میرزا کوچک‌خان چپ‌ اسلامی بود

گفت‌وگو با فریدون شایسته درباره شخصیت و خصوصیات رهبر نهضت جنگل
میرزا کوچک‌خان دنبال تجزیه ایران نبود و می‌خواست اهداف مشروطه در سراسر ایران پیاده شود…نهضت جنگل به راحتی از سوی دسته‌ها و گروه‌های مختلف سیاسی در ایران مصادره شده: اسلام‌گراها، سوسیالیست‌ها و حتی ناسیونالیست‌ها…میرزا با روس‌ها به لحاظ فکری همراه نبود…میرزا پیرو مکتب سیدجمال‌الدین اسدآبادی بود…پرویز ناتل خانلری در کتاب خاطراتش می‌نویسد که در دوره حکومت رضاشاه کسی نمی‌توانست نوشته‌ای در خصوص جنگل چاپ و منتشر کند.
مهسا جزینی

تاریخ ایرانی
: فریدون شایسته نویسنده کتاب «جنگل از آغاز تا فرجام» است. او طی مقاله‌ای که پیش از این به چاپ رسانده برخی از خصوصیات رفتاری و شخصیتی که تا پیش از این از سوی افراد هم‌عصر میرزا کوچک‌خان به او نسبت داده ‌شده را رد کرده است. شایسته معتقد است میرزا را می‌توان پیرو سیدجمال‌الدین اسدآبادی و در جبهه چپ اسلامی قرار داد. «تاریخ ایرانی» با او در همین خصوص به گفت‌و‌گو نشسته است.

***

شما مقاله‌ای دارید که در آن به تفصیل تمامی خصوصیات شخصیتی رفتاری که از سوی افراد مختلف به میرزا کوچک‌خان جنگلی نسبت داده شده را دسته‌بندی و تحلیل و بخش عمده‌ای از آن‌ها را رد کرده‌اید، مثل خرافاتی و قدری بودن میرزا یا اتهام غارت‌گری و یاغی‌گری را. سوال من این است که چگونه این انتسابات در‌‌ همان زمان تاریخی نزدیک به خود میرزا از سوی افراد مختلف که برخی حتی نویسنده، پژوهشگر و افراد سر‌شناسی بودند مطرح می‌شود اما ده‌ها سال بعد در این حرف‌ها تشکیک ایجاد می‌شود؟ گفته‌های شما بر اساس چه استنادات و تحلیل‌هایی صورت گرفته است؟

ببینید من در آن مقاله و هم در کتابم «نهضت جنگل از آغاز تا فرجام» همه این انتسابات را رد کرده‌ام. یکی از افرادی که در طرح این دو مساله به خصوص که شما مطرح کردید درباره میرزا بسیار نقش‌آفرین بوده و چنین تحلیلی از شخصیت میرزا داشته، ملک‌الشعرا بهار بوده و حتی دو بیت شعر هم در این باره گفته:

شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی‏ / جنگل از خلخال و طارم امن شد تا انزلی‏

