زندگی و موسیقی
موسیقى همانقدر مؤثر است که علم پزشکى و… به باور من اگر که موسیقى نباشد انسان بسیار کوتاه زندگى خواهد کرد چون موسیقى سرچشمهى همهى خوشىهاى انسان است.
موسیقى او را به سرمنزلِ عالىترین خاستگاه اجتماعى مىبرد. موسیقى خستگىهاى ناشى از مرارتهاى کار طاقتفرساى روزانه را در مزرعه و در هرجاى دیگر فرومىنشاند. باور کنید که در ترافیک کشندهى شهرهاى بزرگ جهان و تهران اگر رانندگانِ اتومبیلهاى گرفتار شده در ترافیک، در داخل اتوموبیلهایشان موسیقى گوش نکنند سر به کوه و بیابان مىزنند دیوانه مىشوند. شاید گاهى توجه کردهاید در ترافیک که وقتى کسى در داخل اتومبیلاش موسیقى گوش نمىکند و مثلا مخالف موسیقى است چطور با نفرت به سرنشینانِ ماشینهاى دیگر نگاه مىکند! موسیقى سیماى خشنِ انسانهاى بدسیما را مهربان و شیرین مىنماید. موسیقى انسانهایى را که در ماتمِ از دست دادن کسى نشستهاند تسکین مىدهد! ازدواج و عروسى براى بیشتر انسانها فقط یکبار اتفاق مىافتد و آنجا و آن مجلس را فقط موسیقى شیرین و دلپذیر مىکند.
در آغاز
خیام اگر ز باده مستى خوش باش با ماهرخى اگر نشستى خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستى است انگار کهنیستى چو هستى خوشباش
خیّام
سرانجامِ جهانِ هر موجود زنده و انسان مرگ است و آن را چارهاى نیست که اگر روزى اکسیرِ عمرِ جاویدان کشف شود خودِ انسانها باید دسته دسته همدیگر را بکشند تا فقط بتوانند روى کره زمین بایستند! تازه مگر مىگذارند دنیاپرستانِ خونآشام و حاکمانِ سرمایه تا آن مثلا اکسیر بهدستِ کسانى غیر از خودشان بیفتد! و چه فاجعهاى خواهد شد اگر حاکمى که میلیونها انسان را اسیر حماقتهاى خودش کرده و مردم هر لحظه آرزوى مرگ او را مىکنند، او این اکسیر را بخورد زنده بماند و به ریش همه بخندد! و آن هنگام این اکسیر درد و ننگِ عظیمى مىشود که هیچ انسانِ شرافتمندى آرزوى کشف آن را نخواهد کرد! پس مرگ را گریزى نیست اما دوران زندگى نیز باید شرافتمدانه و خوش طى شود. حالا بسیار هولانگیز مىشود که اگر انسانى فرسوده، هوش و عاطفه و احساس از دست داده در مسندِ قدرتى قرار گیرد! آدمى که خندههایش تمام شده! عشق به زندگى و همنوع در او خشکیده نمىتواند آرزوى دلخوشى و زندگىِ شیرین براى نوع بشر بکند! آخر مگر امکان دارد یک آدم مثلا صد ساله یک جوانِ بیست ساله و فرایندِ زندگىِ او را درک کند! این آدم بیست ساله نیز به نصایح و دکترین چنین آدمى از زیستن که یک قرن از او دور است تن نمىدهد! پس انسان فقط براى گذرانِ یک عمرِ شیرین، خوش، شرافتمندانه و مفید باید بسیار احتیاط، تلاش و مبارزه کند که از همان آغاز زندگى و در کودکى پدر و مادر و نزدیکانش او را از چالشهاى مرگآفرین آگاه مىکنند از خطر آب و آتش و بلاهاى طبیعى دیگر از خطرِ تصادف با اتومبیل و موتور، هواپیما و حکومتهاى حیوانى، انسان درندهخو و بلاهاى مصنوعى دیگر!علم پزشکى نیز قدرمندانه به میدان آمده و طول عمر انسان را بسیار منطقى افزایش داده است. علاوه بر درمان بسیارى از بیمارىهاى نابودکننده مدام به او هشدار مىدهد تا مراقبِ سلامتىاش باشد ورزش کند چرب نخورد براى مالِ دنیا حرص نخورد و خیلى کارهاى دیگر نکند تا مثلا گرفتار ویروس ûHIVý نشود! سرطان را هم که هنوز درمان نکرده این علم پزشکى! علاوه بر اینها انسان در قراردادهاى اجتماعى نیز دست برده و با جانفشانىها و مبارزاتِ نفسگیر بسیارى از حکام دنیاپرست و سفّاک را به زانو درآورده و براى بهزانو و سرِ عقل آوردنِ بیشتر یکلحظه از مبارزه و پیکار دست نکشیده است!