ ۲۵ رجب ۱۳۲۶ ق». تاریخ نامه ۲۵ رجب ۱۳۲۶ قمری برابر با اول شهریور ۱۲۸۷ خورشیدی، یعنی دو ماه بعد از کودتای لیاخوف – محمد علی شاه است. این نامه به میرزا محمدی و وقارالسلطنه از دوستان مشروطه‌خواهش در رشت نوشته شده است که بعدن جزو هیات اتحاد اسلام در جنبش جنگل او را همراهی کردند.

چون این نامه، اولین نوشته‌ای است که از کوچک خان در دست داریم، در شناخت کوچک خانِ جوان، واجد ارزش بسیار است. اما در اینجا تنها دو نکته از این نامه را برای شناخت کوچک خان تاریخی ذکر می‌کنیم. نکته‌ی نخست این است که او به خوشحالی می‌نویسد که «چند روز است آقای سیّد‌عبدالرحیم خلخالی وارد و بحمدالله سلامت هستند». سید عبدالرحیم، اهل خلخال و ابتدا در رشت درس طلبگی آموخته بود و گویا در همین جا بود که با کوچک خان آشنا شده و بعد لباس خود را درآورده و می‌دانیم که این زمان عضو شورای تحریریه روزنامه‌ی مساوات در تهران بود که محمد رضا مساوات شیرازی آن را تاسیس کرده و روزنامه او در ردیف صوراسرافیل و همسو با آن و یکی از ارگان‌های تبلیغاتی اجتماعیون عامیون ایرانی و انجمن‌ها در تهران محسوب می‌شد و به همین دلیل همانند کوچک خان که جان خود را در خطر می‌دید از تهران به قفقاز و تفلیس فرار کرده بود. ابراز خوشحالی او در تفلیس از فرار سید عبدالرحیم و به سلامت رسیدنش به تفلیس، خود معنی‌دار است و خواهیم دید که بعد از فتح تهران او از اعضای برجسته ی حزب دموکرات ایران و یکی از دوستان نزدیکش محسوب می شود. دومین نکته، ارادت او به سردبیر روزنامه‌ی ملانصرالدین چاپ تفلیس یعنی جلیل محمدقلی‌زاده از منورالفکران به نام این زمان نزد ایرانیان است که او را در این نامه «فرزانه‌ای وطن‌پرست» نامیده و همچنین یاد کردن از حسین خان کسمایی است که به نوشته‌ای تازه از او در روزنامه‌ی ملانصرالدین به نام «آقا عمو» اشاره و به دوستانش توصیه می‌کند که به این نوشته‌ی حسین خان کسمایی مراجعه نمایند. متن کامل این نامه را محمدعلی گیلک چاپ کرده است (گیلک ۱۳۷۱: ۱۰ – ۱۴).

 

عضویت در کمیته‌ی ستار

 نمیدانیم دقیقن چه زمانی از تفلیس به رشت بازمی‌گردد. اما به‌نظر می‌رسد باید در اواسط پاییز ۱۲۸۷ مخفیانه به رشت آمده باشد؛ زمانی که هم عضو کمیته‌ی ستار شده و هم لباس طلبگی از تن به‌در آورده بود. یادآوری کنیم که درآوردن لباس طلبگی برای او به‌معنی بی‌اعتنایی به اعتقادات مذهبی پیشین نبود. ما می‌دانیم که او تا پایان عمر با اعتقادات مذهبی قوی باقی ماند؛ اما سندی در اختیار نداریم که او در طول سیزده سالی که لباس طلبگی را درآورده و در عرصه‌ی عمومی به فعالیت سیاسی پرداخته، از دریچه‌ی شریعت و شریعتمداری احکامی صادر کرده باشد.

