مرداویج زیاری، یک ایرانی انقلابی
پس از پایان دوران فرمانروایی ساسانیان، سرداران ایرانی بسیاری کوشیدند تا آزادی ایران را بدست آورند. در این میان، مردآویج از سرداران بزرگ تاریخ ایران و از فرمانروایانی بشمار میرود که توانست به این هدف بسیار نزدیک شود.
مرداویج بن زیار بن وردانشاه گیلی، بنیادگذار سلسله زیاری در سده چهارم هجری (دهم میلادی) است. وی پایههای حکومتی را پی نهاد که فرمانروایانش حدود دو سده میان سالهای۴۷۰ تا ۶۱۳ هجری( ۹۲۸ تا ۱۰۷۷ میلادی) بر بخشهای وسیعی از سرزمین ایران (گرگان، طبرستان، دیلم، گیلان، قزوین، ری، رنجان، همدان، کاشان، اصفهان و خوزستان) فرمان راندند.
مردآویج با در هم شکستن قشون المقتدر (خلیفه عباسی) فرمانروایی دودمان ایرانی زیار را از طبرستان در شمال تا خوزستان در جنوب برپا ساخت. او ابتدا شهرهای شمالی را آزاد ساخت و سپس به فکر همدان، اصفهان و خوزستان افتاد. از بغداد لشکر بزرگی به سرداری هرون بن غریب، به مقابله مرداویج آمد و این نخستین مقابله میان مرداویج و لشکریان خلیفه بود. دو لشکر در محلی میان قزوین و همدان با یکدیگر مصاف دادند و جنگی سخت کردند، هرون کشته شد و مرداویج در نتیجه این فتح بر همه شهرهای ناحیه جبل و اطراف همدان استیلا یافت.
دوم دسامبر سال 931 میلادی (11 آذر ماه 310 خورشیدی ) مردآویج که تاریخ از او به نام یک ایرانی انقلابی، یک ایراندوست بزرگ و یک عامل تجدید استقلال ایران نام می برد پس از بیرون راندن عوامل و نظامیان خلیفه عباسی از کاشان و دیگر شهرهای مرکزی ایران و درهم کوبیدن آنان درنبردی در 49 کیلومتری اصفهان وارد این شهر شد و آن را پایتخت همه ایران اعلام کرد. در همین روز مردآویج در اجتماع مردم اصفهان که برای ابراز احساسات نسبت به او گرد آمده بودند خطاب به آنان مطالب مهمی بیان داشت که مضمون آن از این قرار است:
من و یارانم که به خاطر گرامی میهن، شمشیر برگرفته وجان بر کف نهاده ایم در روز تولد نور و گرمی ( روز آتش؛ روز نهم از ماه نهم سال ایرانی ــ 9 آذر ) که روز خوش یمنی برای ایرانیان بوده است در نزدیکی اصفهان سپاهیان وفادار به خلیفه را بشکستیم و از ایران گریزاندیم. من از دیلمان برخاسته ام ــ از میان مردمی شکست ناپذیر. هیچکس به خاطر کارهای غیر میهنی که تا به امروز کرده است؛ بازخواست و مجازات نخواهد شد. ولی از امروز مجازات خیانت به میهن و همکاری با بیگانه مرگ است. من می خواهم ازاین پس جز به پارسی سخن نگویید و همه آیین ها و جشن های گذشته را که میراث فرهنگی مان و بازمانده از نیاکان ما ن هستند به همان صورت و با رعایت اصالت هر چه تمامتر برگزار کنید، ترس و دروغ را از خود دور سازید که مایه همه بدبختی ها هستند « گفتار نیک ــ کردار نیک ــ پندار نیک » یک اندرز پدران مان است که تمدن و بزرگی خود را بر پایه آن استوار داشته بودند و هرگاه که از چارچوب آن خارج شدند آسیب دیدند. از رعایت این اندرزها کسی آسیب نخواهد دید. من همین امسال ــ 58 روز دیگر ــ در همین محل جشن سده را بر پا می دارم تا یاد آور سه پندی باشد که ذکر کردم.
