گوراب
(شکل گیری هستههای اولیهی شهرنشینی در گیلان)
مدخل:
«واژهشناسی» و «پژوهش جغرافیایی» در مطالعات تاریخی و بومی، دو مقولهی جدا و در عینحال نزدیک به هم هستند که به نوعی از یکدیگر قابل تمایز و تفکیک نیز میباشند.
واژهشناسی سیر تحوّل یک واژه را از نظر زبانشناسی مورد مطالعه قرار میدهد و پژوهش جغرافیایی تحوّلات گوناگون بر یک مکان جغرافیایی و اقلیمی را کندوکاو مینماید. شناخت نامواژههای جغرافیایی با در نظر گرفتن هر دو مؤلفهی فوق قابل تفحّص میشوند و با سندشناسی نیز ارتباط پیدا می کنند.
نامواژههای جغرافیایی سرنوشتی قابل توجه در تاریخ دارند و سیر تحوّل و دگرگونی آن با ساختار زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پیوندی ناگسستنی دارند. قدیمیترین منابع قابل مطالعه در نامواژههای جغرافیایی گیلان، کتابهای: «تاریخ گیلان» تألیف عبدالفتاح فومنی مورخ عصر صفویه، «تاریخ گیلان و دیلمستان» تألیف سید ظهیرالدین مرعشی، «تاریخ خانی» تألیف علی لاهیجی را میتوان نام برد، هر سه کتاب مربوط به دورهی حکومت کیاییان در گیلان هستند و روابط و مناسبات حکّام گیلان با حکومت صفویان را ثبت و ضبط کردهاند و اسناد قابل توجهای از رویدادهای این دوره ارایه دادهاند. در این کتابها اسامی مکانها و نامواژههای جغرافیایی زیادی مربوط به آبادیهای مختلف گیلان به ثبت رسیده اند. گوراب از جمله واژههای بومی و باستانی گیلان است که با معانی و مفاهیم گوناگون کاربرد داشته است. تعبیرهای مختلفی که از این واژه ارایه شده، ارزش مطالعهی آن را دو چندان کرده است.
گورابها در زندگی اجتماعی مردم گیلان تا چه حد قابل ارزش و اهمیت بوده است؟ چگونه رونق یافتهاند یا عقب ماندهاند؟ و در چه شرایطی به مراکز بزرگ جمعیت شهری تبدیل شدهاند؟ گورابها آیا بازار و مرکز مبادلهی کالا و خرید و فروش بوده یا مرکز حکومت سلاطین محلی بوده است؟ این نوشته با چنین اهدافی، نگاهی به سیر تاریخی گوراب دارد.
واژهشناسی و معانی و مفاهیم گوراب:
واژه ی «گوراب» از ترکیب دو واژهی «گور» و «آب» به وجود آمده است، در قدیمیترین اثر مکتوب ایران کتاب مقدس «اوستا» در بخش یسنا 9، پاره ی 15 واژه ی گور gur به شکل مرکّب zamargur آمده و در گاتها به صورت «zamar guru = زمرگورو» به معنی زمین نهفته آمده است، در زبان پهلوی واژهی gur گور به فتح اول به معنی «گور، حفره گود» میباشد. (فرهوشی، 1353: 179)
فرهنگ «برهان قاطع» در معنی «گوراب» مینویسد:
«با ثانی مجهول بر وزن شوراب نام شهری است که از مروشاه جان تا بآنجا چهارده روز راه است و میدانی را نیز گویند که بجهت اسب دوانی ساخته باشند و گنبذی که بر سر قبرها میسازند و چاقشور ساق کوتاه پشمیرا نیز گفتهاند که بجهت دفع سرما در زیر موزه پوشند و معرب آن جوراب است و زمین شورهزاری باشد، در صحرا که از دور به آب ماند و آنرا سراب گویند.» (خلف تبریزی، 1370: 429) گور در همین فرهنگ لغات به معنی «دشت و صحرا و همواری» معنی شده است. (خلف تبریزی، 1370: 430)
در فرهنگ لغات دکتر محمد معین چندین معنی برای گوراب لحاظ شده است:
«1- گوراب gur – āb [= گورابه] (اِمر.) گنبدی که بر سر قبر سازند:
«مردم دانا (نادان) نرهد زین دو گور
بالا گوراب و فرو چاه گور.» (امیرخسرو، لف.)
