
«خُشَم»کهن ترین نام رودسر 1
پیمان صالحی گیلانی
راهنمای رسمی گردشگری فرهنگی و پژوهشگر تاریخ رودسر و گیلان
چکیده
رودسر در زمره ی قدیمی ترین شهرهای گیلان است با قدمتی در حدود هزار و دویست سال و در این گذار تاریخی پرفراز و نشیب قبل از آنکه نامش رودسر بوده باشد به «هُوسَم» شهرت داشته است. اما آنطور که از شواهد تاریخی بر می آید گویا همین نام اخیر نیز خود تغییر شکل یافته ی یک نام قدیمی دیگر بوده است.
در این نوشتار با ارائه ی اسناد و مدارک تاریخی ابتدا به تحلیل روایات و نظریات نویسندگان و پژوهشگران قدیمی و معاصر پرداخته و در ادامه با یاری گرفتن از اتیمولوژی (ریشه شناسی)، مشخص خواهیم کرد که «خُشَم» یا «خوشَم» کهن ترین نام رودسر بوده که احتمالا نامی باستانی با ریشه ای پهلوی است که در گذر زمان دستخوش تغییرات متعدد شده و در نهایت به هُوسَم تغییر شکل داده است.
هُوسَم نام قدیمی رودسر
در ابتدای این نوشتار با استناد به سه سند تاریخی نتیجه می گیریم که رودسر پیش از آنکه به نام فعلی خود مشهور باشد، «هوسم» نامیده می شده است.
۱. نسخه ای نفیس با عنوان «رساله فی علماء الزیدیه فی ایران»1 احتمالا تالیف ملا یوسف حاجی گیلانی مربوط به اواسط قرن هشتم هجری قمری.
در بخشی ازین نسخه که به زبان عربی می باشد به نام یکی از علمای زیدیه با عنوان «استاد بُندارالهوسمی» اشاره شده است. در این عبارت به وضوح مشخص است که استاد بندار دارای پسوند هوسمی می باشد و این یعنی وی اهل مکانی به نام هوسم بوده است و اما در ادامه پس از ذکر نام این شخص، عبارت زیر آمده است :
«و الاستاد بندار الهوسمی فالان یقال له رودسر» یعنی «و استاد بندار اهلِ هوسم که الان به آن رودسر می گویند.»2 (رساله فی علماء الزیدیه فی ایران، قرن هشتم ه.ق.، ص. 1)
۲. کتاب «تاریخ گیلان و دیلمستان» تالیف ظهیرالدین مرعشی مربوط به قرن نهم هجری قمری.
مرعشی که از جمله مورخین سرشناس خاندان کیائیان محسوب می شود، در این کتاب درباره وقایع مربوط به سال ۸۲۰ هجری قمری و پس از آن چنین نقل کرده است : «و بعد از آن در تعمیر فُرضه ی هوسم که اکنون مشهور است به رودسر اقدام نمودند.» (مرعشی، 1364،ص. 143)
۳. کتاب «تاریخ طبرستان و رویان و مازندران» تالیف ظهیرالدین مرعشی مربوط به قرن نهم هجری قمری. جملات زیر از کتاب مذکور می باشد :
الف) در طبرستان مقام ساخت و حدود آن معین گردانید از طرف شرقی دنیاره جاری و غربی قریه ملاط که آن قریه ی شهر هوسم اکنون بفرضه روده سر اشتهار دارد.
ب) چون سید نصیر الدین به کنار پلورود سید حضرت سیادت قبابی استقبال نمود و همچنین در صحبت همدیگر بوده تا رودسر که قبل از این به شهر هوسم مشهور بود آمده فرود آوردند.(مرعشی، 1333، ص. 13 و 346) بدین ترتیب بر طبق اسناد بالا مشخص می شود که «هوسَم» نام قدیمی رودسر بوده است.
هُوسَم مرکز داعیان علوی زیدی
و اما قدیمی ترین تاریخی که از هوسم در منابع کهن نام برده شده برمی گردد به سال ۲۸۷ هجری قمری (اواخر قرن سوم هجری قمری). در این سال داعی علوی زیدی، ناصر کبیر3 (معروف به ناصر اطروش) این شهر را به عنوان یکی از اصلی ترین مراکز خود جهت رهبری جنبش شیعیان زیدی برگزید و به مدت چهارده سال در آنجا حکومت کرد و این گونه شد که هوسم به مرکزیت سیاسی، مذهبی و علمی زیدیه در گیلان بیه پیش تبدیل شد و پس از ناصر کبیر نیز تعداد زیادی از داعیان علوی زیدی در این شهر حکومت کردند و این روند مرکزیت هوسم تا نزدیک به دویست و پنجاه سال (تا اوایل قرن ششم هجری قمری) ادامه یافت که می توان از آن با عنوان «دوران طلاییِ شکوفایی و رونق هوسم» نام برد. درهمین دوران طلایی است که هوسم جزو چهار ضرابخانه شمال ایران در دوران زیاریان و نیز جزو پنجاه ضرابخانه ایران در دوران بوییان بوده است (فرای، 1363، 324 و 326) و وجود ضرابخانه در این شهر، بواسطه سکه های مکشوفه ضرب هوسم4 خود نشانگر اهمیت جایگاه سیاسی و اقتصادی هوسم به ویژه در قرون چهارم و پنجم هجری قمری است مضاف بر اینکه اصطخری جغرافی دان قرن چهارم هجری قمری نیز در دو نقشه گیل و دیلم خود از هوسم به عنوان تنها شهر گیل و دیلم نام برده است که مورد اخیر نیز قویا موید شهرت این شهر در آن دوران است (درباره این نقشه ها در جای خودش صحبت خواهد شد.) الصابی5 از کاتبان آل بویه در قرن چهارم هجری قمری، در کتابش «التاجی فی اخبار الدوله الدیلمیه»6 آورده است که : «ولم یقم للجیل ملک بعده وصار بلدهم مع قطعه تتصل به من بلد الدیلم فی أیدی العلویین واستقر مرکزهم بهوسم و هی فی الحد بین البلدین» یعنی : «پس از آن هیچ پادشاهی از سوی گیل برنخواست و سرزمینشان به بخشی از سرزمین دیلم ضمیمه شد و در دست علویان7 قرار گرفت و آنها در مرکزشان هوسم مستقر شدند و آن (هوسم) در مرز دو سرزمین (گیل و دیلم) واقع است.»8 (مادلونگ، 1987، ص. 16) الصابی در این سند مرکزیت سیاسی و مذهبی علویان در هوسم را قویاً تایید می نماید.
