شعار جنگلی‌ها ؛ ایران برای ایرانیان

«جنگلی‌ها می‌گویند ایران مال ایرانی است. دست اغیار باید از استیلای به این مملکت به کلی قطع شود. جنگلی‌ها می‌گویند ایرانیان باید در خانه خود بدون تجاوز و اذیت همسایگان به راحتی مشغول اصلاحات باشند.» (شماره ١٣ نشریه جنگل) پروفسور کریستین بروم برژه، استاد انسان‌شناسی در پرووانس فرانسه معتقد است «میرزا (کوچک‌خان‌ جنگلی) صمیمانه از انگلیسی‌ها (توطئه‌گران امپریالیست) و روس‌ها (مشتی «وحشی») تنفر داشت و خواهان آزادی کشور خود بود.»

نگاهی به قیام جنگل در سالروز اعلامیه ١۶ خرداد ١٢٩٩ خورشیدی

«جنگلی‌ها می‌گویند ایران مال ایرانی است. دست اغیار باید از استیلای به این مملکت به کلی قطع شود. جنگلی‌ها می‌گویند ایرانیان باید در خانه خود بدون تجاوز و اذیت همسایگان به راحتی مشغول اصلاحات باشند.» (شماره ١٣ نشریه جنگل) پروفسور کریستین بروم برژه، استاد انسان‌شناسی در پرووانس فرانسه معتقد است «میرزا (کوچک‌خان‌ جنگلی) صمیمانه از انگلیسی‌ها (توطئه‌گران امپریالیست) و روس‌ها (مشتی «وحشی») تنفر داشت و خواهان آزادی کشور خود بود.»
قیام جنگل با گذر قریب به صد سال از آن همچنان محل اظهارنظرها و دیدگاه‌های مختلف و گاه متعارض است و متاسفانه با وجود اهمیت و تاثیرگذاری‌اش در تاریخ معاصر، همچنان تاریخ‌نگاری دقیق و عالمانه‌ای از آن صورت نگرفته است. ١۶ خرداد ١٢٩٩ میرزا کوچک‌خان و قوای جنگل با انتشار بیانیه‌ای، تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغای اصول سلطنتی و تاسیس حکومت جمهوری را در رشت اعلام کردند و یک روز بعد کمیته انقلاب، هیات دولت جمهوری (هیات اتحاد اسلامی) را معرفی کرد که میرزا کوچک‌خان در آن سمت سرکمیسر و کمیسر جنگ را به عهده داشت. این اتحاد اما چندان دوامی نیاورد و خیلی زود اختلافات و تعارض‌ها از دل نهضت سر برآورد.

سال‌های اغما و آشوب
برای بررسی نهضت جنگل، زمینه‌ها و علل ظهور آن، چگونگی روند پیشرفت آن و در نهایت بروز اختلافات و شکست آنها از دولت مرکزی و به شهادت رسیدن میرزا کوچک‌خان باید سلسله امور را در بستر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زمانه مورد بررسی قرار داد. سال‌های پس از مشروطه را عصر اغما و آشوب می‌خوانند، دوران ضعف حکومت مرکزی، درگیر شدن ناخواسته ایران در جنگ جهانی اول و مصیبت‌های آن، بالا گرفتن اختلافات میان نخبگان، مداخله بیش از اندازه نیروهای خارجی و بیگانه و در نهایت ورشکستگی اقتصادی ایران و رواج مصیبت‌های همگانی همچون قحطی و خشکسالی. در چنین شرایطی روشن است که نیروهای گریز از مرکز خسته از تعدی‌های داخلی و خارجی سر به قیام برمی‌دارند و پرچم مطالبات بحق و فرومانده اقشار ستمدیده و حاشیه‌ای را بر پا می‌دارند.
تا جایی که به خطه سرسبز شمال ایران در آن سال‌ها بازمی‌گردد، شرایط عینی تاریخی را می‌توان همسو با پروفسور بروم برژه چنین خلاصه کرد: «همسایگی امپراتوری روسی که در حال غلیان است، ضعف دولت مرکزی که در این استان حاشیه‌ای بسیار محسوس‌تر است، وجود طبقه‌ دهقانی متوسط که از طریق اقتصاد بازار به دنیای شهری پیوند خورده و چندان گرفتار سیطره‌ اربابان نیست و در نتیجه از نوعی خودمختاری و «حداقل آزادی رویکردی» برخوردار است.»
در چنین شرایطی رهبری باهوش و باسابقه چون میرزاکوچک‌خان که از ظرفیت‌های منطقه و ناکامی‌های آن آگاه است، وارد عمل می‌شود. «میرزا که گیلکی حرف می‌زد، با مسائل خاص دهقانان گیلانی آشنا بود، به سیاق جنگل‌نشینان لباس می‌پوشید، الگوی آشنایی بود که مردم فرودست منطقه خود را در آن باز می‌یافتند. در یک تعاونی جنگلی، لباس‌هایی از جنس شال، نوعی پارچه‌ زمخت، برای میرزا و افرادش شلوار، کت و شنلی شبیه جامه‌ چوپانان دوخته می‌شد. مضمون جنگل در تخیل جمعی منطقه طنینی خاص دارد، از این رو همین جنگل در نام جنبش می‌درخشد و میرزا از آن به مثابه آخرین راه بهره می‌جوید و هنگام بروز بحران بدانجا پناه می‌گیرد.»

