سرنوشت مهمات جنگل

پژوهش و نگارش: مرتضی سخایی ، پنج شنبه 24 شهریور 1401

مقدمه:

در منابع مربوط به نهضت جنگل از تسلیم تمام و کمال مهمات جنگل توسط حسن خان آلیانی (معین الرعایا) سخن به میان آمده است. ما هنوز نمی‌دانیم استناد این گفته از کجاست اما در این نوشتار کوتاه قصد داریم، تنها سند مربوط به تسلیم مهمات جنگلیها توسط حسن خان آلیانی (معین الرعایا) را تحلیل محتوایی کنیم.

 

معرفی سند:

این سند به صورت میکرو فیلم در آرشیو «سازمان اسناد ملی ایران» به شماره: 12/389 ، شماره ردیف : 290007540 و محل در آرشیو: 597هـ1الف1ب1 تحت عنوان «اعزام سرتیپ بصیر دیوان و حسن خان معین الرعایا به جنگل جهت کشف مهمات میرزا کوچک خان» وجود دارد. از همین رو به تازگی، همین سند در مجموعه گردآوری شدۀ پرفسور شاهپور رواسانی و آقای غلامرضا فروتن فومنی نیز آورده شده و توسط خود ایشان در فضای مجازی منتشر گردیده است. 

 

متن سند:

علامت شیر و خورشید

وزارت داخله مورخه:  14 جَدْیْ تُخاقوی ئیل 1300[14 دی]

حکومت گیلان و طوالش

نمره: 2884

مقام منیع وزارت جلیله داخله

اینک برای استحضار و خاطر مبارک راپورت وضعیات فعلی گیلان را بعرض میرسانم. روز یکشنبه 10 برج جاری[10 دی 1300 خورشیدی] آقای سرتیپ بصیر دیوان [فضل الله زاهدی] حکومت نظامی فومنات در معیت حسن خان معین الرعایا معروف به کیش دره[ای] برای کشف مهمات و اسلحه میرزا کوچک به جنگل اعزام شدند. ذخائری که مشار الیه داشته کشف و حمل بشهر نمایند. عقیده جمعی بر این است که از نقره آلات خیلی حیف و میل بشود.

مهر حکومت گیلان و طوالش

حاشیه : بعرض رسید ، ضبط شود

تحلیل و بررسی:

  1. این سند از «حکومت گیلان و طوالش» به «وزارت داخله» صادر گردیده است.
  2. بر اساس این سند، در روز 10 دی ماه 1300 [29 روز پس از شهادت میرزا کوچک خان] حسن خان آلیانی و سرتیپ فضل الله زاهدی به جنگل اعزام شده‌اند. ظاهراً برای کشف مهمات اما از تعداد و نوع مهمات کشف شده در این سند خبری نیست.
  3. نوع ادبیات بخش مربوط به کشف مهمات در این سند یعنی عبارت «ذخائری که مشار الیه[میرزا کوچک خان] داشته کشف و حمل بشهر نمایند» موکول به آینده است!.

اما سوالی که مطرح می‌شود این است: پس مهمات جنگل چه شد؟!جواب این سوال در تعدادی انگشت شماراز منابع پرشمار نهضت جنگل پیدا می‌شود. اولین و مهمترین منبع در این خصوص کتابی است ارزشمند و مفید به نام«نهضت جنگل و معین الرعایا» به نویسندگی : دکتر شاهپور آلیانی، نوۀ حسن خان آلیانی.

در صفحه 56 این کتاب می‌خوانیم: «مهمات جنگل در یک دفتر ثبت شده بود که به دستور معین الرعایا، میرزا جعفر آلیانی، [منشی مخصوص معین الرعایا] آن را در یک سوراخ سنگ پنهان نموده بود. پس از آن به دستور معین الرعایا، تحویل همسرش بی بی خانم شد. بعد از تسلیم شدن حسن خان آن دفتر را پنهان نمودند و فهرستی از آن مهمات را در دفتری دیگر نوشتند تا تحویل بدهند، میرزا جعفر آلیانی مأمور این کار بود. آن فهرست، ظاهری بود و شامل تمامی مهمات جنگل نبود. رضا شاه نیز به این قضیه مشکوک بود. زیرا به خوبی می‌دانست که مهمات جنگل بیش از اینهاست».

