گذری بر نقش ماسال و شاندرمن در نهضت جنگل2
نامهی میرزاکوچک به انوشیروانخان کبودمهری
پس از کودتای سرخ علیه انقلاب جنگل, مخالفان میرزا از اوضاع بسیار بدی که برای وی و یارانش ایجاد شده بود سود جسته و علیه وی دست به اقدامات براندازانهای زدند. از جملهی این مخالفان، سردار مقتدر تالش و کُردان ایل شاهسون بودند که در نواحی ییلاقی شاندرمن و ماسال با جنگوگریزها و حملات پیدرپی عرصه را بر یاران میرزا تنگ نموده و هرگونه امان و آسایش را از آنها سلب کردند. در این گیرودار بسیار دهشتناک که سایه شوم زوال میرفت تا بر انقلاب جنگل سیطره یابد و انقلاب جنگل واپسین نفسهای خویش را رقم میزد، یکی از یاران و سرداران دلاور میرزا به نام «غلامعلی بابا ماسولهای» به همراه حدود یکصد نفر از نیروهای رزمندهی تحت امرش در جریان جنگی که در ییلاق «سیفی» شاندرمن مابین متخاصمین روی داد، کشته شدند. وی در این نبرد فرماندهی نیروهای اعزامی از رشت را بر عهده داشت. شهادت غلامعلی بابا بر میرزا سخت گران آمد. از طرفی انوشیروانخان کبودمهری ـ یکی دیگر از سرداران میرزا ـ نیز ظاهراً نامهای از اوضاع پریشان خطوط نبرد به میرزا مینویسد. این عوامل باعث میشود که میرزا به انوشخان جوابیهای بنویسد. متن کامل آن نامه که در مردادماه سال 1299 شمسی به نگارش درآمده, بدین شرح است:
هـوالحق
«6 برج اسد 1299 ـ 11 ذیقعدهی 1338
آقای انوشیروانخان
مراسلهی ملالتانگیز شما رسید ولی از طرفی چون پیشرفت اساس عدل به ریخته شدن خون حامیان عدالت و آزادی است, از این پیشامد به مضمون این شعر:
چرا خون نگریم چرا خوش نخندم که دریا فرو رفت و گوهر درآمد
خرسند و خوشحالم که به کوه عزم و ارادهام ابداً لرزش و لغزش وارد نخواهد آمد، فقط عرض میکنم که: «خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد[1]»، و از فقدان و هجرانش سینهام را تنگ ساخت.
امروز آقا سیدجلال را با چند نفر از راه ییلاق ماسال فرستادم، ولی من عقیده دارم چندی از ییلاق صرف نظر نموده به گیلان[2] بیایید و با قوایی که دارید خطوط شاندرمن و ماسال را محافظت کنید تا کار منجیل خاتمه پیدا نموده و قوای کافی اعزام شود. اگرچه ابتدا هیچ عقیده نداشتم به ییلاق قوائی روانه کنم، ولی اصرار شماها وادارم کرد که بر خلاف نظریهی خود رفتار و به این نحو پیشآمدهای المبار تلافی کنم کوچک جنگلی (رائین، 1357 : 324)[3]»
آنچه از این نامه برمیآید به نظر میرسد به دلیل مشغولیت و نبرد رزمندگان جنگل با قوای متجاوز در منجیل، میرزا با حملهی ییلاق سیفی شاندرمن موافق نبوده ولیکن از نامه میرزا به انوشخان چنین استنباط میشود که اصرار و پافشاری فرماندهان وی در خطوط شاندرمن باعث گردیده بودند تا از روی ناچار با جنگ سیفی موافقت کند. که البته این جنگ با شکست نیروهای جنگل خاتمه پیدا کرده و دوباره سردار مقتدر بر شاندرمن و ماسال تسلط مییابد.
میرزاکوچک جنگلی و نصراللهخان رحیمی
همانطوریکه پیشتر آمد نصرالله خان رحیمی شاندرمنی از موافقین نهضت جنگل و از همراهان میرزا بود. بنا به نقل شفاهی، مابین این دو علاوه بر رفاقت و مراوداتی که وجود داشته، مکاتباتی نیز صورت گرفته است. نگارنده به اصل مکاتبات رد و بدل شده بین میرزا و نصراللهخان دست نیافت (مهرنوش، 1398 : 481).[4] ولیکن با مراجعه به خانه نصرالله خان رحیمی که دارالحکومه شاندرمن، یکی از بلوک پنجگانه توالش بود پای صحبت نوادگان نصرالله خان نشست.