اولین ظهور در عرصه‌ی عمومی پس از آمدن از تفلیس

 میدانیم که او به‌صورت مخفیانه از تفلیس به رشت آمده است و به احتمال زیاد در همان تفلیس یا باکو به عضویت کمیته‌ی ستار درآمده بود که حسین خان کسمایی یعنی دوست نزدیکش یکی از اعضای فرماندهی آن بود. اولین حضور علنی اش بعد از آمدن از تفلیس را در روز کودتای انقلابی در رشت، یعنی ۱۶ محرم ۱۳۲۷ ق (۱۹ بهمن ۱۲۸۷ خ) سراغ داریم که سردار افخم حاکم مستبد محمدعلی شاهی کشته شده و رشت در دست انقلابیون مشروطه و کمیته‌ی ستار بود. حسن اعظام قدسی در خاطراتش که مربوط به روز حادثه‌ی کودتای رشت است، خبر می‌دهد که او در دسته‌ی مجاهدین گیلانی به فرماندهی «فرمانده محمود خان» حضور داشت و به ملاقات اعظام قدسی رفته که در بیمارستان تحت مداوا بوده است» ( حسن اعظام قدسی، ج ۱: ۲۳۴).

 

در راه فتح تهران

بعد از کودتای انقلابی رشت، کمیته‌ی ستار بلافاصله از اوایل اسفند ۱۲۸۷ خورشیدی در تدارک حمله به تهران و برانداختن استبداد صغیر اقدام کرد. او یکی از سردسته‌های مجاهدین مشروطه در حمله به تهران است. نام او دو جا در لیست مواجب‌بگیران کمیته‌ی ستار با نام «میرزا کوچک» آمده و نشان می‌دهد که به میرزا کوچکِ جوان به‌عنوان فرماندهی یک دسته‌ی نظامی اعتماد شده و برای هدایت این دسته‌ی نظامی، پول در اختیارش قرار داده بودند. تصویری که از منابع مختلف از او در این اردوکشی نظامی به نام ملیونِ گیلان در دست است، او را مجاهدی پرشور در راه برانداختن استبداد محمدعلی شاهی نشان می‌دهد.

بعد از فتح تهران

کوچک خان که این زمان هنوز «میرزا کوچک» نامیده می‌شد و نه «میرزا کوچک خان»، پس از فتح تهران که به همّتِ مجاهدین کمیته‌ی ستار و مجاهدان بختیاری انجام شد، چهره‌ای جدید از خود نشان داد و در دسته‌بندی‌های این زمان، سویه‌ی مشخصی اختیار کرد که به‌نظر می‌رسد در اندیشه و عمل او در سال‌های بعد تاثیر فراوانی برجای گذاشته است. بدون آن که خیلی چهره‌ی جنجالی یا حتا تبلیغی به خود بگیرد.

می‌دانیم که انقلابیون مشروطه بعد از فتح تهران به دو دسته‌ی اصلی تقسیم شدند: فرقه‌ی انقلابیون (حزب دموکرات ایران) که خود را وارث اجتماعیون عامیون می‌دانستند، اما به‌صورت عمدی از واژه‌ی اجتماعیون که این زمان دیگر معادل «سوسیالیست» خوانده می‌شد ( محمدامین رسول‌زاده ۱۳۲۸ ق: ۱۹ )، امتناع می‌کردند و به‌جای آن از واژه‌ی دموکرات (عامیون) در نام‌گذاری حزب دموکرات ایران بهره می‌گرفتند که حساسیت کمتری ایجاد می‌کرد (نک: اوراق تازه‌یاب مشروطه، ایرج افشار: ۳۲۸ به بعد و همچنین خسرو شاکری ۱۳۸۲: ۵۰ – ۵۶). حزب دموکرات ایران افراد جناح چپ مشروطه‌خواهان را در خود جمع کرده بود و در آن کسان برجسته‌ای چون حیدر عمواوغلی، محمدامین رسول‌زاده، سیدحسن تقی‌زاده، سلیمان میرزا اسکندری، محمدرضا مساوات، سید عبدالرحیم خلخالی، ابراهیم خان منشی، سید جلیل اردبیلی و… حضور فعال داشته و کمیته‌ی رهبری این حزب را به‌عهده داشتند. گروه دیگر که جناح راست یا محافظه‌کار مشروطه‌خواهان فاتح تهران را تشکیل می‌دادند، در حزب یا فرقه‌ی اعتدالیون جمع شده بودند که افراد برجسته‌ی آن را سیدعبدالله بهبهانی، سپهدار تنکابنی، سردار مُحیی، ستار خان و… تشکیل می‌دادند. هر کدام از این دو گروه، مجاهدین مسلح خود را داشتند! دموکرات‌ها، مجاهدینی تحت فرماندهی یپرم و حیدر عمواوغلی و فرقه‌ی اعتدالیون نیز مجاهدینی تحت سرپرستی ستار خان، باقر خان و سردار محیی در اختیار داشتند. «اوسینکو» به نقل از گزارش سابقه‌ی کوچک خان که برای کنسولگری روسیه در شت تهیه شده بود، می‌نویسد که بعد از فتح تهران، میرزا کوچک در گرداندن نظمیه در تهران با پیرم خان همکاری می‌کرد( اوسینکو ۱۳۹۵: ۱۷۳). اگر این گزارش صحیح باشد، باید او را هوادار غیرمستقیم دموکرات‌ها بدانیم که داده‌های دیگر نیز تا حدودی آن را تایید می‌کند.

