سرگذشت یک نامه!

نامۀ سردار سپه، خطاب به میرزا کوچک خان بود یا دکتر حشمت؟!

پژوهش و نگارش: مرتضی سخایی

در 7 اسفند 1297 خورشیدی، حاج احمد کسمایی، تسلیم وثوق‌الدوله گردید و عملاً شیرازه اتحاد بین «جنگلی‌ها» و «هیئت اتحاد اسلام» با این اقدام حاج احمد از هم پاشید.

وظیفه گرفتن امان نامه برای حاج احمد را، برادرش، شیخ محمود کسمایی بر عهده داشت. شیخ محمود، برادر حاج احمد با گرفتن دست‌نوشته‌ای به تاریخ 6 حوت[اسفند] 1297 خورشیدی از وثوق‌الدوله زمینه ساز نجات برادرش شد و فردای این روز یعنی 7 اسفند نیز حاج احمد تسلیم شد و جنگل از نیروهای کسمایی، خالی گردید. حاج احمد اما در کسما همچنان حضور داشت و نظر به تعهدی که به وثوق‌الدوله داشت، می‌بایست «همه قسم مساعدت را در قلع و قمع» جنگلی‌ها داشته باشد.

جنگلی‌ها به رهبری میرزا کوچک خان «ناگزیر» به انتقال مرکز تشکیلات جنگل از کسما و گوراب زرمیخ در غرب گیلان به لاهیجان در شرق گیلان و پیوستن به دکتر حشمت شدند.

ذکر کلمه ناگزیر در اینجا بنا به تخفیفی است که در حق دکتر حشمت قائلیم، واِلّا می‌توان این رویداد مهم را طور دیگری نیز تفسیر نمود. چه اینکه این مهاجرت از غرب به شرق گیلان، حتی می‌تواند نقشه‌ای ساده لوحانه و چه بسا خیانتکارانه از سوی دکتر حشمت برای جمع شدن کلیه جنگلی‌ها در یک نقطۀ قابل دسترس تلقی گردد.

چرا که حتی دکتر حشمت نیز در همین ایام به صورت ناشناس به رشت آمده و در کنسولگری انگلیس با اخذ مبلغ 60 هزار تومان، متعهد شده بود که اسلحه را زمین بگذارد و حتی میرزا کوچک خان را متقاعد به تسلیم کند. او با اِستاروسِلسکی فرمانده روسیِ کل قوای قزاق در گیلان نیز ملاقات نمود و موفق به اخذ «تأمین مشروط» گردید.

ماجرا به این صورت بود که در اسفند ماه 1297 مقارن با موقعی که حاج احمد کسمایی تسلیم وثوق‌الدوله شده بود، دو تن از متنفذین گیلانی به نامان: «حاج آقا کوچصفهانی» ، از تجار درجه اول رشت و طرف اطمینان وثوق‌الدوله و دیگری «میرزا محمد خان طالقانی» ، منشی سپهسالار تنکابنی که با دکتر حشمت همشهری و شاید نسبت و قرابتی نیز داشت به لاهیجان رفته و با هر ترفندی که بود دکتر حشمت را راضی به رفتن به رشت و اخذ تأمین از اِستاروسِلسکی می‌کنند.

دکتر حشمت نیز هرچند که در ابتدا جواب روشنی به آنها نمی‌دهد اما چند روز بعد در کنسولگری انگلیس در سبزه میدان رشت حاضر شده و مبلغ 60 هزار تومان به عنوان حقوق معوق نیروهایش به جهت مرخص کردن آنها دریافت داشته و خود نیز مشروط بر اینکه میرزا کوچک خان و دیگر جنگلی‌ها را وادار به تسلیم نموده و تحویل نیروهای قزاق بدهد آزاد شده و به لاهیجان بر می‌گردد.

خبر این اتفاق ناخوشایند توسط کاس آقا حسام (خیاط) که در سبزه میدان رشت مغازه خیاطی داشت، به گوش میرزا کوچک خان رسیده بود و میرزا که به جهت تسلیم شدن حاج احمد کسمائی، غرب گیلان را از دست داده بود ناچار شد به شرق گیلان رفته تا بلکه بتواند علاوه بر اینکه دکتر حشمت را از تسلیم شدن منصرف کند، بلکه نیروهای تحت امر دکتر را نیز نجات دهد اما هرچه کرد موفق نشد و دکتر حشمت پافشاری زیادی برای تسلیم شدن نمود و نهایتاً نیز تسلیم شد.