این خانه در روستای بیتم Bitam شاندرمن واقع شده و با قدمتی که دست کم به دوره ناصرالدین شاه قاجار برمیگردد به سال 1384 در فهرست آثار ملی ثبت گردیده است (خزر آنلاین، 1392) [5]. خانهی رحیمیها با مرکز شاندرمن کمتر از 5 کیلومتر و با مرکز شهر ماسال حدود ده کیلومتر فاصله دارد.
دارالحکومه روستای بیتم دارای دو طبقه با ۲۴ اتاق و در زیربنای حدود470 مترمربع در هر دو طبقه ساخته شده است. دیوارها از آجر و خشت پخته شده است، عرض دیوارها در طبقه اول حدود یک متر و در طبقه فوقانی کمتر است. درها و پنجرهها از چوب درخت آزاد و گردو است. کف اتاقهای طبقه بالا و تالار، چوبی و سقف عمارت نیز تا دهه 1340 خورشیدی لتههای چوبی داشته که به زبان تالشی «لَتَسَر Latasar» گفته میشد.
لوئی رابینو، که بین سالهای 1906 تا 1912 نایب کنسول انگلیس در رشت بود در خصوص دارالحکومه بیتم نوشته که «در حدود یک قرن است که حکومت این ناحیه در خانواده نصرالله خان فرزند رحیمخان فرزند نصرالله خان فرزند ابراهیمخان موروثی می باشد. (رابینو، 1350 : 128)»[6]
دارالحکومه شاندرمن که در متن مقاله از آن نام برده شد. عکسها به تاریخ فروردین 1389
دارالحکومه شاندرمن در روزگار نهضت جنگل و در اوج خفقان خانخانی، پایگاهی جهت اجتماع ویکی از مراکز پر رفت و آمد هواداران قیام جنگل به شمار میرفت. به همین دلیل نصراللهخان شاندرمنی حاکم وقت شاندرمن و دارالحکومهی وی همواره از خشم و غضب ضرغامالسلطنه سردار مقتدر تالشدولابی در امان نبود و حتی یک بار به دستور وی، توسط تفنگچیان مزدورش با هدف دستگیری نصرالله خان، مورد هجوم واقع شد. این حمله با مقاومت نزدیک به چند هفتهای رزمندگان جنگل به رهبری میرزاکوچک رو به رو گردید. البته نتیجه این حمله برای مخالفین جنگل یعنی نیروهای ضرغامالسلطنه موفقیتی در پی نداشت و آنان در نهایت مجبور به عقب نشینی شدند. ولیکن آثار اصابت گلولههای نیروهای ضرغامالسلطنه همچون زخمهایی سربلند هنوز هم در برخی از ستونهای چوبی غلامگردش طبقه دوم این خانه تاریخی باقی مانده است.
دارالحکومه شاندرمن که در متن مقاله از آن نام برده شد. عکسها به تاریخ فروردین 1389
نگارنده چندین مرتبه از این خانه تاریخی بازدید نموده و هر بار مورد استقبال نوادگان نصرالله خان رحیمی قرار گرفته است.
آنان خاطراتی به نقل از پدر خویش مرحوم دوستمحمدخان رحیمی برای نگارنده نقل کردند که نیروهای سردار جنگل مخصوصاً در زمان استیلایش بر شاندرمن و ماسال، به این خانه رفت و آمد کرده و تجمعاتی داشتهاند و از همین مکان نیروها و کمکهای شاندرمنیها، ساماندهی و برای سردار جنگل گسیل میشد. همین موضوع و به خصوص همراهی نصرالله خان با سردار جنگل سبب شد تا این خانه و اهل آن از سوی تفنگچیان مزدور سردار مقتدر ضرغامالسلطنه مورد حمله قرار بگیرند.