آن‌گونه که سعدالله درویش می‌نویسد، میرزا کوچک این زمان با پدرِ درویش روابط بسیار نزدیکی داشته و در خیابان شاه‌آباد تهران در نزدیکی بهارستان خانه‌ی محقری به قیمت ماهی سه تومان اجاره کرده بود و به خانه‌ی آن‌ها برای دیدار پدرش رفت و آمد داشت. او به اشاره و بدون توضیح در جزئیات می‌نویسد که میرزا کوچک بعد از فتح تهران با سردار مُحیی روابط خود را به‌هم زده و سردار محیی افراد مختلفی از جمله برادرش میرزا کریم خان را واسطه کرده بود که میرزا کوچک را به نزد او بیاورند و آشتی کنند. از جمله کسانی که سردار محیی واسطه کرده بود، پدر سعدالله درویش بود که درویش می‌گوید بعد از تقاضای پدرش از کوچک خان در خانه اش برای آشتی با سردار محیی، او گفت: «اگر اصرار بفرمایید آمدن به منزل شما را ترک خواهم کرد» ( سعدالله درویش ۱۳۸۹ :۳۲)[۶]. به‌نظر می‌رسد کوچک خان به دلایلی که از جزئیات آن زیاد نمی‌دانیم، از این زمان با سردار محیی و برادرانش روابط خود را قطع کرده است.

آن‌گونه که سعدالله درویش می‌نویسد، میرزا کوچک بیشتر با افراد جناح فرقه‌ی انقلابیون یعنی اعضای حزب دموکرات ایران رفت و آمد داشت که این زمان نقطه‌ی مقابل سردار محیی و میرزا کریم خان رشتی و سپهدار تنکابنی بودند. به‌ویژه درویش تاکید دارد که او «با آزادیخواهانی از قبیل مرحوم [سید عبدالرحیم] خلخالی و مخصوصاً مرحوم محمدرضا مساوات، سلیمان میرزا [اسکندری] و آقا میرزا محمد [طاهر] تنکابنی و سایر آزادیخواهان آشنایی پیدا کرده بود و مخصوصاً اغلب به منزل مرحوم [سید عبدالرحیم] خلخالی می‌رفت ( درویش ۱۳۸۹: ۳۲).[۷] ما امروز می‌دانیم که این افراد بدون استثناء از اعضای برجسته‌ی رهبری فرقه‌ی دموکرات ایران بودند که حسین خان کسمایی نیز در آن عضویت داشت.

