یادی از شاهپور لوا مختاری و همکاری وی با نهضت جنگل

با وقوع جنگ نخست جهانی و نقض بی طرفی ایران از طرف دولت‌های روسیه و بریتانیا، میرزا کوچک‌خان جنگلی پس از مشورت و هماهنگی با اعضای ایرانی اتحاد اسلام اقدام به عملیات چریکی در جنگل‌های انبوه خزر نمود. پیرامون قیام جنگل و میرزا کوچک‌خان تاکنون چندین جلد کتاب و تعداد متنابهی مقاله انتشار یافته است. اما تاکنون کمتر سخنی از افسران نظمیه (شهربانی)رشت که به جمع یاران میرزا پیوستند ، به میان آمده است. افسران جان بر کفی که به جهت دفاع از میهن خود در برابر تجاوز بیگانگان راه جنگل را در پیش گرفتند.

*سرتیپ شاهپور لوا مختاری از جمله افسران وطن پرست و آزاده‌ای بود که در اوان خدمت به قوای جنگل پیوست و تا واپسین دم به میرزا و آرمان‌های ملی گرایانه نهضت جنگل وفادار بود.

تیمسار سرتیپ شاهپور لواء مختاری فرزند فضل الله خان لواء ملک و نوه‌ی دختری کریم‌خان مختار السلطنه در سال ۱۲۷۶ در تهران تولد یافت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در مدارس تربیت و آلمانی با موفقیت به اتمام رسانده و همچنین به زبانهای فرانسه و آلمانی تسلط و اشراف کامل پیدا نمود. در دیماه ۱۲۹۳ وارد مدرسه‌ی پلیس که به توسط مستشاران سوئدی تشکیل شده بود، گردید و پس از یکسال با درجه آسپیرانی (ستوان سومی) به خدمت اداره‌ی نظمیه(شهربانی) در آمد. در ابتدای سال ۱۲۹۶ به همراه چند تن از افسران و صاحب منصبان نظمیه رشت به نهضت جنگل پیوست و در نزدیکی کسما در محلی بنام گوراب زرمخ مدرسه ی نظام جنگل را به ریاست ماژور(سرگرد) ویلیام فن پاشن آلمانی پایه گذاری کرد و به آموزش و تعلیمات نظامی جوانان پر شور و میهن پرست گیلانی همت گمارد. خبر همکاری افسران نظمیه گیلان با قوای جنگل انعکاس وسیعی پیدا نمود و برای سر آن‌ها جوایزی تعیین گردید.

نظمیه اصفهان سال ۱۳۰۵ از چپ: ۱)سلطان شاپور لوامختاری۲)سلطان سیداشرف خان ناظمی(پدربزرگ نگارنده)

*در نیمه اول سال ۱۲۹۸ پس از نبرد در منطقه‌ی کاکوه و تحمل تلفات و تزلزل روحیه افراد به همراه تنی چند از همقطاران خود نظیر نایب اول(ستوان یکم ) نصرت‌الله خان آزاد راد از جنبش جنگل جدا می گردند. “صادق خان کوچکپور که او هم یکی از همراهان این سفر است میگوید: روحیه افراد متزلزل شده کمترین شعاع اعتماد و اطمینان بآینده(به آینده) در دل هیچکس نمی درخشید. اگر نفری کشته می‌شد نعشش زمین می‌ماند و اگر مجروح می‌شد کسی نبود زخمهایش را پانسمان نماید. نه پزشکی نه داروئی نه غذائی و مهمتر از همه آنکه اصلا معلوم نبود به کجا میرویم بنابراین اگر فردی خود را از معرکه بیرون می‌کشید و یا در گوشه امنی پنهان می‌گرفت و یا اصلا تسلیم می‌شد مستحق سرزنش نبود چه فقدان تاکتیک و مشخص نبودن هدف و نداشتن امید بزندگی فردا،همه را بآستان(به آستان) مرگ می‌کشاند یک روز نصرت الله خان آزاد راد یکی از افسران جنگل جلوی میرزا را گرفت و به تعرض بوی گفت. « آقا میرزا _ کجا می‌خواهی بروی و چه می‌خواهی بکنی؟ این‌همه عقب نشینی برای چه؟ چرا دستور مقاومت و دفاع بما نمی‌دهی؟ سربازانم همه گرسنه اند و روحیه شان را از عقب نشینی مداوم یکباره باخته اند[.] بچه( به چه) علت مقاومت در مقابل دشمن را از ما سلب کرده‌ای؟ این وضع برای ماها قابل قبول نیست». میرزا مجبور شد او را دلداری بدهد و باو(به او) بفهماند که جنگیدن با قواء دولت مصلحت نیست و یک نحو برادرکشی است و باید حتی المقدور از این عمل پرهیز کرد و متعاقب آن ناچار شد یک بار دیگر برای نفرات سخنرانی کند و بعد از سخنرانی که منطق عقب نشینیش را در مقابل نیروی دولت توجیه می‌نمود گفت: با این اوصاف هرکس با خیال ما موافق نیست یک‌قدم به پیش! عده زیادی از افسران و از جمله‌ی آنها نصرت الله خان( آزاد راد) یک‌قدم به پیش گذاشتند و میرزا وقتی همه را سان دید با دیدگان اشک آلود از یکایکشان خداحافظی نمود و فراخور وضع مالی آنوقت بفرد فردشان خرجی داد. چون میرزا کوچک از نامه ساعدالدوله اینطور استنباط نموده بود که نیت تعاقب کنندگان دستگیری شخص او است و اگر او بتواند خود را از مهلکه نجات دهد بسایر همراهانش آسیب نمی‌رسد لذا در آخرین سخنرانی چنین گفت: رفقا آنطور که من فهمیده‌ام مقصد دولت و نیروی تعقیب کننده ما دستگیری شخص من است و بنابراین مایل نیستم که شما برای خاطر من در زحمت و رنج باشید اجازه می‌دهم که بمیل خودتان هرجا که می خواهید بروید امیدوارم یکبار دیگر موفق شوم که لذت دیدارتان را درک نمایم .”(۱)