یا

دولت دزدان جنگل سخت مستعجل فتاد / دولت دزدی بلی باشد بدین مستعجلی

یک بار هم می‌گوید میرزا خرافه و قدری بوده و حتی مرحوم دهخدا هم همین را مطرح کرده است. من این را ناشی از تغییر مشی سیاسی خود ملک‌الشعرا می‌دانم که زمانی مشروطه‌خواه سفت و سخت بود و بعد به پشتیبانی رضاخان درآمد و حتی وزیر فرهنگ شد. در واقع ملک‌الشعرا نگاهش به مساله جنگل و میرزا بی‌طرفانه نیست و حتی موافق قرارداد ۱۹۱۹ است که دیگرانی چون میرزا، مدرس، شیخ محمد خیابانی و حتی مصدق مخالفش بودند و خب بعد‌ها اسنادش هم بیرون آمد که برای این موافقت رشوه هم دریافت کرده بودند. ملک‌الشعرا آدمی بود که متوجه جابه‌جایی ساختار قدرت در ایران شده بوده و برای همین هم در مدح رضاشاه و اقداماتش اشعار زیادی می‌سراید، طبیعی است که این شخص چنین نگاهی به میرزا داشته باشد. در حالی که‌‌ همان زمان افراد دیگری هم هستند مثل تقی‌زاده یا عبدالله مستوفی که طرف مشورت حکومت رضاخان هستند اما نگاه منصفانه و واقع‌بینانه‌تری به میرزا کوچک دارند. این دو گفته‌اند میرزا معتقد بوده که دولت مرکزی صلاحیت اداره جامعه ایران را ندارد و نمی‌تواند منافع ایران را حفظ و استمرار بخشد برای همین علیه آن قیام می‌کند.

درباره دیگر شبهات یا انتسابات چه طور؟ مثل اینکه میرزا دنبال تجزیه گیلان بوده در حالی که عده‌ای معتقدند که قیام جنگل ادامه جنبش مشروطه با‌‌ همان اهداف بوده و‌‌ همانطور که می‌دانیم این با مساله تجزیه‌طلبی متفاوت است.

میرزا کوچک‌خان دنبال تجزیه ایران نبود و می‌خواست اهداف مشروطه در سراسر ایران پیاده شود حتی در تایید نهضت جنگل ما می‌توانیم به حرف ژنرال دنستربیل استناد کنیم که عامل سرکوب نهضت جنگل از سوی انگلیسی‌هاست. او در خاطراتش که ترجمه هم شده بعد از دیداری با میرزا تحلیلی از شخصیت او ارائه می‌دهد و می‌گوید: «در جامعه‌ای که شرافت، مقدس، آسمانی و دست‌نیافتی است در میان رجال آلوده ایران، میرزا کوچک را می‌توان شریف‌ترین رهبر و مبارزه سیاسی امروز ایران دانست.» خب این شاخص خوبی است که نگاه غارتگر و یاغی بودن میرزا را رد می‌کند.

شاید انگشت‌شمار باشد شاید هم نداشته باشیم واقعه‌ای در ابعاد نهضت جنگل که این اندازه شبهه در مورد آن وجود داشته باشد و به قولی زوایای مختلفی داشته باشد تا هر کسی از ظن خود یارش گردد و این همه کتاب چه خاطره چه تاریخی – تحلیلی درباره آن نوشته شود. به خصوص در مورد شخصیت میرزا افکار و عقاید و رابطه‌اش تحلیل‌ها بسیار متنوع است. نکته جالب‌تر اینکه تحلیل‌های متاخر با نگاه‌های متقدم هم بسیار متفاوت است.