2- گوراب gūr – āb [قس. کوراب] (اِمر.) 1- زمین شورهزاری باشد در صحرا که از دور بآب ماند، سراب:
«بهر آب ار روی سوی گوراب
گم کنی جان و زو نیابی آب.» (عنصری، لف.)
2- میدان اسب دوانی. 3- (گیلان و مازندران) محلی که در آن هر هفته یک بار بازار تشکیل شود. هفته بازار.
3- گوراب gūr āb [= گوراب = جوراب، معر. = جورب، معر.] (اِ.) ← جوراب» (معین، 1375: 2434)
گورابها خود به سه بخش: سرگوراب، بالاگوراب و پایین گوراب تقسیم میگردید.
نویسندهی فرهنگ نامها و نامدارهای گیلان در معنی گوراب مینویسند:
«… در گیلان اطلاق بر زمینی میشد که زیر قشر نازک خاکی آن ریگستان باشد و آب را بمکد، در حقیقت گوراب است. بر زمین پشته هم که آب بر آن سوار نشود و همچنین زمین تشنه، گوراب گفته میشد.
هر دو نوع زمین برای کار زراعت مقرون به صرفه نبود و در آن خانه و دکّان و بناهایی جهت نگهداری و خدمات ساخته میشد. آبادی معتبر که دارای خانه و بازار و مرکزی برای اقامت بزرگ و سرور دهستان یا قصبه یا به تعبیری میدانی برای اجتماع اهالی داشته یا خود مرکز اجتماع بوده، گوراب خوانده میشد.
شاید به همین دلیل آبادیهای حاکم نشین را گوراب میخواندند، مانند: گوراب رشت، گوراب فومن، گوراب لاهیجان، گوراب کهدم، گوراب گسکر، گوراب شفت، گوراب کوچصفهان، گوراب اشکور، گوراب رانکوه، گوراب رودسر، گوراب دیلمان، گوراب طالقان، گوراب الموت، گوراب تنکابن، گوراب ورزل و غیره.» (سرتیپ پور، 1370: 434)
گورابها از جمله مراکز مهم حکومتی و تصمیمگیری در گیلان بوده و یادآور آبادی بزرگ و کانونهای تجمع مردم بوده است و در تاریخ گیلان با توجه به حوادث و رویدادهایی که بر آنها گذشته، سرنوشتی متفاوت و حتی رازآمیز داشتهاند.
تأسیس و ایجاد گورابها
سلطان ناصر کیا که بر شرق گیلان حکومت میکرد، در رانکوه گورابهای تازهای ایجاد کرد، نویسنده کتاب «تاریخ گیلان و دیلمستان» در اینباره مینویسد:
«چون خاطر از جانب مردم دیلم و دیلمستان بکلی آسوده گشت، به تعمیر ولایت رانکو و شکور اقدام نمودند. چون عمارات امیران ناصرود همچو ایّام دولت ایشان بیثبات و بنیاد و از چوب و گل ساخته بودند، مجموع صورت انهدام پذیرفته بود. و در شکور خود از ساخته هزار اسپی چیزی نبود و آنچه بود، در آن انقلاب منهدم گشته و ویران شده بود. بفرمودند تا بنایان ماهر بر سر کار آیند و در رانکو طرح قصری بغایت خوب فرمود انداختند و از آجر و صاروج بساختند و بعد از آن خانهها و جایها که محل فرود آوردن ایلچیان و مهمانان باشد، هم از آجر و صاروج تمام کردند. و طویلههای اسبان و استران، بعضی از سنگ و گل و بعضی را از خشت به اتمام رسانیدند. و غمای مجموع را به سفالوی سرخ بپوشانیدند و به سرگوراب بالا، بنیاد مسجدی عالی کردند و ستونها و چوبهای آن را از ناحیه