از جشن سده تا جشن آتش در گیلان و مازندران
از دیرباز مردم ایران نسبت به آتش و خورشید و آن چه را که در ارتباط با نور و روشنایی و گرما بود، به دیدهی احترام مینگریستند و برای آن مراسم ویژهای برگزار میکردند که در دوران کهن هر مراسمی با شکوه خاصی اجرا میشد که در ارتباط با مطلب یاد شده میتوان از جشن سده یا جشن مهرگان یاد کرد که همانند عید نوروز جلوهی خاصی داشت. در شمال ایران از قدیم الایام به علت زمین مستعد برای کارهای کشاورزی باعث میشد، تا مردم گیلان و مازندران نسبت به این کار مبادرت ورزند که آثار بازمانده و نوشتههای سفرنامهنویسان یا سفیرانی که به این منطقه میآمدند، بازگو کنندهی این ادعا است مانند بازدید سفیر و سردار چینی به نام «چانگ کی ین» در زمان اشکانیان که از عشق به زراعت برنج و از کاشتن زیاد آن در هوای رطوبت یاد کرده است (پیرنیا، 1370: 2263) و غیره…
در شمال ایران به واسطهی کارهای کشاورزی و بارندگی بسیار شدید، خورشید و آتش و روشنایی از زمانهای دور بسیار مورد احترام بوده است. چنان که هنوز هم به واسطهی احترام به روشنایی در هنگام تحویل سال در بعضی از مناطق شمال سعی میکنند خانه روشن باشد. یا در کنار آب یا طویله، فانوس یا شمعی را به عنوان روشنایی قرار میدهند یا در هنگامی که باران به شدت میبارید و باعث جلوگیری از کار کشاورزی میشد. مراسم «خُردهتابی (خوردهتابی)» یا آفتابخواهی را به مرحلهی اجرا در میآوردند. (دانای علمی، گیلهوا ش 16و17) یا در بعضی از مناطق مازندران در هنگام اعیاد مذهبی بر سر چوب پارچههایی قرار میدادند و آن را به صورت مشعل در میآوردند تا در هنگام شب روشنی بخش محیط شود که اجرای چنین مراسمی را میتوان بازماندهای از آیینهای کهن دانست که به مرور از آن شکل اصلی خارج شده و فقط کورسویی یا بازماندهی اندکی از شکل اولیه است که ممکن است همین چند مراسمی که باقی مانده است در چند سال دیگر با توجه به عصر تکنولوژی رفته رفته از بین برود و دیگر از آن یادی نشود.
واژهی سده :
سده واژهای است فارسی، در پهلوی باید به شکلی از این اشکال: ست- سَتک- سَندَک- یا سَند بوده باشد. در عربی به صورت سَندق یا سَدَدق کتابت و تلفظ میشود. (جشنهای آتش، 1383 :99) جلال همایی در زیرنویس شمارهی 13 التفهیم نوشته است که در آن را در عربی: سَدَق و سذق گویند (التفهیم، 1367: 258 و 259). معمولاً واژههایی که از فارسی میانه به فارسی جدید در آمده و به های غیر ملفوظ ختم میشود، در اصل به حرف «گ» یا «ک» تمام میشده، هم چنین حرف «ت» در پهلوی در فارسی جدید به «د» و در عربی به « ذ» تبدیل میشود. در فارسی میانه و فارسی باستان و اوستا به هر حال واژه «ست» به معنی سد، عدد سد میباشد چنان که درفارسی نیز سَده به معنی سد سال دربرابر قرن به کار میرود (جشنهای آتش: 99).
وجه تسمیهی سده :
در دوران باستان فصول سال شامل: تابستان بزرگ بود که از اول فروردین تا آخر مهر و زمستان بزرگ هم از اول آبان تا پایان اسفند را شامل میشد.
جشن سده در دهم بهمنماه برگزار میشد و به محاسبهی آنان سد روز از زمستان بزرگ میگذشت و ایرانیان بر آن باور بودند که سرمای سخت و توانفرسا کمکم رو به اتمام بوده و بعد از آن هوا رو به اعتدال خواهد رفت؛ بنابراین در آن روز هیزمها و خار و خاشاک بسیار جمعآوری میکردند، تا از طریق آتش اهواریی اهریمن سرما را از بین ببرند.
ابوریحان بیرونی دربارهی وجه تسمیهی سده در التفهیم نوشته است:
«آبان روز است از بهمن ماه و آن دهم روز بود و اندر شبش که میان دهم است و میان روز دهم است و میان روز یازدهم آتشها زنند و بگَوَز و بادام و گرد برگرد آن شراب خورند و لهو و شادی کنند و نیز گروهی از آن بگذرند تا بسوزانیدن جانوران و اما سبب نامش چنانست که از او تا نوروز پنجاه روز و پنجاه شب و نیز گفتند که اندرین روز از فرزندان پدر نخستین صد تمام شود» (التفهیم، 1367: 257).
ابوریحان بیرونی هم چنین در آثارالباقیه در این مورد چنین یاد کرده: «روز دهم این برج روز آبان عید است که آنرا سده گویند، یعنی صد و آن یادگار اردشیر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفتهاند که هرگاه روزها و شبها را جداگانه بشمارند میان آن و آخر سر عدد صد بدست میآید و برخی گویند، سبب اینست که در این روز زادگان کیومرث، پدر بشر درست صد تن شوند و یکی از خود را بر همه پادشاه گردانید و جمعی برآنند که اینروز عید هوشنگ پیشدادی است که تاج عالم را بدست آورد و دستهای هم گویند، در این روز جهنم از زمستان به دنیا میآید و از اینرو آتش میافروزند تا شَرآن برطرف گردد وتبختر میکنند که تا مضرت آنرا برطرف کنند تا اینکه در خانهی ملوک در این شب رسم شده که آتش بیفروزند و چون شعلهور گردد و حوش را بآتش میاندازند و مرغها را در شعله آن میپرانند و در کنار این آتش مینشینند و بلهب و لعب مشغول میشوند.
ایرانیان پس از آنکه کبس از ماههای ایشان برطرف شد در این وقت منتظر بودند که سرما از ایشان برطرف شود و دورهی آن منقضی گردد، زیرا ایشان آغاز زمستان را از پنج روز که از آبان ماه بگذرد میشمردند و آخر زمستان ده روز که از بهمن میگذشت میشد و اهل کرج این شب را شب گزنه میگویند، یعنی شبی که در آن گزیدن زیاد است و مقصودشان این است که سرما شخص را در این شب میگزد» (ابوریحان بیرونی،1352: 297 و 561)
جلال همایی نوشته است: «برخی گفتهاند، این تسمیه بمناسبت صد روز پیش از پنجاهم نوروز است که هنگام بدست آمدن محصول و ارتفاع غلات میباشد.» (زیرنویس التفهیم: 257).
