میرزا نعمت الله آلیانی

میرزا نعمت الله آلیانی از فرماندهان گمنام جنگل

پژوهش و نگارش: مجید جدی کاس احمدانی

 

منتشر شده در دو ماهنامه گیله وا ، سال سی ام ، شماره 170، صص 29-31

انقلاب جنگل که آن را می‌توان طولانی ترین انقلاب ضد استعماری وضد ارتجاعی تاریخ ایران نام برد در طول حیات هفت ساله خود ۱۳۰۰-۱۲۹۴ ه ش نام آوران زیادی را در دل خود پروراند که در حافظه تاریخ این سرزمین ماندگار شدند. نعمت الله آلیانی یکی از آن افراد میباشد که از بدو تاسیس این جنبش تا آخرین روزهای نهضت پا به پای مجاهدین مردانه ایستاد جنگید و در نهایت جان خود را معامله کرد در کتابهای تاریخ جنگل بارها به نام او برخورد میکنیم گاهی سایه‌وار و گاهی عمیق‌تر این مقاله در صدد است مروری بر زندگینامه این فرمانده کرده و پرده از گفته و ناگفته‌ها بگشاید و در انتها گذری بر نوشته‌های نویسندگان مهم تاریخ جنگل در مورد او داشته باشد.

کوچک‌خان که تشکیل نهضتی را پایه گذاری می کرد در ملیرزان ماسوله (خانه ییلاقی حسن خان) با او که از پشتوانه مالی و ایلی برخوردار بود به گفتگو نشسته و رضایت حسن خان و لبیک او سر آغاز ورود نعمت الله به نهضت می گردد. او در ابتدا بعنوان آجودان حسن خان (پدرهمسر) همکاری می کند و از آنجا که جوان و سری پرشور داشت جای خود را به میرزا جعفر آلیانی (دایی) خود تفویض و خود به تقویت نظامی گروه تحت فرمانش معطوف می‌شود. او به افزایش تفنگداران پرداخته و پس از آن در همه جنگها شرکت و رشادتها به خرج می دهد و خیلی زود در ردیف برترین فرماندهان نا‌منظم جنگ قرار می گیرد حمله روس ها و قزاق ها منجر به جنگهای متعدد در حوالی ماکلوان، کلرم توکی‌بسته سه‌سار و تطف‌رود و… می شد و نعمت الله پیش قراول همه جنگها و آوازه‌اش روز به روز به فزونی می گیرد. اختلافات جزئی حسن خان با میرزا کوچک روی تئوری جنگ می چرخید (نگارنده در مقاله حسن خان به چگونگی این اختلاف اشاره داشته ام) که منجر به قهر موقتی حسن خان می گردد و حسن خان خانواده و همسر و فرزندان نعمت الله را نزد نقیب السادات در شهر زنجان فرستاده و خود عازم بیجار کردستان می شود.