در صفحه 161نوشته شده است: «معین الرعایا، همه مهمات جنگل را تحویل نداد و آیرُم هم پیگیر بقیه نشد در حالی که زاهدی و بقیه در جستجوی آن بودند[1]. پس از شهادت معین‌‌الرعایا آیرُم برای دیدار خانواده‌اش به زیده رفت[2] و به آنان گفت: امیدوارم بتوانم انتقام خون این مرد وطن پرست را بگیرم».

در صفحه 175 آمده است: «معین الرعایا فقط تعدادی از سلاح ها را تحویل داده بود تا رضا شاه را متقاعد سازد. البته آیرُم هم راضی به تحویل کل اسلحه نبوده است زیرا در خفا کودتایی علیه رضا شاه طرح  ریزی شده بود که معین الرعایا به آنها نیاز داشت».

در صفحه 210 می‌خوانیم: «اینکه می‌گویند تمام اسلحه جنگل را تحویل داد، درست نیست. زیرا مدتها بعد از جنگل، زاهدی به دستور سردار سپه، دنبال مهمات جنگل می‌گشت و معتقد بودند که معین‌‌الرعایا بیش از نصف مهمات را پنهان کرده و تحویل نداده است».

منبع دوم در این خصوص، حاصل پژوهش میدانی نگارنده است که تاکنون در جایی گفته نشده است.

در اوایل دهه ده خورشیدی و به طور دقیق در طی سالهای 1312 و 13 خورشیدی، در گیلان شایعه‌ای می‌پیچد مبنی بر اینکه مهمات جنگل توسط «یعقوب بَک[3]ماسالی» ، یکی از بزرگان ماسال، پنهان شده است.

شایعه از این قرار بود که میرزا کوچک خان یک هفته قبل از عزیمت به سمت خلخال به ماسال رفته و مهمات جنگل را به یعقوب بَک سپرده و از او خواسته بود تا آنها را پنهان نماید.

گفته می‌شد میرزا کوچک خان به یعقوب بک‌ماسالی گفته بود: تا زمان مراجعت ما از خلخال، سلاحها را پنهان و محافظت کن تا بتوانیم مجدداً یک نهضتی راه بیاندازیم.

برای راستی آزمایی این شایعه نیاز بود تا با فردی مطلع و دقیق گفتگو کنیم. آن فرد مطلع کسی نبود جزء جناب آقای«علی ماسالی»، که دانش آموختۀجامعه شناسی از دانشگاه ملی سابق(شهید بهشتی فعلی) و نوۀ یعقوب بَک‌ماسالی بود.

کتاب ارزشمند «زبان تالشی، زبان باستانی ایران و دستور زبان تالشی (گویش ماسال)» که در سال 1385 خورشیدی در انتشارات فرهنگ ایلیا چاپ و منتشر گردیده است، حاصل سالها زحمت و پژوهش ایشان است. از همین رو معین دخت آلیانی، [دختر حسن خان آلیانی از همسر دومش] همسرِ عموی علی ماسالی به نام «اسماعیل ماسالی» بود. پایۀخانوادگی بین خاندان آلیانی و ماسالی، توسط شادروان انامقلی‌ماسالی(پدرِ علی ماسالی) ایجاد گردیده بود.

ماسالی ضمن تأیید این شایعه می‌افزاید: «این مسأله همواره به عنوان یک موضوع پرچالش باعث دردسر خانواده ما می‌شد. در همان ابتدا یکی از افسران ژاندارمری به نام «علائی» مأمور رسیدگی به این پرونده می‌شود و حتی پدر، عمو، و برادرِ پدربزرگم یعنی برادرِ یعقوب بَک به نام گلعلی که همگی در روستای مِرکیه ساکن بودند دستگیر شده و به زندان می‌افتند. برخی از خرده مالکین که خصومت شخصی با پدربزرگم داشتند، منبع این شایعه بودند. حتی اقدام به جاسازی یک اسلحه در زیر کُلُش خانه و چاه خانه پدر بزرگم کرده بودند که کشف گردید و گزارش آن هم توسط ژاندارمری مخابره شد. از همین رو علائی گزارشی مبنی بر صحت نداشتن این شایعه می‌‌نویسد و پدرم، عمو و گُلعلی آزاد می‌شوند اما برای همیشه این باور که مهمات جنگل نزد یعقوب بک بوده است در اذهان مردم باقی ماند».[4]

منبع سوم مقاله‌ای است از «مجید جِدّی‌کاس‌احمدانی» پژوهشگر ممتاز فومنی که علاوه بر قریحه شاعری، مقالات ارزشمندی نیز در حوزه نهضت جنگل نگاشته است. «حسن خان آلیانی (معین الرعایا)، بازوی قدرتمند نهضت جنگل» یکی از مقالات ایشان  است که در شماره 158 ماهنامه تالش، سال هجدهم، بهمن 1400 خورشیدی منتشر گردیده است.

