هبوط 1

آهای…
گلایه از چه می کنی؟
دست ما که نبود
هواخوری اومدن!
در “هبوطِ”خود
نه دست داشتیم
نه پایی
نا”بود” بودیم
که حُکم
به بودنمان داده شد
حالا
از بدِ حادثه
یا به شیطنتِ فرشته یا دیو
رانده شدیم
هرچه هست
در “هست”ِ ما نیست
در “نیستنی”ست که نبودیم.

هبوط ِ 2

هیچکس
طعمی
از او
بخاطر ندارد
قرنهاست
تاوانش را می دهیم
_با شانه های زخمی مان_
بی گناه ِخوردنی!

 

یک پاسخ ارائه کنید