برای بردن تو

شب عروسی تو عشق را کفن کردند
ترا به حجله ی خون سوگوار من کردند

زِ چشمم آینه هایت مگر بیندازند
کتان کهنه ی مهتابی ات به تن کردند

شکوه نغمه ی من رنگ و بوی نوحه گرفت
خجسته قُمری شعرِ مرا زغن کردند

از اینکه خار عَطَشکامی ات نیازارد
به پیشواز تو در هر قدم چمن کردند

چه زود روح بیابان دمیده شد در تو
به سبزه های تو تنجامه ی گَوَن کردند

شبِ محاقِ تو حیرانیِ خدایان را
ستاره ها همه انگشت در دهن کردند

بَدَل به آهِ دِلم لاله های کوه شدند
کنار برکه ی آیینه انجمن کردند

هویّتِ غم خاک تو هرکجایی شد
غریبه ها همه در خانه ات وطن کردند

غزالِ غربتی ام تا غزل غریب شود
برای بردن تو از طلا رسن کردند

تراش داده ی شعر منی که شیون را
به بیستون خیال تو کوهکن کردند

یک پاسخ ارائه کنید