گردیزی در زینالاخبار نوشته است: «و سده بزرگ چنین گویند، مغان که اندرین روزسد مردم تمام شده بود، از نسل میشی و میشانه {مَشی و مشیانه} و ایشان هر دو مردم نخستین بُوَند چنانکه مسلمانان گویند آدم و حوا، مغان را آن دو تن بودند. باز بعضی گفتند میان این روز و میان نوروز صد شبان روز بود یعنی پنجاه روز و پنجاه شب» (گردیزی،1347: 236)
استاد مهرداد بهار در کتاب جستاری چند در فرهنگ ایران نوشته است: «چون با گذشت یکصد روز از زمستان بزرگ سرما به اوج خود میرسد و از آن پس سستی میگیرد» (بهار، 1374: 238).
جشن سده بعد از اسلام :
بعد از اسلام این جشن کمکم روبه فراموشی رفت، اما قراین نشان میدهد که در شمال ایران این رسم به خاطر مناطق سوقالجیشی خاص و مردان و زنان دلیرش که به شهادت تاریخ نویسان اعراب را به ستوه آورده بودند، سده همانند آداب دیگر کماکان انجام میشده چنان که در زمان حسن بن زید یا داعی کبیرمراسم مهرگان انجام میشد که ابن اسفندیار از آن یاد کرده است با توجه به این که داعی کبیر آن چنان از این رسم آگاهی نداشت؛ بنابراین تحت تأثیراشتیاق مردم مازندران قرار گرفت که راضی به انجام این رسم شد زیرا در آن هنگام جلب قلوب مردم و توجه به آداب و رسوم برای به قدرت رسیدن یکی از راههای کسانی بود که میخواستند به اهدافشان برسند. به نوشته ابن اسفندیار: «در روزگار ابو مقاتل ضریر در برابر حسن بن زید این شعر را خواند:
لاتَقُل بَشرَی ولکِن شَرَیان- عُرُهالداعی و یومالمَهرَجان (ابن اسفندیار، 1320: 134)
به هر روی آدابی همانند جشن سده در بین مردم شمال ایران کم و بیش در انجام میشده که به عنوان نمونه میتوان از مردآویز یا مردآویج یاد کرد که وقتی به قدرت رسید، این رسم را بعد از سیصد سال احیا کرد و هم چنین بعضی از شاهان آلبویه چون از کودکی با این آیین آشنا و خو گرفته بودند آن را به مرحله اجرا درمیآوردند مانند: علی رکن الدله دیلمی یا عضدالدوله که این رسم را حتا در بغداد برگزار کرد.
جلالالدین همایی در زیرنویس کتاب التفیم شماره 13 در مورد سده نوشته است: «از جشنهای بسیار معروف ایرانیان و پس از اسلام هم مسلماً تا عهد سلاجقه معمول بوده است و در کتب فارسی و عرب شروحی درباره شب و روز این جشن نوشته شده و شعرا به فارسی و تازی در وصفش چامهها و چکامهها پرداختند. از جمله دلایل اینکه مراسم این جشن در عهد سلاجقه بکار بوده این است که امام ابوحامد محمد غزالی (450- 505) در کتاب «کیمیای سعادت» در باب منکرات که غالب است در عادت میگوید: و منکرات بازارها آن بوده و بر خریده دروغ گویند و عیب کالا پنهان کنند و در کالا غش کنند و چنگ و چغانه و صورت حیوانات فروشند و برای کودکان در عید، شمشیر و سپر چوبین فروشند برای نوروز وبوق سفالین برای سده و آنچه برای سده و نوروز فروشند چون سپر و شمشیر چوبین وبوق سفالین این در نفس خود حرام نیست، اما برای اظهارشعارگیران حرام است. دیگر اینکه ملکشاه سلجوقی شب 18 ذی الجحه 484 هجری در بغداد جشن سده گرفت» (التفهیم، زیرنویس: 259).
سبب آتش افروختن در جشن سده :
ابوریحان دربارهی علت روشن کردن آتش در زمان ضحاک چنین نوشته است:
«و اما سبب آتش کردن و برداشتن آنست که بیور اسب توزیع کرده بود و مملکت خویش دو مرد هر روزی تا مغزشان بر آن دوریش نهادندی که بر کتفهای او برآمده بود و او را وزیری بود ارمائیل نیک دل و نیک کردار از آن دو تن را یکی را زنده یله کردی و پنهان او را بدماوند فرستادی چون افریدون او را گرفت سرزنش کرد، این ارمائیل گفت توانایی من آن بود که از دو کشته یکی را برهانیدمی و جمله ایشان از پس کوهاند پس با وی اُستواران فرستاد تا دعوی او نگرند، او کسی را پیش فرستاد و بفرمود تا هر کسی بر بام خانه خویش آتش افروختند. زیراک شب بود و خواست تا بسیاری ایشان پدید آید پس آن نزدیک افریدون بموقع افتاد و او را آزاد کرد و بر تخت زرین نشاند و مسمغان1 نام کرد ای مه مغان و پیش از سده روزی است او را برسده گویند و نیز نو سده و بحقیقت ندانستم از وی چیزی» (التفهیم: 257).
بیرونی همچنین از داستان نجات یافتن افرادی که از سوی ازمائیل به سوی کوه دماوند فرستاده شده بودند مطالبی را نوشته است که: «ازمائیل همراه با رسولی از سوی فریدون به کوه دماوند رفت و آزاد شدگان خواست که بر پشت بامهای خویش رفته و هر یک آتشی بیفروزند تا شمار ایشان زیاد به نظر آید که آن واقعه را در شب دهم بهمن یاد کرده است و فریدون هم پس از اطلاع یافتن از موضوع ازمائیل را از نزدیکان خود گردانید و دماوند را تیول او قرار داد و او را بر تختی زرین نشانید و نامش را مسمغان (مرد مغان) گذاشت (← آثار الباقیه: 297 و 298).
گردیزی همان مواردی را که بیرونی نوشته را عنوان کرده اما مورد اضافه آن نسبت به شرح بیرونی در ذکر صد مشعلی است که نجات یافتگان در دل شب روشن کردند: «ارمائیل پیش افریدون آمده بدو تقریب کرد و این با وی بگفت افریدون او را استوار نداشت سپس ثقه خویش را افریدون بدان کوه (دماوند) فرستاد تا بنگرد و حقیقت (پدید) کند و او را خبر دهد و ارمائیل بفرمود تا آن مردمان متنکرٌهرکسی آتشی جداگانه بیفروختند پس صد آتش بیفروختند و…» (زین الاخبار، 1347 :236).
در آثار ابوریحان گاهی ازمائیل و گاهی ارمائیل نوشته شده است که در این مورد عبدالحی حبیبی مترجم کتاب «زین الاخبار» در زیر نویس شماره 9 ص236 نوشته است: «هر دو گاهی ازمائیل و گاهی ارمائیل است در آثار الباقیه مکرراً بزای هوز منقوط است قانون ارمائیل و این صحیح است از عبرانی آمده» (زینالاخبار زیرنویس شماره9: 236).
