اوضاع مذهبی گیلان مقارن قیام سید جلال‌الدین اشرف (ع)

گیلان تنها سرزمینی است که اسلام پذیری مردم آن درنتیجه تبلیغات علویان و درنتیجه یک دوره طولانی از کشاکش و نبرد میان مردم بومی این پهنه با اعراب مسلمان

و علویان رواج یافته است. از سده‌ی سوم ه.ق پس از گسترش تشیع زیدی و سایر فرقه‌های تشیع به شرق و مرکز گیلان، کم‌کم مردم گیلان با این شاخه از اسلام آشنا گشته و به‌سرعت پیرو آن شدند به‌گونه‌ای که در مدت‌زمان کوتاهی نشانه‌های آیین‌های پیش از اسلام از این سرزمین محو گردیدند. پیش از ورود جلال‌الدین اشرف به گیلان و دیلمان، علویان به‌صورت پراکنده به این سرزمین وارد شدند، اما مهاجرت ایشان به گیلان سنگ بنای تشیع در سرزمین گیلان گشت. درنتیجه تبلیغات ایشان جمع کثیری به تشیع گرویدند و بعدها در دولت علوی نقش مهمی در گسترش تشیع در شمال ایران ایفا نمودند. با توجه به گزارش‌های پراکنده متون تاریخی می‌توان به این نتیجه رسید که مردم گیلان به‌ویژه حوزه‌ی شرقی آن نخست در برابر آیین تشیع مقاومت نمودند اما رفته‌رفته به آن متمایل شده و در جهت تثبیت آن تلاش کردند.

مقدمه

گیلان همواره در متون تاریخی، جغرافیایی و حتی گزارش‌های سیاحان فرنگی سرزمین رمزآلود با تنوع فرهنگی و مذهبی بوده است. بنا به مستندات باستان‌شناسی و گزارش‌های تاریخی، مذاهب و ادیان گوناگونی پیش از ورود اسلام به گیلان در این پهنه وجود داشته است. این مذاهب تا نیمه‌ی دوم قرن سوم هـ. ق کم‌وبیش به حیات اجتماعی و مذهبی خود ادامه دادند؛ اما رفته‌رفته تحت تأثیر فعالیت‌های مذهبی داعیان علوی قرارگرفته و سپس به جهت همسویی شعارهای علویان با آمال و آرمان‌های دیلمیان جذب آیین جدید شدند. عامل مهمی که سبب جذب گروه‌های مذهبی به سرزمین گیلان و دیلمان در طول تاریخ گشت، شرایط جغرافیایی آن بوده است؛ بنابراین نه‌تنها علویان، بلکه در تاریخ میانه‌ ایران شاهد فعالیت اسماعیلیان نزاری در دیلمان و اشکور، مسیحیت و یهودیان در مراکز کوهستانی و شهری گیلان، مُشبَّهه، کَرامیان و طرفداران تشیع امامی در این سرزمین می‌باشیم.

بدون شک و تردید سید جلال‌الدین اشرف و همراهانش به‌عنوان نخستین گروه‌های شیعی بودند که پس از شهادت اما رضا به گیلان پناهنده شدند. هرچند علویان پیش از ایشان برای فرار از دست امویان و عباسیان به‌صورت پراکنده به این سرزمین مهاجرت می‌کردند، اما مهاجرت سید جلال­الدین اشرف به‌عنوان حرکتی من جسم بود که درنهایت منجر به آشنایی گسترده مردم گیلان و دیلمان با اسلام و تشیع گشت.

در پژوهش حاضر این پرسش مطرح می‌شود؛ اوضاع مذهبی مردم گیلان مقارن مهاجرت حضرت جلال‌الدین اشرف چگونه بوده است؟ با توجه به پرسش یادشده می‌توان این فرضیه را مطرح کرد که مردم گیلان پیش از مهاجرت جلال‌الدین اشرف آشنایی اندکی با اسلام داشته درنتیجه تبلیغات او نقش مهمی در آشنایی مردم گیلان با اسلام و تشیع داشت.

هدف از پژوهش حاضر بررسی و تحقیق باورهای مردم گیلان در تاریخ میانه و میزان مقبولیت گرایش‌های تشیع در بین مردم این سرزمین است. از یافته‌های پژوهش می‌توان به این نتیجه رسید که مردم گیلان به جهت نگرش ضد خلافت با علویان پیوندیافته و برای دست‌یابی به اهداف خود با آنان متحد شدند.