اما ماجرای تسلیم شدن دکتر حشمت به همین سادگی‌ها هم نبود. او نه تنها خود تسلیم شد، بلکه به همراه خود 270 جنگلی دیگر که تحت امرش بودند را نیز به اسارت و تبعید قزاقها گرفتار نمود و شوربختانه اینکه حتی به این مقدار از رسوائی هم کفایت نکرد.

او می‌خواست حتی میرزا کوچک خان و کلیه نیروهای جنگلی را تحویل نیروهای قزاق که در تنکابن انتظار آنها را می‌کشیدند نماید.

موضوع از این قرار بود که حسن خان آلیانی(معین الرعایا) که به اضطراب و تشویش خاطری دکتر حشمت در خلال راهپیمایی به ظاهر بی هدفشان به سوی تنکابن مشکوک شده بود، به ترفندی عنوان کرد که منتظر قاصدی از آلیان و ماسوله است و باید تا موقع برگشت این قاصد صبر نموده و از پیشروی به سوی تنکابن حذر نمود.این حربۀ حسن خان، به منظور دست یافتن به فرصتی بود که سر از کار دکتر حشمت و علت اضطراب وی و تأکید مصرّانه او مبنی بر حرکت هرچه سریعتر به سوی تنکابن درآورد.

سیاست حسن خان با دستگیری پیکی از سوی رضا خان که حامل نامه‌ای برای دکتر حشمت بود به نتیجه نشست.

از محتوای این نامه در دو کتاب «تاریخ انقلاب جنگل»تألیف:محمد علی گیلک، کمیسر فوائد عامه[خدمات عمومی] و«نهضت جنگل و معینالرعایا»تألیف : دکتر شاهپور آلیانی، نوۀ حسن خان آلیانی، به گونه‌های متفاوتی سخن به میان آمده است.

در کتابِ گیلک، از این نامه به امضای «دوست شما»خطاب به «میرزا کوچک خان» یاد شده است و محتوای آن چنین است:

در صفحه 206 از زبان خودِ مؤلف یعنی شادروان محمد علی گیلک نوشته شده: «گرفتار محاصره سخت هستید و وقت را از دست ندهید و هرچه زودتر به نجات خود از مهلکه اقدام کنید»

و در صفحه 210 این کتاب نیز مجدداً به این نامه اشاره شده و اینبار از زبان شخصی به نام «حسن مهری» که ظاهراً از تسلیم شدگان بوده و در آن جمع نیز حضور داشته درباره مفاد این نامه آمده است: «میرزا نامه را از او گرفته، بعد از قرائت چند دفعه به باز کردن استخاره مبادرت و بالاخره به جمعیت پیوست. کاغذ را در میان نهاد. همه از مضمون آن آگاهی یافتند. مفاد نامه این بود که از هر طرف در محاصره دشمن هستند و هرچه زودتر در نجات خود اقدام کنید. امضاء دوست شما».

حال قبل از اینکه به مفاد نامه در کتاب نوۀ حسن خان آلیانی بپردازیم بیاییم به چند پرسش بیاندیشیم:

  • میرزا و یارانش خود بهتر از هرکسی می‌دانستند که در معرض محاصره دشمن هستند و نیاز به نجات از مهلکه دارند. آیا گشودن نامه‌ای با مضمونی بی اهمیت[در آن موقعیت زمانی و مکانی] مبنی بر اینکه در محاصره هستند، نیاز به استخاره چندین باره میرزا کوچک خان برای اینکه سایرین را از محتوای نامه باخبر سازد دارد؟!
  • در حلقه اول محافظان و جانبازانی که میرزا کوچک خان را به سلامت به زیده برگرداندند، افرادی چون: میرزا محمد علی جنگلی (برادر بزرگتر میرزا کوچک خان)، میرزا شعبان خان جنگلی (پسر میرزا محمدعلی و برادرزاده میرزا کوچک خان)، حسن خان آلیانی (معین‌الرعایا)، نعمت الله خان آلیانی (داماد حسن خان آلیانی و یکی از فرماندهان با کفایت میرزا کوچک خان)، ملا جعفر آلیانی (منشی مخصوص حسن خان آلیانی) و… حضور داشتند که دکتر شاهپور آلیانی، نوۀ حسن خان آلیانی و نویسنده کتاب «نهضت جنگل و معین‌الرعایا» به اصل روایتهای افراد صدرالذکر، دست کم دسترسیِ مستقیمِ با واسطه و یا حتی بدون واسطه داشته است. بنابراین سوالی که پیش می‌آید این است: روایت شادروان گیلک و شخص دیگری که «حسن مهری» نامیده شده چقدر می‌تواند مقرون به صحت باشد؟!
  • سوال آخر اینکه آیا وجود دست نامرئیِ ویرایشگری نا سپاس در روایت این رویداد در کتاب گیلک حس نمی‌شود؟!

