جنگل، دو سال نخست 2

نگاهی انتقادی به تاریخ‌نگاری رخدادهای دو سال نخست جنبش جنگل(قسمت دوم)

مسعود جوزی

 

آن‌چه در این دو سال گذشت

بنابراین براساس داده‌های گفته شده، می‌توان به احتمال نزدیک به یقین، ترتیب زیر را درست دانست: ABCDFGE.

۲۴ اردیبهشت تا ۲۲ خرداد ۱۲۹۴:میرزا کوچک خان، با هدف راه‌اندازی جنبشی علیه اشغالگری روس‌ها در شمال ایران،در ماه رجب ۱۳۳۳ قمری مخفیانه وارد رشت شد (گیلک، ۱۷؛ مدنی، ۴۲؛ جنگلی، ۶۱).

۲۰ مرداد ۱۲۹۴:کوچک خان و شش مرد مسلح دیگر ابتدا از راه پیربازار با قایق به سیاه‌درویشان رفتند و سپس با عزیمت به‌سوی نرگستان، پا در راه قیام هفت‌ساله جنگل نهادند (گیلک، ۱۹). نخستین تحرکات نظامی این گروه روز ۲۶ مرداد ۱۲۹۴ آغاز شد (مدنی، ۴۲) و اوسینکو، قنسول روسیه در رشت، روز ۳۰ مرداد ۱۲۹۴ در نامه‌ای خطاب به کارگزاری وزارت خارجه در گیلان، خواستار مقابله با آنان شد: «خاطر عالی آگاه است که یک عده دیگر از اشرار به سرکردگی میرزا کوچک در نرگستان که تقریباً از آن‌جا به شهر شش ساعت راه مسافت دارد، در کنار مرداب مسلحاً ساکن و مشغول جمع‌آوری اسلحه و ازدیاد نفوس خود هستند و بعضی اشرار را دعوت به حمل سلاح می‌نمایند. چون تاکنون از طرف مامورین دولت علیه مقیمین گیلان برضد آن‌ها اقدامی نشده، همه‌روزه بر عده خود می‌افزایند» (کشاورز، ۱).

شهریور ۱۲۹۴: جمعی که خود را ظاهراً به تقلید از جنگلی‌ها «منگلی»می‌نامیدند و در حوالی پسیخان دست به دزدی و شرارت می‌زدند، با یورش ۱۰ تن از جنگلیان به فرماندهی کوچک خان بدون درگیری تسلیم شدند.غلامحسین، سرکرده این جمع، از مجاهدان مشروطه رشت در فتح تهران بود که پس از دستگیری و پذیرش عذرخواهی‌اش توسط کوچک خان، به قوای جنگل پیوست؛ ولی چند ماه بعد در جریان جنگ ماسوله گریخت و به دشمن پیوست و در اردوکشی مفاخرالملک، راهنما و از سران اردوی او شد (گیلک، ۲۰ و ۴۰).

۱۹ مهر ۱۲۹۴:با گذشت نزدیک دو ماه از شروع کار جنگلی‌ها،قنسول روس و حاکم گیلان ماموریت سرکوب جنبش را به عبدالرزاق، حاکم شفت،سپردند. او بدین منظور با ۲۰۰ تفنگچی از رشت به‌سوی تولمات حرکت کرد ولی در اتراق شبانه در پسیخان، هنگام اذان صبح گرفتار شبیخون قوای ۲۰ نفره (گیلک، ۲۲؛ مدنی، ۴۴) یا ۱۷ نفره (فخرایی، ۶۵) جنگلیان به فرماندهی شخص کوچک خان شد. این شبیخون یک‌ساعته با پیروزی جنگلیان و کشته شدن یک (گیلک، ۲۲) یا سه نفر (فخرایی ۶۵؛ کریمیان) از قوای عبدالرزاق و تسلیم و فرار بقیه پایان یافت.