توجه کنید که میرزا کوچک‌خان جنگلی سال ۱۳۰۰ کشته می‌شود و چهار سال بعد وزیر جنگ که عامل سرکوب نهضت است به سلطنت می‌رسد و ۵۷ سال سلطنت این دودمان طول می‌کشد. طی این مدت امکان اینکه کار آکادمیک و تحقیقی در خصوص نهضت جنگل انجام شود وجود نداشته است. در واقع به جز کتاب «سردار جنگل» ابراهیم فخرایی که پاسخ به برخی شبهات وارد شده به بنیان نهضت است، کار ارزنده دیگری انجام نشد و همه وقایع‌نگاری‌های یا خاطراتی که الان منتشر می‌شود مربوط به بعد از انقلاب است. کتابی که میراحمد مدنی یا محمدعلی گیلک نوشتند یا کتاب «نگاهی از درون به انقلاب جنگل» از صبوری دیلمی همۀ این‌ها بعد انقلاب منتشر شده و در دسترس قرار گرفتند در حالی که صحبت کردن از جنگل و جنگلی تا قبل از انقلاب قدغن بود. پرویز ناتل خانلری در کتاب خاطراتش می‌نویسد که در دوره حکومت رضاشاه کسی نمی‌توانست نوشته‌ای در خصوص جنگل چاپ و منتشر کند و دستگاه سانسور رضاشاه و در راسش محرمعلی‌خان از چاپ هر نوشته‌ای در این خصوص جلوگیری می‌کرد. بعد از انقلاب وقایع‌نگاری‌ها مطرح شد و همایش‌های مختلف برگزار شد و بسیاری از اسناد متعلق به روس‌ها، آلمانی‌ها، فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها و عثمانی‌ها که در رشت کنسولگری داشتند به فارسی برگردانده شد و حتی ایرج افشار بسیاری از خاطرات اعضای بلند پایه کنسول‌های سفارتخانه‌های خارجی را در کتابی به نام «برگ‌های جنگل» منتشر کرد. یک مساله مهم در خصوص نهضت جنگل این است که به راحتی از سوی دسته‌ها و گروه‌های مختلف سیاسی در ایران مصادره شده، اسلام‌گراها، سوسیالیست‌ها و حتی ناسیونالیست‌ها. آن زمان و حتی بعد‌ها به طور مشخص دو گروه عمده مخالف نهضت جنگل بودند یک گروه سلطنت‌طلب‌ها و حامیان رژیم بودند و به علت اینکه پرداخت درست به نهضت می‌توانست مبانی مشروطیت سلطنت را زیر سوال ببرد جزو مخالفانش بودند، چون نهضت برآمده از خواسته‌ها و آمال و اهداف مشروطه‌خواهان بود با هدف طرد اجانب و تشکیل یک حکومت ملی که بتواند تضمین کننده منافع ملی باشد. اگر نهضت جنگل درست تبیین می‌شد رژیم سابق مشروعیتش زیر سوال می‌رفت، ناچار بودند که مانع پرداختن به آن شوند یا نهضت را دچار تحریف معنوی کنند. یک گروه هم مارکسیست‌ها بودند، چون نخستین کنگره ملل ستمدیده مشرق زمین ۱۹۲۰ در باکو هدفش این بود که از طریق نفوذ در نهضت‌های آزادی‌بخش بتواند انقلاب جهانی کمونیستی را صادر کند.

این مورد آخر چه اشکالی می‌توانست داشته باشد، در شرایطی که میرزا خودش هم بی‌رغبت نبود و با آن‌ها در ارتباط بود و حتی کمک هم می‌گرفت؟ در نامه‌هایی که بین میرزا و لنین و تروتسکی و دیگر سران حکومت بلشویکی یا وابسته‌های سیاسی و کنسولی آن‌ها رد و بدل شده این درخواست همکاری و حتی همفکری به وضوح دیده می‌شود.

علت آمدن روس‌ها و فشردن دست دوستی آن‌ها از سوی میرزا کوچک‌خان به این علت بود که میرزا ضد روسیه تزاری و ضد انگلیس و فرانسه بود و برای بیرون راندن نیروی‌های استعمارگر کوشش می‌کرد. انقلابیون روسی هم که با حکومت تزاری مخالف بودند و علیه آن انقلاب کرده بودند. این مساله نوعی خوش‌بینی به نهضت و میرزا می‌داد که از کمک این‌ها بهره بگیرد. عرصه سیاست از نظر عقلانی به کارگیری ابزار‌ها در فرصت مناسب است، اگر نهضت آن زمان دست دوستی روس‌ها را نمی‌فشرد شاید همین لحظه ما داشتیم برعکس از میرزا انتقاد می‌کردیم که چرا از آن فرصت موجود استفاده نکرد و اگر کرده بود شاید به نتایج دیگری می‌رسید.