دیلمیان و اعراب مسلمان

دیلمی‌ها همواره به‌عنوان قومی جنگجو و اهل نبرد در تاریخ معرفی‌شده‌اند. ضربه زوبین‌های آنان حتی سینه امپراطوران روم را شکافته بود. بااین‌حال رویایی آنان با اعراب مسلمان و عملکردشان در سرنوشت‌سازترین جنگ ساسانیان با مسلمانان مایه شگفتی است. درهرحال نخستین رویارویی اعراب و دیلمیان به سال 14 هـ. ق هنگام نبرد قادسیه بازمی‌گردد. در این جنگ، چهارهزار دیلمی به اعراب پیوستند.(طبری،1361/1925:4)درباره دلایل و چگونگی پیوستن دیلمی­ها باآنکه مطالبی گفته شده است، اما از انگیزه واقعی آنان اطلاعی در دست نیست. پس از نبرد قادسیه بزرگترین جنگی که بین دیلمیان و اعراب به وقوع پیوست، مربوط به سال 22 هـ.ق در زمان خلافت عمر است. در این زمان، اعراب بیشتر ولایات مرکزی و غربی ایران را تصرف کرده بودند و یزدگرد نیز به خراسان گریخته بود. دیلمی‌ها از سرزمین‌ خود خارج شدند و در دشت بین قزوین و همدان با همکاری سپاهیان آذربایجان به همراه سردار افسانه‌ای خود- موتای دیلمی- با اعراب به جنگ پرداختند. سرانجام نبرد «واجرود»، شکست دیلمیان و کشته شدن موتا بود. مورخان عظمت این جنگ را همانند نبرد نهاوند توصیف می‌کنند. (همان: 1974-1973)پس‌ازاین نبرد، دیلمیان عقب‌نشینی کردند و به سرزمین خود بازگشتند. اما اعراب هرگز جرات آن را نداشتند که به دیلمان وارد شوند. بنابراین- همان‌طور که گفته شد- اعراب، قزوین را ثغر قراردادند تا از ورود دیالمه به مرکز ایران جلوگیری کنند. بنابراین اعراب در طول حیات سیاسی خود در ایران همواره برخوردهای متعددی با حاکمان گیل و دیلم داشتند. در همه‌ نبردها، اعراب نتوانستند کاری از پیش برند. اعراب همچنین در سال 141 هـ.. ق توانستند رویان و طبرستان را به‌طور کامل تصرف کنند، اما از فتح گیلان بازماندند. بنابراین با سرشکستگی فراوان به مازندران بازگشتند. از این زمان به بعد، گیلان به دلیل شرایط جغرافیایی و سیاسی خود، به‌صورت پایگاه امنی برای مخالفان حکومت‌های عربی درآمد. به‌ویژه علویان از این موقعیت استفاده کردند و به سرزمین گیلان روی آوردند.

اوضاع مذهبی گیلان و دیلمان مقارن زندگی سید جلال‌الدین اشرف

نخستین فرد علوی که به سرزمین گیلان گام نهاد، یحیی بن عبدالله از نوادگان امام حسن مجتبی (ع) بود.( همان:ص 4736) وی به دلیل مخالفت با هارون‌الرشید- خلیفه عباسی- به سرزمین دیلمان پناهنده شد. عدم موفقیت‌های هارون‌الرشید باعث شد تا از ایرانیان برای به دست آوردن او بهره ببرد. بنابراین هارون از یحیی برمکی درخواست نمود تا بین او و یحیی‌بن زید صلح و سازش ایجاد کند. یحیی توانست با توجه به امان‌نامه‌ای که یحیی از هارون گرفته بود، او را به خدمت خلیفه برد، اما هارون به عهد خود وفا نکرد و پس از به دست آوردن یحیی بن زید نخست وی را زندانی و سپس کشت.( یعقوبی، 1370 /2: 412) باوجود مهاجرت یحیی به گیلان و دیلمان این اقدام او منجر به گسترش و تبلیغ دین اسلام در گیلان نشد. اما پس از شهادت امام رضا (ع) حضرت سید جلال‌الدین اشرف پس از آگاهی از شهادت ایشان با جمع کثیری از پیروانشان حدود سال‌های 206 و 207 ه.ق به گیلان و دیلمان پناهنده شدند. طی مدتی که جلال­الدین اشرف در گیلان و دیلمان سیادت مذهبی و سیاسی را بر عهده داشت، توانست طرفداران کثیری گرد خود جمع نماید و با این افراد بخش زیای از مردم گیلان و دیلمان را جذب مذهب تشیع کند.اما پس از شهادت ایشان برای مدتی تا نیم‌قرن تبلیغات مذهبی شیعیان در گیلان و دیلمان کاهش یافت و پس از قدرت گیری علویان آنان پس‌ازاین که هوسم را پایگاه مذهبی و سیاسی خود قراردادند توانستند نقش مؤثری در ترویج تشیع داشته باشند.

