تمثیلهایی از چهرههای نهضت جنگل و نهضت عاشورا
حسن خان آلیانی (معین الرعایای کیش درهای)
مختار ثقفی
دکتر حشمت
ضحاک بن عبدالله مشرقی
پژوهش و نگارش: مرتضی سخایی، پنجشنبه ۱۴۰۱/۰۶/۱۷
«ما از سرسلسله مجاهدین اسلام، یعنی حضرت سید الشهدا علیه السلام سرمشق میگیریم»
این جمله معروف میرزا کوچک خان است اما کمتر کسی است که بداند زمان و مکانی که این جمله گفته شد، کی و کجا بوده است. آن مجاهد نستوه و آن بزرگمرد شجاع، میرزا کوچک خان جنگلی در روز ۱۴ ذیقعده ۱۳۳۳ قمری مصادف با ۱ مهر ۱۲۹۴ خورشیدی قبل از اینکه اولین جنگ نهضت جنگل که به جنگ ماکلان [ماکلوان] معروف است، شروع ،شود همۀ جنگلیها را در جایی نزدیک گسگره (در نزدیکی ماکلان) جمع نمود و برایشان سخنانی ماندگار گفت که این جمله معروف گل سرسبد و گوهر تابناک گفته های ایشان در این زمان و مکان است.
همین یک جمله کافیست تا ما سراغ شباهتهای بیمانند و کم نظیر «نهضت جنگل» به رهبری «میرزا کوچک خان» و «نهضت عاشورا» به رهبری و امامت «حضرت حسین علیه السلام» برویم. علاوه بر شباهت در شهادت، مصائب دیگری نیز بر سر میرزا کوچک خان و حضرت امام حسین علیه السلام آمد که بسیار شبیه هماند با توجه به این شباهتها آیا شایسته نیست که دنبال شباهت در بین یاران امام حسین علیه السلام و یاران میرزا کوچک خان نیز برویم؟! از همین رو آیا شایسته نیست که «مورخان نهضت جنگل» و «مورخان نهضت عاشورا» را به لحاظ «شباهت» بررسی کنیم؟!
در این نوشتار به شباهت دو شخصیت نهضت جنگل یعنی «حسن خان آلیانی معروف به معین الرعایای کیش دره ای» و «دکتر ابراهیم حشمت» با دو شخصیت نهضت عاشورا یعنی «مختار ثقفی» و «ضحاک بن عبدالله مشرقی» می پردازیم.
معین الرعایا، آخرین بازمانده
بر اساس منابع موجود در رفتار،کردار،سلوک ،منش، گفتار و…. بین مختار ثقفی و معین الرعایا شباهت کم نظیری دیده میشود برای مثال میتوان به شاخصه سخت گیری و تنبیه سخت دزدان و خوانین ستمگر توسط معین الرعایا اشاره کرد که این مهم مورد تأیید خانواده ایشان نیز بوده و بارها عنوان گردیده است و جالب اینکه درست همین شاخصه با شدت و حدتی بیشتر در مختار ثقفی گزارش گردیده است.
مختار خونخواه امام حسین علیه السلام بود و ادعا میکرد که مجوز قیامش را از محمد حنفیه (یکی از فرزندان امام علی علیه السلام و برادر امامان حسن و حسین علیهما سلام) گرفته است اما در منابعی که در این رابطه در دست است او را دروغگو نامیدهاند که داعیه پیغمبری داشته و جالب اینکه معین الرعایا را نیز خونخواه میرزا کوچک خان گائوک و دامادش شهید نعمت الله آلیانی عنوان کردهاند ولی در اکثر منابع مرتبط با نهضت جنگل او را دزد و غارتگری معرفی کرده اند که بدواً توسط میرزا دستگیر و بعداً هدایت شده و جزو یاران وی درآمد.!