پیدایش آتش و سده :
عدهای از محققان جشن سده را منسوب به هوشنگ و پیدایش آتش میدانند که به طور اتفاقی و غیرمنتظره در مبارزه بین هوشنگ و مار کشف شد. که در این داستان مار مظهر و نماد مرگ و نیستی یا اهریمن بود.2 هوشنگ در این رویارویی به یاوری اهورامزدا که آتش را آفرید توانست مار یا اهریمن را بگریزاند که در شاهنامه این داستان و نحوه پیدایش آتش و کاربرد آن از سوی هوشنگ به زیبایی سروده آورده شده است. هوشنگ به همراه یاران و سپاهیانش از کوهی میگذشتند که ناگه ماری ظاهر شد و در پی آن هوشنگ سنگی را برداشت و به سوی مار پرتاب کرد که آن سنگ کوچک به سنگی دیگر برخورد کرد و جرقهای نمایان شد که بعد از آن آتش شناخته شد اما مار در سوراخی پنهان و خود را نجات داد:
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس همگروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن وتیزتاز
دو چشم از برسر چو دوچشمه خون
زدود دهانش جهان تیره گون
نگه کرد هوشنگ باهوش وسنگ
گرفتش یکی سنگ وشد تیز چنگ
به زور کیانی رهایند دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
بر آمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هردو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن زراز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد وخواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب وباده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
زهوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار (شاهنامه، 1378: 7).
مرد آویج
مرد آویج به سبب این که آگاهی از این رسم داشت، آن را بعد از سیصد سال به مرحلهی اجرا در آورد که عاقبت جان خود را بر سر این رسم گذاشت که به طور اجمال از آن یادی میشود.
مرد آویج (315-323): در اوایل قرن چهارم دولت زیاریان (آل زیار) توسط مرد آویج یا «مرد آویز» فرزند زیار، پسر زاده کردانشاه گیلی از مردم دیلمان در دورهی امیر نصر سامانی تأسیس شد. در عهد پادشاهی سامانیان و استیلای آنها بر خراسان او ابتدا به قره تکین (= قرا تکین) پیوست که غلام زرخرید سامانیان بود و حکومت نیشابور را داشت. او پس از بین بردن اسفار بن شیرویه (316هجری) به تدریج توانست به کمک یاران دیلمی خود، طبرستان، قم، کرج،3 ابهر، زنجان، همدان، اصفهان، تا حلوان را به تصرف خویش در آورد. او یکی از چهرههای درخشان ملی است که همواره آرزوی استقلال ایران را در سر میپروراند به همین منظور در پی آن بود تا بغداد را هم بر تصرفات خویش بیفزاید.» (نامها و نامداران گیلان، 1370: 549 و550 و عبدالرفیع حقیقت، 1354: 116 و117)
او در هنگام لشگرکشی به همدان وقتی شنید که خواهر زادهاش «ابی اکرادیس» پسر علی بن عیسی طلحی توسط مردم همدان کشته شد، انتقام وحشتناکی از مردم آن سامان گرفت (مسعودی، 1367، ج دوم: 747 الی 749).
او چنان به آداب و سنن و فرهنگ باستان علاقمند بود که دستور داد: تختی از طلاو تاجی هم شکل انوشیروان برایش بسازند به قول مسعودی: «تختی از طلا که مرصع به جواهر بود و نیز تاجی از طلا آراسته به انواع جواهر برایش تهیه کردند و در این کار اقسام جواهر بکار بردند وی درباره تاج ایرانیان و شکل آن پرسیده بود که برای او تصورکردند و او تاج انوشیروان پسر قباد را برگزید» (مسعودی: 750).
برپایی جشن سده توسط مرد آویج :
مردآویج به فرهنگ و آداب و رسوم نیاکان خویش بسیار پایبند بود، به همین روی جشن نوروز و جشن سده و دیگر جشنها را با شکوه خاصی برگزارمیکرد؛ بنابراین اگر قصوری از سوی فرماندهان یا برگزار کنندگان آن متوجه میشد، به شدت آنها را مجازات میکرد که همین خصلت و حساسیت بیش از اندازه باعث کشته شدنش شد. او در اصفهان به تدارک مقدمات جشن سده که بیش از سه قرن متروک مانده بود مشغول شد. (نامها و نامداران گیلان: 549) بنابراین؛ تصمیم گرفت جشن سده را با شکوه هر چه بیشتر به انجام دهد که ابن مسکویه در بخش «گزارش انگیزه کشتن مردآویج» در کتاب تجارب الامم چنین نوشته است: «استاد ابوعلی بن محمد مشکویه ادام الله نعمته میگوید استاد راستین ابوالفضل بن عمید (ره) برایم گفت: چون شب آتش بازی جشن سده نزدیک میشد، مرد آویج پس از مدتی پیش دستور گردآوری هیزم میداد، تا آنها را از راههای دور به دره زرینرود4 نزدیک مرداب و نیزارها بیاورند. آتشبازان ماهر و نفتگران، نفت و «زراقه»ها را آماده میکردند، شمعهای بزرگ ایستا فراهم میآوردند، هیچ کوه و تپهای مشرف بر «جرین» اصفهان نمیماند مگر آنکه هیزم و خاشاک بر روی آن جاسازی میکردند، در کنار زمین جشن، با فاصلهای که آتشسوزی در آن رنجزا نباشد، کاخ مانندی بزرگ از چوب برپا کرده با آهن ابزار آن را میبستند و در جاهائی از آن خاشاک پر میکردند، کلاغ5 و گنجشکهای شکار کرده بر منقار و پای آنها گردوهائی انباشته از نفت میآویختند. شمعها را به صورت ستونها و تندیسهای زیبا در مجلس او مینهادند. پس از در ساعتی معین در آن روز همه آتشها را یکباره برسرکوهها، تپهها، بیابان و در آن مجلس، بر آن پرندگان روشن کرده و پرندگان روشن شده را به پرواز درآوردند. سفرهای بزرگ را به گونهای در بیابان چیده بود که از درون خانهاش آن را میدید، از{گوشت} حیوانها، گاو و گوسفند چند هزار آورده بیش از اندازه معمول آماده کرده، آنرا آراسته بود. پس از پایان همه کارها و برپا کردن خرگاها در کنار سفره و فرا رسیدن هنگام نشست همگانی برای خوراک و آشامیدن, مرد آویج از خانه بیرون آمد به گرد سفره و ابزار آتشبازی یاد شده گردشی کرده آنرا کوچک و ناچیز یافت (مسکویه، 1367: 412).
مرد آویج وقتی در روز موعود چنین تدارکاتی را دید غضبناک شد و آن را بسیار حقیر و ناچیز دانست و با غلامان ترک خویش که دارای منصبی بودند رفتار خوبی نداشت و به روایتی چند تن از آنها را تنبیه کرده بود (پیشین: 415). بنابراین چند تن از آن غلامان ترک که با برنامهای از پیش تعیین شده توسط خلیفه عباسی و یاران و بستگانش در سپاهیان مرد آویج نفوذ و منتظر فرصت بودند از عصبانیت مرد آویج نهایت استفاده را کردند و او را در حمام به قتل رسانیدند6 و پس از آن به سوی خلیفه روانه شدند که در پی آن به مقام مهمی دست یافتند. به نوشته مسعودی: «مرد آویج یک روز به شکار رفت و بسیار خرسند و با نشاط بود و چون بیامد همچنان بود و در قصر «احمد بن عبدالعزیز بن ابی دلف عجلی»7 در اصفهان به حمام رفت و غلامی به نام «بجکم» که از بزرگان ترک و غلامام خاص بود با سه تن ساز بزرگان ترک که یکی از آنها «توزون» بود بحمام رفتند و او را کشتند و این به سال سیصد و بیست و سه بروزگار خلافت الراضی بود. (مروج الذهب:751).