اواخر آذر ۱۲۹۴: با انتشار خبر حمله قریب‌الوقوع ضرغام‌السلطنه امیر مقتدر، رییس ایل تالش، به تطمیع قنسول روس و وعده حکومت تالش و فومنات از سوی دولت مرکزی، جنگلی‌ها ابتدا نمایندگانی نزد او فرستادند تا از برادرکشی جلوگیری شود. چون این پیغام اثر نکرد، دو نماینده پیش مستوفی‌الممالک نخست‌وزیر و رهبران حزب دموکرات فرستادند تا آن‌ها وساطت کنند. نامه‌ای هم از مستوفی‌الممالک خطاب به ضرغام‌السلطنه گرفتند اما چون با استعفای وی از نخست‌وزیری (۲ دی ۱۲۹۴) مقارن شد، فایده نکرد. این دو نماینده با نمایندگان دول عثمانی و آلمان هم به‌منظور دریافت اسلحه ملاقات کردند که اثر نداشت؛ و زیر بار پیشنهاد آن‌ها هم نرفتند که می‌خواستند به‌جای اسلحه پول بدهند (گیلک، ۲۴).

دی ۱۲۹۴:به روایت گیلک، وقتی امیر مقتدربی‌اعتنا به درخواست‌های صلح جنگلیان و حتی نامه نخست‌وزیر پیشین،۴۰۰ تن از سواران و تفنگچیان خود را به فرماندهی برادرش، محمد خانسالار شجاع، مامور حمله به جنگل کرد، جنگلی‌ها برای مقابله با او، با حسن خان معین‌الرعایا که دشمن وی و خود رییس طایفه آلیان ماسوله بود، متحد شدند. به پیشنهاد حسن خان مقر جنبش از دشت و جنگل‌های تولمات و فومنات به ارتفاعات ماسوله منتقل شد. جنگ در منطقه‌ای بین کلرم و ماسوله اتفاق افتاد. این بار هم شبیخون صبحگاهی ۴۵ چریک جنگلی طی نبردی سه‌ساعته به پیروزی آنان بر قوای تالش انجامید و «معدودی از آنان کشته و بقیه با عجله هرچه تمام‌تر با رییس خود فرار کرده در بین راه قسمتی از قرای فومن و گسکر را غارت و به طرف طالش‌دولاب رهسپار شدند» (گیلک، ۲۳). به روایت مدنی «پس از دو سه مرتبه مصادمه، محمدخان شجاع دیوان شکست سختی خورده و در طی فرار یک قسمت عمده از فومن و گسکر را غارت نموده به طرف طالش مراجعت کرد» (مدنی، ۴۵). توصیف فخرایی که معلوم است در جریان دقیق ماجرا نبوده، کمی متفاوت است: «با این‌که ضیابر (مرکز گسکر) را غارت نموده و آتش زد، مع‌هذا توفیقی نصیبش نگشت و خائباً و خاسراً به طالش برگشت» (فخرایی، ۷۴).

پس از این وقایع، ماسوله مرکز جنگلی‌ها شد؛ و در نتیجه افزایش محبوبیت جنبش، نفرات جنگل رو به ازدیاد رفت و «از جمله خالو قربان کرد که به داد و ستد کتیرا در ماسوله و گاهی در زنجان اشتغال داشت به جنگلی‌ها پیوست» (گیلک، ۲۳).

اواخر دی یا اوایل بهمن ۱۲۹۴: پس از دو نبرد ناموفق قوای محلی با جنگلی‌ها، برای اولین بار سپاهی از ساخلوی رشت متشکل از۳۰۰ قراق روسی و ۵۰ قزاق ایرانی به فرماندهی ابوالفتح خان یاور روانه ماسوله شد. برای پیشگیری از خسارت به اهالی،گروهی ۶۰ نفره از جنگلی‌ها به فرماندهی شخص کوچک خان از ماسوله راهی فومن شدند.در نیمه‌راه چون دریافتند قزاقان شب را در ماکلوان اتراق خواهند کرد،شبانه در ارتفاعات مجاور و در فاصله ۳۰۰ متری سنگر گرفتند. نتیجه شبیخون صبحگاهی و جنگ ۹ ساعته (۴ ساعته به روایت مدنی)، پیروزی کامل جنگلی‌ها بود، باتلفات فراوان از دشمن و غنایم بسیار از جمله ۲۷۰ اسب و تنها ۹ کشته (۵ کشته به روایت مدنی) از قوای جنگل(گیلک، ۳۰؛ فخرایی، ۷۳؛ مدنی، ۶۰).