ماجرای حکم اعدام نعمت الله نقشه یا واقعیت؟؟

با رفتن حسن خان کارهای نهضت اندکی راکد ماند. از سویی دیگر افرادی از آلیانیها رفتن حسن خان را بهانه کرده متفرق می‌شوند کردها نیز یکه‌تاز مناطق آلیان و حومه شده بودند. نعمت الله که این قضیه را بر نمی تابید در یک عملیات خود سرانه به کردها شبیخون زده عده‌ای مجروح و یک تن از کردها مقتول می‌شود. در مقابل کردها برای جبران تعدادی از خانه‌های مسکونی را به آتش می‌کشند. میرزا جهت خنثی کردن این بلوا دستور دستگیری نعمت الله و حکم اعدامش را صادر می نماید تا اولا از خونریزی احتمالی بعدی جلوگیری و ثانیا آتش انتقام کردها را اندکی خاموش و از متفرق شدن قوا جلوگیری کند و عاملی برای متنبه کردن عملیات خودسرانه فرماندهان باشد.
اما آن که چیزی به عقل نزدیکتر است این است که میرزا هرگز قصد اعدام او را نداشته و بین همه دلایل‌ها دلیل سومی را جستجو می کرد و آن بهانه برگشت حسن خان بوده است که اتفاقا به وقوع پیوست و در نهایت علاوه بر آنکه حکم را اجرا نکرد بلکه نعمت الله را ابقا نمود. بازگشت حسن خان و پیشنهاد میرزا مبنی بر ازدواج رحیم خان برادر کوچک خان با دختر دوم حسن خان رقیه خانوم به دلیل سوم صحه بیشتری می گذارد. نعمت الله پس از آن در همه جنگها حضوری فعال و پر رنگ داشت که می‌توان به جنگ منجیل (۱۲۹۷ش) و جنگ پسیخان علیه روس و احسان الله خان و راهپیمایی طاقت فرسای تنکابن (۱۲۹۸ ش) و جنگ دوم منجیل که علیه انگلیس همزمان با کودتای سرخ (۱۲۹۹ س) شد و متعاقبا در خنثی کردن توطئه حیدرعمواوغلی و واقعه ملاسرا اشاره نمود اما یکی از جنگهای نعمت الله که نویسندگان تمرکز بیشتری روی آن انجام داده اند جنگی است که در تاریخ به جنگ ماسوله و یا شیخلسکی معروف است (۱۳۰۰/۸/۶). تعدادی از نویسندگان سعی در القا این موضوع داشته اند که این جنگ منجر به حمله سراسری رضاخان به فومن و خاتمه نهضت بوده است.

جنگ ماسوله (شیخلسکی)
رضاخان سیزده روز بعد از واقعه ملاسرا با همراهی کلانتراف (وابسته نظامی شوروی) وارد رشت میشود (۱۳۰۰/۷/۱۹ ش). نامه هایی مابین او و میرزا کوچک خان رد و بدل می شود. در نامه های رضا خان گاهی رنگ تهدید اعلامیه ۱۹ مهر و گاهی تمجید نامه ۲۹ مهر مشاهده میشد درگیریهای مختصر نیز مابین قوای دولتی و جنگل در بعضی از نقاط بوقوع می پیوست. نهایتا دو گروه بر آن میشود که در قریه کسما پای مذاکره بنشینند. بدین منظور توافق آتش بس ۴۸ ساعته به تصویب می رسد رضاخان واقعه ملاسرا را بهانه و دیدار در کسما را نمی پذیرد و میرزا نماینده ای دیگر (عبد الحسین خان شفایی) را برای تعیین محلی دیگر به سمت رضا خان گسیل می دارد.

همزمان با رفتن نماینده میرزا، افسری بنام شیخلسکی از خطوط زنجان و طارم به ماسوله نزدیک میشود که به معنی نقص متارکه موقتی جنگ محسوب می شد. سعد الله درویش سریعا تلگرافی بدین مضمون به رضا خان ارسال می کند «فرمانده قسمت شفت اظهار میدارد پیش قراولان دولتی از خطوط طارم و زنجان به حدود آنها نزدیک میشود. حدوث این قضایا مساعی ما را خنثی و شاید تولید زحمت نماید. در صورت صلاح دید مقرر فرمایید به نقاط اولیه عودت کنند. این تلگراف اگر بدست رضا خان رسیده باشد نشان دهنده این موضوع می باشد که حرکت شیخلسکی با فرمان مستقیم او انجام شده است و اگر این تلگراف به دست رضا خان نرسیده باشد باز هم از خبط و اشتباه او کاسته نمیشود چرا که او به عنوان وزیر جنگ باید متارکه جنگ ۴۸ ساعته را به نیروهای تحت فرمانش اطلاع می داد.