در جریان اولتیماتوم روسیه در سال ۱۲۹۰

بنا به نوشته «اوسینکو» نایب کنسول این زمان روسیه در رشت، در زمان اولتیماتوم روسیه به ایران در پاییز۱۲۹۰ خورشیدی که دوران تاخت و تاز «نکراسف» کنسول و «گیخ» فرمانده‌ی قوای روسی در گیلان بود، کوچک خان از تهران به گیلان بازگشته و علیه روسیه‌ی تزاری در رشت فعال بود (اوسینکو ۱۳۹۵: ۱۵۴). در جریان اعدام ۴ نفر در رشت و ۳ نفر در انزلی توسط قزاقان روسی در۱۰ بهمن۱۲۹۰ خورشیدی ( محمد روشن ۱۳۶۸: ۱۹۹)، کوچک خان جزو مبارزان پیشگام علیه قوای روسی در گیلان بود. به همین دلیل نکراسف کنسول روسیه در رشت نام او را جزو ۴۰ نفر به سفیر روسیه در تهران داد که باید از دولت بخواهد که این افراد ازگیلان تبعید شوند و یا اگر در خارج از گیلان هستند به گیلان وارد نشوند ( اوسینکو ۱۳۹۵: ۱۵۴). سفیر روسیه هم این لیست را به وزارت خارجه و دولت ضعیف ایران می‌دهد و این ۴۰ نفر از جمله کوچک خان به مدت پنج سال از ورود به گیلان ممنوع می شوند. او دوباره به تهران بازمی‌گردد و تا جنگ اول جهانی در تهران حضور دارد (برای تفصیل این بحث، نک: ناصر عظیمی ۱۳۹۶: ۴۷۷ – ۴۸۴).

در تهران تا جنگ اول جهانی

اطلاع خیلی دقیقی نداریم که در این سه سال کوچک خان در تبعید و ممنوعیت ورود به گیلان چه می‌کرده، ولی به احتمال زیاد در تمام این مدت در تهران بوده است. جنگ اول جهانی که در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ برابر ۵ مرداد ۱۲۹۳ خورشیدی شروع شد، فرصتی برای او فراهم آورد تا یک بار دیگر به مبارزه علیه اشغالگری و دخالت بی‌پروای روسیه‌ی تزاری در گیلان فعال گردد. چند ماه بعد از شروع جنگ، دوستانش از حزب دموکرات ایران در مجلس سوم شورای ملی که در آذر ۱۲۹۳ تازه افتتاح شده بود، فراکسیونی قدرتمند تشکیل دادند که سخت علیه روسیه و انگلیس فعالیت می‌کرد.آن‌ها بیشتر طرف آلمان و ترکیه‌ی عثمانی را گرفتند که در مقابل روسیه و انگلیس در جنگ صف‌آرایی کرده بودند. نمایندگان دموکرات مجلس معتقد بودند که با کمک آن‌ها می‌توانند روسیه و انگلیس را که در حدود یکصد سال بر ایران دخالت استعماری داشتند، از ایران بیرون کنند. روسیه خشمگین از این مواضع دموکرات‌های مجلس سوم در تدارک حمله به ایران و اشغال پایتخت افتاد. همین امر موجب شد تا در تابستان ۱۲۹۴ خورشیدی (برابر تابستان ۱۹۱۵ میلادی)، حزب دموکرات ایران، افراد نزدیک و همسوی خود را برای مقابله با قوای روسی و انگلیسی بسیج و سازماندهی نماید. حسن اعظام قدسی که این زمان با حزب دموکرات همکاری می‌کرد، در همین رابطه می‌نویسد که کمیته‌ی مرکزی حزب دموکرات ایران تصمیم گرفت تا «یک جبهه در شمال از رشت به مازندران و استرآباد و حتی صحرای ترکمان [ ترکمان صحرا] تشکیل و با هم ارتباط داشته باشند» (حسن اعظام قدسی ۱۳۴۲، ج ۱: ۲۷۱). قدسی در همین رابطه از جلسه‌ای در خانه‌ی «سیدجلیل اردبیلی» از اعضای کمیته‌ی مرکزی حزب دموکرات یاد می‌کند که درآن محمدرضا مساوات، سلیمان میرزا اسکندری و سیدجلیل اردبیلی حضور داشتند: «آقای شیخ عبدالعلی (لطفی) و میرزا کوچک [نیز] بودند. به یکدیگر معرفی شدیم. البته از نظر ماموریت و اِلا شناسایی قبلی بین ماها [من و میرزا] بوده است. در آن‌جا ماموریت میرزا کوچک خان به رشت و ماموریت آشیخ عبدالعلی به مازندران و ساری و ملاقات با امیر موید سوادکوهی از آزادیخواهان و پیرو مرام دموکرات و از سران حزب دموکرات [ در این ناحیه] بودند… پس از تعلیم دادن رمز کتبی و تلگرافی بین من و طهران و بین من با آقای لطفی و همین‌طور بین آقای شیخ عبدالعلی لطفی[۸] با میرزا کوچک خان که تا آخر شب و اذان صبح طول کشید و تمام شد، در آن موقع پس از ادای فریضۀ صبح و صرف صبحانه از یکدیگر خداحافظی کرده و آقای شیخ عبدالعلی [لطفی] با میرزا کوچک خان رفتند» ( اعظام قدسی ۱۳۴۲، ج ۱: ۲۷۲). اعظام قدسی تاریخ دقیق این نشست را ذکر نمی‌کند، اما از گزارش ماموریت او در شاهرود در صفحات بعد و نشانه‌هایی که به دست می‌دهد، می‌توان فهمید که این نشست بعد از سقوط دولت عین‌الدوله در اواخر تیر ۱۲۹۴ در اثر فعالیت دموکرات‌های مجلس و بعد از روی کار آمدن دولت مستوفی‌‌الممالک از دوستان دموکرات ها در ۱۲ مرداد ۱۲۹۴ بوده است. بر پایه‌ی این روایتِ اعظام قدسی که آدرس‌های دقیق در مورد این نشست داده، کوچک خان با چنین ماموریتی راهی شمال ایران می‌شود[۹]. نباید فراموش کرد که از بهار و تابستان ۱۹۱۵ میلادی برابر بهار و تابستان ۱۲۹۴ خورشیدی، حزب دموکرات در ایران و بخشی از آن تحت نام «کمیته‌ی ملیون برلن» به رهبری سید حسن تقی زاده در آلمان در تدارک وسیعی برای مقابله با روسیه و انگلیس در جنگ اول جهانی بودند که در مقابل آلمان و عثمانی می‌جنگیدند.[۱۰]