علی بن بلال آملی9 در کتابش با عنوان «تتمه ی المصابیح» تالیف قرن چهارم هجری قمری نقل کرده است که : «واستوطن علیه السلام هوسم، ثم خرج فی الجم الغفیر ففتح طبرستان» یعنی :«و علیه السلام (ناصر کبیر) در هوسم اقامت گزید، سپس با جمعیت زیادی خارج شد و طبرستان را فتح کرد.»10 (مادلونگ،1987، ص. 73)
بر طبق این سند، حضور ناصر کبیر در هوسم موید حضور داعی علوی در هوسم می باشد ضمن اینکه وجود دارالحکومه علویان دراین شهر را نیز تایید می کند. همچنین در کتاب «الإفاده فی تاریخ الأئمه الساده» تالیف ناطق بالحق11 نیز نام هوسم و شرح وقایع سال ۲۸۷ هجری قمری و حضور ناصرکبیر در هوسم و مسلمان شدن مردم بوسیله او ذکر شده است12 که این منبع نیز به حضور داعی و وجود دارالحکومه و نیز مرکزیت علویان زیدی در هوسم اشاره دارد. (مادلونگ،1987، ص. 88 و 89) همانطور که در بالا گفته شد پس از ناصر کبیر نیز تعداد زیادی از داعیان علوی زیدی در هوسم حکومت کردند. الثائر فی الله، المهدی لدین الله، امیرکا، الموید بالله،کیا ابوالفضل ثائری، حسین ناصری هوسمی (حسین ناصر)، هادی حقینی، داعی (پسر هادی حقینی) و غیره از جمله شاخص ترین این حاکمان می باشند.13 حضور این تعداد از حاکمان زیدی در این شهر به وضوح نشان می دهد که «هوسم» مهمترین مرکز و تختگاه داعیان علوی زیدی از اواخر قرن سوم تا اوایل قرن ششم هجری قمری، بوده است.14 شایان ذکر است جاینام هوسم به دفعات در منابع متعدد از قرن چهارم تا قرن نهم هجری قمری تکرار شده است و به همین علت کاملا نامی رایج و شناخته شده می باشد. با این وجود در میان تعداد محدودی از منابع مکتوب تاریخی به اسامی دیگری برخورد می کنیم که اگرچه با کمی تغییر در نوع رسم الخط، دچار دگرگونی شده اند اما شباهت آنها به املای واژه هوسم کاملا مشهود است و یا اگر چنین نباشد نیز با توجه به توصیفاتی که درباره جاینام های مورد اشاره موجود است می توان موقعیت مکانی آنها را با هوسم یکی دانست و این چنین است که می شود اطمینان حاصل کرد که جاینام هوسم در طول زمان دچار تغییر شده و نام اولیه اش به مرور منسوخ شده است. در ادامه ی این نوشتار تلاش داریم ضمن نام بردن و شرح تک تک جاینام های مورد اشاره و قیاس آنها با یکدیگر، در نهایت به یک جاینام اصیل و کهن برسیم و بدین ترتیب اقدام به مرتب کردن قطعات پراکنده پازلی کنیم که نه تنها سالهاست در میان انبوه اسناد تاریخی مربوط به هوسم در حال خاک خوردن است بلکه متاسفانه تحت تاثیر نظرات نادرست پژوهشگران پیشین یا کاملا به فراموشی سپرده شده یا نهایتا تحت تاثیر همان جو مورد اشاره، ترجیح داده می شود که به عنوان یک اشتباه تاریخی از آن یاد شود و نادیده گرفته شود.
خشم مقدسی
مقدسی15 جغرافی دان و جهانگرد معروف در کتابش «أحسَن التقاسیم فی مَعرفه الأقالیم»16 که تالیف سال ۳۷۵ هجری قمری می باشد در بخش معرفی دیلمان به شهر «خشم»17 اشاره می کند و آن را چنین توصیف می نماید : «خشم هی مدینه الداعی (لها رستاق واسع)18 لها سوق عامر، وعلى طرف الاسواق جامع والنهر منها على جانب علیه جسر هائل و ثم دار الامیر و هی صغیره کذلک تارم»19 یعنی : «خشم شهریست که داعی در آنجا است (روستایی فراخ)20 و بازاری آباد دارد که جامع در یک سوی آنست و نهری در کنار آن با پلی بزرگ هست و خانه امیر در آنجا است. کوچک است و تارم نیز مانند آنست. (مقدسی، 1361، ج. 2/ص. 528)
مقدسی در توصیف فوق «خشم» را شهر داعی می نامد. معنای واژه «داعی» در کتاب «النقود العربیه وعلم النُمیات» چنین است : «داعی» به بزرگان علویان در طبرستان و جاهای دیگر اطلاق می شود و گاهی اوقات آن را «داعى الی الحق» نیز می نامند. کلمه «داعى» براى اشاره به رهبر والامقام آنها (علویان) به کار مى رود.21 (الکِرمِلی البغدادی، 1939، ص. 135) پس با توجه به معنای فوق مشخص می شود که «خشم» شهری است که داعی یعنی رهبر علویان در آنجاست و منظور از «خانه امیر» نیز همان دارالحکومه علویان می باشد مضاف بر اینکه توصیف مقدسی مربوط به اواخر قرن چهارم هجری است و از آنجایی که در مطالب بالا و به نقل از منابعی چون الصابی و دیگران گفته شد که «هوسم» مهمترین مرکز و تختگاه داعیان علوی زیدی از اواخر قرن سوم تا اوایل قرن ششم بوده است و اصولا شهر دیگری با چنین ویژگی مشابه در آن دوران در گیل و دیلم وجود نداشته لذا با همین قیاس ساده معلوم می شود که «خشم» نقل شده توسط مقدسی بدون تردید همان «هوسم» نقل شده توسط الصابی و دیگران است. از طرفی مقدسی ضمن تقسیم خوره22 دیلمان به دو ناحیه «دیلم» و «گیل»، شهر «خشم» را در کنار شهرهایی چون ولامر، شکیرز، تارم و قصبه ای به نام بروان جزو ناحیه «دیلم» در نظر می گیرد و مشخصا آن را از شهرهای ناحیه «گیل» که او آنها را دولاب و بیلمان شهر و کهن روذ نامیده، مجزا می کند (مقدسی، 1361، ج. 2/ص. 520) جالب تر آنکه نویسنده گمنام کتاب حدود العالم23 نیز که تنها سه سال زودتر از مقدسی کتابش را تالیف کرده، «هوسم» را جزو ناحیه «دیلم خاصه» تقسیم بندی کرده است و این ناحیه را (البته با کمی تغییر نسبت به تقسیم بندی مقدسی) مجزا از ناحیه «گیل» می داند (حدود العالم، 1362، ص. 148 و 149) بدین ترتیب مشخص می شود که هر دو شهر «خشم» مقدسی و «هوسم» از منظر موقعیت جغرافیایی جزو ناحیه دیلم هستند.