از یونس استادسرایی تا کوچک جنگلی
اما میرزاکوچک‌خان کیست؟ یونس مشهور به میرزاکوچک پسر میرزا بزرگ متولد ١٢۵٧ خورشیدی در محله استادسرای شهر رشت، از خانواده‌ای متوسط و مذهبی برآمده است. یادگیری را در کودکی با تحصیلات مذهبی مدرسه علمیه حاج حسن (صالح‌آباد) و سپس مدرسه جامع رشت آغاز می‌کند. سپس به قزوین می‌رود و تحصیل دروس حوزوی را در مدرسه صالحیه ادامه می‌دهد. مدتی هم در مدرسه محمودیه تهران درس می‌خواند. میرزا مردی راست‌قامت، تنومند، با چشمانی زاغ و چهره‌ای معصوم و متبسم است و به لحاظ منش اجتماعی مودب، متواضع، مهربان، شجاع و اخلاق‌مدار است، اهل ورزش است و با سیگار و الکل میانه‌ای ندارد، بیشتر عمر را مجرد می‌زید و در سال‌های پایانی عمر کوتاهش ازدواج می‌کند.
روح پرتلاطم و آزادیخواه میرزا موجب می‌شود در سال ١٢٩٠ خورشیدی به صف آزادیخواهان گیلان بپیوندد و در گروه مشروطه‌خواهان عضو شود. «پس از آنکه علاءالدوله به ضرب و شتم تجار تهران پرداخت و آنان برای دادخواهی و درخواست مشروطیت به آستانه حرم حضرت عبدالعظیم پناهنده شدند، میرزا در رشت به اتفاق چند تن از رفقای هم‌عقیده‌اش، شروع به تبلیغ علیه حکومت کرد. او پس از مدتی موفق شد انجمن طلاب را تشکیل دهد و به تدریج عده‌ای از روحانیون را با خود هم‌صدا کند و بر مناسبات سیاسی و اجتماعی اثرگذار شود.»
با پرتنش شدن اوضاع زمانه میرزا نیز به این نتیجه می‌رسد که در چنین وضعیتی تنها با تشکیلات سیاسی نمی‌توان اقدامی موثر کرد.‌ این اخذ مشروطیت، علاوه بر خطابه و منطق، جانفشانی و جهاد نظامی هم لازم است. اینچنین بود که آرام آرام اعضای مجمع روحانیان را به مشق نظامی و پوشیدن لباس متحدالشکل جنگی ترغیب کرد و در عین حال به تدارک اسلحه پرداخت. همان هنگام بود که محمدعلی شاه، پس از به توپ بستن مجلس و تسلط بر اوضاع تهران، درصدد خاموش کردن صدای آزادیخواهی در رشت برآمد. در نتیجه میرزا به ناچار رشت را ترک کرد، راهی قفقاز شد و به تفلیس رفت. در آنجا بود که با مبارزان روسیه ارتباط برقرار کرد و بعد از مدتی اقامت وقتی عرصه معیشت بر او تنگ شد ناچار به گیلان بازگشت و مبارزات مخفیانه خود را آغاز کرد.