 

………………………………………………………………………………

  • از دکتر مسعود جوزی که این مقاله را خواندند و نکاتی را تذکر دادند که به تدقیق نوشته کمک کرد، سپاسگزارم.

 

[۱] . حسین خان کسمایی قبل از درآوردن لباس روحانیت، امام جماعت مسجد صالح آباد سبزه میدان رشت بود یعنی همان مسجدی که کوچک خان در مدرسه ی علمیه ی آن برای دوره ای طلبگی درس خوانده است. به نظر می رسد آشنایی کوچک خان با حسین خان کسمایی از همین جا آغاز شده است.

[۲] . یاران کوچک خان که بعدن در زمانه ای دیگر که خاطرات خود را می نوشتند ، به ویژه پس از دهه ی ۱۳۴۰ که تحصن مشروطه خواهان در سفارت انگلیس در تهران مورد پرسش و نقد فراوان قرار گرفته بود، تلاش می کردند که حضور کوچک خان در کنسولگری انگلیس در رشت را به گونه ای در سایه قرار دهند .به نظر می رسد به همین دلیل بود که اسماعیل جنگلی خواهر زاده کوچک خان ضمن این که می گوید کوچک خان از بست نشینی در کنسولگری رشت حمایت می کرده، تاکید دارد که او از «خارج »از کنسولگری این کار را انجام می داده است:« موقعی که جمعی از اهالی[رشت] با تحصن در قونسولخانۀ انگلیس(۱۳۲۴ قمری)از استبداد اظهار انزجار کرده و مطالبۀ مشروطیت می نمودند، مرحوم کوچک خان از خارج[ از کنسولگری] همه گونه موافقت با عقیدۀ آنها اظهار[می نمود]»( اسماعیل جنگلی به نقل از رائین ۱۳۵۷: ۵۵).