این دست نامرئی در صفحه 9 این کتاب به جای چاپ تصویر اصل کارت شناسایی میرزا کوچک خان، تصویر رونویسی شده این کارت را چاپ و منتشر نموده است.

همین دست نامرئی، در صفحه 227 این کتاب، همراهان میرزا کوچک خان، هنگام برگشتن به سمت زیده را 34 نفر عنوان کرده است اما هنگامی که روایت یکی از همین 34 نفر را ثبت کرده، اسم راوی را از قلم انداخته است و باز همین دست نامرئی، در صفحه 246 این کتاب، اسم راوی یعنی شادروان «محمد جعفر طاهری رشتی متخلص به پاکی»را از روایت فوق‌‌العاده مهم «عزیمت به لنکران» حذف نموده است.

شاید این دست نامرئی می‌خواهد تفسیر به رأی خود از نهضت جنگل را به سبب امکاناتی که برایش مهیا است به خورد مخاطبان و پژوهشگران دغدغه مند بدهد اما خوشبختانه نتوانسته است موفق شود.

حال به روایت این رویداد در کتاب نوۀ حسن خان آلیانی یعنی دکتر شاهپور آلیانی می‌پردازیم:

جای تأمل است که در سراسر کتاب دکتر شاهپور آلیانی از این دستِ نامرئی، شکایت شده است. وی صفحه 42 کتاب خود را به این موضوع مهم اختصاص داده و در صفحه 217 نیز گریزی دیگر به این رویداد زده است: «از پیک بازجویی می‌شود. نتیجه‌ای نمی‌گیرند. پس از بازدید بدنی نامه‌ای از جیبش می‌یابند که از طرف سردار سپه برای مرحوم دکتر حشمت بود. از او خواسته بودند که پیش از این ما را منتظر نگذارید و به تنکابن بیایید».

  • پژوهشگر خردمند با خواندن این رویداد در‌ می‌یابد که محتوای این نامه می‌بایست آنقدر مهم بوده باشد که میرزا کوچک خان پس از مطالعه آن برای اینکه سایرین را از محتوای آن باخبر نماید، اقدام به استخاره نموده است.
  • پژوهشگر خردمند درمی‌یابد که چرا به یکباره نیروهای جنگلی که تا ارتفاعات روستای آرود در نزدیکی تنکابن هم پیش رفته بودند به ناگاه تصمیم به بازگشت دوباره به سوی زیده در فومن می‌گیرند.
  • پژوهشگر خردمند و منصف در می‌یابد که آشکار شدن محتوای این نامه و مفتضح شدن دکتر حشمت در بین مجاهدان جنگلی، منجر به خاتمه راهپیماییِ خطرناک به سوی تنکابن گردید. راهپیمایی خطرناکی که می‌توانست سرنوشت هولناکی برای میرزا و یارانش در پیش داشته باشد.
  • پژوهشگر خردمند با دانستن این رویداد سر مُهر مانده،علت اضطراب و تشویق خاطر دکتر حشمت در طول راهپیمایی به سوی تنکابن را بهتر درک می‌کند.
  • دکتر حشمت، این موضوع فوق العاده مهم را از میرزا کوچک خان مخفی کرده بود و می‌دانست که دارد دست به چه کار خطرناکی می‌زند. شوربختانه اینکه در کتابِ گیلک از مخالفت دکتر حشمت برای بازگشتن به سوی زیده نیز سخن به میان آمده است و توجیه دکتر حشمت هم این بوده که در هر صورت اعدام می‌شود. آیا غیر از این، سرنوشت دیگری در انتظار دکتر حشمت بود؟!
  • در صفحه 215 این کتاب آمده که حتی زمینه فرار دکتر حشمت، در زمانی که او و چند نفر دیگر از تسلیم شدگان، در قهوه خانه شخصی به نام عباس در کوچصفهان در بند بودند، توسط یک افسر قزاقِ با شرف مهیا گردید. اما پاسخ دکتر حشمت در برابر اصرار دو تن از همراهانش یعنی سلطان جبار خان و سلطان علی اکبر خان (که اولی رئیس امنیه و دومی رئیس مدرسه لاهیجان بود) مبنی بر استفاده از فرصت فرار این بود : «ما قول دادیم. هرکس هندوانه خورد باید پای لرزش بنشیند»
  • آن افسر با شرف برای بار دوم، یک تیغ آورد و از آنها خواست تا با تراشیدن ریش خود و تغییر قیافه فرار کنند اما باز دکتر حشمت بر عدم فرار و تسلیم، پافشاری کرد.

