“دهان گشودن برای هیچ نگفتن” بخش اول

در پاسخ به بعضی از انتقادها به وضعیت شعر گیلکی

عباس گلستانی gmail.com@agolestan

امروز در جهانی زندگی می‏کنیم که رو به سمت تخصص پیش می‏رود و هر انسانی بنا به شرایط، بار علمی و نقش اجتماعیِ خود در جایگاهی تعریف شده قرار می‏گیرد. نقد نیز در حوزۀ ادبیات، شعر، نمایش و یا هر متنی دیگر مفهومی دارد که صندلی برای هر کسی خالی نمی‏کند، مگر آن که فرد باری بر دوش بگیرد که حامل آن مفهوم باشد.
واژه‏هایی مثل نقد، شبه‏‌نقد، منتقد، متن و غیره دارای مفاهیمی هستند که با معانی کتاب‏های فرهنگ لغت متفاوت‏‌اند و نمی‏توانیم با آن معانی از آنها در مفاهیم کاربردی استفاده کنیم. مثلا برای واژۀ انتقاد در فرهنگ لغت معین معنی‌‏های زیر را در برابر آن نوشته‏است:
“خالص کردن، خرده گرفتن، برشمردن درستی‌‏ها و نادرستی‌‏ها یک اثر ادبی یا هنری و…”
در مورد واژۀ نقد نیز همین معانی را در برابر آن تکرار کرده است و تفاوتی بین دو کلمۀ نقد و انتقاد قائل نشده به جز در یک مورد که نوشته شده است نقد؛ یعنی پرداخت بهای کالا در همان هنگام خرید. اما در هنگام ورود به متنی به منظور نقد و تحلیل آن، برای فرار از شبه‌‏نقد و دور از عقاید شخصی، نیاز به یک نظریۀ ادبی است که بر پایۀ آن به بررسیِ متن پرداخت، به همین دلیل برای نقد تعریفی ارائه کرده‏‌اند که برابر با معنی‏‌های کتاب‏های فرهنگ لغات نیست و گفته‏‌اند که نقد عملی است قانونمند و استوار بر نظریه یا نظریه‌‏های ادبی که بر متن اعمال می‏شود. http://hosseinpayandeh.blogfa.com)/ )
بنابر این در مورد نقد و بررسیِ متون نمی‏توان از کلمۀ انتقاد استفاده کرد، چرا که مفهوم انتقاد، عیب‏‌یابی و کشف جنبه‌‏های منفیِ موضوع مورد نظر است و به نکات مثبت کمتر توجه دارد و بیشتر در حوزه‏‌های غیر هنری عمل می‏کند. ماننده نوشته‌‏ای با عنوان “آتش! آتش! نگاهی انتقادی به وضعیت شعر گیلکی” در نشریه‏‌ی گیلان اوجا 9 و 10، گروه تلگرمی خاندش و …).
چند وقتی است که نوشته یا نوشته‏‌هایی در مورد شعر گیلکی از رسانه‏‌های مختلف منتشر می‏شود که نویسنده یا نویسندگان آنها با توجه به آنچه که گفته شد، بدون توجه به مفهوم نقد، شعرهای گیلکی را به زعم خود با عنوان “انتقاد” مورد بررسی قرار می‏دهند. بررسی از منظر “انتقادی” و دیدگاهی که به جز کشف معایب در شعرهای گیلکی هنر دیگری در آن نمی‌‏بینند.
نویسنده‌‏ای در همان اولِ نوشتار خود وضعیت شعر گیلکی را در “وضعیت غریبی” اعلام می‏کند و آن را تنها با یک دلیل، کافی و یا به زعم خود “بس است” می‏داند و آن دلیل هم ندادن پاسخ به یادداشت “وضعیتی که هیچ وضعیتی نیست” چاپ شده در گیله‌‏وای شمارۀ 120 می‏باشد. (گیلان اوجا، شماره 9و10)
باید به اطلاع نویسندۀ محترم این “انتقاد” برسانم که اتفاقا برای پاسخ به یادداشت ذکر شده، به پیشنهاد من، اعضا گروه شعر گیلکی خانۀ فرهنگ گیلان در یکی از جلسه‏‌های معمول خود در این مورد به یک توافق جمعی رسیدند که به این نوشته باید پاسخ بدهیم یا نه. در پایان گفت و شنود‏های متفاوت، آراء شفاهی بیشتر اعضاء بر این قرار اعلام شد که متن چاپ شده در گیله‌‏وا، به دلیل فاقد صلاحیت لازم نظریۀ ادبی و نبود شواهد مکتوب، نیاز به پاسخ ندارد. من نیز با آنان هم‏راه شده و از انتشار پاسخی که نوشته بودم منصرف شدم، چرا که در این نوشته به زعم انتقادگر ما، آتشی ندیدیم که شعله‏‌های آن فریاد “آتش، آتش” را به گوش کسی برساند، جز دودی که در نسیم شعر گیلکان گم شد.
تمسخر و به ریشخند گرفتن جلسه‌‏های نقد و بررسی مجموعه‏ شعر‏های شاعران گیلک در گروه شعر گیلکیِ خانۀ فرهنگ گیلان ومقایسۀ آن با “شخصیت طنز آقای کاووسی سریال طنز “مجلۀ شهر قشنگ” (که یک دهه پیش از تلویزیون پخش می‏شد)” توسط نویسندۀ محترم را به حساب بی خبری از درون جلسه‏‌های نقد گروه می‏گذارم، چرا که ایشان را در فاصلۀ حداقل 5 یا 6 سال اخیر، بیش از یکی دوبار در جلسه‌‏های گروه شعر گیلکی ندیده‌‏ام و به همین دلیل داوری او را در حوزۀ نقد، ببخشید انتقاد، فاقد اعتبار می‏دانم.
انتقاد کنندۀ محترم پا را از گلیم شعر گیلکی بیرون گذاشته و وارد حریم بزرگ‏تری مثل ادبیات گیلکی و از آن بیشتر “البته فارسی” می‏گذارد و حکمی عجولانه صادر می‏کند که فاقد دو شرط لازم است:

الف) داشتن مطالعه و اطلاع کافی از حوزه شعر و ادبیات گیلکی و ادبیات فارسی
ب) غالب نکردن استثناء یا به عوض قاعده و قواعد
عدم رعایت دو شرط فوق، انتقادگر ما را به ورطۀ مطلق گرایی سوق داده و ایشان را مجبور به امضاء در پای حکمی می‏کند که ظاهرا شایستۀ ایشان نباید باشد. ایشان مرقوم فرموده‏اند:
ادبیات گیلکی (و البته فارسی) در یکی از سترونترین وضعیت‏های خود به سر می‏برد. گسست کامل ادبیات از زندگیِ روزمرۀ آدم‏ها و حتی از گسترۀ تخیل و میل‏شان اگر نشانۀ بحران نباشد پس چیست؟“(گیلان اوجا، شماره 9و10)
اولا در این جا مشخص شد که “وضعیت غریب” در شعر گیلکی، فقط همان وضعیتی که در اول نوشته‏‌اش اشاره می‏کند، عدم صدور “هیچ پژواک مکتوبی” در برابر یادداشت شمارۀ 120 گیله‌‏وا نمی‏تواند باشد و یا شاید بخش اول نوشته یادشان رفته و دچار تناقض شده که علت “وضعیت غریب” و “سترونترین وضعیت…” با اشاره به “تنها اشاره به همین مورد” کافی نیست و باید “گسست کامل ادبیات از زندگی ” را نیز به آن بیافزایند.
ثانیا، این صفت‏های تفضیلی و عالی “…تر” و “…ترین” را با کدام متر و معیار کشف کرده است که این‏گونه با قاطعیت اعلام “وضعیت غریب” و “سترونترین” می‏کند و در انتها به واژۀ معنی‏دار “بحران” می‏رسد؟ گویا نویسندۀ انتقادگر ما، خود در “گسترۀ تخیل و میل‏شان” از جُلگۀ نسبی گرایی به چاه مطلق بینی سقوط کرده و در دامنۀ واژگانی مثل “سترونترین” و ” گسست کامل” و … احساس آرامش می‏کند. البته بگذریم از این پاراگراف که به زعم من کلی، کلی‏‌گویی است، چرا که قبل ازآن باید روشنگرانه توضیح دادکه آیا اصلا شعر تعهد پذیر است یا این که به قول رویایی متعهد می‏کند و یا به گفتۀ دکتر ضیاء موحد اصلا “مهمترین تعهد هنرمند به هنر است” و “اهمیت شعر و ماندگاریِ آن ربطی به این مضمون و آن محتوا ندارد”. گذشته از این حرف‏ها، هر منتقد و هنرمندی می‏تواند، درست یا غلط، نظری ویژه به هنر داشته باشد، اما اِعمال این نظر به دیگران‏ و عدم پذیرش آن باز از طرف دیگران نباید به پرچمی، به شیوۀ مستبدان، برای سرکوب همان دیگران تبدیل شود. دیدیم که بعد از انقلاب 57، استقبال مردم، نه از شعر اخوان ثالث، شاملو و سعید سلطانپور، بلکه از شعرهای غیر سیاسی مثل سروده‏های سهراب سپهری و مثل آن بود. به زعم مایاکوفسکی، “سفارش اجتماعی” حتما نباید یک شعر سیاسی و ضد فقر و گرسنکی باشد، یک شعر عاشقانه هم می‏تواند سفارش “اجتماعی” داشته باشد.