سی جیران، چوب صنوبر بفرمود آوردن که آن چوبها در روزگار دراز میماند و به سنگ خارا برابری میکند. و موضع و مسکن خلابران و گوراب سفلای رانکوه، قبل از آن طرف مشرق ساحل و وادی ولیسارود بود و موضعی که اکنون گوراب و خلابران را مقام است برنجار و مزارع مردم میبود. آنجا را خشک فرمودند ساختن و درختها بر گرداگرد آن میدان فرمودند، نشاندن و جهت خلابران صومعههای مرغوب به گرداگرد آن میدان بفرمود، تا تمام کردند و خلابران را آنجا نقل نمود. و وادی ولیسارود که گوراب بود، بفرمود تا برنجار ساختند و الحاله هذه بر آن قرار است…» (سید ظهیرالدین مرعشی، 1364: 141)
تغییر مکان و محل گوراب
سید ظهیرالدین مرعشی دربارهی تغییر بازار و محل بازار تمیجان در دوره سید ناصرکیا مینویسد:
«… و بازار تمیجان سابقاً در همین موضع که اکنون است هم بوده است، امّا دکان خرابی چند که مناسب دولت قاهره ایشان نبوده، بود. بفرمود تا آن بازار را به سرگوراب نو که احداث فرموده بودند، نقل کنند. و از دو طرف بر سر آن میدان دکانهای مرغوب مستحسن، به اندک مدت تمام ساختند و بقال و بزاز تمیجان را امر شد که رخت خود را بدانجا برند و آن مقام از یمن عالی عاطفت آن حضرت چون روضه خلد برین گشت و تاریخ احداث آن بازار و گوراب [را] به خط مبارک سیادت قبایی نوشته دیدم که عشرین ذی حجه سنه عشرین و ثمانمائه بوده است. و وقتی که تمام شده بود، مؤلف حقیر را بر خاطر است که مردم تمیجان که بدان بازار نقل کرده بودند، بسیار تضرع و زاری مینمودند که مسکن و موطن پدران ما در تمیجان است و از آنجا تا اینجا تردد نمودن برایشان صعوبت تمام دارد و ملک موروثی و خانههای قدیمی خود را باز گذاشتن و بدینجا نقل نمودن هم متعذر، ملتمس ایشان را بعد از دو سال قبول کردند و مبلغی که آن جماعت بنا بر آن بر خود گرفته بودند، بستاندند و باز شهر و بازار را بدان مقام اصلی نقل فرمودند. و آن جماعت بدان راضی و خشنود گشتند…» (سید ظهیرالدین مرعشی، 1364: 141)
ویران و غارت کردن برخی از گورابها
در کتاب تاریخ گیلان و دیلمستان از چگونگی غارت و ویران کردن گوراب کوهدم سخن به میان میآید، جمالالدین احمد سپهسالار لاهیجان با عدهی بسیار از سپاهیان شرق گیلان به کوهدم حمله کرد، با اینکه آبادی از جمعیت خالی بود و مقاومتی در کار نبود، پس از غارت، آن جا را ویران نمود، در اینباره آمده: «… جمالالدّین احمد چون به گوراب کوهدم در رفت، خود آنجا کس نبود که تواند به مقابله ایشان یک تیر انداختن و جمعی که بودند، بگریختند و جان نازنین را بدر بردند. بفرمودند تا دار و درخت و خانه و سرای آن مقام را با عمارت خاصه امیره رستم و فرزندانش، به آتش انتقام بسوختند و کروم و اشجار را از بن کنده، استیصال نمودند…» (سید ظهیرالدین مرعشی، 1364: 381).