همراه با مشروطه‌خواهان
پس از آنکه محمدعلی شاه با حمایت دولت روس عازم این کشور شد، میرزا در همکاری با رهبران مشروطه لیاقت خود را به خوبی نشان داد و بعد از فتح تهران برای جلوگیری از هجوم ایالات شاهسون، به همراه برخی دیگر از مجاهدین گیلان به کمک مرحوم ستارخان (سردار ملی) برای عزیمت به اردبیل مامور شد اما در ورود به رشت مریض و بستری شد و نتوانست سفر خود را ادامه دهد. میرزا پس از بهبودی به تهران رفت و در آنجا اقامت کرد تا اینکه محمدعلی شاه از روسیه به صحرای ترکمن آمده و ایل تراکمه را که مجهز به سلاح‌های گوناگون بودند در اختیار گرفت و به قصد تصاحب تاج و تخت به آنها هجوم برد. در این هنگام باز هم میرزا و دسته ملیون همفکرش عازم جنگ با تراکمه و مامور خلع ید از محمدعلی شاه شدند.
 در این سفر میرزا با وجود کمی نفرات در جنگ پافشاری کرد و پس از نبردی سخت سرانجام از ناحیه سینه و دست راست به زخم گلوله به‌شدت مجروح شد. در این موقع او را به حالت اغما به قونسولخانه انتقال دادند و پس از آنکه به هوش آمد، فرستادگان شاه مخلوع، نزد وی آمدند و او را به مساعدت با محمدعلی میرزا در عوض یک زندگی آرام در منطقه گمش‌تپه دعوت کردند. میرزا کوچک‌خان در جواب آنها گفت: «من مرگ را با حفظ عقیده خود ترجیح می‌دهم و قدمی برخلاف آمال ملیه‌ام نخواهم برداشت زیرا مرگ بر زندگی در این گمش‌تپه که شما به من تکلیف می‌کنید، رجحان دارد.»

 هفده نفری که اتحاد اسلام را برساختند
میرزا پس از مدتی که بهبود یافت، به طور مخفیانه وارد رشت شد و بعد از چند روز توقف و مطالعه در اوضاع شهر و حالات مردم و دقت در روحیه عمومی و درک این نکته که در تمام گیلان از خوف قشون روس‌ها و هوادارانشان، کسی قدرت کوچک‌ترین جنبشی را ندارد، دوستان خیلی نزدیک و طرف اطمینان خود را فراخواند و با آنها در مقام مشورت برآمد. نتیجه این مذاکرات و مشورت‌ها، در سال ۱۲۹۴ شمسی، تاسیس یک گروه مسلح هفده نفری در منطقه تولم در نزدیکی فومن بود که میرزا کوچک‌خان رهبری آن را بر عهده گرفت. هفت نفر مسلح که شامل میرزا، دکتر حشمت، یک نفر تفنگساز و چهار نفر از فداییان گیلانی بودند با یک قایق از بندر پیر بازار به طرف تولم عزیمت کردند. ابتدا به بندر سیاه درویشان رفته و از آنجا به محلی که تقریبا سه کیلومتر با بندر مزبور فاصله داشت وارد شدند.
 سازمان جنگل که خود را مسلح به ایدئولوژی اسلام و نجات توده‌ها با چماق و چوب و داس و تبر و تعدادی سلاح کهنه و تفنگ اعلام می‌کرد، پس از مدت کمی از پشتیبانی دهقانان و اهالی مستضعف و تحت ستم منطقه که در زیر چکمه‌های آهنین قزاق‌های تزاری و باجگیران دولتی به سختی زندگی می‌کردند، برخوردار شد.
 رفته‌رفته نهضت جنگل شهرت یافت و جنگلی‌ها قدرت پیدا کردند و علنا وارد ماسوله شده و آنجا را مرکز خویش قرار دادند. احساسات عمومی نسبت به آنان به قدری زیاد شده بود که مردم از هر طرف و از هر صنف و طبقه برای آنکه اسمی در بین جمعیت داشته باشند از ارسال پول و اشیا و لوازم و هر نوع کمکی که مقدور آنان بود، مضایقه نمی‌کردند. نفرات جنگل روزانه رو به ازدیاد می‌رفت و بر ابهت و اهمیت آنان افزوده می‌شد. تا پایان سال ۱۲۹۶ شمسی، جنگلی‌ها بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، کجور و تنکابن را تحت کنترل خود درآوردند و از این پس بود که دیگر میل نداشتند با دشمنان داخلی سروکار پیدا کنند، بلکه مترصد بودند با قوای روس که آن وقت سرتاسر گیلان را اشغال کرده بودند به جنگ و ستیز مشغول شوند و بالاخره به مقصود رسیدند.
 تشکیلات نظامی جنگل در گوراب زرمیخ بود که میرزا در راس آن قرار داشت. منطقه کسما هم به خاطر اهمیت تجاری آن، مرکز تاسیسات مالی و اداری شد و حاجی احمد کسمایی مسوولیت نظارت بر آن را عهده‌دار شد. تشکیلات قضایی جنگل نیز به شیخ بهاءالدین املشی سپرده شد. در همین دوران بود که در نتیجه تشویق صنعتگران محلی در مدت کمی چندین کارخانه و کارگاه ریسندگی و بافندگی در فومن تاسیس شد که در آن لباس، کفش و کلاه مجاهدین جنگل تامین می‌شد. احداث و مرمت راه‌ها از دیگر اقداماتی بود که در این دوره صورت گرفت. هدف هم مشخص بود، تسریع در حرکت واحد‌ها. در این دوره جنگلی‌ها هیاتی به نام هیات اتحاد اسلام تشکیل دادند که اداره امور مناطق تحت کنترل و تصمیم‌گیری‌های کلی توسط این هیات انجام می‌شد. آنها هدف خود را «اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی‌عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی» اعلام می‌کردند. هیات اتحاد اسلام نامی بود که طرفداران عثمانی در کشورهای مختلف اسلامی برای خود انتخاب می‌کردند. جنبش جنگل، حرکتی بود که از تظلم‌خواهی عامه مردم ریشه می‌گرفت و نه تحریک بیگانه (دول محور). دولت مرکزی ایران که خود از نقض بی‌طرفی ایران از سوی متفقین به‌شدت ناراضی بود قلبا حرکت‌های مردمی را علیه اشغالگران می‌ستود. بنابراین در این دوره دولت ایران سعی می‌کرد با جنگلی‌ها کجدار و مریز رفتار کند. در طرف مقابل هم جنگلی‌ها سعی می‌کردند وفاداری و احترام خود را به دولت مرکزی ایران نشان دهند، لذا با نماینده دولت مرکزی (حشمت‌الدوله) و حتی خود رییس‌الوزرا (مستوفی‌الممالک) مکاتبه و مراوده داشتند.