معین الرعایا را نکوهش میکنند که چرا با «آیرم» کسیکه جنایتهای بیشماری مرتکب شده، همکاری کرده است؟! او را به باد انتقاد میگیرند که چرا برای حکومت فومنات حاضر شد اسلحه خانه نهضت جنگل را تمام و کمال تسلیم نماید؟! از او بدشان می آید چونکه معتقدند در موقعی که میرزا به او نیاز داشت او را تنها گذاشت و حتی از دامادش نیز خواست تا میرزا را رها کند!
این شباهت عجیب نیست که مختار را نیز به باد انتقاد میگیرند که چرا با عبدالله بن زبیر کسیکه بنا به فرمایش حضرت امام علی علیه السلام پسر نحسی بود که پدرش را از همراهی با اهل بیت عصمت و طهارت باز داشت بیعت کرد؟ جالب است که مختار را نیز نکوهش میکنند که به بهانه حکومت کوفه با آل زبیر بیعت کرد؟! از همین رو میگویند که چرا مختار در روز عاشورا به یاری امام حسین (علیه السلام) نشتافت؟! تا جایی که میدانیم معین الرعایا اسلحه خانه نهضت جنگل را تمام کمال تسلیم ننمود و حتی خودش درخواست کننده حکومت بر فومنات نبود. او حتی راضی به تسلیم شدن هم نبود. تسلیم او حاصل تصمیم بزرگان ایل آلیان بود.
از یک طرف هنوز از سرنوشت میرزا و گائوک نامطلع بود و از طرف دیگر اگر تسلیم نمیشد عوامل حکومت روز و روزگار را بر اهالی آلیان تیره و تار میکردند او امید آن داشت تا میرزا و گائوک زنده باشند و دوباره نهضت جنگل احیاء شده و جانی دوباره بگیرد اما وقتی فهمید که آنها شهید شدهاند و خود آخرین بازمانده است راهی دیگر را اتخاذ کرد یعنی دقیقاً همان راهی را که مختار ثقفی برای انتقام از قاتلین حضرت امام حسین علیه السلام در پیش گرفت معین الرعایا، آنقدر عزتمند و با شرف بود که حتی در موقع تسلیم شدن یعنی زمانی که در مرز بین مرگ و زندگی قرار داشت نیز نخواست تا غرورش جلوی اهالی آلیان لکه دار و عزتش پایمال شود. «یوسف خان شبان» و «خالو قربان» پیام حکومت را به بزرگان آلیان که حالا دیگر کبله نقره هم جزو آنها بود میرساندند و این بزرگان هم پیام را به شخصی به نام «حسن بک کرمی آلیانی» [ برادر «ملا جعفرآلیانی» منشی مخصوص معین الرعایا و دایی «شهید نعمت الله آلیانی»] میرساندند و حسن بک نیز که از محل اختفای معین الرعایا اطلاع داشت، پیام را به معین الرعایا میرساند و جواب می گرفت.
جریان تسلیم شدن معین الرعایا نیز با عزتمندی انجام شد معین الرعایا از طریق حسنبک به یوسف خان شبان شفتی و خالو قربان که قرآن امضاء شده رضا خان را به همراه داشتند پیام فرستاد «در خانه اکبر بک حاضر باشند من خودم به آنجا میروم». این تغییر موقعیت حاصل عزت و شرافت تالشی او بود. چون نمیخواست به قصد میهمان نوازی هم که شده دشمنانش را تکریم نموده و از جایش برخیزد با تغییر موقعیت و حضور خودش در موقعیت جدید این دشمنان نهضت جنگل بودند که میبایست برای تکریم معین الرعایا از جای خود بلند میشدند که همین گونه نیز شد.
خالو قربان و یوسف خان شبان دو نماینده زاهدی پس از ساعتی انتظار در خانه اکبربک، ناگهان در جلوی خود شخصی را دیدند که بسیار شبیه میرزا کوچک خان بود معین الرعایا چوقا به تن چموش به پا و چوب دستی ازگیل که شاخصه تالشی او بود به دست داشت. او با اقتدار تمام وارد خانهای شد که قرار بود او را دستگیر کنند.