زندانی کردن اسیران جنگی در گورابها
سپهسالار لاهیجان شمسالدین محمد برای سرکوب امیره رستم حاکم کوهدم به غرب گیلان لشکر کشید، پس از شکست و متواری شدن امیره رستم گوراب کوهدم را ویران کرد و عدهی بسیاری از مردم آن جا را به اسیری گرفتند، ظهیرالدین مرعشی مینویسد:
«عساکر نصرت مآثر، هر جا که قدم فتح رنجه میکردند، آن بدبختان همچو شغال گرگین، در آن بیشه و جنگل بانگ میکردند و تیر میانداختند. پیادههای دیلمستان در عقب میرفتند و یکان یکان را دست و گردن بسته از آن جنگل بیرون میآوردند و در آن قری و ولایت ایشان آتش غضب میافروختند و خانه و جایهای آن مخاذیل را میسوختند و دار و درخت و کروم و اشجار مثمره را از بن برمیکندند و با زمین هموار میساختند و به سم سمند باد [پای] خاک آن مقام را لگدکوب کرده در آب میانداختند. بیت:
بدان گو بخشایش آرد زمین که او اسب راند به هنگام کین
و جمعی از آن مخاذیل که در سلاسل و اغلال بودند، به مردان شجاعت سپرده، به درگاه اعلی فرستادند و صد و پنجاه نفر از آن بدبختان در دیلمان جمع گشتند و آنچه در محاربه کوچسفان به قید اسار درآمده بودند، مجموع را به گورابهای تنکابن و گرجیان و سختسر و شکور و رانکوه و لمسر و الموت و طالقان بخش کرده بودند. که همانجا به محافظان سپرده، حفظ نمایند. و این جماعت را نیز همچنان به جای لایق باز داشتند. امّا هیچ فردی را نگذاشتند که از آن مقیدان خون از بینی برآرند…» (سید ظهیرالدین مرعشی، 1364: 381)
جنگ و نبردها در گورابها
نبرد و جنگ بین سید محمدکیا و سید حسین کیا، مدعیان حکومت شرق گیلان از جمله حوادثی بود که در سال 833 هجری قمری در گوراب لاهیجان اتفاق افتاد و موجب شکست و فراری شدن سید حسین کیا گردید، سید ظهیرالدین مرعشی در این باره مینویسد:
«در صفر ثلث و ثلثین و ثمانمائه چون صلح ممکن نبود، روزی که سید حسین کیا وعده محاربه کرده بود، سید محمدعلی الصباح پگاه پای دولت را در رکاب سعادت درآورد و عساکر نصرت آثار را چنانچه رسم است از حشر تا مایه دار تسلی داده، متوجه خصم گشت. و سیصد نفر پیاده شکوری را که هر یک شیر معرکه جدال و قتال بودند با کیا ایران ملک کوشیج و حبش مبارک شاه و کیش ملک امیر علی دیلمی که هر یکی در صف هیجا دعوی مردی و لاف شجاعت میزدند، همراه کرده، از قریه کوه دمک ملاط بالا فرستادند، تا از آنجا به راه بی راه در میان جنگل و بیشه اهتکوه پنهان بروند و هر یکی با صد کماندار چابک دست یکی به هنگام طلوع صبح صادق، به گوراب دزدبن و دیگری به قریه دویشل و دیگری کنار سطل اکته به مقامی که کیش سنگ میخوانند از پشته اهتکوه به زیر آیند و بر خصم تیر باران کنند.