مهاجرت علویان به گیلان

از قرن سوم هـ.ق به بعد، فشار بر علویان در قلمرو خلافت عباسی گسترش یافت. بنابراین علویان چاره‌ای نداشتند تا این‌که به سرزمین امن دیلم پناه ببرند. در این زمان، غرب طبرستان و شرق دیلمان در اختیار خاندان طاهری بود. اجحافات عاملان طاهری سبب شد تا مردم کلار و چالوس به مخالفت با عاملان طاهری برخیزند و آنان را از این منطقه بیرون کنند. (ابن اثیر، 1350 / 11: 297)

پس‌ازاینکه مردم طبرستان با همکاری دیلمیان توانستند عمال طاهری را از سرزمین خود برانند، از حسن‌بن‌زید که در این زمان در ری به سر می‌برد، برای هدایت دعوت در دیلمان کمک خواستند، بنابراین قاصدی نزد او فرستادند. (ابن اسفندیار،1362: 228) درنتیجه حسن بن زید پس از دعوت مردم به طبرستان وارد این پهنه شد. در این زمان، سرداران دیلم و اسپهبدان جبال از هر سوی به امام علوی می‌پیوستند و قدرت حسن‌بن زید رو به تزاید نهاد.(مرعشی،131:1361) اگرچه مرکز حکومت حسن‌بن زید، آمل بود، اما پشت‌گرمی حسن بن زید و علویان به سرزمین دیلم و دیلمیان بود. زیرا حسن‌بن زید در سال 253 هـ..ق با مساعدت امیر دیلم- جُستان‌بن وهسودان- توانست سرزمین ری، قزوین، زنجان و ابهر را نیز ضمیمه‌ قلمرو خود نماید و جستان نیز به‌عنوان حاکم داعی در آنجا حکومت می‌نمود. (بلاذری،1370: 160) اما اتحاد حسن‌بن زید و جستان مدت زیادی طول نکشید، زیرا لشکریان خلیفه به فرماندهی موسی‌بن بُغا توانست سپاه جستانی و حسن‌بن زید را در قزوین شکست دهد و تا گرگان پیشروی نماید. داعی به دیلمان گریخت و در آنجا منتظر فرصت بود. او در این زمان در دیلمان به آموزش دین اسلام و مذهب تشیع می‌پرداخت.(همان: 161) بنابراین حسن‌بن زید تنها به یاری دیلمیان بود که توانست خود را از شر سردار خلیفه نجات دهد.

این زمان مصادف با سال 260 هـ.ق و شروع قدرت گیری یعقوب لیث و پیروزی‌های مداوم او در برابر طاهریان و دیگر رقبا بود. یعقوب که به دنبال عبدالله سجزی از خراسان به طبرستان رفت، خواهان استرداد او از سوی حسن‌بن زید بود. اما حسن‌بن زید از استرداد عبدالله سجزی به یعقوب خودداری کرد. بنابراین یعقوب به طبرستان وارد شد و حسن‌بن زید را شکست داد، اما به دلیل شرایط آب و هوایی طبرستان و دیلمان نتوانست به تعقیب حسن‌بن زید بپردازد. داعی سرانجام به همراه سرداران خود به دیلمان پناه برد. یعقوب نتوانست در دل سرزمین دیلمان پیشروی زیادی نماید، زیرا دیلمیان آماده بودند تا یعقوب را در محاصره قرار دهند. (مولف گمنام تاریخ سیستان،1362: 223) طبری در رابطه با هجوم یعقوب به دیلمان و درباره‌ شجاعت مردان وزنان دیلمی می‌نویسد: «.. زنان مردم آن ناحیه به مردانشان گفتند بگذاریدش به این راه درآید که اگر درآمد، زحمت او را بس کنیم. با ما که او را بگیریم و برای شما اسیرش کنیم…» (طبری، همان: 6442)