نوادگان نصرالله خان برای نگارنده تعریف میکردند که پدرشان این مضمون را همیشه از قول مرحوم کوچک جنگلی تکرار میکرد که به نصرالله خان میگفت: «بنده با مظلوم هر که باشد همراهم ولی خود مظلوم هم برای آزادیش باید قیام نماید. تا نگرید طفل کی نوشد لَبَن؟ (مهرنوش، 1398 : 481)»[7]
خدمات اجتماعی نهضت
در گیر و دار جنگ و گریز و مبارزه و مقاومت، سردار نهضت جنگل از خدمات اجتماعی به مردم پابرهنه و ستمکشیده غافل نبود. او در هر فرصت و شرایط مغتنمی که فراهم میشد از اقدامات رفاهی و اجتماعی دریغ نمیکرد. از کمک به قحطیزدگان حاصل از جنگ جهانی اول در تهران و شهرهای دیگر گرفته تا ساخت مدرسه جهت تعلیم و تربیت فرزندان اهالی، ایجاد کارگاههای تولیدی، ساخت پل، ایجاد راه و جاده مواصلاتی برای عموم اهالی، برخی از اقدامات و خدمات اجتماعی نهضت جنگل برای مردم منطقه به شمار میرود که آثار بعضی از آنان پس از حدود یکصد و پنج سال همچنان باقی است.
در آن روزگار که مردم شاندرمن از وجود راههای ارتباطی خاکی به نواحی اطراف، از جمله پونل و ضیابر محروم بودند و رسیدن به نواحی اطراف، از طریق راههای نفررو و مالرو از لابلای جنگلها و مناطق پوشیده از درختهای تناور، به سختی جریان داشت، به دستور میرزا جادهی بین شاندرمن و ضیابر و راه دیگری بین خشکرودبار به طاهرگوراب احداث گردید.
چند سال پیش نگارنده به همراه برخی از دوستان محقق محلی، در این زمینه تحقیق میدانی انجام داده و آثار این جاده را از نزدیک مشاهده و بررسی نمودیم.
از کهنسالان این دیار که پدران آنها در نهضت جنگل همراه میرزا بوده و وی را یاری کردند خواستیم از خاطراتی که شنیدهاند برای نسل فعلی و آیندگان بگویند.
مرحوم جمشید کیانی تعریف میکرد (منفرد، 1398 : 2)[8] که به دستور میرزاکوچک جنگلی هریک از اهالی منطقه به صورت خانوادگی، چند متر از ساخت جاده شاندرمن به ضیابر و خشکرودبار به طاهرگوراب را بر عهده گرفت. هر یک از آنان به فرمان میرزا بخشی از راه که از مقابل زمین و یا خانه و یا شالیزار وی عبور میکرد را زیر نظر نماینده میرزا تسطیح و برای جادهسازی آماده میکرد. با توجه به نبود هرگونه امکانات راهسازی، ساخت «راه» کار سخت و طاقت فرسایی بود؛ آوردن شن با گونی (پیاده یا سواره از رودخانه)، قطع درختان تناور و بلندقامت، تعبیه آبریز دوطرف جاده و … خیلی دشوار بود.
او میگفت که پس از قطع درختان و تسطیح زمین مسیر عبوری، برای شنریزی با همان ادوات و ابزار اولیه آن روزگار نظیر بیل و کلنگ، شن و ماسه را از رودخانه مرغک شاندرمن که در حاشیه قرار داشت، استحصال و توسط وسیلهی حمل و نقل سادهای، با نام تالشی «چَکَنَه chakanah»[9] و گونی به محل ساخت جاده منتقل و شنریزی و صافکاری میشد.
اینچنین با مدیریت و هدایت میرزا کوچک جنگلی و همراهی بزرگان و مردم منطقه، اولین راه ارتباطی خاکی، از شاندرمن به ضیابر ساخته و احداث شد.
مرحوم کیانی از قول پدرش میگفت که میرزا شخصیت فوقالعاده جذابی داشت و خدا محبت وی را در دل هرکس که با او روبرو میشد میانداخت. به همین دلیل هر دستوری که به هریک از اهالی میداد با جان و دل و با افتخار پذیرفته میشد و سعی میکرد به بهترین شکل امر حضرت میرزا انجام شود.
مرحوم جمشید کیانی ، نفر سمت چپ عکس، مردی که کلاه به سر دارد.