پس از کشته شدن مردآویج یاران او جسدش را به ری بردند که ابنمسکویه به نقل از ابنمخلد که از خدمتگزاران و دولتمردان مرد آویج بود ماجرا را چنین نوشته است: «تابوت مرد آویج را به ری بردند. من روزی پرجوشتر از آن روز که تابوت مرد آویج به ری رسید ندیدم که همه گیلها و دیلمها چهار فرسنگ راه را، با پای پیاده پیمودند. او میگفت: وشمگیر برادر مرد آویج نیز با ایشان پیاده میآمد. (مسکویه: 418)
جنازه او را از اصفهان به سوی ری حمل کردند که هزاران دیلمی با پای پیاده تا چهار فرسنگی (ری) به پیشواز رفتند و پس ازتدفین وی در ری به احترام مرد آویج، برادرش ظهیرالدوله ابومنصور وشمگیر را به سروری برگزیدند (← جهانگیر سرتیپپور: 549 و550).
ابوریحان بیرونی در مراسم جشن سده آزار جانوران و سوختن مرغان را نپسندیده و آزار دهندگان را مورد نفرین و نکوهش قرار داده است: «خداوند از هرکس که از ایلام و ایذای حیوانات غیر موذی لذت میبرد انتقام بکشد» (آثارالباقیه: 297).
استاد مهرداد بهار در کتاب «جستاری در فرهنگ ایران باستان» آتش زدن و پرواز دادن پرندگان را طبق ایده و باورداشت مردم آن زمان در رابطه با خورشید دانسته است: «جشن سده جشن کاملاَ زرتشتی نیست در متون پهلوی نیز سخنی از آن نیست- جشن سده در واقع جشن چلهخورشید است یعنی چهل روز ازشب یلدا- شب تولد خورشید است. آتش به پا میکردند و این جادوی گرم کردن جهان به شمار میآمده است. چله که سردترین موقع سال است در این زمان تمام میشود و پس از آن زمین نفس میکشد. آتش روشن کردن به نوعی جادوی باز آوردن گرمای خورشید به شمار آمده است. مثلاً پرندهها را آتش زده و رها میکردند و همین مراسم برای تسریع حرکت خورشید بوده است.» (بهار: 233).
در مورد خورشید و آیین مهر مطالب بسیاری توسط محققان ایرانی و خارجی نوشته است از جمله آن که: در آیین مهر کلاغ در مرحله اول از هفت مرحله آن آیین قرار داشت. اکنون با توجه به نوشتار استاد بهار در مورد آتش زدن پرندهها، آیا میتوان این مورد را عنوان کرد که: مردم آن دوران طبق باور داشت خود برای ارسال پیام به خورشید، به خیال خود با آتش زدن کلاغ و زاغ و پرواز دادن آنها به سوی آسمان درصدد آن بودند تا ارتباطی با خورشید برقرار نمایند؟ و موارد دیگر که بحث و بررسی بیشتری را میطلبد که در این چند صفحه محدود نمیتوان دربارهی آن نوشت. البته گاهی اوقات آتش زدن پرندگان طبق ایده و باور خاصی انجام میگرفت.8
دو مراسم آتش، نوروز بل و پنجک واز
بعضی از آداب و رسوم مناطق تنکابن از مازندران و گیلان، ریشه در گذشتههای دور این سرزمین دارد، جدا از بعضی مراسم آیینی که شبیه به هم میباشد میتوان از مراسم «پنجک واز» تنکابن نام برد که در هنگام غروب ششمین روز بعد از عید نوروز توسط گالشهای منطقه با افروختن کوهی از آتش انجام میشد که شبیه چنین مراسمی در مناطق دیلمان به نام «نوروز بَل» اشتهاردارد.
که این دو مراسم همانند جشن سده همراه با شادی بوده که امروزه به صورت نه آن چنان گسترده در گیلان و مازندران انجام میشود که انجام این دو مراسم ریشه در گذشتههایی دارد که فقط میتوانیم از آتش افروختن آن که نماد روشنی بر علیه تاریکی یا سرما یا حتا پیروزی بر علیه دشمن غدار است نام ببریم.
نوروزبَل دیلمی
گالشهای مناطق دیلمان با برافروختن آتشی بزرگ در فصل تابستان در هنگام «نوروزدیلمی» و در نخستین روز از “نوروز ما“، از 13 الی 17 مردادماه با شور و شعف خاصی مراسمی را انجام میدهند که به آن «نوروز بَل» یا «آتش نوروزی» میگویند.
عدهای علت این مراسم را در آن میدانند که در این فصل کشاورزان توان پرداخت باج و خراج را داشته و میتوانستند با فروش محصول خود زندگیشان را سامان دهند و از همینرو سال نوی خود را در این زمان برگزار میکردند و… دربارهی این مراسم در طی سالهای گوناگون توسط نویسندگان و محققان در ماهنامه «گیلهوا» نوشته شد9، که با بهرهگیری از مطالب آن ماهنامه و با توجه به کتاب «نوروز بل» که گردآوری آن توسط هوشنگ عباسی انجام شده به اختصار مطالبی یاد میشود.
هنگامی که خورشید که در حال غروب باشد و زمان روشن کردن آتش فرا میرسد گالشها کوپههای هیزمی که در بالاترین منطقه محل سکونت خود قرار دادهاند را به آتش میکشند.
در این جشن، ده مرد با کلاه و شولای گالشی به میدان میآیند و دور تا دور آتش میچرخند و نوازندههای محلی موسیقی را با شدت و شور مینوازند.
هوشنگ عباسی در مقاله «نوروز بل جشن شبانی و آیینی» نوشته است: «بر افروختن آتش و سرود نوروز بل بخش کوچک و گوشهای از آیین نوروز ما دیلمی است؛ همراه با نیایش و دعا و، سرود «نوروزبل» را میخوانند
“گوروم گوروم- گوروم بل
نوروزما و نوروزبل
نو سال ببی سالِ سو
نو بدی خئنه واشو
نئزه وبود وَ بو
امه روزئرورشو
(ای شعله بلند آتشی که غران و فروزان و صدای گرگر داری- شعلهی بلند نوروزی و نوروز ماه هستی- ای سال نو! سال روشنایی و بهره باشی- فراوانی بخش فراوردههای کشت و کار و روزی و بخشایندهی نعمت باشی- مانند زنی که نخستین بار فرزندی بیاورد و گیاهی که برای نخست، پس از خواب زمستانی جوانه زده، سبز شود و ریشه کند و ببالد، هستی و نعمت بخش باشی- برای رزق و روزی ما تخمه و بن زاینده و بارآور بشوی» (نوروز بل، 1389: 12و13).
