مندمحلۀ اَمَلَش:محلۀ آمارد

چاپ شده در صفحۀ ۸ و ۹ فصل نامه ی آوای املش، سال دهم، شماره سی و هفتم، زمستان ۱۴۰۱☀
https://telegram.me/MotaDeylami

بر اساس کتاب دیلمون پارسی و اشاره به داستان آمُله دیلمی، در فصل نامه های پیشین آوای اَمَلَش، ثبت گردید که کلمۀ اَمَلَش برابر با اَمَرَش مکان اَمَرد یا آمارد ( = مرد و مارد ) بوده است*که به معنی سرزمین جاوید و جاودانیان و جاودانی و جاودانگی و نامیرایی می باشد(1) و هم راستا با معنی کلمات آمُل و اَمرداد و حتی امرأه در زبان عربی ست؛ نام اَمَلَش زنانه و نفی مرد است، و بر می گردد به دوران مادر سالاری در سرزمین البرز ، یعنی پیش از مفهومی به نام آریایی یا جهان آریایی در بین هفت تا چهارده هزار سال پیش

طبق نوشتۀ آلکساندر خودزکو(2) و سی. جی ادموندز(3): اَمَلَش مرکز ولایت ران کوه یا همان رامکو باستانی ست، و این ولایت مشهور به ولایت صوفیان (یا به درست‌تر ولایت اثفیان پدر فریدون) می باشد، و خود کلمه رامکو هم، به معنی کوی و سرای مار=مارد و آمارد می باشد. که در بحث وارونگی یا مقلوب شدن کلمه به این شکل در آمده است، و این وارونگی شاید توسط خود دیلمی ها یا همان آماردهای کهن شایع شده باشد، همچنانکه روز که به لفظ دیلمی روج بوده است، وارونۀ آن جور می باشد که در رومی و ایتالیایی روج(=روز) جور گفته شود؛ (دقت شود که طبق منابع اسطوره ای جهان آریایی: روم یادگار سَرْم=سَلْم پسرِ بزرگِ فریدون است، و خود فریدون و پدرش اثفیان یا همان آبتین شاهنامه، اهل سرزمین وَرِنَ می باشند و وَرِنَ طبق نوشتۀ استاد ابراهیم پورداود مملکت دیلم یا گیلان کنونی ست) (4).
حتی یکی از برداشت ها در مورد معنی کلمۀ دیلمان این است که نام دراما(=راما و رام) برابر با دلاما همان دیـلــما یا دیلم، وارونه شدۀ آمارد است؛ یا محر=مهر (همان میثره یا میترا) وارونۀ آن رحم می باشد که در عربی مهر(=محر) همان رحم است، یا در دیلمی به حُب پدر و مادری که فوت کرده باشند می گویند: می بُــا مورُم (مرحوم بابای من) و می مُــا مورُم (مرحوم مامانم)؛ بُــا(=پدر) و مُــا (=مادر) در زبان عربی اَبُ(=اَبو) و اُم گفته می شَوَد که این دو کلمه با معکوس شدن و جا به جایی آوا، از زبان دیلمی گرفته و تبدیل شده است؛ و باید پژوهش گردد که چه ارتباط زبانی و فرهنگی از گذشته های دور بین گیل و دیلم با عرب‌ها بوده است که مشترکات اینچنینی دیده می شود؛ آیا بحث جد مشترک در میان بوده است؟!
حتی اندر مهمانی کردن و مهمان شدن و شرایط آن در کتاب قابوس نامۀ عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس زیاری دیلمی(نویسنده قرن پنجم) می بینیم که نوشته شده است: «و ما را بگیلان رسمی نیکوست: چون مهمان را بخانه برند خوان بنهند و کوزهای آب حاضر کنند و مهمان خداوند و متعلقان همه بروند، مگر یک تن از جای دور باز ایستد، از بهر کاسه نهادن، تا مهمان چنان ‌که خواهد نان بخورد، آنگه بیش نان پیش آید و رسمِ عرب هم این است؛…» (5)
مرکز شهر اَمَلَش مَنْدِمحله (=مَنده محله=مانْدِمحله) می باشد، که امروزه میانمحله نوشته می شَوَد که گاه میانمحله می گویند و گاه مَنْدمحله؛ به راستی تلفظ درست تر و قدیمی میانمحله: مندمحله یا منده‌محله بوده است. ترکیب مندمحلۀ اَمَلَش را اگر سطحی بنگریم به نظر می رسد ساده شدۀ سه ترکیب میان و دِهْ و محله باشد، در صورتی که طبق زبانشناسی استاد احمد کسروی مند و ماند تغییر کرده مَرد و مارد می باشد، و بر این اساس می توان نتیجه گرفت مندمحله(ماندمحله) که مرکز شهر اَمَلَش بوده است به معنی محله آمارد یا ماردمحله می باشد.
در حقیقت ریشۀ ماردها که ولایتِ بزرگِ رامکو بوده، مرکز آن یعنی اَمَلَش هم، به همین معنی اَشتن یا اَستن برای اَمرد یا آمارد است؛ و باز حوزۀ شهری آن که از دَه_دوازده تا محلۀ باستانی تشکیل شده است، مَندمحله که بین آن قرار می گرفته هم، به معنی محلۀ آمارد است.
ناگفته نماند که موطن بسیاری از آمُلی‌های طبرستان (که ریشۀ آماردی داشته) در دورۀ سیّد ظهیرالدین مرعشی (نویسندۀ کتاب تاریخ گیلان و دیلمستان در قرن نهم) اَمَلَش و شهر تیمجانِ ولایتِ رانکو بوده است (6) که امروزه تمی جان می‌نامند و در حوزه شهرستان رودسر جای دارد، و از خاندان مرعشی در اَمَلَش خانواده‌هایی با نام سیّد علوی، سیّدمرتضوی و سیّد معصومی هستند که جدشان به میر بزرگ سید قوام‌الدین مرعشی مدفون در آمُل می رسد و از میر کوچک معروف به میرِ مازندران سیّد ظهیرالدین مرعشی که داروغۀ تنکابنات بوده است، و پسرش احمد(مدفون در استادکلایه اَمَلَش) کم اطلاعیم.
زنده نام احمد کسروی تبریزی می نویسد:(( اما آماردان یا ماردان در زمان لشگرکشی اسکندر ماگدونی این طائفه در مازندران نشیمن داشتند و آنهنگام هنوز تاپوران بدانجا نیامده بود. ولی سپس چنانکه از گفتهای استرابو پیداست ماردان در آذربایجان و ارمنستان و پارس و دیگر جاها پراکنده شده اند و از اینجاست که جایهای بسیاری که ما در پائین برخی از آنها را می شماریم بنام آن طائفه نامیده شده است:
۱- آمل (شهر معروف باستان مازندران) _ گذشته از اینکه تاریخ بودن آماردان را آمل و آن نزدیکیها نشان میدهد از روی قاعده‌های زبان شناسی نیز این کلمه شکل دیگر و تغییر یافته نام«آمارد» می باشد. زیرا این قاعده را میدانیم که «رد»(را و دال)هائی که در زبانهای باستان ایرانی بوده در زبانهای کنونی تبدیل بلام یافته است. چنانکه کلمه های گل و پل و سال اصل آنها «وارد» و «پارد» و«سارد» بوده است از آنسوی قاعده دیگری بوده و اکنون هم هست که الف تبدیل بواو شود. از روی این دو قاعده «امارد» تبدیل به «آمول» یافته و سپس واو نیز افتاده «آمل» گردیده. چنانکه واوهای «گول» و «پول» نیز افتاده است از روی همین ترتیب است که «سارد» (سرد) نیز گاهی «سول» می شده و چنانکه گفتیم سولدوز معنی آن «سرد دز» است.
۲_ ماردستان _ جائی در نزدیکیهای وان بوده و بگفته برخی مؤلفان ارمنی همانجاست که اکنون «سکمان اوا» نامیده می شود.
۳_ ماندستان _ جائی در گرمسیرهای پارس در کنار دریا بوده ابن بلخی در فارسنامه نام می برد.
در زبانشناسی ایران این نیز قاعده دیگری است که نون و لام و را بهم تبدیل می شوند. چنانکه فعل « کردن » مضارع و امر آن «کنم» و «بکن» است. در لهجه آذری آذربایجان این تبدیل بیشتر شایع و رایج بوده و از اینجاست که شهر معروف ملازگرد را «منازگرد» نیز می نامند اکنون هم در تبریز محلۀ لاکه دیزه را «نوکه دیزه» و کلمه روشور را «نشر» میگویند. و هم از روی این قاعده است که میدانیم که «اردبیل» که نام شهر معروف آذربایجان است و «اندبیل» که نام جائی در خلخال است هر دو یک کلمه بیشتر نمیباشند. یقین است که «ماردستان» و «ماندستان» نیز یک کلمه و هر دو از نام ماردان برداشته شده است
۴_ ماند کان: جائی در نزدیکی سپاهان بوده در معجم البلدان یاد میکند.
۵_ مر داباد : دیهی در نزدیکی تهران و هم اکنون برپاست.
۶_ مر داوا: دیهی در نزدیکی یزد و هم اکنون برپاست.
۷_ مند اوا: دیه دیگری در نزدیکی یزد و هم اکنون برپاست
۸_ مار دین: جائی در نزدیکی نصیبین بوده در معجم البلدان یاد میکند.)) (7) .