تجربه‌‏ها نشان داده‌‏اند که شاعر “تکلیف‏‌پذیر” نیست و نمی‏تواند مدام شعر سیاسی و ضد ظلم و ستم شعر بگوید، چرا که هر شاعری با زبان شعر جهانی می‏سازد که با جهانی که در آن زندگی می‏کنیم همخوانی ندارد و در تقابل با جهان موجود است و همین خود یک عمل سیاسی است، “کار معقول فرهنگی، ذاتا سیاسی است” ( موحد، 1395: 97)، البته گاهی بدل می‏شود به شعار که دیگر از حوزۀ شعر خارج است. خلاصه این که، تعهد و مسؤلیت اجتماعی، وظیفۀ همه است حتی شاعر، اما آن چیزی که شاعر را از بقیه جدا می‏کند هنر شاعریِ او است، نه تعهد. و اصلا تعهد شاعر، بی تعهدی است. شاعری که برای “ماندلا و خسرو روزبه شعر می‏گوید البته محبوب می‏شود ولی متوسط می‏ماند.” (رویایی، 1393: 108).
البته نویسندۀ معترض ما بعدا خود توضیح می‏دهد که:
موضع و موضوع این متن جدال میان ادبیات متعهد و مسئول و ادبیات غیرمتعهد و قائل به خودبسندگی هنر نیست؛ بلکه بحث بر جدال میان هنر است از یک سو و در سوی دیگر ساندویچ‌‏ها و فست فودهای استتیکی و میانمایگی و کسب جایگاه نمادین در نظام نشانه شناختی هنر.” می‌‏باشد، اما تناقض مزمن نویسنده، مجددا در بند پایانیِ همین متن علامت خود را نشان داده و می‏نویسد:
… پیش از این که به تحول‏های شعر گیلکی بپردازم تلاش می‏کنم تا ابتدا برخی انتظارهاو تعریف‌‏ها در حوزۀ شعر مدرن را به صورت خلاصه فهرست کنم تا با خواننده به افق مشترکی برسم … چرا که در ادامه دائم از واژۀ “سیاست” و “تعهد” استفاده می‌‏کنم و …“.(گیلان‏اوجا، شماره 9و10)
نویسنده در جایی از نوشته‌‏اش از هساشعر با عنوانِ نا روشنِ “هنرِ دوربینی” که از بار مثبت یا منفیِ آن بی اطلاع هستیم یاد می‏کند و علت این نام گذاری را هم به آینده موکول کرده است و ما هم تا اینجا به حق شهروندی او احترام گذاشته و منتظر می مانیم. اما نوشته‌‏اند که:
شعر گیلکی از دست یابی به زبان عامه پسند (چنانچه در سنت منظومه سرایی گیلکی در تجربۀ امثال مظفری، پاینده، شیون، افراشته، رحیم‏‌پور و …) درمانده و از نخبه گرایی شعر نیمایی گیلکی نیز بازمانده است.” (گیلان‏‌اوجا، شماره 9و10)