پایان قیام اول
بعد از انقلاب بلشویکی روسیه نیروهای روس از ایران خارج شدند و در این خروج قوای جنگل راه را برای آنها هموار کردند. اما آخرین دسته روس‌ها، یعنی قوای ژنرال بیچراخوف که دارای افکار تزاری بود، وضعیتی متفاوت داشت. او با انگلیسی‌ها به فرماندهی ژنرال دنسترویل متحد شده بود که به قفقاز برود و در آنجا با بلشویک‌ها بجنگد. انگلیسی‌ها از میرزا خواستند که ضمن اجازه عبور قوای بیچراخوف و قوای انگلیس از گیلان، تعدادی از پاسگاه‌ها را نیز در اختیار آنها قرار دهند تا به وسیله آن تدارکات پشت جبهه قفقاز میسر شود. میرزا قبول نمی‌کند و به ناچار در کنار پل منجیل جنگ سختی درمی‌گیرد. قوای روس به وسیله توپخانه دوربرد بر قوای جنگل که آرایش نظامی نامناسبی گرفته بودند پیروز می‌شود و راهی انزلی می‌شود و رشت نیز به دست قوای انگلیس می‌افتد. البته بعد از آن جنگلی‌ها رشت را آزاد می‌کنند، ولی این آزادی دیری نمی‌پاید و انگلیسی‌ها دوباره رشت را تصرف می‌کنند. سرانجام با وساطت کنسول فرانسه بین جنگلی‌ها و انگلیسی‌ها صلح برقرار می‌شود.
در همین ایام در تهران وثوق‌الدوله به قدرت می‌رسد. او ابتدا به میرزا پیشنهاد می‌کند که ضمن تامین جانی به عتبات برود و قوایش را در اختیار دولت قرار دهد. وثوق‌الدوله بعد از مخالفت میرزا با این پیشنهاد، تیمورتاش را با بیست هزار قزاق به عنوان والی گیلان فرستاد تا جنگلی‌ها را سرکوب کند. در این ایام بود که حاج احمد کسمایی، که یکی از سران موثر جنگل بود خود را تسلیم کرد. میرزا که نمی‌خواست با هموطنانش بجنگد تصمیم گرفت با افرادش به سمت شرق گیلان عقب‌نشینی کند. جنگلی‌ها به دسته‌های کوچک تقسیم شدند و با پای پیاده به سمت شرق گیلان (لاهیجان) حرکت کردند. در این راهپیمایی طولانی، عده‌ای از جنگلی‌ها از پای درآمدند و عده‌ای هم اسیر شدند. به مرور زمان عده‌ای فرار کردند و بخشی هم تسلیم شدند که از جمله آنها دکتر حشمت بود که نیروهای قزاق به امان‌نامه‌ای که پشت قرآن برای او امضا کرده بودند، وفا نکردند و سرانجام دکتر حشمت در رشت اعدام شد. میرزا دوباره به فومنات، یعنی همان پایگاه اولیه‌اش برمی‌گردد و این پایان دوره اول قیام جنگل است.
قوای دولتی نتوانستند میرزا را دستگیر کنند، لذا جنبش جنگل همچنان به بقای خود ادامه داد. رفته‌رفته جنگلی‌ها همدیگر را پیدا کردند و دوباره قدرت گرفتند. از طرفی دولت وثوق‌الدوله بعد از مخالفت سراسری با قرارداد ۱۹۱۹ احساس بی‌ثباتی می‌کرد، لذا نماینده‌ای نزد میرزا فرستاد که تا بازشدن دوره جدید مجلس بین قوای دولتی و قوای جنگل آتش‌بس برقرار شود.