نکته مهم پس از این نبرد، بروز اولین دودستگی بین جنگلی‌ها بود. کوچک‌خان فردای پیروزی و در راه برگشت به ماسوله طی نطقی کوتاه اعلام کرد چون وجود این تعداد اسب‌ در این نوع جنگ در جنگل‌های کوهستانی دست‌وپاگیر خواهد شد، بهتر است آن‌ها را بفروشند و به‌جایش سلاح بخرند. این حرف «مورد قبول برخی از سردسته‌ها[احتمالاً آلیانی‌های زیر فرمان حسن خان]واقع نگردید زیرا نمی‌توانستند از اسب‌ها و به‌طور کلی غنایم جنگی صرف‌نظر نمایند. کم‌کم زمزمه مخالفت از ناحیه آنان بلند شد» (گیلک، ۳۵).علاوه بر این «میرزا کوچک‌خان پس از این موفقیت قوای خود را بنا به تمایل معین‌الرعایا در ماسوله تمرکز داد و مشغول به‌عمل گردید و کسمایی‌ها[قوای زیر فرمان حاج احمد کسمایی]با تمرکز قوا در ماسوله مخالفت کرده و همراهان خود را به کسما بردند» (مدنی، ۴۶).

اواسط بهمن ۱۲۹۴: شکست ماسوله، روس‌ها را بر آن داشت تا حریف را جدی بگیرند. برای سرکوب قوای جنگل که اینک در ماسوله متمرکز بود، سپاهی بزرگ و محاصره‌ای سه‌جانبه طراحی شد. شروع حمله قرار بود با ۷۰۰ قزاق ایرانی قزاقخانه ایران باشد که به فرماندهی مامانوف و ‌همراهی و راهنمایی سوارهای برهان‌السلطنه طارمی از سمت زنجان می‌آمدند. در سمت ماکلوان ارتش تزاری روس به فرماندهی کالچوکوف مستقر بود که با ۴۰۰۰ قزاق سواره نیزه‌دار و سالدات پیاده و چند عراده توپ از رشت حرکت کرده بود؛ ۱۰۰ قزاق روس هم با همراهی و راهنمایی نیروهای امیرمقتدر از طریق تالش‌‌دولاب و ضیابر آمده بودند تا محاصره را کامل کنند (گیلک، ۳۶؛ فخرایی، ۷۶؛ جنگلی، ۶۴؛ مدنی، ۴۶).

شکست نیروهای جنگل اجتناب‌ناپذیر بود؛ اما دردناک‌تر از آن، جنگ داخلی بود که پیش از حمله دشمن، بین نیروهای خودی درگرفت. به روایت گیلک، دلیل درگیری همان کدورت‌های به‌جا مانده از نبرد پیشین بود: «از قوای جنگل چند نفر سردسته سابق‌الذکر که راجع به غنایم جنگی مکدر شده بودند موقع را غنیمت شمرده و در بین مجاهدین بنای تفتین را گذاشتند و در نتیجه عده‌ای از مجاهدین از رفقای خود روگردان شدند. محاصره قوای جنگل و نزدیک شدن روس‌ها و بروز این نفاق جمعیت را کاملاً تهدید می‌کرد. بالاخره عقلای قوم هر قدر سعی کردند بلکه نفاق از میان برخیزد ممکن نشد تا آن‌که عده مذکور علناً از رفقا جدا شده روبه‌روی کوه ماسوله در تپه معروف به ملرزان به خانه ییلاقی حسن خان کیش‌دره رفته و در آن‌جا رسماً سنگربندی[کردند]و حاضر به جنگ با رفقای خود شدند … بالاخره مخالفین قول موافقت داده و ضمناً متعهد شدند در بالای ماسوله گردنه معروف به اندره را حفظ و از پیش آمدن قوای دشمن از طریق نامبرده ممانعت به عمل آورند … جنگ شروع شد. دسته‌ای که حفاظت گردنه اندره را عهده‌دار شده بودند بدون هیچ‌گونه مقاومت سنگرهای خود را تخلیه و به‌طرف طارم فرار نمودند. بقیه مجاهدین سه ساعت دفاع کرده چون دشمن از حیث اسلحه و نفرات بر آنان برتری کامل داشت ناچار عقب‌نشینی و بالجمله ماسوله را ترک کرده جمعی به به‌طرف جنگل‌های کسما سرازیر و عده‌ای نیز در کوه‌های شفت و فومن متفرق گردیدند»(گیلک، ۳۶).