[۳] . از نکات گفتنی این که عنوان این نامه،  خطاب به « قونسول دولت فخیمۀ انگلیس مقیم رشت» نوشته شده است. لازم است تاکید شود که در آغاز مشروطه، انگلیس در مبارزه با نفوذ پر قدرت روسیه ی تزاری در دولت قاجاریه، از جنبش مخالف حکوت قاجاریه یعنی جنبش مشروطه حمایت می‌کرد و مشروطه‌خواهان نیز از این تضاد به نفع جنبش بهره می‌گرفتند (نمونه: تحصن مردم تهران در سفارت انگلیس در تهران). اما یک سال بعد که جنبش تعمیق یافت، دولت انگلیس در مبارزه با همین جنبش، قرارداد تقسیم ایران (قرارداد ۱۹۰۷) را برای مقابله با آن با روسیه امضاء کرد و نیمه‌ی شمالی کشور را به‌عنوان قلمرو نفوذ روسیه به رسمیت شناخت.

[۴] . سال تولد او را سال ۱۲۹۸ هجری قمری (رائین ۱۳۵۷ به نقل از اسماعیل جنگلی: ۵۴ ) و سال ۱۸۸۰ میلادی برابر ۱۲۵۹ خورشیدی ذکر کرده‌اند (اوسینکو ۱۳۹۵: ۱۷۲ ).

[۵] . متاسفانه محمدعلی گیلک اطلاعات بیشتری از این انجمن به دست نداده و منابع دیگر نیز در این مورد اطلاعات بیشتری نداده اند.  اسماعیل جنگلی خواهرزاده ی کوچک خان نیزاشاره ای به موضوع کرده که چیزی فراتر از گفته ی گیلک نیست( به نقل از رائین ۱۳۵۷ : ۵۵).

[۶]. سعدالله درویش بعدن در جنگ اول جهانی در برلن جزو کمیته‌ی ملیون برلن به رهبری تقی‌زاده درآمد و بعد از ماموریت از جانب کمیته ی ملیون برلن به ایران در جریان جنگ اول به جنگل رفت و در آن جا با تشکیلات نظامی جنگلیان همکاری کرد.

[۷]. سید عبدالرحیم خلخالی همان است که کوچک خان در نامه اش از تفلیس با خوشحالی خبر رسیدن سلامتی‌اش را به دوستانش در رشت می‌دهد و چنان که گفتیم، گویا با کوچک خان در رشت در یک مدرسه با هم درس طلبگی می‌خواندند.

[۸]. شیخ عبدالعلی لطفی (۱۲۵۹- ۱۳۳۵ خورشیدی)، زاده‌ی آمل که ابتدا در لباس روحانیت بود، در سال‌های بعد لباس روحانیت را بیرون آورد و درس حقوق خواند و در زمان ملی شدن نفت ایران، دکتر محمد مصدق او را به وزارت دادگستری دولت خود انتخاب کرد. او در زمان جنگ اول جهانی از افراد موثر کمیته‌ی دفاع ملی بر علیه روسیه و انگلیس محسوب می‌شد.

[۹] . با وجود این‌که می‌دانیم او  این زمان در رشت حضور داشته، در مورد چگونگی حضور او در نشستی که قدسی از آن یاد می‌کند می‌توان چون و چرا کرد. اما به‌نظر می‌رسد که کوچک خان این زمان از رشت به تهران فراخوانده شده و در چارچوب برنامه های حزب دموکرات ایران که این زمان سخت هم در ایران و هم در خارج توسط کمیته‌ی ملیون برلن فعال بود، ماموریت او به‌طور مشخص تعیین شده بود.

[۱۰]  . از زمستان ۱۹۱۵ میلادی ( زمستان ۱۲۹۳ خورشیدی)، سیدحسن تقی‌زاده با کمک آلمان در برلن کمیته‌ی ملیون ایران را تشکیل داد و با جمع‌آوری اعضای حزب دموکراتی که در اروپا حضور داشتند، ماموریت‌هایی از بهار و تابستان ۱۹۱۵ برابر بهار و تابستان ۱۲۹۴ خورشیدی برای مقابله با دو دولت روسیه و انگلیس به بغداد، کرمانشاه، شیراز و دیگر شهرهای ایران جهت اعضای خود تعیین کرده و آنان را موظف به این ماموریت نموده بود (جمشید بهنام ۱۳۹۶:  ۱۳ – ۳۰).

ادامه دارد …

 

یک پاسخ ارائه کنید