در هر صورت قوای دولتی به فرماندهی شیخلسکی بدون هیچ توجه به محض سرازیر شدن از ماسوله به سمت فومن در منطقه چپول ،ماسوله ،گرفتار حمله نعمت الله آلیانی می شود و جنگ آغاز می گردد وقوع این جنگ در تاریخ ششم آبان
ماه ۱۳۰۰ و به مدت یک ساعت و نیم بطول انجامید. شیخلسکی تیر خورده و به شدت مجروح می شود، سه تن از افسران که سرهنگ مختار نظام نیز جزو آنان بود و پانزده تن نظامی دیگر از قوای دولتی کشته میشوند و از نیروهای نعمت الله که شصت تن بودند سه نفر کشته می شوند. خبر این جنگ و تار و مار شدن قوای شیخلسکی به گوش رضاخان رسیده بلا فاصله نماینده کوچک خان را توقیف و نقض آتش بس را از طرف قوای میرزا دانسته و در هفتم آبان ۱۳۰۰ فرمان حمله سراسری به فومن را صادر می نماید.
به موازات رخداد جنگ با شیخلسکی نامه‌ای جعلی از طرف کوچک خان کشف می شود که به نمایندگان خود درویش علی خان کلاشی تولم شهر وصادق خان (فومن) و محمد تولمی (نرگستان) نوشته بود به این مضمون ((جناح راست ما محکم است. جناح چپ را تقویت نموده و به محض ورود وزیر جنگ ایشان را محاصر کنید)) این نامه پس از تسلیم شدن سه تن به کلنل سالار (سرلشکر کوپال) به رویت وزیر جنگ رسید. البته بعد از افول جنگ، سعد الله درویش دست خط و امضاء جعلی را به اثبات وزیر جنگ رساند اما رضاخان با این جمله ((دیگر کار از اینها گذشته)) به این گفتگر پایان می دهد. لازم به ذکر است که رضاخان در آن محدوده از زمان بارها دست خط و امضاء کوچک خان را به عینه رویت کرده بود. نویسندگان اگر چه حمله سراسری به فومن را ناشی از این دو رخداد جنگ شیخلسکی و نامه های (جعلی) می دانند اما ادله های فراوان اثبات میکند که هدف اصلی رضاخان از ابتدای ورود به گیلان نه مذاکره بلکه نابودی نهضت بوده است کما اینکه منفک شدن کمونیستها از جنگل یک فرصت طلایی برای وزیر جنگ محسوب می شد تا با مساعدت آنان به تنها جبهه باقی مانده مستولی شود.

آخرین فرمانده و آخرین روزها
چهار روز پس از حمله سراسری رضا خان به فومن،مرکز فرماندهی زیده علی رغم جانفشانی مجاهدین سقوط می کند. حملات چند جبهه ای باعث پراکنده شدن قوا می شود. اندک نیروهای باقیمانده تا کیشدره منزل حسن خان الیانی عقب نشینی می نمایند که از معاریف جنگل میتوان به کوچک‌خان گائوک میرزا نعمت الله میرزا شعبان خان (برادر زاده میرزا) و خود حسن خان اشاره نمود جستجوی خانه به خانه و شکنجه در تمام مناطق آلیان توسط نیروهای دولتی به فرماندهی سرلشکر زاهدی انجام می شد. عده ای از روی ترس و یا اینکه جزو مجرمین قرار نگیرند با نیروهای دولتی همکاری میکردند که از آن جمله می توان به کربلایی نقره ((پسر عموی معین الرعایا)) اشاره کرد که چشم به ریاست ایل آلیان نیز داشت نام برده فردی سلحشور و بی باک تیراندازی ماهر به شمار می‌آمد روس ها از شنیدن نامش قالب تهی میکردند کشتن روس ها به طرز فجیع او را معروف به((مرد روس کش)) کرده بود (نمونه ای از بازتاب برون مرزی وحشت سربازان روس از جنگلیان در نوشته های محمد حسن صبوری هویداست اگرچه با کسی اغراق این خبر در روسیه بازتاب داده شده بود) . این شخص که در طول نهضت مجاهدتها کرده بود، به قوای دولتی پیوسته و با تطمیع، سایه به سایه سران نهصت را تعقیب می‌نمود. دیر یا زود کیشدره نیز مانند زیده سقوط خواهد کرد و حسن خان باید تدابیری می اندیشید. میرزا و گائوک را در جایی امن سمت کوهستان و در خانه آشنایان مخفی می نماید شعبان خان (برادر زاده میرزا) را به دلیل جوانی مرخص می کند، و پیشنهادی مشابه به دامادش (نعمت الله) بیان می دارد، وقتی جواب رد از او میشنود مجبور می شود او را نیز راهی کوهستان و به میرزا و گانوک جهت اختفا ملحق نماید. چند روز بعد سید جلال چمنی خانه حسن خان در کیشدره را به آتش می‌کشد. حسن خان باید خود را به آن سه تن می رساند تا راهی خلخال شوند.