پس از شعرخوانی همگی سال نو را به هم تبریک میگویند: ” نوروزبل مبارک ببی” نو سال ببی سال سو” و همه اهالی یکدیگر را در آغوش گرفته و با یکدیگر روبوسی میکنند و…
مردم کوهستان از طریق دودی که از این آتش به وجود میآید چگونگی بدی یا خوبی هوا را به ضم خود پیشبینی میکنند. مسعود پورهادی در مقاله« نوروز ما» در کتاب «نوروز بل» نوشته است: «مردم کوهستان باور دارند که در مراسم «نوروزبل» اگر دود آتشی که با افروختن ساقههای برنج یا گَوَن بر پا میشود، به طرف کوهستانهای جنوب (ییلاق) برود زمستان خوبی در قشلاق (جلگهی گیلان) خواهند داشت و اگر دود به طرف جلگه گیلان برود، زمستان پر برف و سختی در انتظارشان خواهد بود» (پورهادی، 1389: 17).
مراسم پنجک واز در تنکابن
مراسم «پنجک واز» مراسمی است که بعد از عید نوروز در آخرین غروب پنجک از طریق گالشهای منطقه تنکابن در مناطق کوهستانی انجام میشد که در آن غروب از چوبهای خشک جمعآوری شده کوهی از آتش برمیافروختند و به دور آتش میرقصیدند و شادی میکردند یا از روی آتشی میپریدند. در مورد این مراسم نگارنده برای اولینبار بخشی از آن را در ماهنامه گیلهوا در سال 1373 شماره 29 در طی مقالهای تحت عنوان «آداب و رسوم عید در تنکابن (خرس آبونی و پنجک واز)» نوشتم که سالهای بعد بخشی دیگر از آن را در کتاب فرهنگ عامه مردم تنکابن (دانای علمی، 1389: 49 الی 51) به چاپ رساندم.
گالشهای منطقه تنکابن یکی از علل به اجرا درآوردن این مراسم را در ارتباط با علل به وجود آمدن یا اضافه شدن پنج روز به سیصد و شصت روز توسط خدا میدانند.
همچنین روشن کردن کوهی از آتش در مراسم «پنجک واز» میتواند نشانگر یا یادآور زمانی باشد که مردم گیلان و مازندران با هم در برابر متجاوزین، دلیرانه میایستادند و از طریق روشن کردن آتش همدیگر را مطلع میکردند و در نهایت با همبستگی نیروهای دشمن را شکست میدادند که میتوان این نظر را داد: شکست دادن دشمن غدار باعث میشد تا همه جشن و پایکوبی کنند که تقارن شکست دادن دشمن با روز یا ماهی که توام با شادی و سرور بود را جشن میگرفتند چنان که در زمان «ونداد هرمز» زمانی که میخواستند نزدیک شدن سپاه اعراب را نشان دهند در نقاط مختلف آتش روشن میکردند که پیام آن برای همه روشن بود؛ بنابراین خود را آماده میکردند. یا آتش روشن کردن نجات یافتگان ارمائیل بر روی کوه دماوند در شمال ایران نمایانگر پیروزی بر اهریمن یا دشمن غدار میباشد.
مراسم پنجک واز
این مراسم در ماه فروردین، پس از گذشت شش روز بعد از عید توسط گالشها gâleš یا چوپانان کوهستانی قبل از سیه ماه (âsiya-m)، (از هفت فروردین تا پنج اردیبهشت) انجام میگرفت که میتوان گفت، تقریباً از اذهان عموم آنها زدوده شده است و عده کمی آن را به یاد دارند. به هر روی ذکر این نکته لازم وضروری است که خوانندگان گرامی نباید این مراسم را با مراسم چهارشنبه سوری اشتباه بگیرند البته قبل از این که دربارهی این مراسم توضیحی بدهیم در رابطه با ماه گالشی (سیه ما) باید بگوئیم که این ماه شش روز بعد از فروردین یا بعد از عید شروع میشود. عدهای از محققین که درباره ماههای گالشی تنکابن تحقیق کردهاند (سیه ما) را درون (پنجک) یا (پتک) محاسبه نمودهاند که نمیتواند درست باشد زیرا هنگامی که نگارنده در رابطه یا این موضوع حدوداً دو دهه قبل تحقیق میکردم عملاَ دیدم که گالشهای تنکابنی هیچ گاه، پنجک را درون سیه ما حساب نمیکردند که این مراسم هم صحت این مدعا را ثابت مینماید با توجه به این که دوست نویسنده و پژوهشگرم عزیز عیسیپور به درستی ماههای گالشی منطقه تنکابن را مورد بررسی قرار داده است10. با توجه به این که زمان ماههای گالشی شهرستان تنکابن یا دیگر مناطق گیلان و مازندران تفاوت دارد.11 درباره مراسم پنجکواز، گالشهای منطقه اعتقاد داشتند، شخصی به نام امیر در نزد خداوند آن چنان مقرب و نزدیک بود که قرب و منزلت ویژهای داشت، به همین دلیل روزی امیر از خداوند میخواهد که در فصول بهار، تابستان، پاییز، زمستان او را نمیراند. اما او پنج روز آخر سال را فراموش میکند و به حساب نمیآورد، به همین جهت در آن پنج روز میمیرد که پس از آن ماجرا، پنج روز به «پنجک امیر» معروف شد. یا به روایتی خداوند پنج روز بر سال اضافه کرد که امیر در آن پنج روز جان به جهان آفرین تسلیم کرد. شعری که میتوان گفت یادگاری از آن افسانه میباشد و در مایه دشتی خوانده میشود:
وَهار لاله زار مو نمیرُم
Va-hâ r-la-lә-zâ -re -mu -na-mi-rom
تاوستان(تابستان) وَختِ کارِ مو، نمیرُم
tâ – ves – tân – vax –te- kâ-re -mu-na – mi – rom
مو پئیز جمع کنُم قوت ِ زموستان
Mu-pe- ēiz- jam-ko-nom-gu-te-ze-mes-tân
زموستان، یخچاله، مو نمیرُم
Zo-mus-tân- yax – Ĉ â- lә- mu – na – mir -rom
(بهار لالهزار است من نمیرم. تابستان وقت کاره، من نمیرم. در پاییز قوت زمستان را جمع میکنم. زمستان سرد من نمیرم.)
البته باز هم این اشعار به صور گوناگون و با مضمونی واحد در بعضی کتابها آمده است اما درباره علت آن توضیحی داده نشده است و یا ممکن است انجام گرفته است که نگارنده از آن بیاطلاع بودهام. به هر روی آن را بر اساس گفته گالشهای منطقه تنکابن، نوشتهام. شاید عدهای به مناسبت این اشعار بر این گمان باشند که این مراسم به خاطر «امیر پازواری» شاعر تبریگوی مازندرانی، انجام میشده، که سبک و سیاق اجرای مراسم، چنین موردی را نشان نمیدهد و این امیر با امیر پازواری که اشعاری از او در ماه گالشی تیرماسینزه (ماه آبان) خوانده میشود و به روایتهای گوناگون در زمان صفویه یا حتا اگر درست باشد که در زمان تیموریان یا مرعشیان میزیست، فرق دارد، در نتیجه تشابهات اسمی نام امیرو مشهور بودن اشعار امیر پازواری باعث گردیده که تداخلی در آداب به وجودآید که به تبع آن تشخیص بعضی از اشعار و شناخت این که انجام فلان مراسم مربوط به چه کسی از میان آن دو یا دیگر افراد میباشد، عدهای از پژوهندهگان را دچار سردرگمی و اشکال مینماید.
