گاره‌نِ گاره سری نی‌نای

” گاره‌نِ گاره سری نی‌نای”

                        (یادکردی از استاد پوررضا)

                                                          ✍ مسعود پورهادی

استاد فریدون پوررضا از آخرین بازماند‌ه‌های نسلی از گیله‌مردانی است که در تجربه‌ی زیستی‌اش نقل سینه به سینه‌ی راز و رمزهای آوازهای این سرزمین را به تجربه مستقیم خود تبدیل کرده و به میراث‌داری فرهنگ زیست‌محیطی نشسته است که زیست هم‌زمان ادوارهای تاریخی ناهمزمانش در حال ریزش و دگرگونی‌اند‌.
رودخانه‌ای است از آنسوی تاریخ این سرزمین که در سفری رازناک از کوه و جنگل و شالیزار عبور می‌کند و همینطور “گلف‌سنگین” می‌آید و کناره‌ها را با خود می‌شوید، به دروازه‌های صبح امروز، با آوازهایی موج در موج از زلف بریده ساقه نارس برنج، از بوی مروارید “قاب‌قوروشانی” که در کناره ساحل دور افتاده‌اند از آبی آبها، از ” گوسفند دوخان” شب‌های گرگ و دنیا کنار این آواز جوان می‌شود.
ملودی‌های استاد پوررضا سرشار از لحظه‌های زندگی‌اند که خط مشترکی با مردم ساده دارد. نگاه رئالیستی ترانه‌ها به زندگی، به دردها و شادی‌ها و بیان جزئیات روزمره زندگی گیله‌مردان و حفظ بدویت در پرداخت، نشان از استعدادی می‌دهد که در آوازهای بومی فلات قاره، بی‌نظیر و بی‌همتاست.
متاسفانه شارحان و اندیشه‌ورزانی که مؤلفه‌های محوری موسیقی و آوازهای بومی و مفاهیم آن را به تدقیق بنشینند و آنرا در وسعتی گسترده‌تر معرفی نمایند و تاملات زیباشناختی و هستی شناسانه‌ی آنرا پی‌کاوی کنند (اگرچه اندکند) رویکردی به پدیده موسیقی بومی ایران ندارند.
تاملات نظری جدی در این باره ارائه نکرده‌اند و این جای بسی افسوس دارد. ولی با تمام این احوال بقول فروغ فرخزاد:” تنها صداست که می‌ماند”. و صدای پوررضا بدون هیچگونه تردید خواهد ماند.

خاندش تی‌صدا
آبی آسمانا
دُوانِه
می پنجره پوشت
دریا
دریا
سو،سو
وارانه
می دور شر

( انعکاس صدای تو/ آبی آسمان را/ پشت پنجره‌ام/ می‌دواند/ دریا،دریا روشنایی را/ در اطرافم/ می‌بارانَد.)

پاییز ۸۴

 

یک پاسخ ارائه کنید