مردآویج در پی گشودن اصفهان دستور داد تا تختگاه تیسفون یا همان ساختمان معروف به طاق کسری به شکل نخست خود بازسازی شود. مرداویج علاقه خاصی به آداب و رسوم ملی داشت، از آن جمله جشن سده بود که سال 323 در اصفهان بر پا داشت. چون اعمال او در آن جشن نمونه ای از مراسم باشکوه سده در ایران است، ذکر آن خالی از فایده به نظر نمی آید: چون شب جشن سده فرا رسید، مرداویج فرمان داد تا از کوهها و نواحی اطراف اصفهان هیزم بسیار گرد آوردند و آنها را در دو طرف زاینده رود و در کوه معروف به ” کریم کوه “ که مشرف بر اصفهان است به شکل منبرها و قبه های بزرگ قرار دهند. چنانکه چون این هیزمها افروخته شد، همه جا به یک باره غرق در نور و شادی شود. و همچنین فرمان داد بادبادک هایی به شکل پرنده های مختلف ساختند و هوا کردند که به دنبال خود فانوس یا شمع های فروزان را به بالا می بردند و در آسمان می درخشیدند. چون خورشید درحال فرونشستن بود، نوای شاد موسیقی اصیل ایرانی همراه با آوازهای دلکش و رقص های زیبای گروهی، دشت زاینده رود و اطراف سپاهان را فرا گرفته بود.
در هنگام برگزاری این جشنها، احساسات و عواطف میهنی به اوج خود رسید و چنان چشمان دشمنان ایران را خیره کرد که دستگاه خلافت را به بیم و ترس و چاره اندیشی واداشت. سرانجام برآن شدند تا توطئه قتل او را عملی سازند. قتل مرداویج یکی از بزرگترین زیانهایی بود که ملت ایران برد. زیرا این امر باعث شد که مرداویج نقشه وسیع و مهم خود یعنی ایجاد حکومت بزرگی در ایران و برانداختن حکومت بنی عباس را به پایان نرساند. درباره انگیزه کشته شدن مرداویج آرای گوناگونی توسط مورخان معاصر او، از آن میان مسعودی، صولی و مسکویه بیان شدهاست. ابوعلی مسکویه نویسنده تجاربالامم میگوید: چند تن از بزرگان ترک که در شمار غلامان او خدمت می کردند کینه وی را در دل گرفته بودند و در قتل او هم پیمان شدند.پس از آنکه مرداویج به گرمابه رفت، بر آن هجوم بردند. مرداویج را کشتند. غلامان بعد از فراغت از کار خود راه گریز پیش گرفتند. مسعودی تایید میکند که هنگامی که مرداویج میخواست به بغداد رود و خلیفه را دستگیر کند به قتل رسید. ابوعلی مسکویه و مسعودی هردو، خلیفه را در کشتن مرداویج سهیم میدانند. اینان و دو تن از غلامان او بجکم و توزون را نام میبرند. این دو بودند که از کینه ترکان نسبت به مرداویج بهره جستند و پس از کشته شدن مرداویج به عراق گریختند و در شمار سپاهیان خلیفه درامدند و اندک زمانی به مقام امیرالامرایی رسیدند.
ابومخلد عبدالله بن یحیی که از دولتمردان مرداویج بود داستان خاکسپاری مرداویج را چنین یاد کردهاست: هنگامی که تابوت مرداویج را به ری بردند من روزی پرجوشتر از آن روز ندیدم، همه گیلیان و دیلمیان چهار فرسنگ راه را پای برهنه پیمودند. او میگفت برادر مرداویج نیز با ایشان پیاده آمد. میگفت: من هیچ سپاه ندیده بودم که پس از مرگ فرمانروا، بی هزینه درم و دینار مردان و سربازانش اینچنین به او وفادار بمانند.
هم اکنون پس از قرنها به دلیل محبوبیت مردآویج در میان ایرانیان و برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره این بزرگمرد ایران زمین، برخی از ایرانیان نام فرزندان خود را به این اسم میخوانند و حتی بسیاری از شهرها محله هائی به اسم مردآویج را بر تارک خود دارند که در این زمینه، محله مردآویج اصفهان بسیار مشهور است. از جمله اسامی متفکرینی که به این نام معروف است پرفسور جوان، مردآویج بابائی میباشد و کتاب مردآویج زیاری و خلافت اسلامی به زبان انگلیسی از اثار مشهور او میباشد.