همچنین به نقل از مقدسی «مذهب ناحیتهای دیلم، شیعه و بیشتر گیلانیان، سنی هستند»24 (مقدسی، 1361، ج. 2/ص. 542) با علم به اینکه در آن دوران ساکنان گیلان شرقی (بیه پیش) زیدی مذهب و شیعه بوده اند و در عوض ساکنان گیلان غربی (بیه پس) نیز سنی بوده اند25 پس به همین نسبت نیز باید جایگاه حاکمان شیعی زیدی مذهب را در گیلان شرقی و جایگاه حاکمان سنی مذهب را در گیلان غربی در نظر گرفت و این یعنی موقعیت مکانی شهری چون «خشم» که شهر داعی زیدی است و قطعا مذهب مردمانش نیز شیعه زیدی است را باید در گیلان شرقی جستجو کرد و نه در گیلان غربی ضمن اینکه تاکنون هیچ سندی از دوران حکومت علویان هوسم، بدست نیامده که نشان دهد یک داعی زیدی شیعه مذهب در شهری واقع در گیلان غربی که مردمش سنی مذهب اند، حکومت کرده باشد. از طرفی از موضع شهر «هوسم» در شرق گیلان و شیعه مذهب بودن حاکمان و مردمانش نیز آگاهیم، بنابراین از منظر موقعیت جغرافیایی یعنی جزو گیلان شرقی بودن و نیز از نظر نوع اعتقادات مذهبی مردمان یعنی شیعه مذهب بودن بین شهرهای «خشم» و «هوسم» وجه اشتراک وجود دارد.
بدین ترتیب با در نظر گرفتن سه ویژگی اصلی «شهر داعی بودن یا همان مرکزیت علویان» و «شیعه مذهب بودن» و «جزو ناحیه دیلم یا گیلان شرقی بودن» که بطور مشترک درباره هر دو شهر «خشم» و «هوسم» صدق می کند، می توان چنین استدلال کرد که منظور مقدسی از شهر «خشم» بدون تردید همان شهر «هوسم» است.
از بین محققان قدیمی، رابینو26 اولین کسی است که متوجه یکی بودن «هوسم» و «خشم» می شود و همچنین در میان محققان اخیر نیز تنها ویلفرد مادلونگ27 است که هوشمندانه موضوع فوق را تایید می نماید که در جای خودش به هر دو مورد مذکور اشاره خواهد شد.
خشم مقدسی (شماره دو) یا خشم کاشانی
مقدسی در همان کتاب «أحسَن التقاسیم فی مَعرفه الأقالیم» و در انتهای توضیحاتش درباره سرزمین دیلمان به بیان فواصل بین شهرهای دیلم و گیل می پردازد و این چنین نقل می کند که : «از سالوس (چالوس) گرفته تا اسپید رود (سفید رود) یک مرحله، سپس تا قریه الرصد (رشت)28 یک مرحله، سپس تا خشم یک مرحله»29 (مقدسی، 1361، ج. 2/ص. 552) در متن مذکور مقدسی فاصله چالوس تا سفید رود را یک مرحله اعلام می کند و بدون اشاره به نام «خشم» در شرق سپیدرود، از مکانی به نام «خشم» با دو مرحله فاصله از سفید رود در غرب آن سخن می گوید. با توجه به اینکه در مطالب فوق با ذکر دلایل منطقی و مستدل، «خشم» و «هوسم» را یکی دانستیم و جایگاه آن را بطور قطع در شرق گیلان تعیین کردیم لذا با اطمینان و بی تردید می توان ادعا کرد که «خشم» مورد اشاره در غرب گیلان مکانی کاملا مجزا از «خشم» واقع در شرق گیلان بوده و این یعنی در آن دوران همزمان دو نقطه در گیلان بوده که چنین جاینام مشابهی داشته اند. از خشم واقع در غرب گیلان هیچ اطلاعاتی در منابع تاریخی موجود نمی باشد و البته غیر از مقدسی، کاشانی30 نیز در کتاب «تاریخ اولجایتو»31 تنها به نام آن اشاره می کند و می افزاید که : «بعد از آن سوگه بر غربی سفید رود افتاده پس رشت و خشم و ورزل در دامان کوه و رشت در وسط افتاده حاکمش شرف الدوله برادر خالوست».(کاشانی، 752، ایاصوفیه استانبول، ص. 163b)،(عکس شماره یک) چنانچه از نقل قول کاشانی بر می آید موقعیت «خشم» جایی در نزدیکی رشت و ورزل32 بوده است و البته امروزه هیچ مکانی با این نام در حوالی رشت وجود ندارد اما رابینو در جنوب غربی شفت و جایی بین دو روستای لپوندان و شالما به نقطه ای به نام «خسم» اشاره کرده است.33 (رابینو، 1391، ص. 185 و 235) شایان ذکر است اعراب گذاری جاینام «خشم» در نوشته کاشانی نیز نامشخص می باشد. (عکس شماره یک)

عکس شماره یک – ذکر نام رشت و خشم و ورزل در کتاب «تاریخ اولجایتو» – (عکس از نسخه شماره 3019 استانبول به تاریخ کتابت ۷۵۲هجری قمری)
علامه محمد قزوینی پژوهشگر معروف تاریخ و فرهنگ ایران صرفا به این دلیل که مقدسی در «بخش فاصله ها» جایگاه خشم را در غرب گیلان دانسته، صراحتا نتیجه گرفته که خشم و هوسم یکی نیستند (جوینی، 1391، ص. 916 و 917)این نظر قزوینی نشان می دهد که متاسفانه وی اطلاعات دقیقی درباره مفهوم واژه «داعی» نداشته و به همین دلیل به سادگی از آن رد شده است.