در روایت‌های ‌فخرایی و اسماعیل جنگلی از این دودستگی و جنگ داخلی خبری نیست؛ به گفته مدنی «کسمایی‌ها از نظر فزونی قوای دشمن بی‌میل از مصادمه بودند و در جنگل‌ها پراکنده شدند» (مدنی، ۴۶)؛ کسمایی در روایتی مخدوش از نبرد، به رقیب دیرین خود نسبت خیانت می‌دهد: «یک شب حسن خان معین‌الرعایا که از همراهان ما بود نمی‌دانم به چه دلیل گروهی از افراد تالشی و ماسوله‌ای و راهنمایان ما در جنگل را همراه خود برداشته و از ما گریخته و با اطلاعاتی که از اردوی ما داشت باعث آن شد که از هر جهت عرصه بر ما تنگ شود» (کسمایی، ۳۱). روایت سینه به سینه آلیانی‌ها از این دودستگی‌ها متفاوت است و هم در ماجرای دعوا بر سر غنایم ماکلوان و هم ترک کردن گردنه اندره تقصیر را به گردن غلامحسین منگلی می‌اندازد (آلیانی، ۲۱).

هر چه بود، جنگلی‌ها پس از سه ساعت دفاع ناچار به عقب‌نشینی و فرار به اعماق جنگل‌های اطراف شدند. تعداد کشتگان جنگل در این نبرد را تا ۱۷ تن (مدنی، ۴۶) هم گفته‌اند. بدتر آن‌که پس از این شکست جمعی از یاران، ولو به‌صورت موقت، ولی به قهر از جنبش جدا شدند. حسن خان آلیانی و اسماعیل جنگلی به مهاجران غرب کشور پیوستند و دکتر حشمت به تهران رفت. قوای فاتح پس از ۲۰ روز توقف در ماسوله،بدون آن‌که توانسته باشد کسی از سران جنگل را دستگیرکند،ناچار به برگشت شد؛ در نتیجه جنگلی‌ها دوباره و در غیاب فرمانده آلیانی و به‌عنوان پیامدی از اختلافات پیش‌گفته، این بار در کسما (گیلک، ۳۷) و گوراب زرمیخ (مدنی، ۴۶) جمع شدند و مبارزه از سر گرفتند.

فروردین و اردیبهشت ۱۲۹۵:با شروع نخست‌وزیری محمدولی خان تنکابنی از ۱۳ اسفند ۱۲۹۴، او که دریافته بود جنگلی‌ها هنوز یک ماه از شکست سنگین ماسوله نگذشته، این بار در کسما و گوراب زرمیخ گرد آمده‌اند و به‌تدریج به تجدید قوا می‌پردازند، دستور سرکوب آنان را صادر کرد. حشمت‌الدوله والی گیلان که هم به میل قلبی و هم به‌ منظور عمل به تلگراف مستوفی‌الممالک، نخست‌وزیر پیشین، در نظر داشت کار جنگل را از طریق سازش تمام کند، نمایندگان طبقات مختلف مردم را واداشت به احمدشاه تلگراف بزنند تا از جنگ داخلی جلوگیری شود. این کار نتیجه داد و شاه در دستخطی از نخست‌وزیر خواست کارها به مذاکره برگزار شود. حشمت‌الدوله خود به کسما رفت و حدود یک ماه در آن‌جا اقامت گزید.مذاکرات صلح میان او و سران جنگل شروع شد و به نتایجی هم رسید از جمله صدور تامین‌نامه صوری برای عده‌ای از سران جنگل تا وانمود کنند جنبش پایان یافته است؛ اما در این میان خبر رسید که جنگلی‌ها به راهدارخانه روس‌ها در خمام حمله کرده و چند قزاق را کشته‌اند؛ در نتیجه مذاکرات به‌هم خورد و حشمت‌الدوله نیز از حکومت گیلان برکنار شد (فخرایی، ۸۲).

روس‌ها در خمام (میانه راه رشت به انزلی) پست نظامی و راهدارخانه‌ای داشتند که از نظر انتقال قشون و مهمات از انزلی به رشت و سپس خارج از استان دارای اهمیت بود.کوچک‌خان در این یورش شخصاً به‌همراه چند تن از رفقای خود شبانه از بی‌راهه به خمام رسید و همان نیمه‌شب جنگ را شروع کرد.طی نبردی دوساعته چند قزاق روس و یک تبعه عثمانی که از روسیه فرار کرده و به جنگلی‌ها پیوسته بود،کشته شدند. دلیل حمله هم ظاهراً انتشار شایعه‌ای بود که‌ روس‌ها در همدان دو دختر ایرانی را ربوده‌اند و می‌خواهند از کشور خارج کنند (گیلک، ۳۹).

