آرش واقع طلب
متولد مهر ۶۲ ساکن رشت دارای ۴ عنوان کتاب ؛سه مجموعه ی رباعی و یک مجموعه غزل با عنوان های :
پس دوست دارمت(مجموعه رباعی)۸۵نشر ایلیا
خودت را جای من بگذار(مجموعه غزل)نشر شانی۹۰
با درد تو خوب می شود شاعر شد(نشر فصل پنجم)۹۳
کلاغهای خوب(مجموعه رباعی)نشر شانی۹۶
وی از سال ۷۸ پا به دنیای سکر آور شعر گذاشت و اینک در حال گردآوری مجموعه ی ترانه ی خویش می باشد.
دوستانی چند،اما دشمنانی بیشتر
بیشتر باید دویدن، با توانی بیشتر
تار ها وقتی که حکم میله ی زندان شود،
می نشیند روی شانه گیسوانی بیشتر
هر کسی را دوست داری زودتر گم می کنی
هر چه مهرت بیشتر ، نا مهربانی بیشتر
درس خود را بار ها در آزمون پس داده ایم
شک نکن در عشقمان با امتحانی بیشتر
مستی ما را توان جام های تازه نیست
حال ما را بد نکن، با استکانی بیشتر
((عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند))
عشق شایسته است، اما در جوانی بیشتر
دوستان از دشمنان بهتر خیانت می کنند
دوستت دارم فقط، از هر زمانی بیشتر…
داد من از این زمانه در می آید
اشکم سر آب و دانه در می آید
محکم بزن این روایت تاریخ است
جای تبرت جوانه در می آید
بغضی ست مرا که ماهیان می فهمند
جز تو همه ی روانیان می فهمند
تاریخ همیشه راوی بدبختی ست
بعد از تو مرا جهانیان می فهمند
دیگر سر شاد و شور مرموزم نیست
چیزی که بخاطرش بیفروزم نیست
هر چند که حال و روزم عالی ست ولی
امروز من آرزوی دیروزم نیست
خرسندم از آنکه از غمت ویرانم
مجموعه ی فصل های بی عنوانم
هر خنده ی تو کوره ی آدم سوزی ست
لبخند بزن که عصر یخبندانم
آرش واقع طلب
رفتی و نگاه کردنت نافذ بود
یک مکث ،،، زمان رفتنت جایز بود
دستی که تکان دادی آن روز،بگو،
معناش سلام یا خداحافظ بود؟؟؟..
باید به زمین گرم عادت بکنم
حالا که متر سکم رعایت بکنم
با کهنه ترین لباسشان می خواهند،
از مزرعه شان خوب حفاظت بکنم
سهمم شده از بخت فقط بد دیدن
کارش شده ساز و کار من رقصیدن
یک لحظه خوشی پشت سرش بدبختی
انگار به ما نیامده خندیدن…
رویای تو با طعم تبر می آید
از عشق تو بوی دردسر می آید
یک روز مرا به خاک خواهی انداخت
تردید نکن که از تو بر می آید…
ماییم مثال کوه در سرسختی
شاهیم و بی نیاز از هر تختی
هر روز برای هم غزل می خوانیم
شادیم ولی همیشه در بدبختی
یک عمر شکسته ام به پایت خود را
با بغض سپردم به هوایت خود را
بگذار که قال قضیه کنده شود
من حاضرم امروز برایت خود را…