محمدعلی گیلک خمامی
میرزا محمدعلی گیلک خمامی در سال ۱۲۷۵ هـ.ش در خمام به دنیا آمد. او در مدرسه شمس رشت به تحصیل پرداخت و همزمان با شروع نهضت جنگل به اقتضای شور جوانی و عشق به آزادی به این نهضت پیوست و چون دارای استعداد زیاد و معلومات قابل توجهی بود در رده مدیریت و رهبری نهضت جنگل قرار گرفت.
میرزا محمدعلی از رهبران جنگل و از یاران بسیاری نزدیک میرزا کوچک خان بود که در کابینه وی سمت کمیسر یا وزارت فوائد عامه را داشت و در تمامی تحولات نهضت از آغاز تشکیل کمیته اتحاد اسلام و کودتای سرخ حزب عدالت، تا شکست نهضت و شهادت رهبر آن حضور چشمگیری داشته است.
گیلک خمامی پس از خاتمهی کار نهضت جنگل به قفقاز مهاجرت کرد و در بازگشت به گیلان، در بندر انزلی به کار تدریس پرداخت. سپس در رشت عضویت هیأت تحریریه روزنامه طلوع را عهده دار شد و مدتی هم در بیمارستان ملی رشت (پور سینای فعلی) به کار پرداخت.
آنگاه به عضویت بانک ملی ایران در آمد ؛ قبل از عضویت در بانک ملی، امتیاز روزنامه رشت را اخذ کرد و به چاپ و نشر این روزنامه پرداخت، که این روزنامه از نشریات خوب و ارزنده گیلان بود.
محمد علی گیلک با زبانهای فرانسوی و انگلیسی آشنایی داشت. او علاوه بر ترجمه کتاب تاریخ گیلان اثر شودزکو، جهانگرد لهستانی که آن را از فرانسه به فارس برگرداند و در مجله فروغ به چاپ رساند، دو اثر دیگر هم از خود به یادگار نهاد ؛ کتاب «شیخ زاهد گیلانی» و «تاریخ انقلاب جنگل».
_______________________________________
دیدگاه محمدعلی گیلک درباره واقعه ملاسرا
ناصر عظیمی دوبخشری در کتاب «جنبشی که به انقلاب تبدیل شد»؛ از مبارزه علیه اشغالگران تا تأسیس جمهوری در گیلان»، مینویسد: «اکنون با بررسی این چند نمونه از دیدگاههای پژوهشگران در مورد ملاسرا و دستگیری و مرگ حیدرخان، ببینیم شاهدان عینی و اسناد منتشره در این مورد چه گفتهاند. یکی از شاهدان مستقیم واقعۀ ملاسرا، محمدعلی گیلک (خمامی) بود. او که در دولت اول انقلاب جنگل به رهبری کوچک خان عنوان کمیسری فوائد عامه را داشت و از نزدیکان کوچک خان محسوب میشد، یکی از افرادی بود که به نمایندگی از طرف جنگلیها برای رایزنی کمیته پنج نفره ،انقلاب آن روز در خانه ملاسرا حضور داشت و خود شاهد تمام واقعهای بوده که در آن روز در آنجا اتفاق افتاد و برخلاف فخرایی، تمام وقایع را از نزدیک و به چشم خود دید او در کتاب خود مینویسد: «کمیته پنج نفری ]انقلاب[ در هر هفته یک روز در محل معروف به ملاسرا در یک فرسخونیمی جنوبغربی رشت در یک خانه دهاتی حاضر شده و آنجا مذاکرات لازمه را به عمل آورده و پس از ختم جلسه هر یک پیکار خود میرفتند. آخرین جلسه کمیته در روز پنجشنبه ۲۶ محرم الحرام سال ۱۳۴۰ هجری قمری [۷مهر ۱۳۰۰ خ] در محل مذکور تشکیل گردید. در آن روز حیدر عمو اوغلی خالو قربان با چند نفر از نفرات کُرد، سرخوش شاعر رشتی و سه نفر از افراد جنگل، (میرزا محمد کردمحلهای، آقاحسام و نویسنده [گیلک]) که هیچیک از جریان امر اطلاع نداشتند، حاضر شدند. مرحوم کوچک خان و میرزا محمدمهدی انشایی دو نفر از اعضای کمیته پنج نفری نیامده بودند. برای آنکه درجه سوءظن افراد وارد در انقلاب معلوم شود و مخصوصاً واضح گردد که چطور دو نفر رفیق نسبت به یکدیگر با روح عدم اعتماد مواجه میشدند، ناچار به ایراد این نکته مبادرت میورزد.