گای لسترنج (Guy le Strange)ایران شناس بریتانیایی نیز در کتابش با عنوان «سرزمینهای خلافت شرقی»34 از «خشم» نام برده است. (لسترنج، 1905، ص. 172 و 174)او نیز همچون قزوینی به علت ناآگاهی از مفهوم واژه «داعی» وتنها با اکتفا کردن به نقل قول مقدسی، جایگاه خشم توصیف شده توسط مقدسی را در غرب گیلان دانسته ضمن اینکه در نقشه ای که از گیلان تهیه کرده، جانمایی خشم را نیز در غرب سفیدرود آورده است. (لسترنج، 1905، ص. 152-153)
علی عبدلی پژوهشگر گیلانی با استناد به کتاب «منم تیمور جهان گشا» که به اهتمام مارسل بریون منتشر شده و نیز توسط ذبیح الله منصوری ترجمه شده است، ادعا کرده که شهر خشم در تالش و در غرب گیلان واقع است.35 در قسمتی از این کتاب که به لشکرکشی امیر تیمور گورکانی به گیلان اختصاص دارد اشاره شده که وی حمله اش را از شرق گیلان آغاز کرده وضمن عبورش از شهرهای مختلف به سمت غرب گیلان پیش روی نموده و به تالش رسیده است. در این بخش از کتاب به نقل از امیر تیمور چنین آمده است : «در تالش شهری دیدم به اسم خشم و آن شهر امیری داشت موسوم به داعی»(بریون، 1372، ص. 166) شایان ذکر است با استناد به منابع تاریخی می دانیم که تیمورهرگز به گیلان لشکرکشی نکرد وهیچ جنگی نیز بین سپاهیان تیمور و سپاهیان گیلان اتفاق نیفتاد و تنها به دریافت خراج سالیانه از حکام گیلان بسنده نمود 36 لذا مشخص می شود که کتاب مورد استناد آقای عبدلی صرفا یک رمان تاریخی فانتزی است که از واقعیت های تاریخی به دور است ضمن اینکه می دانیم مترجم کتاب یعنی ذبیح الله منصوری از منظرعدم پایبندی به متن اصلی در ترجمه هایش، شهرت بسزایی دارد و اصولا تلاش می کند که با یاری گرفتن از آرایه ادبی اغراق ضمن شاخ و بال دادن به مطالب، بیش از پیش بر جذابیت ماجراها بیفزاید تا خوانندگان بیشتری نوشته ها و کتابهایش را بخوانند در نتیجه از این منظر نمی توان کتابهای ذبیح الله منصوری را به عنوان یک رفرنس معتبر در پژوهشهای تاریخی مورد استناد قرار داد. بدین ترتیب فرضیه علی عبدلی مبنی بر وجود شهر خشم در تالش به دلیل اتکا به یک رفرنس تاریخی نامعتبر کاملا نادرست می باشد ضمن اینکه ایشان چندین بار در مقاله اش از عنوان «امیر و داعی سرزمین تالش» استفاده کرده که باز هم نشانگر ناآگاهی وی از مفهوم واژه «داعی» می باشد.
ناصر عظیمی مولف کتاب تاریخ گیلان علی رغم اینکه در کتابش به طور مفصل به شهر هوسم پرداخته و به جایگاه با اهمیت این شهر به عنوان مرکز علویان زیدی اشاره کرده اما در کمال تعجب نه تنها از وصف مقدسی درباره«مدینه الداعی» بودن شهر خشم صحبتی به میان نیاورده بلکه با نادیده گرفتن این نقل قول کلیدی و مشخصا به این دلیل که مقدسی در «بخش فاصله ها» جایگاه خشم را در غرب گیلان دانسته، حتی ادعا کرده که مقدسی از دره سفید رود وارد گیلان شده و اصلا از محور چالوس به گیلان ورود نکرده است (عظیمی دوبخشری، 1395، ص. 318) و در نتیجه وی معتقد است که مقدسی از محدوده جلگه ای شرق سفیدرود و نیز از شهری چون خشم یا همان هوسم اصلا دیدن نکرده است. (عظیمی دوبخشری، 1395، ص. 337)
حال سوالی که مطرح می شود این است که اگر مقدسی از خشم دیدن نکرده پس چگونه است که این چنین دقیق در موارد زیر به توصیف آن پرداخته است :
۱. ذکر «مدینه الداعی» بودن خشم
۲. اشاره به مدینه بودن خشم (هی مدینه الداعی)37
۳. اشاره به رستاق (ناحیه) بودن خشم (لها رستاق واسع)38
۴. ذکر موقعیت مکانی خشم واقع در حوزه جغرافیایی ناحیه دیلم
۵. قیاس خشم از نظر کوچکی با شهر تارم
۶.ذکر جزییات دقیق از بافت معماری شهر و نام بردن از سازه های معماری موجود در آن همچون بازار، مسجد جامع، پل، دارالحکومه داعی و حتی اشاره به جانمایی آنها نسبت به یکدیگر و فاصله شان از رودخانه جاری در شهر
با توجه به داده های بالا و دقت در جزئیات آن، کاملا بعید به نظر می رسد که جهانگردی چون مقدسی تنها با اکتفا به شنیده ها، شهر خشم را توصیف کرده باشد. نکته جالب دیگر اینکه مقدسی به وجود مسجد جامع در شهر خشم اشاره می کند در صورتیکه نویسنده گمنام کتاب حدود العالم که تنها سه سال زودتر از مقدسی کتابش را تالیف کرده،ادعا کرده که اصلا در دیلمان شهری با منبر (دارای مسجد جامع) وجود ندارد. (حدود العالم، 1362، ص. 148) این در حالی است که هشتاد و پنج سال زودتر از گزارش حدود العالم، ناصر اطروش ضمن دعوت مردم دیلم به دین اسلام، اقدام به ساخت اولین مساجد درهوسم و گیلاکجان (توابع هوسم) و رودبارک (روستایی از توابع اشکورات امروزی) می نماید39 و این امر خود نشانگر میزان دقت مقدسی در جمع آوری اطلاعات محلی است و به باور نگارنده بیان چنین داده های دقیقی از خشم را می توان موید حضورش در منطقه دانست و قاعدتا وی باید جزو معدود جغرافی دانان عصر خود بوده باشد که نه تنها از روی شنیده ها، خشم یا همان هوسم را وصف نکرده بلکه از نزدیک آن را دیده است.لذا به نظر نگارنده ادعای ناصر عظیمی درباره عبور نکردن مقدسی از محور چالوس به سفیدرود به هیچ وجه منطقی به نظر نمی رسد.از نظرات محققان که بگذریم، ابهام عجیب تری که در این خصوص وجود دارد این است که چرا مقدسی در ابتدای توصیفاتش با وجود اینکه خشم را جزو تقسیم بندی شهرهای دیلم در نظر گرفته اما در بخش فاصله ها و در حد فاصل چالوس تا سپید رود از هیچ شهر و آبادی از جمله خشم،به هیچ وجه نامی نبرده است ؟!