دور دوم قیام
با از دست دادن بعضی از دوستان سابقش که اثرات مهمی در قیام او داشتند از جمله دکتر حشمت، حاج احمد کسمایی و میرزاحسین کسمایی، میرزا اکنون به بعضی دیگر از دوستانش که تمایلات چپگرایانه دارند از جمله احسان‌الله‌خان و خالو قربان میدان می‌دهد و آنها نیز او را ترغیب به دوستی با اتحاد جماهیر شوروی می‌کنند. همین اقدامات است که به برخی منتقدان میرزا اجازه می‌دهد او را متهم به جدایی‌طلبی کنند، ادعایی که نگاه دقیق به وقایع بعدی پوچ بودن آن را نشان می‌دهد.
 در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۲۹۹ شمسی نیروهای ارتش سرخ شوروی به بهانه تعقیب روس‌های سفید وارد انزلی شدند. جنگلی‌ها از این فرصت استفاده می‌کنند و رشت را تصرف می‌کنند. میرزا سپس به انزلی می‌رود و پس از ملاقات با نماینده شوروی در انزلی، با آنها بر سر ایجاد یک حکومت خودمختار سوسیالیستی (با تمایلات چپ‌گرایانه و البته حفظ شعایر دینی) در محدوده گیلان به توافق می‌رسد و این مقدمه‌ای بر تشکیل کمیته انقلاب و برقراری حکومت جمهوری می‌شود. قوای شوروی جنگلی‌ها را تشویق می‌کردند که تهران را فتح کرده و حکومت جمهوری را در کل ایران توسعه دهند. هرچند تاریخ نشان داد که روحیات میرزا با افکار کمونیستی همساز نبود و میرزا نتوانست با آنها کنار بیاید.
در روز ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ میرزا کوچک‌خان و قوای جنگل تاسیس حکومت جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران (جمهوری گیلان) را در رشت اعلام کردند. درست هنگامی که انقلاب جنگل به اوج قدرت خود رسیده بود و می‌رفت تا قوای خود را جهت تصرف پایتخت بسیج کند، کودتایی توسط احسان‌الله خان و خالو قربان که دارای افکار کمونیستی بودند علیه میرزا به وقوع پیوست و به یکباره شیرازه نهضت از هم پاشید.

