گل افشان خون

بلندا سرما که گر غرق خونش
ببینی ، نبینی تو هرگز زبونش

سرافراز باد آن درخت همایون
کزین سرنگونی نشد سرنگونش

تناور درختی که هر چه ش ببری
فزون تر بود شاخ و برگ فزونش

پی آسمان زد همانا تبرزن
که بر سر فرو ریخت سقف و ستونش

زمین واژگون شد از آن تا نبیند
در ایینه ی آسمان واژگونش

بلی گوی عهدش بلا آزماید
زهی مرد و آن عهد و آن آزمونش

ز چندی و چونی برون رفت و آخر
دریغا ندانست کس چند و چونش

خوشا عشق فرزانه ی ما که ایدون
ز مجنون سبق برده صیت جنونش

از آن خون که در چاه شب خورد بنگر
سحرگاه لبخند خورشید گونش

خم زلفش آن لعل می نماید
نگر تا نپیچی سر از رهنمونش

بهارا تو از خون او آب خوردی
بیا تا ببینی گل افشان خونش

سماعی است در بزم او قدیسان را
دلا گوش کن نغمه ی ارغنونش

به مانند دریاست آن بی کرانه
تو موجش ندیدی و دیدی سکونش

نهنگی بباید که با وی بر اید
کجا سایه از عهده اید برونش

 

 

یک پاسخ ارائه کنید