برای پاسخ دادن به این سوال نگارنده تصمیم گرفتبه نسخه های خطی کتاب مقدسی رجوع کند.40 لذا ابتدا نسخه خطی استانبول به تاریخ کتابت ۶۵۸ هجری قمری که قدیمی ترین نسخه موجود است و در ادامه دو نسخه خطی برلین یکی به تاریخ کتابت ۸۹۹ هجری قمری و دیگری به تاریخ کتابت۱۲۷۰هجری قمری بررسی شدند. نگارنده پس از مقابله نسخه های مورد اشاره باهم متوجه این نکته جالب شد که اطلاعات مربوط به «بخش فاصله ها» در نسخه استانبول، دارای جزئیات بیشتری است اما همین اطلاعات در نسخه های برلین،بصورت خلاصه تر بیان شده و بخش زیادی حذف شده است. برای مثال در نسخه استانبول بعد از بیان این جمله : «از گرگان تا دیلمان دوازده مرحله و از دیلمان تا اردبیل هم همینطور» مولف از حد فاصل آبسکون تا اردبیل به نام چندین شهر و آبادی بین راه و فاصله آنها از هم اشاره کرده اما در عوض در هر دو نسخه برلین پس از ذکر جمله «از گرگان تا دیلمان دوازده مرحله و از دیلمان تا اردبیل هم همینطور»بلافاصله بخش معرفی «سرزمین دیلم» به پایان رسیده و بخش معرفی «سرزمین رحاب» آغاز شده ست.حذفیات مورد اشاره در نسخه های برلین تنها یک نمونه از مواردی است که ما را از وجود تفاوتها و اختلافات فراوان در بین دو نسخه اصلی استانبول و برلین آگاه می سازد و این سوال را در ذهن مخاطب بر می انگیزد که از کجا معلوم چنین حذفیات یا خلاصه سازی ها و یا حتی اشتباهاتی در نسخه استانبول که قدیمی ترین نسخه موجود است رخ نداده باشد؟

منابع:
1. این نسخه نفیس که از آن با عنوان «سومین مشیخه زیدیه» یاد می شود در کتابخانه ای واقع درعراق یافت شده وحدس زده می شود که توسط یکی ازعالمان زیدیه شمال ایران به نام «ملا یوسف حاجی گیلانی» نوشته شده باشد. تاریخ تالیف آن مربوط است به اواسط قرن هشتم ه.ق. این رساله که به زبان عربی می باشد، به معرفی علمای زیدیه ی ایران از قرن ششم تا اواسط قرن هشتم ه.ق. می پردازد ضمن اینکه در پاره ای از موارد جزییاتی درباره ی زادگاه یا محل سکونت عالمان زیدی مورد اشاره نیز ارائه می دهد. (درباره این نسخه رجوع شود به مقاله زیدیان شمال ایران در قرن هشتم هجری از سید علی موسوی نژاد) این نسخه کهن ترین متنی است که تا به امروز در آن از «رودسر» نام برده شده و نشان می دهد که این شهر دراواسط قرن هشتم ه.ق. و همزمان با حکومت ناصروندان در بیه پیش و قبل از آغاز حکومت کیاییان به «رودسر» شهرت داشته است و بدین ترتیب این فرضیه ی رایج و قدیمی که اقدام تغییر نام «هوسم» به «رودسر» را به «سید محمد کیا» حاکم کیایی رانکوه و هوسم منسوب می کرد و نیز زمان این تغییر نام را پس از بازسازی شهر ویران شده «هوسم» در حوالی سال ۸۲۱ ه.ق. در نظر می گرفت، کاملا مردود می باشد و این یعنی بر طبق سند موجود قبل از حکومت کیاییان و حداقل پنجاه سال زودتر از حاکمیت سید محمد کیا، نام «رودسر» در میان مردم رایج بوده است. شایان ذکر است فایل این نسخه خطی با همین عنوان در کانال تلگرامی «مخطوطات و مطبوعات زیدیه» بطور رایگان در دسترس عموم است.
2. ترجمه متن عربی از نگارنده
3. وی پس از حسن بن زید و محمد بن زید به عنوان سومین داعی علوی زیدی شناخته می شود. ناصر کبیر پس از شکست علویان در طبرستان به گیلان آمد و هوسم را به مرکزیت خود برگزید و به مدت چهارده سال از ۲۸۷ تا ۳۰۱ ه.ق. در آنجا حکومت کرد و در این مدت موفق شد مذهب شیعه زیدی را در گیلان شرقی ترویج دهد. ناصر در سال ۳۰۱ ه.ق. مجدد به طبرستان لشکر کشید و موفق به فتح آنجا شد.(مادلونگ، 1987، ص. 87 – 90) وی در سال ۳۰۴ ه.ق. فوت شد و در آمل به خاک سپرده شد. مقبره او هم اکنون در شهر آمل قرار دارد.(مادلونگ، 1987، ص. 99 و 100)
4. هوسم اولین مرکز ضرب سکه در گیلان بوده و در دوران علویان زیدی هوسم و آل زیار و آل بویه در آن سکه ضرب شده است. فهرست این سکه ها شامل موارد زیر است: سکه های سیمین الثائر فی الله (علویان هوسم) ضرب هوسم مربوط به سالهای ۳۳۵ و ۳۴۱ و ۳۴۴ و ۳۴۵ ه.ق.، سکه سیمین لنگر بن وشمگیر (آل زیار) ضرب هوسم سال ۳۵۱ ه.ق.، سکه سیمین وشمگیر (آل زیار) ضرب هوسم سال ۳۵۶ ه.ق.، سکه سیمین رکن الدوله (آل بویه) ضرب هوسم سال ۳۶۴ ه.ق.، سکه سیمین بیستون بن وشمگیر (آل زیار) ضرب هوسم سال ۳۶۶ ه.ق.، سکه سیمین عضدالدوله دیلمی (آل بویه) ضرب هوسم سال ۳۷۴ ه.ق.، سکه سیمین فخرالدوله دیلمی (آل بویه) ضرب هوسم سال ۳۷۵ ه.ق.، سکه طلا الموید بالله (علویان هوسم) ضرب هوسم سال ۴۰۰ ه.ق.، سکه سیمین حسین ناصری هوسمی (علویان هوسم) ضرب هوسم سال ۴۴۰ ه.ق. (افتخاری و زیاری، 1398، ص. 40 و 41 ، 51 – 56) ،(واردانیان، 2023)،(Morton and Eden Catalogue 14, Lot 669)،(Biddr Auction 33, Lot 783) شایان ذکر است موارد ذکر شده در بالا، موید وجود ضرابخانه در هوسم می باشند. ضمنا در منبع اشاره شده در بالا، افتخاری و زیاری مشخص نکرده اند که سکه سال ۴۴۰ ه.ق. توسط چه کسی ضرب شده است. (افتخاری و زیاری، 1398، ص. 55) به نظر نگارنده با توجه به اینکه امام زیدی حسین ناصری هوسمی از سال ۴۳۲ تا سال ۴۷۲ و به روایتی دیگر تا سال ۴۷۶ هجری قمری در هوسم حکومت می کرده و در نهایت نیز بعد از چهل سال حکومت در همین شهر مدفون شده ، پس این سکه قاعدتا باید به دستور وی در هوسم ضرب شده باشد.