پس از عقب‌نشینی سردار سیستانی، حسن‌بن زید به کمک جنگجویان دیلمی توانست گیلان و دیلمان و طبرستان را دوباره متصرف شود، اما در این سال (270 هـ.ق) عمر حسن‌بن زید به پایان رسید. (همان: 6450)پس از او برادرش- محمدبن زید- قدرت را به دست گرفت و در تمام دوران حکومت او، دیلمیان به‌عنوان یکی از نیروهای نظامی زبده در لشکرش حاضر بودند. در سال 272 هـ.ق، او پس‌ازآن که توانست به یاری لشکریان دیلمی ری را تصرف نماید، از لشکریان خلیفه شکست خورد. بنابراین مجبور شد به طبرستان بازگردد. در این جنگ شش هزار تن از سپاهیانش کشته شدند.(ابن خلدون،1352/ 2: 534) پس‌ازاین نبرد، محمد بن زید علوی گرفتار هجوم‌های رافع بن هرثمه به طبرستان شد. بنابراین چون با فشار شدید هرثمه مواجه بود، مجبور شد به دیلمان پناه برد و تا سال 287 هـ.ق (سه سال) در دیلمان به سر برد تا آن‌که رافع توسط سامانیان از صفحه‌ سیاست حذف شد. این زمان، علویان باقدرت نیرومندی به نام سامانیان روبه‌رو شدند. در جنگ شدیدی که بین علویان و سامانیان درگرفت، سپاه علوی به‌شدت شکست خورد و محمدبن زید در این نبرد کشته شد. (ابن اثیر، همان/3: 134)

پس از مرگ محمدبن زید، حسن‌بن علی اطروش ملقب به ناصر کبیر، توانست خود را از معرکه‌ جنگ نجات دهد و به دیلمان پناه برد. او سال‌ها در بین دیلمیان می‌زیست و به آموزش مذهبی مردم می‌پرداخت و در کنار آن، مردم گیل و دیلم و طبرستان را به قیام علیه سامانیان فرا می‌خواند.(ابن اسفندیار،همان: 260)در این زمان، محمدبن هارون- سردار سامانی فاتح طبرستان- از سامانیان جدا شد و به دیلمیان روی آورد. بااین‌وجود ناصر کبیر نتوانست به موفقیتی دست یابد، به‌ناچار به گیلان بازگشت و به تبلیغ دین اسلام پرداخت. (همان: ص 265)

این بار به دلیل شرایط ایجادشده، ناصر کبیر توانست به موفقیت دست یابد، زیرا حاکم سامانی- صعلوک- ظلم و ستم زیادی نسبت به مردم روا می‌داشت و مردم آماده‌ حرکت ناصر کبیر به طبرستان بودند. از سوی دیگر، دیلمیان به یاری او برخاستند و ناصر کبیر توانست درنبردی چهارهزار تن از نیروهای صعلوک را از پای درآورد. ناصر کبیر پس از نبرد، جوانمردی نمود و اسرا را به همراه صعلوک امان داد. آنان نیز به ری و سپس به بغداد رفتند. ناصر کبیر پس از دو روزبه آمل رسید و به سرای حسن‌بن زید فرود آمد.( ابن اثیر، همان، ج 3: :135-134) پس‌ازاین نبرد، ناصر کبیر برای آخرین بار توانست سیادت علویان را برای آخرین بار از گیلان تا استرآباد تثبیت نماید، درحالی‌که در نواحی کوهستانی دیلم، همچنان خاندان‌های محلی نظیر جُستانی قدرت داشتند، زیرا ناصر به کمک فرمانروایان گیلان و دیلمان توانست به این پیروزی بزرگ دست یابد. ( ابن اسفندیار، همان: 274)