گالشها برای اجرای مراسم پنجک واز، در طول آن سال شاخههای که علفهای آن توسط بزو گوسفند و گاو خورده شده یا چوبهای خشک کوچک به نام خشک چرده12 یا خشک اشکته13 را جمعآوری میکنند و در غروب آخرین روزی که پنجک به اتمام میرسد چوبها و هیزمها جمعآوری شده را روی هم قرار داده و آن را آتش میزدند که آن آتش از راه دور دیده میشد، علاوه بر آن آنها در پنج نقطه چوب یا کلش ((koleš را که به آن کمل (kamel) هم میگویند، قرار میدادند و از روی آن میپریدند که در همان هنگام این شعر را میخواندند:
پنجک واز میکنیم – عمر دراز میکنیم
Pan-ja-ke-vâz-mi-ko-nim-om-re-de-râz-mi-ko-nim
واز نمودن یا جهیدن به صورت عمودی یک نوع نیایش بود که خصوع و خشوع انجام دهنده را میرسانید، که خوشبختانه هنوز انجام عمل واز کردن در کشتیهای گیلان و مازندران دیده میشود که بر اساس تحقیقات انجام آن در حدود یک قرن پیش هم معمول بود که نگارنده طی مقالهای در گیلان ما، از انجام آن در کشتی گیلان و مازندران نوشتهام (دانای علمی،1379 :89 تا 102).
گالشها اعتقاد دارند که در روز اول پنجک هر فردی باید صبح زود از خواب بیدار شود وگرنه خوابیدن او عاملی خواهد شد تا تمام سال را احساس رخوت و سستی و تنبلی کند و مثالی هم در این رابطه در محاوره مورد استفاده قرار میگیرد:
تره مگه پنجکی بیته (مگه ترا پنجک گرفته)
trә-ma-gә-pan-ja-key- bay-tә
و یا مگه پنجک بخوتی (baxuti) (مگه در پنجک خوابیدی)
درباره پنجک، باز هم نظرات متفاوتی نوشته شده است. عدهای گویند نصف (نیمه) هر روز پنجک نیمی از وضع جوی یک ماه را روشن میگرداند (15 روز اول ماه) و نیمه دوم هر روز پنجک نیمی دیگر (نیمه دوم) از وضع جوی آن ماه را بیان می دارد (15 روز دوم آن ماه) (سید مجتبی روحانی، 1366، ش1 : 88 ). بعضی هم هر روز را نشان دهنده یک روز ماه دانستهاند. عدهای از گالشهای منطقه بر این باورند که روز اول پنجک را باید روز سلطان به حساب آورد (خصوصاً در منطقه گیلان) و روزهای دیگر را برحسب فصول سال برآورد میکنند، چنان که روز دوم را مشخص کننده فصل بهار، روز سوم، تابستان، روز چهارم، پاییز، روز پنجم را هم نشاندهنده زمستان میدانند.
پنجک واز مراسمی است که در آن از علت به وجود آمدن یا اضافه شدن پنج روز بر سیصد و شصت روز میگوید که این افسانه ریشه در گذشتههای دور مردم کوهستانی این سامان دارد که فقط جزئی از آن مراسم توسط گالشها به یاد مانده که آنها هم از نیاکان خویش شنیدهاند که به یاد آن واقعه با هم جمع میشوند و این مراسم آیینی را برگزار میکنند.14
در مورد تعریف استوره یا میث که برای عدهای مینوی، ازلی و مقدس بود و از علل به وجود آمدن بعضی چیزها سخن میگوید و آیینها که در پی و به یاد استورهها انجام میشود، مطالب بسیار نوشته شده است که اکثر محققان از نوشتههای میرچه الیاده استفاده میکنند که استوره را روایتی در باب ایزدان- فرشتگان، موجودات مافوق طبیعی و آفریدههای محبوب و قدسی یک قوم تعریف کرده است. هم چنین عدهای براین باورند که اسطورهها در اطراف آیینها به وجود میآیند تا آنها را توضیح و توصیف کنند و موارد دیگر که در این راستا به نوشتهای کوتاه از استاد بهار اکتفا میکنیم با توجه به این که محققانی بر این باورند که بخشی از تعریف فوق باید به طریق دیگری عنوان شود که بحث و بررسی در این مورد زمان دیگری را میطلبد: «اسطوره در عصر خود نه تنها برداشت انسان را دربارهی جهان پیرامون وی را دربرمیگرفت بلکه نیازهای مادی و روانی او را هم پاسخ میداد. اسطوره علاوه بر توجیح جهان- توجیح نقش انسان در جهان هم بود و نیازهای معنوی وی را که محصول بیم و هراس او از ناشناختهها و نیاز وی به پیدا کردن پناه و نگهبان و ایجاد ارتباط با جهان ِپیرامون بود را برطرف میکرد» (جستاری در: 205).
آیینها شکل عملی و طریق بیان اعتقادات اسطوری بوده و اسطوره محتوی فکر آیینهاست. اسطوره و آیین اجزای جدا ناپذیر هماند. البته در طی تحولات فکری اغلب اسطورها میمیرند و آیینها بدون محتوی اسطورهای برجا میمانند (جستاری :209 ).
با توجه به موارد یاد شده این مراسم اگر از دیدگاه متفاوت قرار گیرد بخشی از آن از استورهای سخن میگوید (ایزد یا خدا و موضوع آفرینش و به وجود آمدن پنج روز)، روایتی از افسانه (رابطه بین ایزد و انسان نیمه ایزدی یا نیمه خدایی) و در نهایت با آگاهی از این که مناطق گیلان و مازندران در طول تاریخ پر از فراز و نشیب خود صحنه مبارزات و اتفاقات بسیاری بوده است میتوان آن را از منظر حماسی مورد ارزیابی قرار داد.
جالب توجه این جاست که مراسم پایانی «پنجک واز» در روز ششم فروردین یا نوروز بزرگ انجام میگیرد که در بعضی از متون کهن چندین اتفاق که در این روز اتفاق افتاد را نوشتهاند اگرچه ممکن است وقایع که دربارهی این روز نوشته شده است ربطی به مراسم پنجکواز نداشته باشد اما برای این که بدانیم در گذشتههای دور مردم این سرزمین نسبت به این روز چه برداشتی داشتهاند چنین مواردی نوشته شده است که یک یا دو مورد آن قابل تأمل میباشد.
