همه ی خوبی عشقت به همین شور و شر است
جان به قربان تو این پیشکشی مختصر است

دست چنگیز به خون همه ی خلق عجین
چشم های تو ولی از همه خون ریز تر است

گرز و شمشیر ندارد اثری بر تن من
اخم جانسوز تو اما به دلم کارگر است

خواستم گم بشوم تا بروی از فکرم
غافل از اینکه خیالت همه جا همسفر است

به که عارض بشوم؟ اینکه تفِ سربالاست
پیش تو قاضی بیچاره خودش کور و کر است

تا به کی با تو بسازیم و بسوزیم عزیز
بُرو یک گوش تو دروازه و یک گوش در است

 

یک پاسخ ارائه کنید