ناصر کبیر پس از عمری مجاهدت دینی و سیاسی، سرانجام در سال 304 هـ.ق درگذشت. درحالی‌که بیش از فعالیت‌های سیاسی- نظامی، او تأثیر زیادی بر جریانات مذهبی و آشنایی دیلمیان با اسلام داشت. پس از مرگ او، فرزندانش تا سال 316 هـ.ق در طبرستان و شرق گیلان قدرت را در دست داشتند، اما نتوانستند با یکدیگر کنار آیند. بنابراین گرفتار جنگ‌های خانگی شدند. ازاین‌رو، حاکمان محلی گیلان از این فرصت استفاده نمودند و بخش‌های وسیعی از سرزمین‌های علویان را ضمیمه‌ قلمرو خود نمودند. (همان: 285-274)

در دوران پایانی حاکمیت علویان سرداران بزرگی ازگیل دیلم به آن‌ها پیوستند برخی از این سرداران بعدها مؤسس سلسله زیاری شدند که مرداویج و ماکان بن کاکی از جمله آنهاست. هرچند مرداویج پیرو مذهب زیدی نبود و بعدها به سردار سامانی اسفار پیوست، اما بیشتر جنگ جویانش دیلمی و زیدی مذهب بودند، زیرا برخی از فرماندهان مرداویج برادران بویه بودند که تمایلات شیعه زیدی داشتند، این مسأله نشان دهنده نفوذ عقاید علویان در بین دیلمان و گیلانیان بود. (مرعشی،همان: 151 و 152)

پس از سقوط علویان یکی از نوادگان ناصر کبیر به نام کیا ابوالحسن المؤید باالله درسال 380 هـ.ق در دیلمان قیام و به تبلیغ و دعوت مذهب زیدی در آن سامان پرداخت، اما به سرعت سرکوب شد. المؤید بالله پس از آزادی مجدداً در گیلان و دیلمان به تبلیغ آیین زیدی پرداخت. ابن اسفندیار درباره او می‌نویسد: «… مردم آن نواحی (لنگا) جمله بر مذهب اوسایر دیالم هم چنین…» (ابن اسفندیار،همان: 291)

ظهیرالدین مرعشی نیز می‌نویسد که از زمانی که الثایر بالله در گیلان درگذشت، سیدی تا هنگام خروج سیداید (سید قوام الدین مرعشی) خروج نکرد. (مرعشی،همان: 155 و 156)

علویان با تبلیغات مذهبی تشیع زیدی که در گیلان کردند، زمینه را برای ظهور سیاسی و مذهبی آل‌بویه آماده نمودند. برخی بر این عقیده‌اند که فرمانروایان آل‌بویه موردحمایت علویان زیدی بوده‌اند به‌طوری‌که هنگام حمله معزالدوله به عراق پسر داعی صغیر در سپاه او بود، فعالیت مذهبی علویان در گیلان و دیلمان از چشم سیاحان و جغرافی نگاران قرن چهارم هـ.ق که همزمان با آل‌بویه زندگی می‌کردند دور نماند. استخری درباره مذهب مردم گیلان در قرن چهارم هـ.ق می‌نویسد: تا پیش از حسن بن زید دیلمان کافر بودند و بااینکه به دلیل فعالیت علویان مسلمان شدند،(استخری،همان: 169) اما در کوه­های دیلمان هنوز پیروان ادیان و مذاهب دیگر وجود دارند.

نفوذ علویان و تغییر مذهب مردم گیلان و دیلمان تنها منحصر به سرزمین‌های شرق سفیدرود محدود گشت. سرزمین‌های غرب سفیدرود (بیه پس) به دلیل شرایط جغرافیایی و واقع‌شدن سفیدرود و عدم نفوذ علویان موجب شد تا تشیع زیدی به آنجا راه نیابد،( مقدسی ،1361 /2: 539) ازاین‌رو مذهب مردم غرب سفیدرود پس از گرایش به اسلام به مذهب تسنن پیوستند.آن‌ها در این مذهب خود تا به قدرت رسیدن صفویه باقی ماندند.