* شاهپور خان لوا مختاری و نصرت الله خان آزاد راد مدتی بعد از این جریان در اختفا به تهران باز می گردند ولی چون فرار و زندگی مخفیانه را در شأن خود نمی‌بینند خود را به نظمیه (شهربانی)مرکز معرفی می‌نمایند و پس از تحمل چند روز بازداشت عفو عمومی این افسران از طرف دولت صادر می‌گردد. مختاری در خاطرات خود می نویسد: “..

در سال ۱۲۹۸ در تهران پس از بازگشت از گیلان و سفر جنگل با رفقا تدریجا دور هم جمع می‌شدیم و باوضاع نابسامان مملکت تأسف می‌خوردیم چندتن از رفقا بخدمت ژاندارمری رفته و من و آزاد راد را نظمیه تهران به مرحوم احمد علی خان زند که بریاست نظمیه اصفهان می‌رفت معرفی و پس از تهیه مقدمات مسافرت در آبان ۱۲۹۸ باصفهان رفتیم .”(۲) روزنامه‌ی میهن در تاریخ ۹ آبان ۱۲۹۸ با چاپ مطلبی تحت عنوان باز هم ورود می نویسد : “آقای احمد علی خان رئیس محترم تشکیلات نظمیه اصفهان با چهار صاحب منصب و رئیس تأمینات در هفته گذشته وارد اصفهان گردیدند.” (۳)

* شاهپور مختاری بلافاصله پس از ورود به اصفهان با هماهنگی و مشورت ماژور احمدعلی خان زند به تأسیس مدرسه ی پلیس در باغ ستاره‌ی صبح اصفهان واقع در چهارباغ (ابتدای خیابان میرفندرسکی کنونی) مبادرت ورزیده وبا تعلیم افسران قدیمی و نیروهای جدید ، به مطابقت نظمیه اصفهان با برنامه و تشکیلات سوئدی‌ها مبادرت می‌نماید.

روزنامه اختر مسعود اصفهان به تاریخ ۱۳ دلو (بهمن) ۱۲۹۸ در این باره چنین می‌نویسد : “عمارت چهل‌ستون سه ساعت بغروب مانده روز چهارشنبه ششم شهر حال(ماه جاری) و عده آژانی که تقریبا هشتاد و پنج نفرند و دو ماه کسری است که در مدرسه تحصیل می‌نمودند از برای نمایش در عمارت چهل‌ستون با لباس‌های خیلی آراسته حاضر گردیده ….و در حضور آقای سردارجنگ حکمران حکومت جلیله و عموم روسأی دوایر دولتی و سرداران محترم بختیاری و شاه زادگان عظام و اعیان و اشراف مشغول نمایش شدند و این عده بدو دسته تقسیم گردیده یکدسته مشغول ژیمناستیک شده و قریب یکساعت با نهایت چابکی و چالاکی انواع و اقسام بازیرا(بازی را) را نمایش دادند و کاملا از عهده وظایف خویش برآمدند و سپس دسته دیگر با تفنگ شروع بمشق نظامی کرده متجاوز از یکساعت جمیع فنون نظامی را بطوریکه اسباب تعجب و تحیر حاضرین گشت معمول داشتند و پس از فراغت از نمایش مورد تمجید و تحسین حکومت جلیله و آقایانی که شرف حضور داشتند گردیده…….. ما زحمات و خدمات ماژور احمدعلی خان و آقای عبدالحسین خان و شاپور خان و سایر رؤسای محترم نظمیه را تقدیر شایان نموده و موفقیت ایشان را در اصلاح کلیه امورات نظمیه را از خداوند متعال مسئلت نموده …”(4)