در همین فروردین‌ماه گاوریل اوسینکو که از فروردین ۱۲۹۳ کنسول روسیه در رشت و عامل و محرک بسیاری از حملات علیه جنبش بود، در همین شهر درگذشت؛ و از اردیبهشت ۱۲۹۵ بوریس بلوم جانشین او شد تا مرداد ۱۲۹۶ (سایت کنسولگری روسیه در رشت).

۲۶ آبان ۱۲۹۵: پس از درگیری خمام، فشار روس‌ها بر دولت ایران زیاد شد تا این‌بار خود به سرکوب جنگلی‌ها بپردازد. مفاخرالملک که مدتی رییس نظمیه رشت و اکنون در غیاب والی، کفیل حکومت گیلان بود،داوطلب شد با سپاهی ۷۰۰ نفره مرکب از قوای دولتی و افراد محلی به فرماندهی اشجع‌الدوله اسالمی، از خوانین تالش، قوای جنگل را قلع‌وقمع کند.این اردو زمانی به کسما رسید و در بازار بزرگ کاروانسرا مانند آن اتراق کرد که ۱۰۰ مبارز جنگلی‌ که در چهار دسته تقسیم شده بودند، بازار را از چهار طرف محاصره کرده بودند. سحرگاه روز دوم حمله شروع ‌شد و پس از جنگی شش‌ساعته تا نزدیک ظهر با به آتش کشیدن بازار، با پیروزی جنگلی‌ها به پایان رسید.اشجع‌الدوله به اسارت درآمد ولی مفاخرالملک و غلامحسین منگلی که تسلیم شده بودند، به یک روایت پیش از آن‌که به کوچک‌خان تحویل شوند، به دست روستاییان کشته شدند (گیلک، ۴۰؛ مدنی، ۴۶) و به روایت دیگر مفاخرالملک برخلاف دستور صریح کوچک‌خان، به اشاره حاج احمد کسمایی و به تیر موزر خواهرزاده وی، محمدحسن پاپروسی،به قتل رسید (فخرایی، ۷۰).

پس از شکست ماسوله و سر برآوردن دوباره پیکارجویان جنگل، این پیروزی بر قوای رسمی دولت مرکزی به آنان وجهه‌ای قهرمانانه و شکست‌ناپذیر بخشید و جنگلی‌ها را به فکر گسترش دامنه نفوذ و متصرفات خود انداخت.

بهمن و اسفند ۱۲۹۵: اگر حمله جنگلی‌ها به روس‌ها در راهدارخانه خمام را به عنوان یک درگیری کوچک در نظر بگیریم، نبرد شاندرمن در واقع اولین جنگ غیرتدافعی و توسعه‌طلبانه جنگلی‌ها بود که خبر از افزایش اعتماد به نفس‌شان می‌داد؛ و توسعه‌طلبی از مناطق تحت‌نفوذ ضرغام‌السلطنه، رهبر مقتدر ایل تالش، شروع شد تا ضرب‌شستی باشد به او که تا این زمان در اغلب حملات موفق یا ناموفق به جنبش مشارکت داشت: «قوای جنگل روزانه توسعه می‌یافت و مبلغین به اطراف می‌فرستاد مخصوصاً با شاندرمن که یکی از بلوک خمسه طوالش و در تحت سرپرستی امیر مقتدر بود. چند نفر فرستاده آن‌ها اهالی شاندرمن را بر علیه طالش‌ها برانگیختند و به مردم وعده دادند که به معیت مجاهدین با طالش‌ها جنگ کرده و یک‌باره از مظالم آنان رهایی یابند. این خبر به سردار طالش رسید و او را خوفی عظیم گرفت و از روس‌ها برای جنگ کردن با جنگل استمداد نمود. روس‌ها از راه کنار دریا عده‌ای قزاق به طالش‌دولاب روانه نمودند. قزاق‌های روس به کمک طالش‌ها به شاندرمن حمله کرده قوای جنگل نیز به اتفاق مردم به مدافعه برخاستند و جنگ سختی به وقوع پیوست و در نتیجه به شکست طالش‌ها تمام شد. در این جنگ دو نفر صاحب‌منصبان تزاری و چند نفر تفنگچی طالش مقتول و از جنگلی‌ها نیز سه نفر به قتل رسید. طالش‌ها فرار کرده شاندرمن جزو منطقه جنگل درآمد و این عمل باعث ازدیاد نفرات و توسعه نفوذ آنان گردید» (گیلک، ۳۸).