از آن سو مخفیگاه کوهستان لو رفته بود و آن سه تن کمی زودتر راه خلخال را در پیش گرفته بودند. حسن خان اطلاع حاصل می کند و به دنبال آنان می رود چند قزاق و تعدادی از فرزندان یعقوب بک ماسالی (خان ماسال) به کمک کربلایی نقره در تعقیب آنان بودند دشمن سریعتر از تصور به آنان نزدیک میشد. نعمت الله در صدد جنگ تاخیری بر مې آید تا آن دو به راهشان ادامه دهند. دو تن قزاق با تیر نعمت الله به زمین می افتد. کربلایی نقره که هدفش دستگیری میرزا و گائوک بود حال سدی به نام نعمت الله را در مقابل میدید و دو قزاق مجروح روی دستش مانده بود چه جوابی باید به سرلشکر زاهدی می داد به پولی که گرفته بود می اندیشید اگر کوچک خان دستگیر شود بی شک رئیس ایل آلیان خواهد شد. پس باید این سد برداشته شود یک جوان نباید او را از آرزوهایش دور کند.

نعمت الله پشت تخته سنگی سنگر گرفته بود و آماده شلیکی دیگر بود همین که خود را بالا کشید تیری دقیقا به سمت چپ سینه اش اصابت کرد حسن خان هنگامی به او می رسد که جسدش به سردی گراییده بود. دو روز بعد در یازدهم آذر ۱۳۰۰ آن در راهپیمای دیگر در منطق گیلوان گرفتار کولاک شده و جان به جان آفرین تسلیم می نمایند جنازه نعمت الله در خانه‌ور ماسال دفن و بعدها بقایای جسدش توسط آلیانی‌ها به قم انتقال داده می شود از نعمت الله چهارفرزند سه تا هفت  ساله به نام‌های عزت الله، محبوب، گوهر تاج و عظمت به یادگار ماند. همسر نعمت الله سال ها بعد به عقد برادر کوچک نعمت الله (روح الله خان) درآمد که دکتر شاهپور آلیانی ثمره آن ازدواج می باشد. محبوب فرزند دوم نعمت الله که در زمان مرگ پدر شش ساله بود، سال ها بعد یکی از فرزندانش به نام سعید آلیانی در جنگ عراق علیه ایران جزو فرماندهان بزرگ جنگ تحمیلی، فرمانده محور عملیاتی تیپ نبی اکرم میشود وی که متولد ۱۳۳۹ بود در تاریخ هفتم بهمن ۱۳۶۴ در منطقه جنگی مریوان (سلیمانیه) به شهادت می رسد و یکی از نام آوران عملیات والفجر ۹ لقب میگیرد. این شهید نوه نعمت الله آلبانی بود.
کربلایی نقره بعد از افول نهضت از طرف وزیر جنگ ملقب به “بلوک باشی” می شود اما چندی بعد در خانه وی تعدادی اسلحه کشف و توسط نیروهای دولتی دستگیر و شکنجه می شود. بعد از فوت معین الرعایا، یکی از برادران نعمت الله بنام حاجی رحیم به ریاست ایل آلیان میرسد و به تلافی مرگ برادر بارها و بارها کربلای نقره را مورد آزار قرار می دهد. کربلایی نقره که ساکن روستای شالتوک آلیان بوده در سال ۱۳۲۷ فوت می نماید. فرزندان و بازماندگان این مرد با نام فامیلی “رستم پور” شناخته می شوند. امروزه نوه و نتایج این دو خانواده نعمت الله و کربلای نقره به دلیل ازدواج های مکرر با همدیگر وصلت فامیلی داشته و یاد آوری آن قسمت از تاریخ را “تف سربالا” می نامند…