5. ابواسحاق ابراهیم بن هلال بن زهرون حرّانی ملقب به الصابی (از کاتبان آل بویه)
6. این کتاب درباره ی تاریخ آل بویه و دیلمیان است که از آغاز کار ایشان تا روزگار عضدالدوله فرمانروای معروف دیلمی را روایت می کند. کتاب مذکور در دوران حکومت عضدالدوله دیلمی و در هنگام حیات وی، تالیف شده و از آنجایی که فرمان خلیفه بغداد برای فرمانروایی عضدالدوله در سال ۳۵۷ ه.ق. صادر شده بود و همچنین تاریخ وفات عضدالدوله نیز سال ۳۷۲ ه.ق. بوده لذا می توان زمان تالیف کتاب الصابی را همین بازه ی زمانی بین سالهای ۳۵۷ تا ۳۷۲ ه.ق. در نظر گرفت.
7. منظور از علویان در قرون نخستین اسلامی همان گروه های مختلف شیعیان اعم از شیعه زیدیه و امامیه و … می باشد.
8. ترجمه متن عربی از نگارنده
9. وی مولف کتاب «تتمه المصابیح» و از شاگردان ابوالعباس احمد بن ابراهیم حسنی (عالم زیدی متوفی قرن چهارم ه.ق. و مولف کتاب المصابیح) بود که پس از مرگ حسنی با بهره گیری از روایات وی و آثار دیگر کتاب «المصابیح» را تکمیل کرد و آن را «تتمه المصابیح» نامید. (سهل رازی، 1995، ص. 112)
10. ترجمه متون عربی از نگارنده
11. ابوطالب یحیی ملقب به ناطق بالحق از جمله عالمان معروف زیدی و برادر الموید بالله (داعی زیدی) بود. وی متوفی ۴۲۴ ه.ق. می باشد و با توجه به سال وفاتش، احتمالا تاریخ تالیف کتابش نیز باید در اواخر قرن چهارم یا در اوایل قرن پنج ه.ق. باشد.
12. «مثله فصارت الغلبه للخراسانیه وانهزم الناصر و جستان و عاد الناصر إلى موضعه و کان یقیم تاره بهوسم فیراعی أمر الجیل وتاره بکیلاکجان فیراعی أمر الدیلم» یعنی : «پس خراسانیان پیروز شدند و ناصر و جستان شکست خوردند و ناصر به جای خود بازگشت و گاه در هوسم سکونت داشت و به امور گیل رسیدگی می کرد و گاه در گیلاکجان (ازتوابع هوسم) و به امور دیلم می پرداخت. و نیز در جای دیگر نقل می کند که : «فأسلموا کلهم على یدیه وطهروا و ذلک فی سنه سبع وثمانین ومائتین» یعنی :«پس همگی توسط او (ناصر کبیر) مسلمان شدند و پاک و منزه گشتند و آن در سال دویست و هشتاد و هفت اتفاق داد.» (ترجمه متون عربی از نگارنده)
13. رجوع شود به (مادلونگ، 1987، ص. 16 ،40 ،41 ،42 ،43 ،73 ،88 ،89 ،150 ،154 ،156 ،253 ،254 ،280 ،281 ،282 ،283 ،291 ،292 ،322 ،333) به نقل از الصابی و بلال آملی وناطق بالحق و المُحلی و یوسف جیلانی و (ابن اسفندیار, 1320, جلد یک, ص. 325 و جلد دو، ص. 37)
14. شایان ذکر است به مرور از اواخر قرن چهارم و نیز در قرن پنجم ه.ق. به دلیل اختلافات موجود بین دو گروه از پیروان زیدیه یعنی قاسمیه و ناصریه، مکانی به نام «لنکا» به عنوان مرکز پیروان قاسمیه انتخاب شد و آنها در گستره ای مابین رامسر امروزی تا چالوس حاکمیت داشتند و هوسم نیز همچنان به عنوان مرکز پیروان ناصریه برقرار بود و گستره حکومت آنان محدوده رامسر تا لاهیجان را در بر می گرفت. بعدها با نفوذ اسماعیلیه و نا امن شدن هوسم رفته رفته لاهیجان در قرن ششم ه.ق. به عنوان مرکز اصلی زیدیان جایگزین هوسم شد. (عظیمی دوبخشری، 1395، ص. 310 و 342)
15. این نام به صورت اَلمُقَدَّسی (Al-Mogaddasi) و نیز بصورت اَلمَقدسی (Al-Magdisi) تلفظ می شود و به نقل از میخائیل یان دخویه خاورشناس هلندی هر دو شکل صحیح و مصطلح است. (مقدسی، 1361، بخش پیشگفتار به قلم میخائیل یان دخویه، ج. 1/ ص. xxx)
16. ازین کتاب دو نسخه قدیمی اصلی یکی در کتابخانه ایاصوفیه استانبول به شماره 2971 و تاریخ کتابت ۶۵۸ ه.ق. و دیگری در کتابخانه برلین به شماره 6034 و تاریخ کتابت ۸۹۹ ه.ق. موجود است. البته نسخه هایی با تاریخ کتابت جدیدتر که از روی همین دو متن اصلی فراهم آمده نیز موجودند. برای مثال نسخه خطی برلین به شماره 6033 و تاریخ کتابت ۱۲۷۰ه.ق. شایان ذکر است نسخه های خطی برلین برای اولین بار توسط پروفسور شپرنگر از هند به اروپا آورده شد و با امضای Sprenger 5 و Sprenger 6 موجود می باشند. شپرنگر معتقد است نسخه 6033 رونوشتی از نسخه 6034 است که شتابزده تهیه شده و پر از خطاها و جا افتادگی های بسیار است. وی از آن با عنوان «نسخه برداری شده برای چاپ» یاد می کند.
17. این جاینام در نسخه استانبول به صورت «خسم» و در نسخه برلین بصورت «حشم و خشم» ذکر شده و پژوهشگرانی چون دخویه خاورشناس هلندی پس از مقابله نسخه ها با یکدیگر، واژه «خشم» را بر سایر موارد ترجیح داده اند. در ضمن اعراب گذاری جاینام «خشم» در این نسخه ها نامشخص می باشد.