در آن روز، جمعی از افراد جنگل با هم از رشت حرکت کرده و با آنکه بعضی از آنها کموبیش به جریان واقعه آشنا بودند، معالوصف نهتنها موضوع را به رفقای سهگانه خود اظهار نکرده؛ بلکه لااقل آنها را از رفتن در خانه که باید در معرض جریان حوادث نامطلوبی واقع گردد، منع ننمودند. وقتی بعد از خاتمه قضایا، علت این امر پرسش شد، جواب دادند آنها نیز بیخبر بودهاند. به هر حال این طور استنباط میشد که سه نفر افراد جنگل برای آنکه رفع شبهه از سایرین به عمل آید، باید قربانی شوند.
یک ساعت به ظهر مانده بود حاضرین همه کسل و نمیدانستند برای چه میرزا دیر کرده است. هر یک در گوشهای دراز کشیده، مشغول صحبت کردن بودند. ناگهان صدای چند تیر بلند شد. کمکم باران گلوله به طرف خانه باریدن گرفت. از بروز این واقعه در هر یک از حاضرین حالت بهت پدید آمد. هیچکس نمیتوانست بفهمد موضوع چیست. تیر از کجا و برای چه این خانه را بمباردمان میکنند. در عرض چند دقیقه معلوم شد، خانه محاصره و تیر برای اهل خانه انداخته میشود. در این نقطه دو خانه پوشالی [خانه با شیروانی پوشیده از کاه برنج] به یکدیگر متصل و اطراف آن خالی و مملو از درخت بود. صدای تیر که به درب و دیوارخانه میخورد، کاملاً معلوم ولی اشخاصی که تیر میانداختند؛ دیده نمیشدند.
یکی بعد از دیگری خود را به زمین پرت کردند. مرحوم عمو اوغلی بدون آنکه به گلوله اعتناء کند یا اندکی فکر کرده و تصمیم بگیرد، طرفی از راه جنگل را انتخاب کرده و از همان طرف بنای دویدن گذاشت. وقتی جنگل را تمام کرده به جاده رسید، کنار جاده پُستی از افراد جنگل را مشاهده نمود، بازهم بدون آنکه فکر کند به طرف پُست رفت و از افراد پست اسب خواست تا به رشت برود. آنجا او را شناخته دستگیرش نمودند.خالو قربان و یک نفر کرد مسلح و سه نفر اعضاء جنگل در همان جا ماندند. این کردِ شجاع با نهایت متانت با موزری که داشت شروع به جنگ نمود و از جلو آمدن مهاجمین جلوگیری میکرد. افراد جنگل کوچکترین اسلحهای با خود نداشتند و در حالت بهت و حیرت بودند. زیرا از دو طرف به مرگ تهدید میشدند. سرخوش شاعر از این خانه به خانه دیگر فرار کرد و در آنجا در گوشهای خود را مخفی کرد. مهاجمین پس از یک ساعت تیرانداختن هر دو خانه را آتش زدند و این وقتی بود که محصورین فرار کرده بودند، فقط سرخوش به علت ماندن در خانه آتش گرفته بود و سوخت… خالو قربان سالماً از معرکه جان به در برد و چون راه را میدانست از بیراهه به رشت آمد». (گیلک، ۱۳۷۱: ۴۹۳ -۴۹۴).
منبع : خمام نیوز
سایت: عهدواره هنر و رسانه
درود بر میرزا کوچک خان و یاران وفادارش آنان که آزادی خواه و میهن دوست بودند و برای رساندن حق به مردم گیلان و ایران از جان گذشتگی فراوان کردند.