با انتصاب سرهنگ احمدعلی خان زند به ریاست نظمیه آذربایجان در اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۵خورشیدی، وی سلطان شاهپور خان مختاری و سلطان نصرت الله خان آزاد راد را پس از حدود ۷ سال اقامت در اصفهان به همراه خود به آذربایجان می برد . روزنامه ارژنگ در این باره چنین می نویسد :”آقای سرهنگ احمدعلی خان رئیس نظمیه آذربایجان تغییر ماموریت یافته و چند روز است حرکت نموده‌اند آقایان سلطان نصرت الله خان و سلطان شاپور خان بتقاضای ایشان نیز مأمور آذربایجان شده اند.”(5)

در خرداد ماه سال ۱۳۰۸ سرهنگ فضل الله آقا خانی به ریاست نظمیه استان فارس منصوب می‌گردد و سلطان شاهپور خان مختاری و سلطان سید اشرف خان ناظمی را با خود به شیراز می‌برد . روزنامه اخگر اصفهان ، شماره ۱۲۸ به تاریخ دوم خرداد چنین می نویسد: “.. سرهنگ فضل الله خان آقا خانی ،رئیس نظمیه اصفهان، به محل ماموریت جدیدی رفت ..”(6)

* حضور سرهنگ فضل الله خان آقا خانی و سلطان شاهپور خان مختاری و سلطان سید اشرف خان ناظمی تقریبا مقارن با قیام عشایر بویراحمدی استان فارس علیه نیروهای دولتی، می گردد. سرهنگ آقا خانی تا آذر ماه سال ۱۳۰۹ در این سمت باقی مانده و با انتصاب سرتیپ فضل الله زاهدی به ریاست تشکیلات نظمیه مملکتی به ریاست اداره‌ی زندانها و همچنین ریاست مدرسه پلیس تهران منصوب می گردد. بین سالهای ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۲ پاسیار دوم مصطفی راسخ و پاسیار دوم(سرهنگ دوم) حسن سهیلی به ترتیب عهده دار ریاست نظمیه استان فارس می گردند تا اینکه در سال ۱۳۱۲ شاهپور خان لوا مختاری با درجه یاوری(سرگردی) به ریاست نظمیه استان فارس منصوب گردیده و سلطان سید اشرف خان ناظمی را به ریاست پلیس (رئیس اداره‌ی سرکلانتری‌های ) شیراز مفتخر می‌نماید( به نظر در سال ۱۳۱۰ یاور شاهپور مختاری برای مدت چند ماه به ریاست نظمیه ملایر نیز منصوب گردیده و مجددا به استان فارس احضار می‌گردد) سالهای ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ سالهای پر التهابی برای مردم شیراز و شهربانی شیراز بود خصوصا برای یاور شاهپور مختاری رئیس شهربانی و سلطان سید اشرف ناظمی رئیس پلیس شهر، جنایات متعددی که روی می‌داد و مفقود شدن شک برانگیز زنان جوان ، تا اینکه در سال ۱۳۱۳ با پیگیری های سرگرد مختاری و تلاش شبانه روزی سلطان ناظمی و پرسنل کلانتری ۲ شیراز و ماموران اداره ی تأمینات پرده از روی این جنایت برداشته می شود و علی وکیلی معروف به سیف القلم مخوف‌ترین قاتل سریالی قرن اخیر به دام ماموران نظمیه گرفتار می‌شود.