هاشم رضی در مورد آن نوشته است:
نوروز بزرگ یا خرداد روز که خرداد یا هئوروَتات haurvatat اَمشاسپند موکل بر آب است و این روز بدو منسوب است که در میان جشنها و اعیاد فراوان ایران باستان به ویژه در زمان ساسانیان از اهیمت و ارزش و احترام و تقدس خاصی بهره داشت و هنوز در میان زرتشتیان این روز چنان که در اسناد پهلوی آمده بزرگترین عید و جشن تولد زرتشت و سَرور همه روزهای ماهها و سال است. در چنین روزی کیومرث دیو ارزورَ Arzuraرا کشت جمشید جهان را بیمرگ و مردمان را همیشه جوان کرد. کیخسرو در این روز افراسیاب را به کین پدر خود سیاوش بکشت. منوچهر و آرش ایران را از افراسیاب باز گرفتند و غیره… (رضی جشن آب: 108 و109 ).
با توجه به این که مناطق تنکابن زمانی جزء منطقه رویان محسوب میشد و ممکن است جشنی باشد به خاطر خلاصی از دوازده سال محاصره توسط افراسیاب یا عقب راندن دشمن در زمان منوچهر که قبلاً دربارهی آن نوشتهام (خورشیدهای سرزمینم ایران، 1390: 5 الی 19).
مورد دیگر دربارهی این پنج روز که میتوان عنوان کرد این است که امکان دارد تکرار آشوب ازلی باشد؟ که هنوز هم در بعضی از نقاط، مراسم خاصی که اغیار را بدان جا راهی نیست انجام میگیرد که بیش از آن نمیتوان گفت تا زمانی دیگر…
نتیجه:
آداب و رسوم جشن آتش به اسم گوناگون در کشور عزیز ما ایران از دیر باز انجام میشده است که قدیمیترین آن جشن سده است که روایتهای گوناگون در مورد آن شده است که در شاهنامه فردوسی پیدایش و کشف آتش در رویایی بین هوشنگ و مار که نماد اهریمن یا سرما است آورده شده است یا نجات یافتگانی که توسط ارمائیل از دست ضحاک یا بیور اسب به کوه دماوند فرستاده شده بودند که موجودیت خود را با افراشتن آتش در دل شب یادآوری کردند. البته ممکن است رسمی همانند آن به شکلی دیگر انجام میشده که فعلاً مدارکی آن چنان در دسترس نیست چنانکه خود ابوریحان با شرح مختصری اکتفا میکند. آن چه مسلم است این رسم در شمال ایران به صُور گوناگون انجام میشده است که مرد آویج زیاری پس از گذشت سیصدسال آن را در اصفهان به انجام رسید و هم چنین فرزندان بویه دیلمی که آن را در زمان خود برگزار کردند.
جشن آتش در گیلان و مازندران با نامهای «نوروز بل» و« پنجک واز» توسط گالشهای کوهنشین انجام میشد که با جمع کردن چوبهای بسیار و به آتش کشیدن آن هر یک از این دوجشن را به شادی برگزار میکردند که اخیراً پس از مدتها عاشقان این مرز و بوم به اجرای آن همت به خرج میدهند تا چنین رسمی از بین نرود و فراموش نشود. «نوروزبل» در ماه نوروز گالشی یا دیلمی در روزهای سیزده الی هفده مرداد انجام میشود.
عدهای زمان آن را مناسبترین وقت برای پرداخت مالیات و خراج و قراردادن آغاز سال در زمان برداشت محصولات کشاورزی و غیره دانستهاند و «پنجک واز» پس از نوروز باستانی و در ششمین روز با خواندن اشعاری انجام میشود که انجام این مراسم را میتوان در رابطه با به وجود آمدن یا افزوده شدن پنج روز بر سیصد و شصت روز دانست و مورد دیگری که میتوان عنوان کرد افروختن این آتش میتواند سرود شادمانی مردمی باشد که در برابر بیگانگان و خود کامگان زمانه قد علم کردند و غرور خود را به صورت نمادین با پدید آوردن آتشی بیان کردند.
توضیحات:
1. جلالالدین همایی در زیرنویس کتاب التفهیم نوشته است: سین وهاء در زبان پهلوی و دری بیکدیگر تبدیل میشوند مانند همین کلمه (مه) به معنی بزرگ که در پهلوی (مس) گفته میشود و همچنین «گاه» به معنی وقت را در پهلوی «گاس» و گاهنبار را «گاسانبار» گویند (التفهیم، زیرنویس شماره 12: 258) یا دکتر کریمان در کتاب قصران چنین نوشته است: رئیس مغان یا مس مغان و به عربی مسمغان، کبیر المجوس نامیده میشد مصمغان علاوه بر پیشوای دینی زرتشتی پادشاه محلی نیز بوده است (دکتر کریمان، 2536: 68).
2. البته مار در این داستان نماد مرگ و نیستی و اهریمن قلمداد شده وگرنه در آیین مهر چنین اعتقادی وجود نداشت که در تصاویر جام دوستکامی که از آن زمان باقی مانده این چنین تصوری دیده نمیشد.
3. کرج شهری بوده است در میان همدان و اراک فعلی در نزدیکی کره رود قرار داشت (فقیهی، 1366: زیرنویس:69).
4. شاید زاینده رود کنونی (زیرنویس کتاب شماره سه )
5. اصغر فقیهی با استناد به نوشته ابن الوردی ج یک ص359 نوشته است از دوهزار کلاغ برای این منظور استفاده کردند (فقیهی،1366 :75).
6. محمد بن یاقوت حاکم اصفهان که نیم برده آرامی نژاد خلیفه بود پس از شنیدن کشته شدن مرد آویج عنوان کرد: یکی از غلامانش به دستور او به مرد آویج پناهنده شد و در پنهان ده واند نامه به وسیله پیکهایی که نامشان را یاد میکرد با او داد و ستد کرده است و غیره… (مسکویه: 411).
7. مسکویه از از خانه ابوعلی بن رستم که توسط مرد آویج گرفته شده بود یاد کرده است.
8. در این مورد میتوان از آتش زدن پرندهای به نام کولکافیس نام برد که به باور مردم بلبل هفت بچه به دنیا میآورد که یکی از آن میان کولکافیس است. علت آتش زدن آن پرنده در این است که کنندگان این کار بر این عقیده بودند که هنگام فرار حضرت محمد (ص) از دست دشمنان و مخفی شدن در غار، آن حیوان سعی داشت مکان مخفی شدن آن حضرت را به دشمنان او نشان دهد.
به کولکافیس، چرخ ریسک یا فیس فیسی هم میگویند.
9. در رابطه با موضوع فوق رجوع شود به ماهنامه گیلهوا، شمارههای (2- 90- 95- 100- 105 ).
این مراسم از مرداد سال 1385 تاکنون هرسال به همت دوستداران این مراسم در مناطق مختلف برگزار میشود که اولین بار به ابتکار مجله «گیلهوا» در روستای ملکوت، یکی از روستاهای املش برگزار شد.