آغاز اختلاف نظرها
 به دنبال استقرار نیروهای انقلابی در رشت، اختلاف نظر‌ها میان رهبران جنبش بر سر چگونگی حکومت بالا گرفت، از مهم‌ترین مسائل مورد بحث، تقسیم زمین میان رعیت‌ها بود. میرزا برای پرهیز از درگیری و به نشانه اعتراض نیرو‌هایش را از رشت خارج کرد و به احسان‌الله‌ خان و حزب عدالت که توسط چند تن از اعضای حزب کمونیست عدالت باکو تاسیس شده بود، اجازۀ تشکیل حکومت داد. حکومت احسان‌الله خان، به مجموعه‌ای از اصلاحات شامل دادن زمین به رعیت‌ها و تبلیغات ضدمذهبی دست زد.
 از دیگر زمینه‌های اختلاف میان جناح کمونیست و جناح میرزا در جمهوری، این بود که کمونیست‌ها با هر شکلی از حکومت پارلمانی مخالف بودند. اختلاف میان کمونیست‌های تازه به دوران رسیده‌ای که علیه میرزا کودتا کرده بودند، روز به روز شدت می‌گرفت و تزلزل دولت‌شان، آنان را بر آن داشت تا بار دیگر دست دوستی به سوی میرزا کوچک‌‌خان دراز کنند و از اراده خود برای حل سوءتفاهمات با میرزا سخن گویند. طی توافقاتی، بار دیگر دولتی که سرکمیسر و رجل اولش میرزا کوچک بود تشکیل شد. دولت سوم انقلاب به رهبری میرزا کوچک‌خان بسیار امیدوار بود تا با حفظ انسجام و با حمایت ارتش سرخ از نهضت، به اشاعه انقلاب و جمهوریخواهی در ایران سلطنتی و جلوگیری از نفوذ انگلیس در ایران بپردازد. این امیدواری ریشه در بی‌خبری جنگلیان از مذاکرات پشت پرده دیپلمات‌های روس با همتایان بریتانیایی و ایرانی حاضر در دولت مرکزی داشت.
 لنین، رهبر روسیه در آخرین روز پاییز ۱۲۹۹ از آمادگی کامل خود برای سازش میان روسیه و انگلیس سخن گفت: «در یک کنفرانس سیاسی، منافع انگلیس در شرق دقیقا مشخص خواهند شد. ما هم منافع مشخصی در شرق داریم که اگر لازم باشد آنها را مفصلا تشریح خواهیم کرد. سیاست ما در کمیته مرکزی، اتخاذ روش حداکثر گذشت در برابر انگلستان است.»

خیانت روس‌ها
پیوند بدشگون اما سابقه‌دار روس و انگلیس علیه ایران وقتی به اوج خود رسید که رادیو لندن در اوایل بهار سال ۱۳۰۰ گزارش داد که سربازان انگلیسی اواخر بهار خاک ایران را ترک خواهند کرد. از سویی در پاییز سال قبل از آن، نماینده جدید مسکو به تهران آمده بود تا به دولت مرکزی اطمینان دهد اگر اوضاع بر وفق مراد لنین پیش رود، تاریخ خروج ارتش سرخ از شمال ایران نزدیک خواهد بود. به این ‌ترتیب زدوبندهای لازم دیپلماتیک میان چپ و راست انجام شد، با این‌حال، میرزای جنگلی و یارانش بی‌خبر از همه‌جا، ارتش سرخ را حامی انقلاب خود می‌دانستند و رویای برقراری جمهوری در ایران را در سر می‌پروراندند.
 مسکو دیگر خطر حضور نیروهای انگلیس در نزدیک آب و خاک خود را نداشت، به عبارتی، همان اصل برقراری توازن قدرت برای روس‌ها محقق شده بود و اهرم نهضت جنگل پس از آن هیچ به شمار می‌آمد. شوروی در ۱۹۲۱ در لندن پیمانی با انگلستان بست که مفاد این پیمان خروج شوروی از شمال ایران بود و با تغییر سیاست شوروی در مورد انقلاب جهانی و جهت‌گیری به سمت تشکیل حکومت شوروی همخوانی داشت.