زیدیه

به‌تمامی گروه‌ها و فرقه‌هایی که قائل به امامت بلافصل حضرت علی (ع) پس از پیامبر هستند و معتقدند امامت از خاندان او خارج نمی‌شود، شیعه امامی گفته می‌شود. زیدیه فرقه‌ای از تشیع محسوب می‌شود که پس از درگذشت امام علی بن حسین (ع) – امام چهارم- فرزند او زیدبن علی (ع) را به امامت پذیرفتند. آن‌ها امامت امام محمدبن باقر (ع) را جایز ندانستند و معتقد بودند که امامت گرچه منحصراً در اولاد فاطمه (س) است، ولی از اولاد او کسی که شجاع باشد و «قیام به سیف» نماید و مردم را به سوی خود جلب کند، امام واقعی است. (نوبختی، 1381 : 17؛ شهرستانی، 1350، ج 1: 153) زیدیه پیوند نزدیکی با معتزله دارند، زیرا زیدبن علی بن حسین (ع) شاگرد واصل بن عطاء- پیشوای فرقه معتزله- بود. ازاین‌رو زیدیه و پیروان او به اعتزال معروف شدند. این گروه به لعن و نفرین ابوبکر، عمر و عثمان قائل نیستند و امامت مفضول را باوجود فاضل جایز می‌دانند. شیعیان کوفه چون او را مخالف لعن شیخین دیدند او را ترک نمودند و ازاین‌رو پیروان زیدیه به «رافضه» (ترک‌کننده) معروف شدند. (شهرستانی، 1350، ج 1 : 155) این گروه همان‌طور که آورده شد، به دلیل خروج زید او را مهدی موعود (عج) نامیدند. آن‌ها در اصول معتزلی اما در فروع حنفی باقی ماندند. باآنکه به برتری علی (ع) اعتراف می‌کردند، مصلحت مسلمانان را در آن دیدند که کار خلافت را به ابوبکر بسپارند. شهرستانی عامل اختلاف زید و امام محمدباقر (ع) را دیدگاه «قدری» زید و پیروی او از واصل بن عطاء و همچنین اعتقاد او به «قیام به سیف» می‌داند. (شهرستانی، همان: 252و 251؛ نوبختی، 1381: 17) اختلاف این دو برادر بسیار اساسی بود،‌زیرا زید به برادرش اعتراض می‌کند که: امام سجاد (ع) امام نبود، زیرا هرگز خروج نکرد و درراه دین شمشیر نزد.(شهرستانی، همان: 252) این فرقه از دیگر فِرَق شیعه به سنت و جماعت نزدیک‌تر است. پس از درگذشت امام علی‌بن حسین (ع) در سال 94 یا 95 هـ. ق برخی از شیعیان از اشتغال مستمر امام پنجم – امام محمدباقر (ع)- به امور دینی ناراضی بودند و گرد برادر پرشور او زیدبن علی بن حسین جمع شدند، زید به دعوت مردم کوفه از مدینه به این شهر رفت تا قیام شیعیان طرفدار خود علیه هشام‌بن عبدالملک اموی را رهبری نماید، اما به هنگام جنگ شکست خورد و کشته شد. بنابراین از این تاریخ (122 هـ. ق) طرفداران زید فرقه‌ای جداگانه از شیعیان به نام زیدیه تشکیل دادند. (نوبختی، همان: 55) زیدیه در عبادات و برخی از مسائل مذهبی روش اهلِ تشیع را در انجام تعالیم و تکالیف اعمال می‌کردند. از شرایط اختصاصی مذهب آن‌ها، ازدواج نکردن با غیر زیدی و شرط اصلی برای انتخاب امام این بود که امام می‌بایست وابسته اهل‌بیت پیغمبر باشد، خواه این‌که از نسل امام حسن (ع) یا امام حسین (ع) باشد. امامت در آیین زیدی برخلاف تشیع امامی، ارثی نیست. ازنظر آن‌ها، امام باید توانایی جنگیدن و مبارزه در صحنه جنگ را داشته باشد. ازاین‌رو طبق اعتقاد آن‌ها؛ زیدیه کودک و یا امام زمان (ع) را به امامت قبول ندارند. با همه اختلافاتی که زیدیه با اهل تسنن داشتند، با ایشان روش مدارا را در پیش گرفتند، ولی ازنظر سیاسی به مبارزه با خلافت برخاستند. (حنا الفخوری، 1375: 112) باآنکه زیدیه هم‌زمانی دو امام را در یک دوره تاریخی نفی می‌کردند، اما استقرار دو جامعه جداگانه زیدی در سده سوم هجری، یکی در شمال ایران و دیگری در یمن، به قبول این امر منجر شد که وجود دو امام در یک‌زمان، ممکن است.بااین‌حال پذیرش رسمی مشروعیت دو امام در یک‌زمان، استثنائی و اصل خلافت بود.( لمبتون، 1385:105)