چون آنها برفتند و حضرت سید، صباح را همچنانکه نوشته شد، سوار گشته از شارع مستقیم به عون عنایت ملک قدیم بر خصم تاخت. بیت:
همی تاخت اندر فـراز و نشیب همی زد به شمشیر و گرز و رکیب
و آنها که به راه جنگل رفته بودند، از قفا رسیده سورن انداختند و به کمانداری مشغول گشتند. لشکر خصم هنوز سر از جامه خواب نکبت بیرون نیاورده بودند که اکثر دستگیر گشتند و جمعی به قتل آمدند و منهزم گشته، بازگشتند. چون این خبر به سیّد حسین کیا رسید، او به حمام بود. بیرون آمد و چون سوار شد محاربه به گوراب لاهجان رسیده بود و شجاهان میدان هیجا، از طرفین در ضرب و حرب بودند. سیّدحسینکیا را چون مجال اقامت نشد، فرار نموده با بعضی از مردم بیهپس که بقیهالسیف بودند، از آب سفیدرود بگذشت و سواران جنگی در عقب تا کنار رود، اسب براندند و چون او را نیافتند، بازگشتند. و حضرت سید محمّد فتوح سوی یمین و سعود بر یسار، شادمان و دولت یار به گوراب لاهجان نزول اقبال و حلول اجلال فرمودند.» (سیدظهیرالدین مرعشی، 1364: 167)
کشتار و قتل سلاطین و سرداران در گورابها
دو بخش بیهپیش (شرق گیلان) و بیهپس (غرب گیلان) بیش از پنج قرن یعنی از قرن ششم تا دهم هجری قمری به طور مدام در جنگ و ستیز بودند و در این جنگها و نبردها، آبادیهای بزرگ یعنی گورابها مورد تهاجم و غارت و ویرانی قرار میگرفتند، لطمهای که گیلان در این دوران جدید و ویرانی متحمّل شد، در هیچ دورهای نشد. در این نبردها نه تنها امیران و سلاطین به قتل میرسیدند بلکه به زنان و کودکان نیز رحم نمیکردند. به چند نمونه از کشتارها و قتلهایی که در گورابها اتفاق افتاده اشاره میکنیم.
1- قتل تی تی همسر احمد سلطان در گوراب فومن
تیتی دختر قرا محمد چپک و زن مطلقهی خان احمدخان سلطان بیهپیش بود که در فومن به عقد احمد سلطان درآمده بود، سرداران بیه پیش پس از تصرّف گوراب فومن «تیتی» را به قتل رساندند. عبدالفتاح فومنی در اینباره مینویسد:
«شیرزاد سلطان به اتفاق میرعباس سلطان- سپه سالار لاهجان- و کیا فریدون و کیا جلالالدین محمد و بعضی از سرداران مملکت بیهپیش، ابراهیمخان را برداشته به عزم تسخیر بیه پس از آب سفیدرود گذشتند و داخل الکای کوچسفهان شدند. و روز دیگر شیرزاد سلطان در خدمت ابراهیم خان [پسر کوچک شاه جمشیدخان پادشاه فومن] و در صحبت میرعباس سلطان چپک و سایر سرداران و سپه سالاران بیه پیش و لشکر از حد و نهایت بیش، روانه رشت شدند و به بلده رشت درآمده، شیرزاد سلطان و ابراهیمخان به خانههای ملاحان نزول نمودند و میرعباس سلطان چپک و اعیان سپاه، به منازل ارباب و اشراف نزول فرمودند و سپاه و لئام و رعایای رشت و توابع را مستمال ساخته تسخیر نمودند و بعد از چند روز به طرف فومن روانه شدند و یک روز در موضع لیشاوندان توقف نموده، روز دیگر عزیمت فومن کردند.
