باز باران
باز باران با ترانه با گهرهای فراوان میخورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها رودها…
باز باران با ترانه با گهرهای فراوان میخورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها رودها…
ای جنگل بزرگ من! این برگهای زرد بازیچههای بال و پر بادهای سرد زیبایی گشاده رخ رازهای تو خوشرنگی …
از خانه تار و نیمه ویران رفتم به درون آن شتابان آواز جگرخراش برخاست فریاد زدم: «کسی در اینجاست؟» د…
پشت شیشه باد شبرو جار میزد برف سیمین شاخهها را بار میزد پیش آتش یار مهوش نرم نرمک تار میزد جنب…
گیلان، ای سرزمین سبزه خوش رنگ دورم من از تو، گر هزاران فرسنگ زیر بلند آسمانِ آبی و زیبا نیست دلم د…
شعر باید گفت و شعر تازه گفت شعر خوشآهنگ و خوشاندازه گفت تازگی ربطی ندارد با زمان تازه آن باشد که…
دو سه تا شیشه ز خون ِ دگرانم دادند دو سه تا ماه ِ دگر ؛ بیهده جانم دادند این چنین بخشش ِ کم پایه ب…