“روزگار غریبی ست نازنین”، یک زمانی هم شفیعیِ کدکنی گفته بود: “راستی شاعری هم شغل بی‏دردسری‏ست”، اما امروز گویا آن دورۀ راحتی سپری شده و هرچیزی که تحت عنوان شعر سروده می ‏شود، شاعرش باید برای پاسخ به تک تک معترضان جواب کافی در جیب خود داشته باشد که هم از زیر تابلوهای انتصابیِ ساده گو و سیاست گریز بگریزد و هم از اتهام دشوار گویی و سیاست ستیز در امان بماند تا بتواند از گزند حادثه دوری گزیند و تازه از پس حل مشکلات خلق نیز برآید و مواظب باشد تا کسانی مثل نویسندۀ انتقادگر ما، شاعر را به اتهام‏های کهنه‏‌ای مثل دوری از “آرمان همزیستی”، “رواداری”، “آزادی”، “ستیز با ستم”، و … منتصب نکند. خوشبختانه در دوره‏ای زندگی می‏کنیم که حداقل تاریخ معاصر پنجاه ساله را با باری از تجربۀ شعر و شاعری در پیش رو داریم و دوره‏ای که چریک شاعر بودن، یا شاعر چریک بودن و تعهد را مقدمِ بر شعر می‏دانستند. و به ما آموخت که هنر و در این‏جا شعر، نه به جبر، روی خوش نشان می‏دهد و نه به چماق اراده کمر خم می‏کند، در شعر آزادگی است: فرار از هر نوع تعهد جز تعهد به خود.
مردم بیش ار آن که طالب جنگ و مبارزه باشند، طالب زندگی‌‏اند، آن هم در کنار موسیقی، رقص، کار، عشق‏ورزی، تماشای فیلم، سفر، شعر خوانی و غیره و در کنار آن، آرمان‏خواهی هم امری طبیعی است که گاهی به جبر و ضرورت به مبارزه کشیده می‏شوند، از شرکت در انتخابات تا اعتراض‏های خیابانی. اما همۀ این‏ها سبب نمی‏شود که شعر تبدیل به بلندگوی سیاست ورزان شود و باز تکرار می‏کنم، دنیای شاعری، تقابلی است با همین دنیای موجود که خود ذاتا سیاسی است.
در پایان این بخش از نوشته‏‌ام تاکید می‏کنم که من، شعر را یک پروسه می‏بینم نه یک پروژه، که در طول و عرض حضور خود بار پروژه‏های گونه‏‌گون را بر دوش می‏کشد که آن را گاه به سمت اوج می‌‏برد و گاه به سمت حضیض و دلیل افت یا خیز شعر و در این‏جا شعر گیلکی نیز چیزی جز این نمی‏تواند باشد.

منابع:
1- پاینده، حسین. مصاحبه با نشریۀ انجمن علمی دانشجویان ادبیاتِ دانشگاه علامه طباطبایی. http://hosseinpayandeh.blogfa.com/
2- مظفری ساوجی، مهدی، (1394)، پنهان در آینه (گفت و گو با ضیاء موحد)، تهران، انتشارات هرمس
3- رویایی، یدالله، (1393)، عبارت از چیست؟- مسائل شعر(2)، تهران، انتشارات نگاه

یک پاسخ ارائه کنید