شیرزاد سلطان پیشتر از لشکریان سوار شده و علیالصباح به گوراب فومن رسیده، والده رضا قلی بیک مسماه «تیتی» را که دختر قرامحمد چپک و مطلقه خان احمدخان بود که در حباله نکاح احمد سلطان درآمده بود، برخورده، بنفسه به قتل مسماه مذکوره مبادرت مینماید. و بعد از آن به راه شکال گوراب ایلغار کرده، طعام صبح را به خانه پسران قاضی عبدالکریم خورده، برمیگردد و در گوراب فومن، ابراهیم خان را به دارالاماره فرود آورده، سپه سالاران و اعیان به اتفاق لشکر بیهپیش لاهجان در میدان فومن نزول میکنند و ارباب و اعیان و رعایا و کدخدایان الکای فومن به قدم اعزاز و احترام استقبال نموده، اطاعت و متابعت نمودند.» (عبدالفتاح فومنی، 1349: 105)
2- قتل «امیره گسکر» حاکم گسکر در گوراب گسکر به دستور شاه عباس صفوی
شاه عباس در سال 1002 هجری قمری برای سرکوب سرداران بیه پس عده زیادی از لشکریان خود را به غرب گیلان گسیل داشت، امیره گسکر از حکّام استقلالطلب گسکر که در برابر سرداران شاه مقاومت کرده بود، دستگیر و سرش از تن جدا شد، نویسندهی تاریخ گیلان در اینباره مینویسد:
«… در این وقت شاه عباس، الیان بیک- برادر امیره گونه خان سالار- و اصلان را [که] با سه هزار تفنگچی اصفهانی به مدد فرهادخان فرستاده بود، به تنیان رسیدند. و حسین خان حاکم کهدم نیز حسبالحکم شاه عباس، به اتفاق لشکر و عسکر خود، داخل اردوی فرهادخان گردید. و ملازمان و منصب داران علی خان روز بروز به قدم اخلاص از جاده اختصاص پیش میآمدند و نوازشها میدیدند. و لشکر فرهادخان و تفنگچیان اصفهان و قدر اندازان رستمدار که همراه آقا حسین رستمداری آمده بودند، تمامی کوهها و مغارهها و جنگلها و راهها را به سان نگین انگشتری در میان داشتند. و اصلاً از علی خان و سایر مخالفان اثری ظاهر نمیشد. در خلال این حال شاهعباس، به جهت اطفای نیران فتنه و فساد حکم نمودند که سر امیره گسکر را بریده و به گوراب گسکر آورده، به دار آویختند…» (عبدالفتاح فومنی، 1349: 153)
3- قتل علی خان حاکم فومن در گوراب گسکر به دست قزلباش
علیخان حاکم فومن در یورش قزلباش به گیلان در قریه مرگی دستگیر و در گوراب گسکر به قتل رسید، عبدالفتاح فومنی در این مورد مینویسد:
«ذوالفقار خان، به اتفاق لشکریان خود به گوراب گسکر رفته، و به منازل امیره گسکر فرود آمده، حسبالفرمان، حکومت گسکر به ذوالفقارخان مقرر گشت و سپه سالاری گسکر و توابع حسبالحکم به میرزای طالش تفویض رفت. و فرهادخان کمر سعی در جستجوی علیخان بسته، در این باب ملازمان را تهدیدات و ترهیبات میفرمود، تا آنکه به توفیق الهی علیخان و کامران که متحیر و سرگردان، از خانه مستک نام زرمخی بیرون آمده، به قریه مرگی، به باغ شخصی اندورن رفته بودند، حیدر بیک- یساول خاصه- و جمعی از لشکریان، ایشان تعاقب نموده، علیخان دستگیر سرپنجه تقدیر میشود. و گرفتاری کامران و داستان محاربه او علی حده گزارش صحیفه بیان خواهد شد. چون خبر گرفتاری علیخان، در اردوی فرهادخان اشتهار و انتشار یافت، سواران بسیار، به اسپان باد رفتار برق کردار سوار شده، به طلب علیخان شتافتند و اغلب این جماعت بدان موضع رسیده و علیخان را سوار کرده، به خدمت فرهادخان آوردند.
و فرهادخان در حضور اکابر و اعیان گیلانات وی را عارضه عتاب و خطاب ساخته، فرمود که چون خلاف عهد و میثاق نموده، با مرشد کامل مخالفت کردهای، علی از شما بیزار است، شما را عمر بیک لقب دادیم و امر نمود که ساعتی تخته کلاه بر سرش نهادند، و بعد از آن زنجیر کرده، به علی قلی بیک ایشک آقاسی که فرهادخان از لاهجان به رسالت پیش او فرستاده بود، سپردند.