به اعتقاد شما همراهی میرزا کوچک‌خان با روس‌ها صرفا تاکتیکی و ابزاری بوده و هیچ همراهی فکری‌‌ای در کار نبوده یا اینکه میرزا نمی‌خواسته که حکومت سوویت و اشتراکی (البته نه با شیوه یکباره بلکه تدریجی و با رعایت حداکثر حوصله و احتیاط) ایجاد کند؟ میرزا در نامه‌هایش ‌گاه صحبت‌هایی کرده که به نظر می‌رسد نگاهش به مرام اشتراکی صد در صد منفی نیست و از طرفی بار‌ها مطرح کرده بوده که شرایط ایران مساعد چنین کاری نیست و مردم را علیه آن می‌شوراند و به سمت مستبدین سوق می‌دهد؟

نه به نظر من میرزا با روس‌ها به لحاظ فکری همراه نبود و اگر بود مورد هجمه قرار نمی‌گرفت و کودتای حزب عدالت انجام نمی‌شد و بعد هم واقعه ملاسرا پیش نمی‌آمد. نیروهای چپ ابتدا قرار بود حامی نهضت شوند اما بعد آمدند و سعی در نفاق و جدایی داشتند و میرزا را هم کنار زدند. میرزا را به لحاظ اعتقادی به نظرم می‌توان چپ مذهبی لقب داد در قبال راست مذهبی. آن دوره بازاری‌ها و هم‌لباسی‌های میرزا بودند که در جامعه هم حضور داشتند یا افراد عافیت‌طلبی که سعی می‌کردند در مسائل سیاسی دخالتی نداشته باشند اما چپ مذهبی ایدئولوژی تحول‌آفرینی و مسوولیت‌آفرینی برای خود قائل بود. به نظرم میرزا را باید پیرو مکتب سیدجمال‌الدین اسدآبادی و گفتمان اتحاد اسلام بدانیم. واژه سوسیالیسم از قرن ۱۹ وارد ایران می‌شود، از طریق روزنامه‌هایی مثل اختر و جنبش‌های سوسیالیستی ماورای قفقاز و افرادی که بعد‌ها وارد نهضت مشروطه می‌شوند و حتی کارگران ایرانی شرکت باکو. اما خب چه سوسیالیسمی؟ سوسیالیسمی که بزرگترین خواسته‌اش عدالت اجتماعی است که حتی در نوشته‌های افلاطون هم می‌بینیم.

آیا به روشنی در دیدگاه‌ها و اندیشه‌های میرزا و نوشته‌ها می‌توان این تقسیم‌بندی سوسیالیسم را دید؟ یعنی این نوع تقسیم‌بندی که شما فرمودید آن زمان وجود داشت؟

نه به روشنی نیست! میرزا را می‌توان در زمره چپ اسلامی جا داد یعنی در رده افراد و افکاری که بیشتر بحث عدالت اجتماعی را پی گرفته‌اند. در واقع ما در مرامنامه هم این بحث عدالت اجتماعی را که محور تفکر چپ است پررنگ‌تر از بحث‌های دیگر می‌بینیم. به نظر من برداشت میرزا از نظام سوویتی نیز‌‌ همان به نوعی گره خورده با مفهوم مشورت که در اسلام آمده است. در واقع میرزا به کارکردهای حکومت شوروی نگاه کرده است. میرزا به لحاظ شخصیتی اصلا استبداد رای نداشت و قدرت‌گریز بود و هیچ وقت نخواست که رهبر بلامنازع یک جریان باشد. همان وقت زمان هم که میرزا یک گروه ۲۷ نفری در کسما تشکیل داد بیشتر سعی ‌کرد که با مشورت و هدایت دیگران جریان را هدایت کند و استبداد رای نداشت. در خاطرات احمد کسمایی هم آمده که میرزا خودش را رهبر جریان نمی‌دانسته است. حکومت شورایی نقطه مقابل استبداد است و خب استبداد هم آن زمان بزرگترین معضل ایران بوده است.

منبع:تاریخ ایران

یک پاسخ ارائه کنید