در این صد سال اخیر هم با اختراعات خیرهکننده چنان جهان را در سیطرهى خود درآورده که در آن 15 ـ 16 هزار سال پیش نتوانسته بود چنین کند! پس مرگ بىگمان فرامىرسد و انسان باید تا زمانى که زنده است بهدرستى، شرافتمندانه و شیرین زندگى کند و مدام با پدیدآورندگان مرگ و سیهروزى، زندگىِ تلخ و فقر مبارزه کند. در این میان و تا اکنون او به عالىترین شیوههاى شیرین زیستن دست یافته است که هنر و بهویژه موسیقى همانقدر زندگى را دلپذیر مىکند و مرگ را پس مىزند که قراردادهاى شرافتمدانهى اجتماعى. موسیقى همانقدر مؤثر است که علم پزشکى و… به باور من اگر که موسیقى نباشد انسان بسیار کوتاه زندگى خواهد کرد چون موسیقى سرچشمهى همهى خوشىهاى انسان است. موسیقى او را به سرمنزلِ عالىترین خاستگاه اجتماعى مىبرد. موسیقى خستگىهاى ناشى از مرارتهاى کار طاقتفرساى روزانه را در مزرعه و در هرجاى دیگر فرومىنشاند. باور کنید که در ترافیک کشندهى شهرهاى بزرگ جهان و تهران اگر رانندگانِ اتومبیلهاى گرفتار شده در ترافیک، در داخل اتوموبیلهایشان موسیقى گوش نکنند سر به کوه و بیابان مىزنند دیوانه مىشوند. شاید گاهى توجه کردهاید در ترافیک که وقتى کسى در داخل اتومبیلاش موسیقى گوش نمىکند و مثلا مخالف موسیقى است چطور با نفرت به سرنشینانِ ماشینهاى دیگر نگاه مىکند! موسیقى سیماى خشنِ انسانهاى بدسیما را مهربان و شیرین مىنماید. موسیقى انسانهایى را که در ماتمِ از دست دادن کسى نشستهاند تسکین مىدهد! ازدواج و عروسى براى بیشتر انسانها فقط یکبار اتفاق مىافتد و آنجا و آن مجلس را فقط موسیقى شیرین و دلپذیر مىکند.بسیارى از آدمهاى کوتهفکر که از روى جهل و تعصّب دشمن موسیقى هستند، دلیل مىآورند که چون تعدادى از موسیقىدانان برجستهى جهان عمرى طولانى نکردهاند پس موسیقى براى انسان سازگار نیست! و در این میان بتهوون و شوبرت و موزارت را مثال مىزنند که عمر زیادى نکردهاند و البته آگاهان مىدانند کوتاهىِ عمرِ این بزرگان ربطى به موسیقى نداشت اما این موسیقى است که نام و آوازهى آنها را جاودان کرده است و دشمنان موسیقى به محض اینکه بمیرند و در خاک دفن شوند، پس از مدتى کوتاه از یاد و خاطرِ حتى نزدیکانشان هم خواهند رفت! نکتهى دیگر اینکه قصد داشتم فقط از جامعهشناسى موسیقى گیلان با عنوان «البرز خاستگاه موسیقى گیلان» بنویسم که وقتى نشانهها و سرچشمههایش را جستجو کردم، نوشتن از «درآمدى بر موسیقى» اجتنابناپذیر بود که به دنبالش «دورههاى موسیقىِ غرب» «مختصرى از چند اصطلاح موسیقایى» و «سازهاى ارکستر سنفونیک» نیز آمده است که انتخاب عنوان «زندگى و موسیقى» براى این نوشته منطقىتر بهنظر رسید. نوشتن از موسیقى تالش، مازندران و گلستان نیز بهعهدهى پژوهشگران آنجا است. در پایان تأکید مىکنم بىآن که قصدِ ورود به حیطهى سایر مبانىِ علمىِ موسیقى را داشته باشم، از نگاه یک محقق و جامعهشناس به جامعهشناسى علمىِ موسیقى و موسیقىِ گیلان پرداختهام.