معین الرعایا به تصمیم جمعی بزرگان ایل آلیان گردن نهاد و در اقدامی مدبرانه تسلیم شد. این تسلیم شدن آغاز راهی برای تصمیمی بزرگتر بود تصمیمی که بوی خون میداد تصمیمی که راه پایانی جز شبیه شدن بیشتر به میرزا و گائوک نداشت. او باید خودش یکه و تنها دست بکار میشد چون آخرین بازمانده بود.
محمد علی گیلک، «کمیسر فوائد عامه»، یک حسابدار جزء و کارمندی معمولی شده بود و امرار معاش میکرد ابراهیم فخرایی، صادق کوچکپور و میرصالح مظفرزاده به قزوین تبعید شده و بی سر و صدا امورات زندگی خود را میگذرانیدند اما تبعید معین الرعایا چاره ساز نبود. چرا که او سالها در کاظمین عراق زندگی و تجارت کرده بود و در عراق ،کردستان ،همدان، کرمانشاه و زنجان آشنایان پر و پا قرصی داشت از همین رو اعدام او هم ممکن نبود چرا که هم امان نامه با امضای شخص رضا خان داشت و هم تهدید حسن بک کرمی آلیانی خطاب به خالو قربان و یوسف خان شبان شفتی که گفته بود: «اگر تار مویی از سر معین الرعایا کم شود شما مسؤولید» جامه عمل میپوشید. بنا براین تدبیر دیگری باید اندیشیده می شد. معین الرعایا باید جذب حکومت میشد.
البته در نجات او از اعدام و جذب او برای خدمت در حکومت رضا خانی کسانی چون آیرم نقش داشتند چون خود آیرم قصد کودتا علیه رضا خان را داشت و در این مسیر نیاز مبرم به شخصی چون معین الرعایا داشت بنابراین جذب معین الرعایا و بکارگیری او به قصد براندازی رضاخان که دشمن هر دو نفر بود فکری دقیق و درست بود جالب است که یکی از دلایل بیعت مختار با آل زبیر هم دشمن مشترک یعنی ابن زیاد در شام بود.
معین الرعایا تسلیم شد و بخشی از اسلحه خانه جنگل را نیز معرفی نمود. چون از طرفی یکی از شروط بخشودگی او همین مسأله بود و از طرفی دیگر جبر زمان این اقتضاء را ایجاد میکرد جالب است که مختار هم وقتی از زندان ابن زیاد آزاد شد قسم به قرآن خورد که علیه او نشورد.
البته قرار هم نبود که همه اسلحههای جنگل بصورت یکجا لو برود. چرا که میبایست در آیندهای نزدیک بر علیه رضا خان از آنها استفاده نمود بنابراین به ظاهر با زاهدی به چند نقطه از جنگل رفت و محل اختفای مقداری از اسلحهها را لو داد زاهدی سرمست از این اقدام سریعاً تلگراف آن را به مرکز گزارش داد. آیرم هم تلاش میکرد نگاه دستگاه رضا خانی نسبت به معین الرعایا را عوض کند این اقدامات نتیجه بخش بود از همین رو حکومت فومنات شامل شهرهای فعلی فومن ،شفت، صومعه سرا به معین الرعایا تفویض شد.
معین الرعایا یار دیرین میرزا کوچک خان و تالشی غیور نهضت جنگل، حکم فومنات را از رضاخان، دشمن اصلی میرزا گرفت. همانطور که مختار به حکم عبدالله بن زبیر که آرزوی سوزاندن اهل بیت را داشت تبدیل به یکی از فرماندهان ارشد سپاه آل زبیر شد. معین الرعایا در طول چند سال حکومت بر فومنات توانست قوای نظامی فومنات را به اختیار خود درآورد از همین رو ابایی از نافرمانی به دستورات زاهدی نداشت همانطور که مختار به محض حکومت بر کوفه بر علیه آل زبیر شورید.