18. عبارت داخل پرانتز در نسخه استانبول کتاب مقدسی موجود است و در نسخه برلین موجود نمی باشد.
19. متن عربی مذکور توسط نگارنده و از مقابله سه نسخه استانبول (2971) و برلین (6033 و 6034) با هم استخراج شده است.
20. به نظر نگارنده ترجمه واژه «رستاق» که توسط علینقی منزوی، «روستا» معنا شده ، نادرست به نظر می رسد. دراین خصوص در کتاب «ترجمه مختصر البلدان» بخش توضیحات و تعلیقات موارد زیر نقل شده است : ((رستاق در استعمالات قدیم به معنای «مجموعه دهکده های یک استان» است. نویسنده گمنام حدود العالم چنین آورده است : «و از آنجا بگذری ناحتی آید، او را روستاء ملحم خوانند.» (حدود العالم، 1362، ص. 121) وی از رستاق به «ناحیت» تعبیر کرده است. اصطخری در مسالک و ممالک نقل کرده که : «و شبورقان روستاست و قصبه آن را کنددرم خوانند.» (اصطخری، 1340، ص. 213) می بینیم که قصبه را برای روستا آورده است. یاقوت می گوید : مقصود فارسیان از رستاق (معرب روستا) هر جایی است که در آن کشتزارها و دهکده هایی باشد و آن را بر شهرها اطلاق نمی کنند.(مقدمه معجم البلدان) لیکن رستاق بعدها به معنی مطلق دهکده به کار رفته است.)) (ابن فقیه، 1349، ص. 190) با توجه به توضیحات اخیر مشخص است که منظور مقدسی از عبارت «لها رستاق واسع» به این معنی است که خشم رستاق یا ناحیه وسیع و بزرگی است که روستاهای زیادی دارد.
21. متن عربی کتاب مورد اشاره، معنای واژه «داعی» را چنین نقل کرده است : (داع ٍ ، والأشهر داعی ، بالیاء) لکبراء العَلَویه فی طبرستان، وغیرها. وتارهً یقال لهُ (الداعی الى الحق) . وقد استعمل (الداعی) للاشاره الى رئیسهم الأعلى. (ترجمه متن عربی از نگارنده)
22. مطابق بخش بندی جغرافیایی در دوران قدیم، هر سرزمین به چند خوره و هر خوره نیز به چند ناحیه تقسیم می شد. اگر سرزمین را با عنوان ولایت یا استان امروزی در نظر بگیریم خوره معادل شهرستان امروزی می باشد. البته در بعضی منابع نیز خوره و ناحیه به یک معنا آمده اند.
23. کتابی با موضوع جغرافیای قدیم که در سال ۳۷۲ ه.ق. و سه سال زودتر از کتاب مقدسی تالیف شد و نویسنده آن گمنام می باشد. بخش کوتاهی از این کتاب به دیلمان و گیلان در قرن چهارم هجری قمری می پردازد و اولین منبعی است که بطور دقیق از شهرها و آبادی های گیل و دیلم نام برده و در این خصوص اطلاعاتی هرچند مختصر اما بسیار جالب و مفید ارائه داده است.
24. مقدسی پایه بخش بندی جغرافیایی خود از محدوده گیلان امروزی را بر تفاوتهای مذهبی نهاده است. (عظیمی دوبخشری، 1395، ص. 257)
25. ساکنان گیلان شرقی (بیه پیش) به دست ناصر کبیر به اسلام گرویدند و زیدی مذهب و شیعه بودند و ساکنان گیلان غربی (بیه پس) نیز توسط ابوجعفر الثومی مسلمان شدند و سنی بودند. شایان ذکر است ابوجعفر الثومی یا استاد جعفر، تاجری حنبلی مذهب بود که مقارن فعالیت ناصر کبیر در گیلان بیه پیش، موفق شد زمینه ترویج مذهب اهل سنت را در گیلان بیه پس فراهم آورد. (مادلونگ،1987، ص. 23 و 24) مقبره وی هم اکنون در شهر رشت قرار دارد. نام محله «استاد سرا» در رشت از همین نام استاد جعفر گرفته شده و به دلیل وجود مزار او در این محله است که آنجا به «استاد سرا» شهرت یافته است.
26. وی رئیس بانک شاهنشاهی رشت و نیز نایب کنسول و سپس کنسول انگلیس در گیلان بود و از سال 1906 تا 1912 میلادی در گیلان اقامت داشت. کتاب «گیلان، ولایت دارالمرز» مشهورترین اثر او درباره گیلان است.
27. اسلام شناس و شیعه پژوه آلمانی و استاد تاریخ اسلام در دانشگاه آکسفورد. وی از برجسته ترین و تاثیرگذارترین شیعه شناسان دوره معاصر بود که بیش از دویست کتاب و مقاله در حوزه مطالعات اسلامی مرتبط با شیعه تالیف و منتشر کرد. کتاب «أخبار ائمه الزیدیه فی طبرستان و دیلمان و جیلان» از آثار مشهور وی بود که در سال 1987 میلادی و با استناد به اسناد قدیمی یمنی نوشته شد و اطلاعات دست اولی از تاریخ خاندان های زیدی شمال ایران ارائه داد که تا پیش ازین در هیچ یک از منابع قدیمی دیده نشده بود و این امر موجب شد تا دسترسی مورخان و محققان، به آن بخش از تاریخ فراموش شده شمال ایران که در هاله ای از ابهام فرو رفته بود میسر شود. برای مثال تاریخ شهر هوسم در ابتدای قرون اسلامی، یکی از آن موارد فراموش شده بود که بعد از انتشار کتاب و اسناد مورد اشاره، منجر به رونمایی از اطلاعاتی تازه و جالب درباره این شهر شد.
28. به نظر علامه محمد قزوینی پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران، قریه الرصد (الرصد = الرشد = الرشت) همان رشت می باشد. (جوینی، 1391، ص. 916)
29. «و تاخذ من سالوس الی اسبیدروذ مرحله ثم الی قریه الرصد مرحله ثم الی خشم مرحله» (مقدسی، 1906، ص. 373)
30. ابواقاسم عبدالله بن علی کاشانی یا قاشانی مورخ دربار ایلخانان مغول. «تاریخ اولجایتو»، «زبده التواریخ» و«عرایس الجواهر» از تالیفات وی می باشند. وی به سال ۷۳۸ ه.ق. وفات یافت.