۱۴ اسفند ۱۲۹۵: فتح‌الله خان اکبر که در این زمان در دولت وثوق‌الدوله وزیر کشور بود، در نامه‌ای خطاب به حاکم گیلان خواستار سرکوب جنگل شد: «حقیقتاً انصاف نیست از شرارت و غارتگری یک مشت جنگلی‌ها در گیلان جلوگیری و موجبات قلع و قمع آن‌ها فراهم نیاید. تعجب است با جدیتی که می‌شنوم مسیو پلم ژنرال قونسول دولت بهیه در این موضوع دارند، چرا این‌قدر باید طول بکشد. در این موقع اگر سیصد الی چهارصد نفر از قشون امپراطوری را بتوانید به همراهی طالش‌ها بفرستید،یقین دارم با کمال سرعت به این کار خاتمه داده خواهد شد» (میرزانژاد موحد، ۲۲).

اما دیگر دیر شده بود. در فاصله روزهای ۱۷ تا ۲۵ اسفند ۱۲۹۵«انقلاب فوریه» در روسیه به کناره‌گیری تزار نیکلای دوم و به قدرت رسیدن دولت موقت انجامید تا هشت ماه پس از آن جمهوری شوروی جای امپراتوری تزاری را بگیرد. این انقلاب موضع روسیه را در جنگ اول جهانی تضعیف کرد، و از جمله باعث سرگردانی هزاران نیروی نظامی و غیرنظامی قوای اشغالگر روس در ایران شد؛ اتفاقی که برای جنبش جنگل بسیار مبارک بود، زیرا به آنان فرصتی داد تا با بهره بردن از سردرگمی و بی‌عملی قوای روس تزاری،نفس تازه کنند؛ اگرچه در ادامه چالش‌های بزرگ‌تری در راه بود.

سخن پایانی

با توجه به آن‌چه گذشت، از سه تاریخ‌نگاری جدیدی که در ابتدای یادداشت اشاره شد، ترتیب رخدادها در «گاه‌شمار نهضت جنگل» یوسفدهی از همه دقیق‌تر است. وی با دقت قابل‌توجه، بسیاری از رخدادهای جنگل را در جای خود نشانده است (البته متاسفانه بدون اشاره به منابع مشخص مربوط به هر رخداد) و شاید بزرگ‌ترین خطایش اعتماد به گیلک در ثبت زمان جنگ ماکلوان در ۱۴ ذی‌قعده ۱۳۳۳ (۳۱ شهریور ۱۲۹۴) است که بنا بر آن‌چه آمد، نمی‌تواند درست باشد (البته یوسفدهی این تاریخ قمری را با ۲ مهر ۱۲۹۴ خورشیدی معادل گرفته است).

پرتو زمان بیشتر نبردها را به بعد از ماجرای مفاخرالملک منتقل کرده که احتمالاً در نتیجه اعتماد به خطای مشابه فخرایی است؛ ولی علاوه بر آن، بی‌دقتی‌های بسیار در معادل‌سازی تاریخ‌های قمری و خورشیدی دارد.

عظیمی نیز با وجود روایت‌ها و تحلیل‌های درخشان به‌ویژه در مقطع پایانی جنگل، متاسفانه در تاریخ‌نگاری دو سه سال اول با اعتماد به کتاب مشکوک «یادداشت‌های اوسینکو» در بسیاری موارد به خطا رفته است. (درباره این کتاب یادداشت جداگانه‌ای نوشته‌ام که نشانی آن در فهرست منابع نوشته حاضر آمده است.)

و سخن آخر این‌که وامدار و سپاسگزار همه آنان که از روز نخست تابه‌حال درباره جنگل قلم زده‌اند، هستیم. این یادداشت کوچک که مسلماً خود نیز خالی از ایراد نیست، نباید به‌منزله عیب‌جویی در کار پیشینیان نگریسته شود؛ در بهترین حالت، کوششی است خرد همچون خشت روی خشت گذاشتنی تا به روایتی اندکی درست‌تر از این مقطع پرحادثه تاریخ گیلان و ایران‌مان دست یابیم.