یکی از پایههای اعتماد به نفس معین الرعایا برای نافرمانی از زاهدی، ارتباط پنهانیاش با آیرم بود. همان آیرمی که میگویند جنایتها کرد. او بود که نمی گذاشت توطئههای زاهدی بر علیه معین الرعایا جامه عمل بپوشد چون به معین الرعایا نیاز داشت.
از همین دست ارتباطات پنهانی، خود مختار نیز با «عبدالله بن مطیع » داشت بن مطیع با حکم عبدالله بن زبیر حاکم کوفه بود. مختار بر علیه او شورید و او را شکست داد ولی جای تأمل است که او را نکشت بلکه پنهانش کرد، پناهش داد و در فرصت مناسب او را از مهلکه کوفه رهانید.
دکتر حشمت، صبورای عاشق
در محیط خانواده به او «صبورا» میگفتند که بعدها به دکتر حشمت شهرت یافت اجداد صبورا تات زبان بودند آنها از جایی در حوالی شهرستان نور فعلی به روستای شهراسر در طالقان کوچیده بودند و زبان تاتی خود را نیز با خود به آنجا برده بودند.
صبورا وقتی پانزده ساله شد از روستای خود شهراسر به اَوانک که باز هم روستایی تات نشین و تات زبان بود نزد «شیخ عبدالحسین آوانکی ملقب به مبشرالذاکرین» برای آشنایی بیشتر با علوم عربی و ادبیات فارسی فرستاده شد.
صبورای نوجوان در خانه عبدالحسین اَوانکی، نسبت به «عصمت» دختر بزرگ آن خانواده احساس تعلق و علقه کرد و بعدها در هجده سالگی صبورا، نامزدی آن دو رسماً اعلام شد. نامزدیای که با شهادت صبورا خاتمه یافت و «عصمت» پس از یکسال سیاهپوشی به درخواست مادر صبورا به همسری علی اکبر، برادر صبورا درآمد. شاید لازم نباشد در مورد دکتر حشمت به جزئیات بیشتری اشاره کنیم پس ناچاریم به کلیت واقعه بپردازیم
از دکتر حشمت، به عنوان کسیکه به اصرار میرزا کوچک خان برای ماندن در نهضت و تسلیم نشدن به قزاقها، وقعی ننهاد و تسلیم شد، یاد میشود.
دکتر حشمت علاوه بر قرآن امضا شدهای که برایش فرستاده بودند، انتظار آن را هم داشت که از طریق برادرش علی اکبر با «میرزا محمد خان تمیمی» نویسنده کتاب «دکتر حشمت که بود و جنگل گیلان چه بود؟» که با وثوق الدوله همکاری داشت ارتباط بگیرد واز او بخواهد برای نجات جان خود و همراهانش بر اساس آخرین اعلامیه دولت نماید.
ناگفته پیداست که «عصمت» نامزدش هم منتظرش بود و این تعلق خاطر و دوری از یک زندگی آسوده و بی دغدغه او را می آزرد بنابراین پیک مخصوصی از میان طالقانیها به نام «ملا خدابخش اَوانکی» انتخاب کرد که با خانواده نامزدش آشنا بود. او بدینوسیله از خانواده خود در شهراسر و نامزد و دوستان دیگرش در اَوانک و روستاهای مسیر، تازهترین پیامها را دریافت میکرد و آنها را در جریان اوضاع و احوال قرار میداد.
دکتر حشمت برای آخرین بار نامهای به عصمت مینویسد و آن را به همراه چمدان کوچکی که شامل دیگر یادداشتها و دست نوشتههایش بود به ملاخدا بخش میدهد تا به دست خانوادهاش برساند. ملاخدابخش در میانه راه ناپدید شد و از سرنوشت چمدان اطلاعی در دست نیست.