بخشی از این جاده هم اکنون بین روستای خشکرودبار به سمت طاهرگوراب با عنوان جاده میرزاکوچک همچنان باقی و مورد استفاده اهالی است و آثار بخشی دیگر از آن راه قدیمی در برخی از نقاط مسیر شاندرمن به ضیابر پس از گذشت یک قرن در میان باغها و در حاشیه رود مرغک همچنان مشهود است.
جاده فعلی شاندرمن به ضیابر به طول سیزده کیلومتر، بعدها با فاصله چند ده متری از جاده میرزا کوچکخان و در اغلب موارد، به موازات آن ساخته شده است.
سَرِ سردار
پایان غمانگیز نهضت جنگل که با شهادت مظلومانه رهبر شجاع و غیرتمند آن رقم خورد نیز در ییلاق اَلالَهپِشتَه ماسال به وقوع پیوست. هنگامی که در جنگ و گریز میان سردار جنگل و قزاقان رضا آلاشتی، میرزا با دو نفر از همراهانش به سوی گیلوان در خلخال میرفت تا بلکه نفسی تازه کند و تازهنفسی به عنوان همراه بیابد، ابتدا نعمتاله خان آلیانی توسط دژخیم آشنا و عامل سرسپرده ظالم به شهادت میرسد. پیکرش توسط قزاقان تعقیبکننده در ماسال تحویل عوامل ضرغام السطنه میشود. میرزا و تنها یار همراه و وفادارش مسیر را ادامه میدهند ولی در گردنه ییلاق اَلالَه پِشته که به سمت گیلوان در خلخال سرازیر میشد گرفتار برف و بوران و توفان شده و از شدت سرما یخ میزنند. ابتدا گائوک از پای در میآید و سپس حضرت میرزا از شدت توفان و بوران و سرما و یخبندان بر زمین میافتد. رهگذری با نام «کَرَم کُرد» به عنوان مکاری که از گیلوان به سمت ماسال از همان نقطه عبور میکرد متوجه پیکرهای میرزا و گائوک میشود. فورا به محله خانقاه گیلوان برگشته و اهالی را خبر میکند. آنان پیکرها را به دهکده میرسانند.
از طرفی، برادر ضرغامالسلطنه، محمدخان سالار شجاع به نمایندگی از وی که با یکصد سوار، میرزا را تعقیب میکرد، خود را به خانقاه میرساند و مانع دفن پیکر میرزا میشود. رضا اسکستانی خلخالی از عوامل کُرد محمدخان سالار شجاع به دستور سالار شجاع، سر سربلند آن سردار سرفراز را از تن جدا میکند. سر حضرت میرزا توسط سالار شجاع به ماسال و از آنجا به فومن و سپس به رشت و سرانجام به تهران نزد رضا میرپنج آلاشتی منتقل میشود (فخرائی، 1368 : 387)[10] و بدین ترتیب قیام هفت ساله نهضت جنگل به پایان میرسد. اما همچنان که سردار جنگل در مورد سرور شهیدان کربلا گفته بود: «… گرچه به ظاهر، حضرت امام حسین علیهالسلام مغلوب شد، ولی نام نامی و اسم گرامی آن بزرگوار قلوب آزادیخواهان را همیشه به نور خود منور داشته است (گیلک، 1371 : 33)»[11]؛ گرچه آتش نهضت میرزاکوچک جنگلی به ظاهر خاموش شد ولی شعلهی فروزانش همراه یاد و نام و هدف والایش، پس از گذشت یکصد سال از شهادتش همچنان در قلوب آزادیخواهان و حقطلبان و استعمارستیزان، جبهه مقاومت زبانه میکشد.