فِرَق اصلی زیدیه را برخی سه و برخی شش فرقه دانسته‌اند. عده‌ای نیز فِرَق زیدیه را تا هشت شُعبه عنوان کرده‌اند. (نوبختی، همان: 17) عده‌ای نیز تعداد فِرَق زیدیه را تا نوزده گروه معرفی کرده‌اند. در میان فِرَق متعددی که از زیدیه برخاسته‌اند، تنها ادریسیه در مغرب و زیدیه دریمن در سال 284 هـ. ق قدرت یافتند.(فرای، 1370، ج 4: 182و 181) فرقه‌ی زیدی حسنیه در طبرستان و دیلمان توانسته‌اند مدتی قدرت را به دست‌گیرند. مهم‌ترین فرقه زیدیه که توانست قدرت بزرگی را برای خود ایجاد نماید، علویان بودند که تأثیر فکری و عقیدتی این فرقه بیش از تأثیر سیاسی آن‌ها در شمال ایران بود. زیرا توانست مذهب بیشتر مردم طبرستان، گیلان و دیلمان را تا پایان نیمه اول قرن دهم هـ.ق تشیع زیدی کند.

اسماعیلیان و گیلان

گیلان به جهت برخورداری از شرایط اقلیمی خاص مامن و پناهگاه آراء و عقاید گوناگونی بود که همواره در طول تاریخ از سوی حکومت­های گوناگون تحت تعقیب قرار می­گرفتند.یکی از این جریان­های فکری و عقیدتی،اسماعیلیان نزاری بودند که از نظر فکری و ایدئولوژی سرسخت‌ترین رقیب سیاسی و مذهبی «زیدیه» در گیلان به شمار می‌آمدند. این آیین به‌شدت از سوی دیلمیان مورد طرفداری قرار گرفت، زیرا دیلمیان انگیزه‌های زیادی برای پذیرش این آیین داشتند. برنارد لوئیس معتقد است که: «.. برای مردم جنگاور و ناراضی دیلم و مازندران کیش سلحشورانه او (حسن صباح) فریبایی و گیرندگی شدیدی داشتند…» (برنارد لوئیس، 1354‌: 65)

آیین اسماعیلیه در گیلان و دیلم پیش از قدرت گیری حسن صباح در الموت رواج داشت. بنا به گزارش مورخان در نیمه‌ اول قرن چهارم هـ. ق وهسودان از امرای جستانی دیلم به آیین اسماعیلی گرایش نشان داده است. تمایل به آیین اسماعیلی از قرن چهارم در پی تبلیغات داعی اسماعیلی، ابوحاتم رازی (متوفی 322 هـ. ق) در بین دیلمی‌ها آغاز شد. (فرای، 1372، ج 4‌: 195)

رواج گسترده این آیین به دوران قدرت‌یابی حسن صباح در الموت از سال (483 هـ. ق) بازمی‌گردد، زیرا الموت در این زمان از سرحدات دیلم و اشکور بود. پس از تصرف دژ توسط حسن صباح، امرای دیلمی این دژ را در اختیار داشتند. نزاریان اندکی پس از تصرف دژ الموت بر قلعه لَمسر واقع در رودبار دست یافتند و از طریق این دو قلعه تبلیغات مذهبی خود را در بین دیلمی‌ها که آیین زیدی داشتند و به اسماعیلیه از نظر مذهبی نزدیک بودند، آغاز نمودند. درنتیجه بخش‌های کوهستانی دیلم تحت تأثیر تبلیغات آن‌ها قرار گرفتند و به آیین اسماعیلی پیوستند و بنا به گزارش ابوالقاسم کاشانی «..تمام ولایت گرجیان و گیلان مطیع ایشان شدند…» (کاشانی، 1348‌: 155)