31. این کتاب اثر فارسی کاشانی و تالیف قرن هشتم ه.ق. می باشد و یکی از بزرگترین منابع تاریخی دوره ایلخانی است که در زمان سلطان اولجایتو یکی از ایلخانان مغول نوشته شده است. ازین کتاب یک نسخه واقع در کتابخانه ایاصوفیه استانبول به شماره 3019 و تاریخ کتابت ۷۵۲ ه.ق. موجود است و نسخه دیگری نیز به شماره 1419 در کتابخانه ملی پاریس هست که رونویسی شده از همان نسخه استانبول می باشد و نمی توان آن را نسخه مستقلی در نظر گرفت.(کاشانی، 1391، مقدمه مصحح)
32. کاشانی از ورزل در کتابش نام برده و البته هیچ توضیحی درباره این مکان نداده است. وی موقعیت آن را در حوالی رشت و خشم می داند. شایان ذکر است امروزه چهار روستا با پسوند ورزل به نامهای گوراب ورزل، کیسار ورزل، کشل ورزل و صیقلان ورزل در جنوب شهر رشت واقع اند که احتمالا باید بقایای همان ورزل نام برده توسط کاشانی باشند.
33. جعفر خمامی زاده مترجم کتاب «گیلان، ولایت دارالمرز» نیز در پاورقی این کتاب نقل کرده که «خسوم» یا «خسم» نام یکی از شعبه های رود سونگ (بزرگترین رود شفت) می باشد.(رابینو، 1391، ص. 185) این نام از نظر نگارش شباهت زیادی به جاینام «خشم» دارد که توسط کاشانی اشاره شده است.
34. نسخه اصلی این کتاب به زبان انگلیسی و با نام «The Land of The Eastern Caliphate» در سال 1905 میلادی توسط گای لسترنج نوشته شد. این کتاب چکیده ای از تحقیقات و تالیفات جغرافی دانان قدیمی مسلمان است و به موضوع جغرافیای تاریخی سرزمینهای بین النهرین، ایران و آسیای مرکزی از زمان حمله اعراب تا دوره تیموریان می پردازد.
35. علی عبدلی در مجله چیستا و در مقاله ای با عنوان «دولاب و خشم دو شهر گمشده» به بررسی شهر خشم پرداخته استو همچنین در مقاله دیگری با عنوان «کوتم-هوسم-رودسر» از همین نشریه نیز اشاره کوتاهی به خشم دارد که البته ایشان در هر دو مقاله دچار اشتباه شده اند و خشم را از شهرهای غرب گیلان برشمرده اند. (عبدلی، 1366، ص. 588-592)،(عبدلی، 1367، ص. 720-725)
36. میرخواند یا میرخوند مورخ قرن نهم ه.ق. در کتابش «روضه الصفا» نقل کرده است که : «چون ملوک گیلان به ارسال تحف و هدایا کفایت کرده خود به حضور تیمور نرفته بودند، تیمور شاهرخ فرزند خود را به گیلان فرستاد. شاهرخ با پسرش ابراهیم سلطان و شیخ ابراهیم پادشاه شروان و بعضی امرای دیگر روی به گیلان نهادند و در قزل یغاج توقف کردند. حکام گیلان از شنیدن این خبر متوحش شدند و مبلغی عظیم به گردن گرفتند. شاهرخ جمعی را برای تحصیل اموال به گیلان فرستاد و تیمور را از این معنی آگاه کرد. سیدرضی کیا و امیره محمد رشتی با پیشکشهای فراوان متوجه اردوی تیمور گردیدند. تیمور درخواست ایشان را پذیرفت. مالیات گیلان ده هزار من ابریشم به وزن شرعی پانزده هزار من و هفت هزار اسب و سه هزار گاو مقرر شده بود. تیمور دستور داد نصف مالیات ولایت سیدرضا کیا و امیر محمد و ثلث مالیات ولایات دیگر گیلان را به سیدرضا کیا ببخشند و محصلان آن مقدار را از ایشان مطالبه نکنند.»(میرخواند، 1373، ق. 6/ ص. 1115) و نیز نظام الدین شامی مورخ دوران تیموری درباره روابط ملوک گیلان و تیمور در کتاب ظفرنامه که به شرح فتوحات امیر تیمور اختصاص دارد نوشته است:
«ملوک گیلان که سالها بل قرنها بود که در مقام فرمانبرداری هیچ کس را گردن ننهاده بودند مطیع و منقاد گشته مال فرستادند و خراج قبول کردند و امان طلبیدند. بندگی حضرت ایشان را امان داده عذر تقصیرات ایشان قبول فرمود و به سیورغال و خلعت مخصوص گردانید.» (شامی، 1363، ص. 101) و جای دیگر می افزاید : «و از جمله کرمهای پادشاهانه بعد از خلع و احسان و عطاهای بی حد و گران آن بود که مال گیلانات بر ده هزار من ابریشم که به سنگ هرات پانزده من باشد و هفت هزار اسب و سه هزار گاو مقرر شده بود.» (شامی، 1363، ص. 295)
37. مقدسی در بیان اصطلاحات کتابش می گوید : «درباره نام یک شهر اگر ضمیر مذکر آورم «مصر» در نظر آرم و اگر مونث آورم «قصبه» و «مدینه» را خواهم.»(مقدسی، 1361، ج1/ص. 10) منظور مقدسی از «مصر» همان شهر بزرگ یا کلان شهر است و منظورش از «قصبه» یا «مدینه» همان شهر کوچک است. وی برای خشم از ضمیر مونث «هی» اضافه کرده است «خشم هی مدینه الداعی» پس ازینجا مشخص می شود که «خشم» مدینه یا همان شهری کوچک است.
38. رجوع شود به پاورقی شماره 20
39. مرعشی در کتاب تاریخ گیلان و دیلمستان به ساخت مساجد گیلاکجان و رودبارک توسط ناصر کبیر اشاره می کند.(مرعشی، 1364،ص. 37 و 472)ذکر این نکته ضروریست که با وجود اینکه هوسم در دوره ناصر کبیر در سال ۲۸۷ ه.ق. مرکز علویان زیدی بوده و قاعدتا نیز باید در آنجا همزمان با مساجد گیلاکجان و رودبارک، مسجدی توسط ناصر بنا شده باشد اما جای تعجب دارد که تاکنون سندی از ساخت مسجد توسط ناصر در این شهر بدست نیامده است. با یکی دانستن خشم و هوسم، این برای اولین بار است که در منابع به وجود مسجد جامع درهوسم اشاره می شود و به نظر نگارنده مسجد جامع مورد اشاره توسط مقدسی باید همان مسجدی باشد که حدس می زنیم توسط ناصر ساخته شده است.
40. رجوع شود به پاورقی شماره 16




