مستم از وسعت ِخوش‌خاطره‌جنبانیِ تو

مستم از وسعت ِخوش‌خاطره‌جنبانیِ تو
هرچه از عاشقی آموختم ارزانیِ تو

رنگ‌ ِ مهتاب ندارد کشش ِ روی تو را
تابش ِ هور، گروگانِ چراغانیِ تو

به ره‌آوردیِ تو رونقِ پاییز نشست –
روی رویای من از دامنه‌افشانیِ تو

قفل کرده‌ست مرا دست ِ زمستانِ زمان
باز خواهم شد از آغازِ بهارانیِ تو

پشت ِ دیوارِ نفس‌ها همگی منتظرند –
بشتابند به هنگامه‌ی مهمانیِ تو

آن‌چه در بُعد ِ مکان معنیِ خواندن دارد
ریشه‌دارست به جان‌مایه‌ی هم‌خوانیِ تو

سنگ ِ سیمای پدیداریِ هر صاحب ِ ذوق
شیوه‌مندست به آرایش ِ پنهانیِ تو

شعرِ تصویرِ تو شد شُهره‌ی آوازِ جهان
که بخوانند وُ بجوشند به آسانیِ تو

گوشه‌پردازِ گشاینده‌ی ذهنِ تو منم
توشه کن نام ِ مرا در پس ِ پیشانیِ تو

یک پاسخ ارائه کنید