به نظر نگارنده دکتر حشمت، نه راه پس داشت و نه راه پیش. او در بهترین شرایط کسی بود که دیگر تاب و توان ادامه مبارزه نداشت و به معنی واقعی کلمه بریده بود. دکتر حشمت برای خوردن گندمِ فرانسه حاضر شده بود دست به کار خطرناکی بزند. اقدامی که دوست دارانش تا توانستند روی آن سرپوش گذاشتند و از او قهرمانی اسطوره‌ای ساختند. برایش بارگاهی ساختند که اگر نه بلندتر از بارگاه میرزا کوچک خان، اما برابر با بارگاه میرزا کوچک خان است. در خانه میرزا کوچک خان از خدمات و اقدامات دکتر حشمت گفتند و او را ستودند. برایش سالگرد گرفتند و سخنران دعوت کردند اما برای حاج احمد کسمایی هیچ کدام از این کارها را انجام ندادند و شوربختانه اینکه او را به سبب همان کاری که دکتر حشمت کرد یعنی «تسلیم شدن» لعن و نفرین کردند.

این وسط مجاهدین واقعی و کسانیکه حقیقتاً مال و جان و آبروی خود را در راه نهضت جنگل دادند به کلی فراموش شدند و نه یادی از آنها شد و نه نامی از آنها برده شد. کافیست که نام آن مجاهدان حقیقی و یاران واقعی میرزا کوچک آورده شود تا مورد مرحمت افراد نامرئی واقع گردیم.

نگارنده اما خودش هم سر قبر دکتر حشمت حاضر شده و برایش فاتحه می‌فرستد همانگونه که میرزا کوچک خان خود سر قبر دکتر حشمت حاضر شد و برایش فاتحه فرستاد. نگارنده و هر انسان منصف و آزاده و آزاد اندیش دیگری سر قبر حاج احمد کسمایی نیز حاضر شده و فاتحه نثارش می‌کند. مطمئناً میرزا کوچک خان نیز اگر زنده بود همین کار را می‌کرد. بنابراین عزت و احترام به تمام مجاهدین جنگل خاصه دکتر حشمت و حاج احمد کسمایی را واجب دانسته و می‌دانم. اما این احترام را به این معنی نمی‌دانم که چشم روی حقیقت بسته و یکسویه بیندیشم و فقط نظاره گر بلبشوی موجود باشم. من به اندازه خود می‌کوشم تا چهره‌های نهضت جنگل را آنگونه که بودند معرفی کنم. تصمیم اصلی اما با خوانندگان و مخاطبان عزیز است که با خواندن منابع و اسناد مرتبط با نهضت جنگل، رویدادها را آنگونه که می‌پسندند روایت کنند.

با تقدیم احترام مجدد – مرتضی سخایی

شنبه : 15/05/1401 –8 محرم الحرام 1444 قمری

مزار دکتر حشمت در چله خانه رشت

 

مزار میرزا کوچک خان در سلیمانداراب رشت

 

حسن خان آلیانی(معین الرعایا) که بسیاری او را با میرزا کوچک خان اشتباه می گیرند. ابتدا در سلیمانداراب دفن شد اما بعداً توسط اقوامش باقیمانده جنازه آن مرحوم به وادی السلام نجف انتقال داده شد. متأسفانه تاکنون اقدامی برای شناسایی مدفن این شهید نهضت جنگل نشده است

 

نعمت الله آلیانی، متأسفانه هیچ عکس واضحی از او موجود نیست. او در قم دفن است و تاکنون هیچ اقدامی برای شناسایی مدفن این شهید نهضت جنگل نشده است

 

 

 

یک پاسخ ارائه کنید