 

منابع:

۱. آلیانی، شاهپور (۱۳۸۵)، نهضت جنگل و معین‌الرعایا (حسن خان آلیانی)، انتشارات فرشید

۲. اتابکی، تورج (۱۳۹۳)، گاهشمار جنگ جهانی اول در ایران، سایت تاریخ ایرانی(tarikhirani.ir/fa/news/4831)

۳. افشار، ایرج (۱۳۸۰)، برگ‌های جنگل، نامه‌های رشت و اسناد نهضت جنگل، نشر و پژوهش فرزان روز

۴. اوسینکو، لئو آلکسویچ (۱۳۹۵)، یادداشت‌های اوسینکو، ترجمه افشین پرتو، نشر فرهنگ ایلیا

۵. پرتو، افشین (۱۳۹۱)، گیلان و خیزش جنگل، نشر فرهنگ ایلیا

۶. جنگلی، اسماعیل (۱۳۵۷)، قیام جنگل، یادداشت‌های میرزا اسماعیل جنگلی خواهرزاده میرزا کوچک، با مقدمه و کوشش اسماعیل رائین، انتشارات جاویدان

۷. جوزی، مسعود (۱۴۰۰)، آیا یادداشت‌های اوسینکو جعلی است، دوماهنامه گیله‌وا، ‌ش ۱۶۹، ص۱۴

۸. سایت دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، مدخل آصف‌الدوله، میرزا صالح خان (cgie.org.ir/fa/article/259280)

۹. سایت کنسولگری روسیه در رشت (rasht-iran.mid.ru/fa)

۱۰. سپهر، احمدعلی (۱۳۶۲)، ایران در جنگ بزرگ ۱۹۱۸-۱۹۱۴، انتشارات ادیب

۱۱. عاقلی، باقر (۱۳۷۹)، روزشمار تاریخ ایران، ج۱، نشر گفتار

۱۲. عظیمی، ناصر (۱۳۹۹)، جنبشی که به انقلاب تبدیل شد، انتشارات سپیدرود

۱۳. فرخ، مهدی (۱۳۴۸)، خاطرات سیاسی فرخ (معتصم‌السلطنه)، انتشارات جاویدان

۱۴. فخرایی، ابراهیم (۱۳۵۷)، سردار جنگل، انتشارات جاویدان

۱۵. کریمیان، علی (۱۳۷۲)، نخستین درگیری جنگلی‌ها به روایت اسناد، فصلنامه گنجینه اسناد، ‌ش ۱۲ (دوره ۳، ‌ش ۴)، ص۵۹

۱۶. کسمایی، احمد (۱۳۸۳)، یادداشت‌های احمد کسمایی از نهضت جنگل، به کوشش منوچهر هدایتی خوشکلام، انتشارات کتیبه گیل

۱۷. کشاورز، فتح‌الله (۱۳۹۱)، نهضت جنگل و اتحاد اسلام (اسناد محرمانه و گزارش‌ها)، سازمان اسناد و کتابخانه ملی و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

۱۸. گلشنی، عبدالکریم (۱۳۸۳)، تصویری از مفاخرالملک در تلگرام فرماندار، ماهنامه گیله‌وا، ‌ش ۵۹، ص۲۲

۱۹. گیلک، محمدعلی (۱۳۷۱)، تاریخ انقلاب جنگل (به روایت شاهدان عینی)، نشر گیلکان

۲۰. مدنی، میراحمد (۱۳۷۷)، جنبش جنگل و میرزا کوچک خان، خاطرات میراحمد مدنی، عضو شورای اتحاد اسلام و مدیر روزنامه پرورش، به کوشش سیدمحمدتقی میرابوالقاسمی، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

۲۱. میرزانژاد موحد، هادی (۱۳۹۵)، روزنامه جنگل، نشر فرهنگ ایلیا

۲۲. واهانیان، روبرت (۱۳۸۳)، نگاهی به جنبش جنگل در بستر تحولات ملی-منطقه‌ای، فصلنامه گنجینه اسناد، ‌ش ۵۵ (دوره ۱۴، ‌ش ۳)، ص۵۹

۲۳. یوسفدهی، هومن (۱۳۹۳)، گاه‌شمار نهضت جنگل، نشر فرهنگ ایلیا.

 

جنگل، دو سال نخست (بخش اول)

یک پاسخ ارائه کنید