درباره این مراسم «نصراله هومند» در «گاهشماری باستانی مردم مازندران و گیلان» مطالبی را نوشته است که ان زمان را مناسبترین وقت برای پرداخت مالیات و خراج و قراردادن آغاز سال در زمان برداشت محصولات کشاورزی و غیره دانسته است (هومند: 91). ولیکن «علی بالایی لنگرودی» پژوهشگر ارجمند گیلان، در مقالهای تحت عنوان «تأملی بر نوروزبل و تقویم مرتبط با آن» چنین اظهار نظری را قابل قبول ندانسته است و عنوان کرده «…نخست اینکه موقع آغاز سال هیچ ارتباطی با مبدأ تقویم ندارد و دوم اینکه قرار دادن آغاز سال در زمان برداشت محصولات کشاورزی به دلیل متعدد و روشن به زمانی بسیار دورتر از ساسانیان باز میگردد و هیچ ربطی یه پرداخت خراج ندارد و… (بالایی لنگرودی، 1389: 23). وی همچنین بر آن باور است که گالشها در مورد اینکه 16 یا 17 ماه خورشیدی آغاز نوروزه ماه است، همداستان نیستند و آن را ساخته و پرداخته سالهای اخیر میداند ( ←پیشین: 24).
10. ماههای گالشی تنکابن بعد از پنجک شروع میشود که شروع اولین ماه بعداز پنجک، سیه ما است.
(âsi-ya-m، ازهفت فروردین تا پنج اردیبهشت) (د ما، ششم ادیبهشت تا چهارم خرداد، âde-m)
ورف نما ، پنجم خرداد تا سوم تیر âvar-fe-na-m) نوروز ما (ânu-ru-ze-m) چهارم تیر تا دوم مرداد
تن شور ما (â m tan- šur) سوم مرداد تا اول شهریور کورچ ما (âkur-ĉe- m) دوم شهریور تا سی و یکم شهریور
خر ما (âxa-re-m) اول مهر- سیام مهر تیر ما (âtir-m) اول آبان سیام آبان
مردال ما (mor-dâl-mâ) اول آذر- سیام آذر شرر ما (âše-rar-m) اول دی- سیام دی
امیر ما (âamir-m) اول بهمن- سی ام بهمن
اول ما (âaul m) اول اسفند تا اول فروردین که بعضی اول ما هم به آن âaval-m میگویند (عیسیپور، 1388: ).
11. ماههای تبری در مازندران هم از لحاظ اسمی و هم در رابطه با روزهای ماه، با تنکابن و دیگر مناطق شمال، مانند گیلان متفاوت است، چنانچه پتک در سال 1339 در ناتل از 8 فروردین تا 13 فروردین و در یوش در سال 1342 از 9 فروردین تا 13 فروردین متغیر بوده است در رابطه با پتک هم اعتقاد بر این بود که اگر روز اول باران میبارید آن سال را سال برکت و فراوانی میدانستند. (رحیم- ملکزاده- گاهشماری سنتی ساحلنشینان کرانههای جنوبی دریای خزر، نقد وتحقیق، صفحات 70ـ71ـ77)
در گیلان سیه ما هم بعد از پنج روز پنجک یا پتک از 18 (هیجده) فروردین آغاز میشود یعنی پنجک آن بعد از اول ما در روزهای 13 تا 17 فروردین تعیین شده است. (مظفری. محمد ولی- گاهشماری گیلان. فصلنامه گیلاننامه. جلد دوم، صفحات 398 تا 409).
12. xoš-ke-Ĉar-dә
13. xoš ke-eš-ke-tә
14. هاشم رضی درباره پنج روز اضافی سال در زمان ساسانیان نوشته است:
اصلاحطلبان پنج روز اضافی سال را 365روز نمودند تا گاهشماری دقیق انجام گیرد اما سنتگرایان بر اساس ایده قبلی خود بر آن بودند که روز بعد از نوروز را جشن بگیرند (رضی: جشن آب :78).
منابع
1. ابن اسفندیار، بهاءالدین،(1320)، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، کلاله خاور.
2. بهار، مهرداد، (1374). جستاری در فرهنگ ایران، چاپ دوم، تهران: انتشارات فکر روز.
3. بیرونی، ابوریحان، (1367) التفهیم، به تصحیح جلالالدین همایی، تهران: نشر هما.
4. بیرونی، ابوریحان، (1352). آثارالباقیه، تصحیح اکبر دانا سرشت، تهران: نشر ابنسینا.
5. پیرنیا، حسن، (1370)، ایران باستان، چاپ ششم، تهران: انتشارات دنیای کتاب.
6. حقیقت، عبدالرفیع، (1354). تاریخ نهضتهای ملی ایران (مجموعه تاریخ و فرهنگ ایران) تهران: انتشارات بنیاد نیکوکاری نوریانی.
7. دانای علمی، جهانگیر (1390). خورشیدهای سرزمینم ایران، چاپ اول، تهران: آرون.
8. رضی، هاشم، (1383). جشنهای آتش، چاپ دوم، تهران: انتشارات بهجت.
9 . رضی، هاشم، (1383). جشنهای آب (نوروز و سوابق تاریخی تا امروز)، چاپ دوم، تهران: انتشارات بهجت.
10. رحیم، ملکزاده، (2536). گاهشماری سنتی ساحلنشینان کرانههای جنوبی دریای خزر، نقد و تحقیق، انتشارات سحر.
11. سرتیپپور، جهانگیر، (1370). نامها و نامداران گیلان، چاپ اول رشت، انتشارات گیلکان.
12. عباسی، هوشنگ، (1389). نوروزبَل، مجموعه مقالات، چاپ اول، رشت: سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان گیلان.
13. عیسیپور، عزیز (1388). گالشها (دامداری، کوچ و زندگی مردم جنگل و کوهپایهنشین تنکابن)، چاپ اول، تهران: نشر ائلشن.
14. فردوسی، ابوالقاسم، (1378). شاهنامه، (براساس چاپ مسکو، نه جلد در یک جلد) تحت نظر برتلس، جلداول، تهران: نشر زهره.
15. فقیهی، علی اصغر، (1366). آل بویه، چاپ سوم، انتشارات صبا.
16. دکتر کریمان، حسین، (2536) لاروقصران، جلد اول، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی.
17. گردیزی، ابوسعید ابوالحی، (1347). زینالاخبار، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
18. مسعودی، ابوالحسن، (1367). مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: ترجمه و نشر کتاب.
مقالات:
1. بالایی لنگرودی، علی، (1389). «تأملی بر نوروز بل» و تقویم مرتبط با آن، گیلهوا، س نوزدهم، ش110، صفحات: 22 الی 24.
2. دانای علمی، جهانگیر، (1373). آ داب و رسوم عید در تنکابن (خرس آبونی و پنج واز) گیلهوا، س سوم، بهمن و اسفند- ش29.
3. ———— ، (1372). مراسم آفتابخواهی و بارانخواهی در تنکابن، گیلهوا، س دوم، شماره 16و17 صفحه 34.
4. روحانی، سید مجتبی (1366). اصطلاحات دامداری (نگاهی گذرا بر فرهنگ گالشی). گیلاننامه، س اول، ش1، انتشارات طاعتی: 88 الی
5. مظفری. محمدولی (1369). گاهشماری گیلان. فصلنامه گیلاننامه، س دوم، ش2، صفحات 397 الی 413.
جهانگیر دانای علمی – ره آورد گیل