گرما هیستاگوده خیابانا خو عرق‌اَمرا. اَمی همساده گول‌فوروش زالش باوردوبو تفتایی فیچالسته‌گی مییان.
فارسم مغازه‌یا، اویتا همساده آقای موسوی واگرده گِه:
” شلوارک دوگودی آقای فانی؟! “
زرخ خنده مرا گِه:
” او‌ وختان کی شومان، پیران آسین بولوند دوگودید یخه‌یم تا گولی چاله دوَسته، من تی‌شرت دوکودیم. الان شومان تی شرت دوکونیدی من شلوارک…

برگردان:

گرما، خیابان را با عرق‌اش خیس کرده است. همسایه‌ی گُل فروش ما، با تشنگی ِ مفرطی در گرمازدگی‌اش چلانیده شده است. به مغازه‌اش می‌رسم همسایه‌ی دیگرمان آقای موسوی برمی‌گردد می‌گوید:
“شلوارک پوشیده‌ای آقای فانی؟!”
با لبخندی تلخ می‌گوید: “آن وقت‌ها که شماها پیراهن آستین بلند می‌پوشیدید با دگمه‌های بسته شده تا خِرخِره، من تی‌شرت می‌پوشیدم حالا شماها تی شرت می‌پوشید من شلوارک…

 

یک پاسخ ارائه کنید