اهمیت این مقاله آنجاست که جدی کاس‌احمدانی پژوهشهای میدانی و مرارتهای چندین ساله‌اش را در این مقاله گردآوری نموده است. موضوع دیگری که این مقاله را ارزشمند می‌نمایاند، نگاه قومیتی بیطرفانهاست که در قلم جدی کاس‌احمدانی مشهود است. جدی خود یک فومنی گیلک زبان و حسن خان آلیانی یک تالش زبان فومنی است.

در صفحه 10 این مقاله می‌خوانیم: «در جنگ جهانی دوم، ایل آلیان که تجربه جنگ جهانی اول را پشت سر نهاده بود مجدداً مسلح می‌شوند و این تسلیحات مربوط به همان دوران است که احتمالاً [معین الرعایا] اندکی از مخفیگاه را به منشی خود میرزا جعفر آلیانی گفته بود».

چهارمین منبع مرتبط با این نوشتار در صفحه 98 کتاب «جنبش میرزا کوچک خان بنا بر گزارشهای سفارت انگلیس» گردآورنده و مترجم: شادروان «غلامحسین میرزاصالح» وجود دارد. بر اساس ترجمه سندی از سفارت انگلیس که در این صفحه به چاپ رسیده است، «سید جلال چمنی» در روز 14 نوامبر 1921 مصادف با 23 آبان 1300 خورشیدی یعنی 18 روز قبل از شهادت میرزا کوچک خان به همراه 250 نفر به رشت آمده و مهمات جنگلیها شامل 60 بار الاغ تفنگ و مهمات و 25 قبضه مسلسل را تسلیم نمود.

نتیجه گیری:

متأسفانه شهادت میرزا کوچک خان وقفه‌ای اساسی در ارتباط و همکاری نهضت جنگل [یا به طور دقیقتر «گائوک و حسن خان آلیانی(معین الرعایا»] با آلمان و بزرگترین افسر تحت حمایت آن کشور یعنی محمد حسین آیرُم ایجاد کرد. آیرُم و حسن خان اما این ارتباط را حفظ کردند و در صدد یک کودتای بزرگ بودند که کارشکنی‌های زاهدی مانع از انجام آن شد. 

اسلحه و مهمات جنگل هیچگاه به طور تمام و کمال افشاء و تسلیم نگردید. همکاری و ارتباطات پنهانی حسن خان آلیانی (معین الرعایا) و محمد حسین آیرُم به جهت ترور رضا خان بزرگترین دلیل برای احتیاج به اسلحه و مهمات جنگل ارزیابی می‌گردد.

نامه زاهدی به رضا خان که برای اولین بار در صفحه 425 کتاب «جنبشی که به انقلاب تبدیل شد؛ از مبارزه علیه اشغالگران تا تأسیس جمهوری در گیلان»به نویسندگی: جناب آقای دکتر ناصر عظیمی دو بَخشَریچاپ و منتشر شده است، صحت ارتباط آیرُم و معین الرعایا را اثبات می‌کند. از همین رو تلاش معین الرعایا برای یک جنگل تازه و تقاضای زاهدی از رضا خان برای یک اقدام عملی به جهت مقابله با اقدامات معین الرعایا از این نامه قابل استخراج است.

این اقدام عملی چیزی نبود جزء ترور و شهادت معین الرعایا که انگشت اتهام در این اقدام به سوی زاهدی نشانه می‌رود. شهادت معین الرعایا هم باعث شد تا برای همیشه مخفیگاه مابقی مهمات جنگل مکتوم بماند. 