سرکوب قیام
 در آستانه کودتای رضاخان، شرایط سیاسی ایران شدیدا علیه میرزاکوچک‌خان جنگلی بود. روس‌ها او را تنها گذاشته بودند و منافع خود را پیگیری می‌کردند. آنان به ویژه تلاش می‌کردند تا روابط صمیمانه‌ای را با سردار سپه برقرار کنند. آنها مصلحت خود را در آزاد گذاشتن دست رضاخان برای سرکوب نهضت جنگل می‌دانستند.
 علاوه بر این، رضاخان در آن زمان، در کمیته‌ای ایرانی- انگلیسی‌ به‌نام کمیته زرگنده‌، به اتفاق سیدضیاءالدین طباطبایی در حال تدارک کودتای سوم اسفند بود. به همین دلیل‌، اقدام رضاخان به نوعی اجرای مصوبه کمیته مذکور نیز بود. کمیته زرگنده در حقیقت دو کارکرد اساسی داشت‌؛ یکی سرکوب نهضت جنگل و دیگری استقرار دیکتاتوری رضاخان‌. پروژه سرکوب میرزا کوچک‌‌خان جنگلی، محصول اراده مشترک شوروی‌، کمونیست‌های داخلی‌، دولت انگلستان و استبداد رضاخانی بود.
 در چنین شرایطی، سران نهضت جنگل چند راه بیشتر نداشتند؛ یا باید تسلیم می‌شدند و اسلحه را زمین می‌گذاشتند، یا به روسیه پناه می‌بردند یا اینکه تسلیم شدن و پناه بردن به بیگانه را نمی‌پذیرفتند و به مبارزه ادامه می‌دادند. احسان‌الله خان ترجیح داد تا به روس‌ها بپیوندد، خالو قربان نیز با قید تضمین از طرف سردار سپه، با همه افراد خود تسلیم قوای دولتی شد و جان خود را نجات داد. در این میان فقط میرزا کوچک‌خان بود که نه حاضر به ترک ایران شد و نه ننگ تسلیم به قوای دولتی را پذیرفت.   وقتی در یک نبرد سنگین و نابرابر اکثر مجاهدین جنگل یا کشته شدند یا تسلیم و متواری، میرزا برای جلوگیری از برادرکشی برای ملاقات با رشیدالممالک خلخالی عازم خلخال شد ولی در راه با برف و بوران سختی در کوه‌های گیلان روبه‌رو شد. در بوران، عده‌ای از همراهانش کشته شدند و خودش در حالی که یکی از یارانش را به دوش داشت و از توش و توان افتاده بود گرفتار یخبندان شد و در روز ۱۱ آذر ۱۳۰۰ شمسی در سن ۴۳ سالگی درگذشت.   چند ساعت بعد یکی از اهالی خلخال، بدن بی‌جان میرزا را در میان برف‌ها یافت و وقتی او را شناخت پیکر بی‌جانش را برای دفن به خانقاهی در‌‌ همان نزدیکی برد اما سربازان وفادار به رضاخان با اطلاع از این واقعه با زور اسلحه جسد او را برده و سرش را از بدنش جدا می‌کنند. بعد‌ها یاران او سر و تنش را به رشت منتقل کردند و در محله‌ای به نام سلیمان داراب به خاک سپردند.

پایان قیام، آغاز حماسه
هدا صابر، پژوهشگر معاصر در تحلیلی از قیام جنگل چنین جمع‌بندی می‌کند: «نهضت جنگل اگرچه از نظر استراتژیک و تاریخی نقش و جایگاهی بی‌بدیل در تاریخ معاصر دارد و از بسیاری جهات در روند دموکراسی‌خواهی زمان خود پیشرو بوده اما اگر میانه کار به دلیل معضلات و اشتباهاتی چون شکاف ایدئولوژیک، دو پارگی تشکیلات و باز کردن حساب ویژه روی عامل خارجی (اتحاد جماهیر شوروی) نتوانست روند مثبت خود را ادامه دهد و ناگزیر به دلیل حبس در منطقه گیلان و عدم پیشروی به مناطق دیگر کشور، از جنبشی رو به رشد به جایی رسید که رهبر آن در تنهایی مطلق کشته شد.» اما این مرگ در انزوای سرد جنگل باعث نشد که نام یونس استاد سرایی بر تارک تاریخ معاصر ایران ندرخشد و خسرو گلسرخی شاعر معاصر در وصف او چنین نسراید: در زیر پلک خیس جنگل/ در سبزهای سبز جنگل/ «کوچک»/ چوپانِ تنهایی است/ که هر غروب در نی/ فریاد جنگلی‌ها را/ سر ریز می‌کند…

 

منبع : اعتماد – دائره المعارف بزرگ اسلامی

یک پاسخ ارائه کنید