علی وکیلی پس از مبادرت به بیش از ۵۰ قتل در هندوستان به شیراز آمده و خود را پزشک زنان (دکتر وکیلی ملقب به صاحب سیف القلم ) معرفی نموده و با اغفال زنان مرتکب به قتل ۹ زن و ۱ مرد در شیراز می‌گردد. نامبرده در سال ۱۳۱۵ در میدان شهر( میدانی که در سابق در انتهای خیابان زند بوده است) به دار آویخته می گردد.

یاور مختاری پس از پایان دوره‌ی ریاستش بر شهربانی‌های شیراز ، ضمن ارتقاء به درجه‌ی پاسیاردومی(سرهنگ دومی) به ریاست شهربانی‌های استان گیلان منصوب می گردد و بلافاصله با هماهنگی ریاست کل شهربانی ، سلطان سید اشرف خان ناظمی(در سال ۱۳۱۷به درجه ی یاوری مفتخر می‌گردد) را که مدتی پیش به ریاست شهربانی دامغان منصوب گردیده بود را به رشت احضار نموده و به نیابت خود و همچنین ریاست پلیس گیلان منصوب می‌نماید. پاسیار(سرهنگ)مختاری تا مدتی پس از شهریور ماه ۱۳۲۰ در همین سمت به انجام وظیفه مشغول بود و حتی در شهریور ماه سال ۱۳۲۰ و به هنگام ورود نیروهای روس به خاک ایران در حالیکه اغلب فرماندهان نظامی استان محل خدمت خود را ترک گفته بودند، به اتفاق یاور ناظمی به حفظ انتظامات و آرامش شهر رشت اهتمام می ورزند.

در مهرماه سال ۱۳۲۰ ریاست شهربانی های اصفهان به سرهنگ شاهپور مختاری تفویض می‌گردد. روزنامه اخگر اصفهان در شماره ۱۶۹۰ به تاریخ ۱۹ مهر ۱۳۲۰ /رمضان ۱۳۶۰ می نویسد : “… پاسیار یک(سرهنگ تمام)شاهپور مختاری که به ریاست شهربانی اصفهان منصوب شده است وارد شد.رئیس شهربانی اصفهان به رشت منتقل شد.”(7)

* در مرداد ماه سال ۱۳۲۳ پاسیار(سرهنگ)شاهپور لوا مختاری و پرسنل خدوم شهربانی اصفهان موفق به دستگیری اعضاء گروه پنجه خونین که مبادرت به آدم ربایی و ربودن فرزند ذکور آقای محمد جعفر کازرونی یکی از متنفذین اصفهان، کرده بودند می‌شوند و فرزند ایشان را صحیح و سالم به آغوش گرم خانواده باز می‌گردانند روزنامه اطلاعات به تاریخ ۲۸\۵\۱۳۲۳ به شرح این ماجرا چنین می پردازد:” بقرار تلگرافی که از نماینده اداره در اصفهان رسیده چند روز پیش طفل کوچک آقای محمد جعفر کازرونی را چند نفر با اتومبیل می‌ربایند، اقدامات آقای کازرونی و مامورین شهربانی برای پیدا کردن طفل به نتیجه نرسیده و هرچه بیشتر تفحص می‌نمایند کمتر اثری از طفل بدست می‌آید. تا اینکه بعد از چهار روز ، نامه مشروحی با پست به امضای «گروه پنجه خونین » به آقای محمد جعفر کازرونی می رسد که دزدان ایشان را تهدید نموده و می‌نویسد(نویسند):« ما طفل شما را ربوده‌ایم بایستی دو میلیون ریال «دویست هزار تومان» در محل معینی نزدیک قبرستان ارامنه گذارده و بهیچوجه موضوع را تعقیب ننمایند و در صورتیکه وجه را تحویل ندهید و یا نامه را بشهربانی ارائه دهید و در صدد تعقیب و دستگیری ما برائید. بطور قطع جنازه طفل را برای شما می‌فرستیم» و ضمنا در نامه مزبور قید می‌کنند که «جمعیتی بنام گروه پنجه خونین تشکیل شده که قصد انقلاب داشته و احتیاج به پول دارند» آقای کازرونی پس از دریافت نامه قضیه را به پاسیار مختاری رئیس شهربانی اصفهان اطلاع داده و ایشان پس از مطالعه کامل و تهیه زمینه به آقای کازرونی دستور می‌دهند که یک چمدان بزرگ محتوی مقداری کاغذ در ساعت مقرر بمحل موعود می‌فرستید و طبق دستور ایشان یک چمدان پر از کاغذ سفید برده[،] نزدیک قبرستان ارامنه گذارده می‌شود.مامورین شهربانی با مهارت بسیار از دور ناظر وضعیت بوده و مشاهده می کنند که بعد یکربع ساعت دونفر چرخ سوار با سرعت زیاد خود را بمحل موعود رسانیده و همینکه از چرخ پیاده شده و می‌خواستند چمدان را بلند نموده و همراه خود ببرند با چابکی زیاد بی درنگ خود را به آنها رسانیده و هر دو نفر را دستگیر می نمایند.دونفر نامبرده هنگام بازجویی از معرفی خود سرپیچی نموده و بالاخره معلوم می‌شود یکی از آنها اسمعیل عمیم و دیگری محمد علی آذری بوده و پس از یک‌رشته بازجویی دو نفر دیگر از همدستان آنها یکی احمد شوشتری که خود را ارجمند معرفی نموده و دیگری خود را کلانتری معرفی کرده و حامل دو قبضه اسلحه با اتومبیل بوده در ۹ فرسخی اصفهان(راه تهران) دستگیر می‌شوند. از قرار معلوم کلانتری و شوشتری و آذری اخیرا از تهران به اصفهان رفته بودند گویا این اشخاص شرکای دیگری نیز در تهران دارند که اکنون برای دستگیری آنها مشغول اقدام می‌باشد( می‌باشند) .آقای پاسیار مختار(مختاری) رئیس شهربانی طفل آقای کازرونی را نیز در منزل توطئه کنندگان پیدا نموده وبایشان تحویل می‌دهند و اهالی از اقدامات رئیس شهربانی و کشف این توطئه و جلوگیری از نظایر آن کمال قدردانی را دارند.”(8)