و پسران امیره گسکر و مظفرخان و چند نفر از مقربان ایشان را زنجیر و دوشاخه کرده، به اتفاق حسین خان کهدمی و عظمای گیلانات و جمهور لشکریان، از موضع تنیان کوچ کرده، روانه فومن شدند…» (عبدالفتاح فومنی، 1349: 157)
4- قتل میرزا علی سلطان کیایی بیه پیش در گوراب رانکوه
سلطانعلی پس از قتل برادرش سلطان حسن (909 هـ .ق) درصدد تسلط بر امور شرق گیلان برآمد، امّا با مخالفت و توطئه طرفداران برادرش مواجه گردید. پس از قتل سلطان حسن گروهی از سپاه سالاران دربار او چون بوسعید میر و علی حسامالدین، قراول سوره جان محمد، خواجه محمد غلام و ایاز غلام درصدد قتل و سرنگونی او برآمدند. فردای آن روز، مخالفین به محل حکومت سلطان علی در ملاط یورش بردند، میرزا علی تاب مقاومت ندید و عزم فرار کرد، حملهکنندگان در پی او به تعقیب برآمدند و در گوراب رانکوه به او دست یافتند و او را به قتل رساندند. نویسنده کتاب «تاریخ خانی» در اینباره مینویسد:
«چون مواکب کواکب دولت و کوکبه خورشید سلطنت میرزاعلی به افق غربی عمر خرامید و جمال جهان افروز روز حیات در نقاب تیرگی متواری شده و پیری و ضعیفی و واماندگی دستگیر او گشته بود. اسب سعادت به مهمیز بخت تند نگشت و عنان دولت سست شد و لشگر فنا بدو تاخت آورد و قلم قضا رقم عزل بر منشور حکومت کشید و نفس او بر ریاضت سواری مداومت نیافته، خود را از معرکه نتوانست بیرون بردن.
کیاهند بالضروره به کنارکچا که جوباخصوم، جزوی وقت محاربه نمود. چون قوّت مقاومت نداشت پشت کرد. جلالالدین مگسی رودباری به گوراب رانکوه شمشیر به کیاهند رسانید، امّا کارگر نیامد، کیاهند اسب را تند کرد و از میرزا علی درگذشت. میرزا علی درین محل به برنجار فرخ زاد رسید. علی حسامالدین که خلابرورستر لشتنشاه و از نبیره چپکوند بود، پرده حیا و حجاب از رخ شجاعت برداشت و بانگ به میرزا علی زد و به خطاب آیه کریمه و عَلی جُرُوهِهِم قصاصٌ مخاطب گردید و به نوک سنان قصد جان شریف میرزا علی کرد و از اسب انداخت و تن آن پارسا به شمشیری که در کمر میرزا علی بود، پاره پاره کرد و از اوج عظمت به خاک خواری نشست.» (علی لاهیجی، 1389: 219)
گورابهای موجود گیلان
آبادیهای مختلفی در گیلان با نام گوراب و با افزودن پیشوند و پسوند گوراب وجود دارند، که در این نوشته به آنها اشاره میرود:
1- احمد سرگوراب از بخشهای شهرستان شفت.
2- بازکیاگوراب از توابع بخش مرکزی لاهیجان.
3- شکال گوراب بالا- از توابع حومهی مرکزی شهرستان فومن.
4- شکال گوراب پایین- از توابع حومهی مرکزی شهرستان فومن.
5- شیشه گوراب- روستای تابع خشک بیجار شهرستان رشت.
6- طاهرگوراب- روستای تابع بخش مرکزی شهرستان صومعهسرا.
7- کنف گوراب- روستای دهستان رودبنه، بخش رودبنهی شهرستان لاهیجان.
8- کهنه گوراب- آبادی دهستان رود پیش بخش مرکزی شهرستان فومن.
9- کهنه گوراب- روستای بخش مرکزی شهرستان املش.
10- گوراب- آبادی تابع بخش مرکزی شهرستان رشت.
11- گوراب- آبادی تابع بخش تولم شهرستان صومعهسرا.
12- گوراب پس- آبادی تابع بخش مرکزی شهرستان فومن و دهستان گشت.