تبلیغات اسماعیلیان در بخش‌های کوهستانی دیلم تااندازه‌ای مؤثر واقع گشت که تا قرن نهم هـ. ق حتی پس از سقوط نزاریان توسط مغولان، آن‌ها در این مناطق حضور داشتند و شرح جنگ‌های کیاییان با «خداوندان اِشکِور» بخش زیادی از کتاب تاریخ گیلان و دیلمستان ظهیرالدین مرعشی را در بر گرفته است. نزاریان در سال 533 هـ. ق توانستند بر دژ مارکوه که در بخش جلگه‌ای دیلمان واقع‌شده بود دست یابند و از طریق آن دژ بر دامنه تبلیغات خود در گیلان و دیلمان اضافه نمایند.(کاشانی، همان‌: 185-173)

نزاریان در پی این موفقیت‌های سیاسی و نظامی توانستند بر بخش‌های زیادی از گیلان نفوذ یابند و رقبای مذهبی زیدی نظیر بازماندگان علویان مؤیدی را از صحنه خارج کنند. حاکمان محلی گیلان و دیلم به‌اندازه‌ای از نزاریان وحشت داشتند که مرعشی در این زمینه می‌نویسد: «.. استندار کیکاووس را همه‌روزه با ملاحده خصومت بودی و یک روز از اسب به زیر نیامدی…» (مرعشی، 1349‌: 24)

نزاریان در تمامی سال‌های قرن ششم و هفتم هـ. ق به تبلیغات و مبارزه با حاکمان محلی گیلان و دیلم مشغول بودند، اما درنهایت نتوانستند به‌طور کامل مذهب زیدی مردم گیلان را تحت تأثیر خود قرار داده و آیین آن‌ها را تغییر دهند. پس از سقوط الموت توسط هلاکو، بازماندگان نزاریان توانستند بر مناطق کوهستانی دیلم که هم‌جوار الموت بود، دست یابند و در آنجا موفق شدند بر باورمندی مردم تأثیرگذار باشند. این آیین تا قرن نهم هـ. ق در بین مردم کوهستانی دیلم به‌ویژه اشکور طرفداران زیادی داشت، سرانجام با سقوط قدرت علاءالدین محمد خداوند اسماعیلی اِشکور، مذهب مردم این سامان نخست به آیین زیدی و در قرن دهم هـ. ق به آیین تشیع دوازده‌امامی تغییر یافت. (مرعشی، همان‌: 66-62) سرانجام با سقوط قرن علاءالدین محمد خداوند اسماعیلی اشکور، مردم این سامان به آیین زیدی و در قرن دهم هـ.ق به آیین تشیع دوازده‌امامی درآمدند.

نتیجه

با توجه به مطالعات انجام‌گرفته درباره تحولات دینی و مذهبی گیلان در تاریخ میانه ایران می‌توان به این نتیجه رسید که گیلانیان ازنظر فرهنگی و دینی تحت تأثیر عامل محیطی و جغرافیایی خود بودند و این مسئله برخی‌ات فکری‌شان تأثیری شگرف نهاد. مسلمانان نیز تا دو سده به جهت همین شرایط از پیشروی به سرزمینشان بازماندند. پس از ایجاد شکاف بزرگ در خلافت اسلامی و تشکیل حکومت علویان در طبرستان و گیلان، دیلمی‌ها به آنان روی خوش‌نشان دادند.هرچند یحیی بن عبدالله به‌عنوان نخستین علوی بود که به گیلان گام نهاد،اما درواقع نخستین علوی‌ای که بذرهای تشیع را در این سرزمین گستراند،سید جلال‌الدین اشرف بود. نکته مهم در گرویدن مردم گیلان و دیلمان به اسلام، عدم اجبار آن‌ها به تغییر آئین و هم‌چنین گرایش آن‌ها به تشیع زیدی بود که در اساس با خلافت دشمنی داشت. هرچند علویان نتوانستند حاکمیت قدرتمندی تشکیل دهند، اما بزرگ‌ترین تأثیر آن‌ها آشنایی مردم گیلان و دیلمان و دعوت آن‌ها به اسلام بود.آل‌بویه که مدتی پس از سقوط علویان قدرت را در سراسر ایران قدرت را به دست گرفتند از دست پروردگان علویان بودند و بعدها توانستند علاوه بر تسلط بر بخشی از جهان اسلام خلیفه عباسی را بازیچه سیاست‌های خود قرار دهند.

نویسنده : عباس پناهی

منبع : پایگاه جامع امامزادگان

یک پاسخ ارائه کنید