پایان سخن
آنچه در صدر آمد جستاری کوتاه و نگاهی گذرا بود به همراهی پابرهنگان و خانگَزیدههای شهر کوچکی به نام ماسال و شاندرمن با قیام مردمی بزرگی به نام نهضت جنگل که در دورانی تاریک در گوشهای از ایران بزرگ با اهداف بلند اسلامی و انسانی توسط آزادهمردی به نام میرزاکوچک جنگلی به وقوع پیوست. راه تحقیق در این زمینه همچنان گشوده و باز است چون زوایای فراوانی از این همراهی همچنان بر ما پوشیده مانده است. در جریان همراهی شاندرمنیها با قیام جنگل، اسامی اشخاصی را از زبان گویندگان به صورت شفاهی میشنویم که برای ما صحت و سقم وجود آنان و کارهایشان در هالهای از ابهام قرار دارد. به همین دلیل تا روشن شدن واقعیت ماجرا و مستدسازی دقیق، کمتر میتوانیم نامی از بعضی از افراد ذکر کنیم. هرچند از روزگار قیام جنگل امروز کسی باقی نمانده تا از خاطرات و دیدهها و شنیدههای وی استفاده کنیم اما هنوز هستند افرادی که با یکی دو نسل فاصله برخی از زوایا را میتوانند اندکی بر ما روشن نمایند. علاوه بر این امید است در آینده با بیرون آمدن نامهها و مکاتبات و آثار از دل صندوقچههای خانگی و بدست آمدن اسناد جدید بر دانستهها و آگاهی ما نسبت به نهضت جنگل، به ویژه همراهی مردم محلی با آن نهضت افزوده گردد.
قم ـ 25/آبان ماه/1401
——————————————————————————
[1]. مصرعی از یکی از غزلیات مرثیهای حافظ که مشهور است لسانالغیب حافظ شیرازی آن غزل را در رثای از دست دادن پسر جوانش سروده. شدت درد و الم شهادت غلامعلیبابا بر میرزا فوقالعاده گران آمده است که وی علاوه بر استفاده از این مصرع که خواسته نهایت درد را ابراز کند، سنگینی هجرانش را نیز به تنگی سینهاش اشاره کرده است.
[2]. تالشان کوهپایهنشین به مناطق مرتفع و ییلاقی اصطلاح «ییلاق» را دادهاند و به جلگه، «گیلان» میگویند. میرزا نیز در این نامه با زبان و فرهنگ گفتاری خود تالشان با ایشان سخن گفته است.
[3]. رائین، اسماعیل، قیام جنگل، یادداشتهای میرزا اسماعیل جنگلی، به کوشش اسماعیل رائین، انتشارات جاویدان، چاپ اول 1357، ص161. نیز تاریخ انقلاب جنگل (به روایت شاهدان عینی)، محمدعلی گیلک (خمامی)، نشر گیلکان، چاپ اول 1371، ص 324
[4]. البته در کتاب تاریخ جنگل متن یکی از نامههای میرزا به نصرالله خان رحیمی به شرح زیر درج شده است:
«هوالحق
دوست محترم آقای نصرالله خان رحیمی شاندرمنی
به واسطه بینویت مسلکی و ضدیت تامی که حضرات کمونیست با اصول دینی و عالم دیانت داشته و پایبند نبودن کُردها به هیچ اصولی جز غارتگری و اغتشاشجویی، ایشان که سلب امنیت از آسایش اهالی نموده، عملیات آنها جنگ با جمعیت؛ بعد از التفات به نقشه و خیالات ایشان دفاع از اقدامات آنها شروع به جنگ نمودم. در ظرف هجده ساعت شهر رشت تصرف شده و قوای ناریهی مهمی از دشمن به چنگ آمده. جنگلیها نُه فرسنگ راه را در ظرف شش ساعت طی کرده بودند. افراد، جمعآوری شده، شهر رشت را در محاصره داریم. مقدرات الهی چه بوده و خاتمهی امر به کجا منتهی شود.
«کوچک جنگلی» تاریخ جنگل، صادق مهرنوش، به کوشش محمد کلهر، انتشارات شیرازه کتاب ما، چاپ اول، شهریور 1398، ص 481
[5]. خزر آنلاین، گزارش «کسی نیست که دارالحکومه شاندرمن را دریابد؟» ،13 مرداد 1392، جبار نوروزی کورهجان http://www.khazaronline.com/
[6]. رابینو، ه.ل، 1350، ولایات دارالمرز ایران ـ گیلان، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ، ترجمه جعفر خمامی زاده ، صفحات 128 تا 133 .
[7]. این جمله در کتاب تاریخ جنگل صادق مهرنوش، صفحه 481 با عنوان «نامه میرزا به نصرالله خان شاندرمنی پدر حاج دوست محمد رحیمی» درج گردیده است.