فهرست منابع:
1- دیلمون پارسی و دیلمون پالوی، عبدالرحمان عمادی، تهران، نشر آموت، چاپ اول، ۱۳۹۲
2- سرزمین گیلان، آلکساندر خودزکو، ترجمۀ سیروس سهامی، تهران، انتشارات پیام، چاپ اول،۱۳۵۴
3- جغرافیای تاریخی گیلان، مازندران، آذربایجان از نظر جهانگردان، ابوالقاسم طاهری، انتشارات شورای مرکزی جشن شاهنشاهی ایران، چاپخانه بانک ملّی ایران، ۱۳۴۷
4- یَشت ها، ادبیات مزدیسنا، ابراهیم پور داود، تهران، کتابخانه طهوری، چاپ نخست، ۱۳۴۶
5- کتاب نصیحت نامه معروف به قابوس نامه، سعید نفیسی، طهران، مطبعۀ مجلس، ۱۳۱۲
6- تاریخ گیلان و دیلمستان، سیّد ظهیرالدین مرعشی، به تصحیح و تحشیۀ دکتر منوچهر ستوده، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، ۱۳۶۴
7- نام های شهرها و دیه های ایران، احمدکسروی، مؤسسۀ مطبوعاتی شرق، ۱۳۳۵

مقالات ابوذر ملک‌پور(pdf)

اَمَرَش= اَمَلَش
اَملش سرزمینِ اَمَر= نامیرا و جاودانیان
مرداویج جَبَلی = دیلمی
وجه تسمیه برخی از آبادی‌های املش
مندمحلۀ اَمَلَش:محلۀ آمارد
نامجاهای املش

یک پاسخ ارائه کنید