متن نامه:

قشون دولت علیه ایران

علامت شیر و خورشیدمورخه: 7 شهریور 1304

تیپ مستقل شمال

نمره : 2/آ

طهران / مقام منیع بندگان حضرت اشرف اعظم رئیس عالی کل قوای دولت علیه

با فرط علاقه‌ای که فدوی نسبت به آن ذات مقدس دارد ناگزیر پیشامدهایی را که در نتیجه تغافل متصدیان سابق[محمد حسین آیرُم] در ایالت گیلان به ظهور رسیده و ممکن است در آینده تولید یک سلسله زیانهایی را بکند از لحاظ مبارک گذرانده و سکوت در این موضوع را نسبت به ذات اشرف یک نوع خیانت تصور می‌نماید. بطوریکه خاطر مقدس مستحضر است، بعد از ختم قضیه سید جلال کلیه حدود شفت و فومن و ماسوله را به معین الرعایا برگزار نموده و حکام جزء نیز از همان جنگلی‌های سابق معین گردیده، همچنین تفنگداران محلی را که از نفرات جنگل می‌باشند به عنوان امنیه استخدام و در نقاط مزبور بر قرار نموده‌اند. در تمام این مدت سه سال از طرف روئسای نظامی به هیچ وجه مداخلاتی در جنگل نشده، حتی یک نفر نظامی هم در کلیه این حدود وجود نداشته است. در مقابل، کلیه اهالی این نقاط دستخوش تعدیات اشخاص فوق الذکر واقع شده‌اند که مسلحانه به نام دولت مشغول چپاول مردم و گستاخانه مقاصد خودشان را ادامه می‌دهند. از طرفی حیدرخان و قره‌خان دزدهای معروف را در حدود دیلمان و رانکوه و رحمت آباد و عمارلو به اسم امنیه با ده پانزده نفر تفنگچی منصوب نموده‌اند. آن هم تحت ریاست معین الرعایا بود و حالا [معین الرعایا] راجع به خودسری آنها اظهار عجز می‌نماید. مسلم است که مسلحین معروضه مخصوصاً بواسطۀشرارت[؟] نسبت به هستی اهالی ابقاء نکرده و از هرگونه تضییقات مضایقه ندارند. مسلحین به نام دولت مشغول چپاول رعایا و تعدی به اهالی می‌باشند… با این حال اگر نقاط معروضۀ فوق به همین منوال باقی بماند ممکن است روزی اوضاع سیاسی دولتی [؟] ایجاد یک جنگل تازه‌ای را اقتضا نماید که خاتمه دادن غائلۀ آن برای دولت میلیون‌ها خرج و هزاران اشکالات ایجاد نماید… امیدوار است در پرتو عنایت ذات مقدس عالی با تدبیر عملی، مشکلات مزبوره را مرتفع و آسایش عمومی را در تمام منطقۀ ابواب جمعی خود برقرار نماید- امضاء زاهدی[5]

**************************************************

[1]. در این مقطع زمانی «محمد حسین آیرُم» فرمانده تیپ مستقل شمال و «فضل الله زاهدی» یکی از نیروهای تحت امر آیرُم بود و سمت «حکومت نظامی فومنات» را بر عهده داشت. این دو روابط خوبی با هم نداشتند.

[2]. آیرُم در خرداد 1304 به تبریز فراخوانده شد و جایش را زاهدی [یکی از نیروهای تحت امر سابقش] گرفت. معین الرعایا در خرداد 1305 خورشیدی یعنی در زمانی که زاهدی فرمانده تیپ مستقل شمال بود، به شهادت رسید. اینکه آیرُم در زمانی که دیگر در گیلان جایگاهی نداشت، برای دیدار با خانواده معین الرعایا به زیده رفته است، حکایت از ارتباطات پیدا و پنهان این دو دارد. متأسفانه روی این مسأله فوق العاده مهم هیچ پژوهشی صورت نگرفته است.

[3]. بَک ، بِیک و بِیگ تصحیفاتی از کلمۀ «بَغ» در پهلوی و فارسی میانه است که به معنی بزرگ، سَروَر و خدا می‌‌باشد. برخی این کلمه را وارد شده از زبان ترکی می‌‌دانند که درست نیست. به نقل از آقای علی ماسالی پژوهشگر زبان و ادبیات تالشی

[4]. در گفتگو با آقای علی ماسالی به تاریخ چهارشنبه 23/06/1401

[5]. عظیمی دوبَخشَری. ناصر. 1399. جنبشی که به انقلاب تبدیل شد؛ از مبارزه علیه اشغالگران تا تأسیس جمهوری در گیلان. رشت : سپیدرود. 424-425

 

یک پاسخ ارائه کنید