حال شاید وقت آن رسیده باشد که آخرین شخصیت این نوشتار را معرفی نماییم
«ضحاک بن عبدالله مشرقی» به همراه «مالک بن نضر ارحبی» در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه با امام حسین علیه السلام ملاقات کردند. امام حسین آن دو نفر را به یاری خود خواند اما آنان عذر خواستند. هر دو عیالوار بودند و این بزرگترین مانع برای عدم بیعت با امام بود. مالک بن نضر هیچگاه به دعوت امام لبیک نگفت اما ضحاک بن عبدالله مشروط بر اینکه تا زمان حضور جنگجویان دیگر امام، در رکاب امام خواهد جنگید و اگر تمام جنگجویان شهید شدند او هم اجازه مرخص شدن داشته باشد بیعت با امام را پذیرفت ضحاک برای امام شرط گذاشت و امام شرطش را پذیرفت.
جای تأمل است که ضحاک حتی نماز ظهر و عصر عاشورا را به امام اقتدا نمود و شاهد تمام اتفاقات روز عاشورا بوده است و حتی از وی به عنوان یکی از راویان نهضت عاشورا یاد میشود اما در آخرین لحظات وقتی دید که تمام یاران امام شهید شدهاند خود را به امام رساند و بیعت مشروطش را به ایشان یادآوری کرد. امام نیز بیعتش را از ضحاک برداشت.
جای تأمل است که در چنین شرایطی نیز باز امام به فکر ضحاک است از او میپرسد تو چگونه میخواهی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ ضحاک میگوید من اسبم را در یکی از خیمهها پنهان کردهام و به همین جهت بود که پیاده میجنگیدم! ضحاک در حالی امام را ترک گفت که از قبل لوازمات فرار را تدارک دیده بود.
دکتر حشمت هم در حالی میرزا کوچک خان را تنها گذاشت که بزرگترین حامی میرزا یعنی «حاج احمد کسمایی» نزدیک به سه ماه قبلتر تسلیم شده بود و جز «معین الرعایا» و نیروهای آلیانی، کسی دیگر برای میرزا نمانده بود.
دکتر حشمت هم از قبل مهیای تسلیم شده بود. او حدود دو ماه قبل از شهادتش و در بحبوحه تسلیم شدن حاج احمد کسمایی خود را به رشت رسانده بود و امان نامه گرفته بود.
امان نامهای مشروط، مشروط بر اینکه بتواند خود میرزا را به تنکابن برساند و جنگلیها را مجاب کند که تسلیم قزاقهای حاضر در تنکابن شوند.
میرزا در چنین شرایطی باز در فکر سلامتی دکتر حشمت بود و حتی به او التماس کرد که تسلیم نشود و به او گفت: «اعدامت میکنند» اما در برابر تمام خواهشهای میرزا، دکتر حشمت یک نه بزرگ گفت و تسلیم شد.
دکتر حشمت هم عیالوار بود و عروس چشم به راهی داشت تا با او زندگی بی دغدغه،ای را سپری کند اما…
معین الرعایا، شصتش خبردار شد و نگذاشت آن اتفاق شوم بیفتد در جلسه اضطراری میرزا و معین الرعایا، مقرر شد تا جنگلیها هر طور که شده خود را مجدداً به زیده در فومن برسانند. خود میرزا هم به همراه ۳۴ نفر از جمله معین الرعایا که احترام زیادی به او می گذاشت راهی فومن شد آنها از آرود (در نزدیکی تنکابن) مجدداً راه فومن را در پیش گرفتند.
با تقدیم احترام مجدد – مرتضی سخایی
دو کتاب ارزشمند و مفید در حوزه نهضت جنگل
هر دو کتاب از یک نوعند یکی به شخصیت معین الرعایا و دیگری به دکتر حشمت می پردازد مطالعه هر دو کتاب پیشنهاد میگردد.
میرزا محمد تمیمی
مرحوم حسن بک کرمی آلیانی