13- گوراب جوار- روستای تابع بخش مرکزی شهرستان آستانه اشرفیه.
14- گوراب جیر- روستای تابع بخش خمام شهرستان رشت.
15- گوراب زرمیخ- آبادی بخش مرکزی شهرستان صومعهسرا که در نهضت جنگل مرکز فرماندهی میرزاکوچک جنگلی رهبر پر آوازهی جنگل بود، نهضت جنگل از سال 1293 خورشیدی تا سال 1300 تداوم داشت و با شهادت میرزاکوچک به پایان رسید.
16- گوراب سر- از توابع بخش کوچصفهان شهرستان رشت.
17- گوراب لیشاوندان- از توابع بخش مرکزی شهرستان فومن.
18- گوراب ورزل- روستای تابع بخش مرکزی شهرستان رشت.
نتیجه:
گورابها در قرون وسطا به مکانها و آبادیهایی اطلاق می شد که نقش سیاسی و اقتصادی فوقالعادهای داشتهاند و به دلیل اهمیتی که از نظر جغرافیایی و اقلیمی داشتهاند، نه تنها مرکز حکومت سلاطین و امیران محلی بوده، بلکه از مراکز عمدهی اقتصادی، خرید و فروش کالا و معاملهی پایاپای نیز بودهاند. گورابها به شکل بازارهای محلی با جذب جمعیت مناطق اطراف در رونق و توسعهی آبادیهای اطراف نقش بسیار مؤثری داشتهاند.
به مرور با توسعهی نیروهای مولده و ایجاد کارگاههای تولیدی، اهمیت اقتصادی بیشتری پیدا کرده و با جذب اصناف و ایجاد راستههای مختلف ساختار شهری پیدا کردهاند، هستههای اوّلیهی شهرهای گیلان از این گورابها بوجود آمدهاند، بطور مثال شهرهای بزرگ گیلان چون: رشت، فومن، صومعهسرا، لاهیجان، رودسر، سیاهکل، لنگرود و… از دل این گوراب شکل گرفتند. این شهرهای بزرگ روزی نام گوراب داشتهاند و با رشد تدریجی نام گوراب از پسوند نامشان حذف شده است.
منابع:
1- پورداود، ابراهیم- یادداشتهای گاثاها، به کوشش دکتر بهرام فره وشی، تهران، دانشگاه تهران، 1353.
2- تالش انساندوست، فرشته- فهرست الفبایی آبادیهای استان گیلان و محلههای آن، رشت، معاونت آمار و اطلاعات سازمان برنامه و بودجه استان گیلان، 1383.
3- خلف تبریزی، محمدحسین (برهان)- فرهنگ فارسی برهان قاطع، به کوشش م، سعیدپور، چاپ زر، بی تا.
4- سرتیپپور، جهانگیر- نامها و نامدارهای گیلان، رشت، گیلکان، 1370.
5- فرهوشی، دکتر بهرام- فرهنگ پهلوی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346.
6- فومنی گیلانی، عبدالفتاح- تاریخ گیلان، به تصحیح و تحشیهی دکتـر منوچهر ستوده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1349.
7- کوچکی زاد، فرامرز- فرهنگ معانی آبادیهای گیلان، رشت، حرف نو، 1390.
8- لاهیجی، علی بن شمسالدین بن حاجی حسین- تاریخ خانی، تصحیح و تحشیه افشین پرتو، رشت، فرهنگ ایلیا، 1389.
9- مرعشی، سیدظهیرالدین- تاریخ گیلان و دیلمستان، به تصحیح و تحشیه دکتر منوچهر ستوده، تهران، اطلاعات، 1364.
10- معین، دکتر محمد- فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، 1375 (چاپ نهم)، جلد سوّم.
11- همت شیرایه، احمد و حسامی، دهقان- فهرست الفبایی آبادیهای استان گیلان، رشت، سازمان برنامه و بودجه استان گیلان، 1369.
منبع : گیلان ما – هوشنگ عباسی