[8]. به تاریخ 10/09/1398، نگارنده در محل خشکرودبار این خاطره را به صورت تصویری ضبط وثبت نموده که موجود است. همچنین مراجعه شود به هفته نامه راه 57، شماره 50، مورخ 10 آذر 1398، سید هادی منفرد، گزارش «ماجرای جادههای میرزاکوچک خان».
[9]. « چَکَنَه chakanah » از جنس چوب، نوعی ابزار دستی اولیه که معمولا برای حمل و انتقال فضولات و پهن گاو و گوسفند از آغل و طویله به بیرون، مورد استفاده گلهداران و چوپانان منطقه بود.
[10]. فخرائی، ابراهیم، سردار جنگل، انتشارات جاویدان، چاپ دوازدهم، 1368، ص 387 تا ص 390 و گیلک (خمامی)، محمدعلی، تاریخ انقلاب جنگل (به روایت شاهدان عینی)، نشر گیلکان، چاپ اول 1371، ص 507
[11]. گیلک (خمامی)، محمدعلی، تاریخ انقلاب جنگل (به روایت شاهدان عینی)، نشر گیلکان، چاپ اول 1371، ص 33
منبع این مقاله:
کتاب «مجموعه مقالات همایش تبارشناسی شخصیت میرزاکوچک جنگلی، به کوشش عباس پناهی، جلد دوم، انتشارات بلور، زمستان 1401، صفحه 379 تا صفحه 400»
منابع و مآخذ:
در نگارش این مقاله، علاوه بر تحقیقات میدانی و مصاحبه و گفتگو با برخی از کهنسالان شاندرمن، از منابع کتابخانهای زیر نیز استفاده کردهام:
- افشار، ایرج، برگهای جنگل، نامههای رشت و اسناد نهضت جنگل، به کوشش ایرج افشار، چاپ اول، نشر و پژوهش فرزان روز 1380
- پورتال فرمانداری ماسال به نشانی https://masal.gilan.ir/
- جنگلی، میرزا اسماعیل، قیام جنگل، یادداشتهای میرزا اسماعیل جنگلی، به کوشش اسماعیل رائین، انتشارات جاویدان، چاپ اول 1357
- حکیمیراد، عباس، میرزاکوچکخان جنگلی، نشر آموزشی تألیفی ارشدان، چاپ اول، 1397
- خزر آنلاین،13 مرداد 1392، جبار نوروزی کورهجان http://www.khazaronline.com/
- دفتر روائی، ناصر، خاطرات ناصر دفتر روائی، انقلاب مشروطیت ـ نهضت جنگل، دورهی ناامنی خلخال، به کوشش ایرج افشار و بهزاد رزاقی، انتشارات فردوسی، چاپ اول، تهران 1363
- رابینو، یاسنت، لوئی، ولایات دارالمرز ایران ـ گیلان، انتشارات طاعتی، 1350 ترجمه جعفر خمامی زاده
- فخرائی، ابراهیم، سردار جنگل، انتشارات جاویدان، چاپ دوازدهم، 1368
- فخرائی، ابراهیم، گیلان در جنبش مشروطیت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوم 1371
- گیلک (خمامی)، محمدعلی، تاریخ انقلاب جنگل (به روایت شاهدان عینی)، نشر گیلکان، چاپ اول 1371
- ماهنامه تالش، سال 5، آبان و آذر 1387، صحرائی چالهسرائی، قربان
- ماهنامه سرزمین نوروز، سال 9، فروردین 1391، ضمیمه شماره 44، ویژه شاندرمن 5، منفرد، سید مؤمن
- مهرنوش، صادق، تاریخ جنگل، به کوشش محمد کلهر، نشر شیرازه کتاب ما، چاپ اول، شهریور 1398
- هفته نامه راه 57، شماره 50، مورخ 10 آذر 1398، به مدیر مسئولی سید هادی منفرد
- یقیکیان، گریگور، شوروی و جنبش جنگل (یادداشتهای یک شاهد عینی)، به کوشش برزویه دهگان، نشر اختران، چاپ اول، 1386
گذری بر نقش ماسال و شاندرمن در نهضت جنگل1
با تشکر از جناب مرتضی سخایی مدیر کانال میرزایی ها