مدتی بعد پاسیار مختاری به تهران فراخوانده شد و به ریاست امور مالی شهربانی کل منصوب گشت و چندی هم در سمت ریاست پلیس انتظامی تهران به خدمت مشغول بود تا اینکه در اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۷ به ریاست پلیس قضایی شهربانی مرکز منصوب گردید. تیمسار لواء مختاری در فروردین ماه سال ۱۳۲۷ بدرجه سرتیپی نائل شد. در ابتدای دهه ۳۰خورشیدی سرتیپ مختاری پس از حدود چهل سال خدمت صادقانه به افتخار بازنشستگی نائل ‌گردید. از جمله امتیازات و افتخاراتی که تیمسار مختاری در طول خدمت موفق به کسب آنها شد عبارت بودند از : ۱)مدال تاجگذاری ۲)نشان همایون درجه ی ۴ بواسطه ی ابراز لیاقت در شهربانی اصفهان ۳) نشان پاس درجه ی ۲ بدلیل حسن خدمت در ریاست قسمت امور مالی ۴) نشان درجه ی ۲ رافدین از نایب السلطنه ی عراق ۵)نشان استقلال درجه ی ۲ از کشور اردن هاشمی در دوره ی ریاست قسمت پلیس انتظامی، بعلاوه ی چندین مدال طلا و بارها تقدیر کتبی و شفاهی .

در ضمن تیمسار سرتیپ شاهپور لوا مختاری چند سال پس از نائل شدن به افتخار بازنشستگی به سمت ریاست شهرداری اصفهان منصوب و مفتخر می‌گردد. تیمسار شاهپور لوا مختاری این افسر آزاده و ملی گرا در سال ۱۳۵۱ خورشیدی در سن ۷۵ سالگی دار فانی را وداع می گوید.

                                                 نویسنده:  هومن صدیقی

1- ابراهیم فخرائی، سردار جنگل، انتشارات جاویدان، 1357 ، صفحات 205 -204 .

2- شاهپور لوا مختاری، خاطرات نیم قرن خدمت ، مجله ی وحید شماره 29 .

3- روزنامه میهن (اصفهان) نهم آبان 1298 .

4- روزنامه اختر مسعود (اصفهان)، 3 بهمن 1298 .

5- روزنامه ارژنگ (اصفهان)، دهم خرداد ماه سال 1305 ، شماره 11 .

6- روزنامه اخگر (اصفهان)، شماره 128 ، 2 خرداد 1308 .

7- روزنامه اخگر(اصفهان) ، شماره 1690 ، 19 مهر 1320 .

8- روزنامه اطلاعات ، مرداد ماه سال 1323 . -گوشه هایی از خاطرات جنگل(خاطرات مرحوم نصرت اله آزاد راد) و تاریخ هفتاد ساله پلیس ایران تالیف پاشا لوا مختاری.

یک پاسخ ارائه کنید