قیام غریبشاه گیلانی
شورش غریب شاه گیلانی یکی از قیامهای عصر صفویه است که در سال ۱۰۳۸هجری، در آغاز زمامداری شاه صفی (۱۰۵۲–۱۰۳۸ ه. ق) در ایالت گیلان بهوقوع پیوست و به قیام «غریبشاه» یا «عادلشاه» معروف شدهاست.
قیامی که با قساوت و سفاکی شاه صفی در قتلعام گیلانیان و زجر کش کردن غریب شاه به پایان رسید. این قیام با الهام از تعلیمات پیرشمس گل گیلوایی، پیشوای معنوی غریب شاه در گیلان آغاز شد و تا لاهیجان و مازندران گسترده شد. رهبران قیام بازماندگان سلسلههای محلی گیلان و مازندران بودند که حق ارث و میراث خود برای سرزمینهای اجدادی شان که در دوره صفویه تحت پادشاهی شاه عباس غصب شده بود را دوباره طلب میکردند. بنا بر نوشته وقایع نگاران، تاریخ گیلان عبدالفتاح فومنی، خلاصه السیر خواجوی اصفهانی، تاریخ خاندان مرعشی مازندران میرتیمور مرعشی، عده کشته شدگان به هشت هزار نفر رسید. از لحاظ خارجی هم ایران بیثباتی را تجربه کرد. خسرو پاشا به سوی بغداد لشکر کشید و ازبکان مرزهای شرقی صفویان را تهدید کردند.
هر چند طرّاحان اولیه این قیام تعدادی از اعیان و بزرگان ناراضی محلی بودند، لیکن بهسرعت دامنه آن گسترده شد و بسیاری از مردم شهرها و روستاهای گیلان در مخالفت با دولت مرکزی، با قیام همراه شدند.
اعیان و بزرگان به قصد دستیابی به قدرت دودمانی و محلی، و مردم فرودست مناطق گیلان ضد نظام اقتصادی موجود و بهرهکشیهای عمال دولت از آنان، از فرصت پیشآمده بهره جستند و قیامی گسترده را ترتیب دادند.
زمینهها
در دورههای تاریخی پیش از صفویه، در گیلان سلاطین کوچکی به استقلال حکومت میکردهاند که در عصر صفویه، اعقاب آنها در گوشه و کنار آن، روزگار میگذراندند. مقارن ظهور شاه اسماعیل صفوی، چند حاکم محلی در منطقه گیلان حکومت میکردند که شاه اسماعیل در ادامه جنگهای خود با ملوکالطوایف داخلی موفق شد ایالت گیلان را به تصرف درآورد. ایالت گیلان در خلال دوره صفویه، بارها دستخوش شورش و قیام ضد دولت مرکزی شد که با واکنش نیروهای نظامی صفویه مواجه گردید. حکام محلی گیلان هر بار به قصد حکمروایی مستقل، از اطاعت دولت صفویه سر باز میزدند که این امر دخالت قزلباشان در امور گیلان را به دنبال داشت، تا اینکه با شورش خان احمدخان گیلانی درآخرین سالهای سده دهم هجری قمری، شاهعباس توانست با شکست و فراری دادن او و برانداختن حکومت محلی گیلان، آن ایالت را به «خاصه» تبدیل کند و اداره آن را به دست وزیر اعزامی واگذار نماید.
شاهعباس برای تحکیم قدرت دولت مرکزی، اگر چه توانست قیامهای محلی را بهشدت فرونشاند و حکومت محلی گیلان را براندازد، لیکن تحرکاتی که همچنان درمیان بزرگان محلی برای بیرون رفتن از یوغ صفویه و بهدست آوردن حکمروایی در گیلان وجود داشت به کلی از میان نرفت. در واقع قدرت و تسلط شاهعباس در طول زمامداری که با درایت و کفایت توأم بود، اگر چه مانع از تسلط مجدد حکام و امرای محلی بهقدرت شد، لیکن نتوانست این روحیه را از آنان سلب نماید، لذا پس از مرگ وی و مقارن جلوس شاه صفی بر تخت سلطنت، دولت صفوی با قیامهایی از جانب مردم روبهرو شدکه قیام مردم گیلان در سال ۱۰۳۸ ه¨. ق از این نمونهاست.