گفتم ننوازید که من نیمه‌ی سازم

گفتم ننوازید که من نیمه‌ی سازم
بی‌پرده نخوانید مرا تا بنوازم

در دام ِ نواها اگر از پوشش ِ آوا-
رنگی به صدایم بدهم؛ شعبده‌بازم

فرصت نشد آخر که دمی مست نشینم
در تنگه‌ی یخ‌های درون‌ام بگُدازم

چشمی که بخوانَد رخ‌ام از چشمه‌ی “ماهور”-
حیف‌ست که در بسترِ آن گوشه نسازم

گویند که در مایه‌ی تحریرِ بقایم-
دربست در آغوش ِ همان کهنه‌جوازم

فرجام مرا آب از آتش نستانید
از باد به خاکم که نهان‌نغمه‌ی رازم

با دیدن هر قلّه و پَربستگیِ “باز”-
بازم هوسی هست که در فخر، ببازم!؟

جایی که جهان، گوشه‌ی بی‌شایعه‌ای نیست-
کوتاه نمایید سخن‌های درازم!

شاید بدمد بخت، فراتاب بتابم-
در شعرِ فرورفته در اعماقِ نیازم.

 

یک پاسخ ارائه کنید