کافر مسلمان
سجّاده کردم سفره را در سجده بر نان پاره ای طاعت به جا آورده ام با کفرِ ایمان واره ای نام آورِ نان …
سجّاده کردم سفره را در سجده بر نان پاره ای طاعت به جا آورده ام با کفرِ ایمان واره ای نام آورِ نان …
شب عروسی تو عشق را کفن کردند ترا به حجله ی خون سوگوار من کردند زِ چشمم آینه هایت مگر بیندازند کتان…
عزیزِ سیب های طالقانم دوستدارم کو میان کوچه های رشت جاپایِ نگارم کو بغل پرورده ی آلالِگانِ دُرفَک …
هنوز در سفرِ گمشدن دیاری هست برای گوشه گرفتن کنار یاری هست چو موجِ خسته اگر پای از رکاب کشی به قدر…
بی ابرِچشمم آسمان اشکی ندارد من پاره پاره می شوم تا او ببارد صحرای مِه آلود مهتابم که مجنون بر شان…
امسال بهارم همه پاییز دگر بود پاییز که خوبست غم انگیز دگر بود در هیچ دلی سوز مرا خوش ننشاندم این غ…
اگر تو آمده بودی بهار می آمد بهار با همه ی برگ و بار می آمد گلوی زمزمه تَر می شد از ترانه ی رود تَ…
حروف سربی خون را بخوان به صفحه ی بالم که مرغ نامه رسان کبوتران شمالم بخوان که خسته ترینم بشاخه ی ک…
باد آمد و برد واژه ها را از دفتر آبدیده ی ما دیگر به سکوت شب نپیچد بوی غزل از جریده ی ما فریاد سکو…
سروی و باید که ناگزیر بمانی پای بدامن کشی اسیر بمانی بر سرِ یک پا در این مدار مقدّر حیف که باید که…