نام میرزا نعمت الله آلیانی در کتابهای تاریخ جنگل

الف) ابراهیم فخرایی دو مرحله در کتاب خود از نعمت الله آلیانی نام می برد. یک بار او را با نام نعمت الله آلیانی خطاب می کند که در جنگ شیخلسکی پیروز و چند روز بعد در جنگی واقع در ماکلوان به قتل می رسد و شخصی به نام عباس نیکویی (بهادر نظام) جانشین او می شود و در جایی دیگر او را نعمت خان تالش و جوان ماسوله‌ای خطاب میکند که آخرین کسی بود که در آخرین واقعات تیر خورده و کشته میشود با بررسی این دو اظهار نظر متضاد از فخرایی در می یابیم ایشان اطلاع دقیقی از وقایع پایانی نهضت و شخص نعمت الله نداشته و بین رخداد اول و دوم یک ماه اختلاف است رخداد اولی در فومن و دومی در ماسال رخ داده است و نعمت الله اهل توسه کله آلیان بوده است نه ماسوله !!

ب) سعد الله درویش در کتاب خود چندین بار از نعمت الله نام می برد. او در جنگ شیخلسکی از پیروزی وی یاد و او را جزو چهار راه پیمای پایانی کوچک‌خان، گائوک، حسن خان و نعمت الله ) می داند. سعد الله درویش حمله احسان الله خان و روس ها به فومن که در محدوده پسیخان به وقوع پیوست را این گونه شرح می دهد ((احسان الله خان و سربازان روس که به دو هزار میرسیدند به محض ورود به لب رودخانه پسیخان صدای شلیک چند توپ به گوش رسید. ابتدا گمان کردیم از طرف دشمن است اما بعد متوجه شدیم چند نفر طرفداران جنگل و میرزا بوده اند که دشمن را تارومار و باعث فرار آنها به سمت رشت شده اند و ما بالاخره نفهمیدیم آن چند نفر حلال زاده چه کسانی بودند؟)). عینا همین خاطره را محمد علی گیلک نیز در کتاب خود عنوان می کند. اگر چه دو نویسنده نتوانستند نامی از آن چند نفر بنویسند اما بی‌شک یکی از آن حلال زاده‌ها نعمت الله آلیانی بوده است

ج) یان کولارژ اسلحه ساز اهل چک که شش ماه پایانی نهضت در کیش‌دره ساکن بوده در کتاب خود بارها از داماد معین الرعایا نام می برد اما یکی از اشتباهات او در سرتاسر کتاب این است که نام نعمت الله را به اشتباه “امان الله “خطاب می کند و می گوید یک بار برای فرزند شش ساله نعمت الله یک اسباب بازی درست کردم احتمالا باید عزت الله باشد و در جایی دیگر وقتی به توضیح شخصیت حسن خان می پردازد می گوید نعمت الله خان مذهبی تندرو و “حسن خان” جزو خان‌های مذهبی اهل مدارا بود یان کولارژ در جایی دیگر می نویسد (چند ماهی از پایان نهضت گذشته است و من در رشت ساکنم، شخصی به نام “نصرالله که فرزند یکی از تاجران بزرگ رشت بود به من گفت: حسن خان و دامادش عفو شده اند اما تحت مراقبت شدید دولت قرار دارند همانطور که می دانیم این گفته یان کولارژحاکی از شنیده‌هاست و راوی اطلاع دقیقی نداشته است.

د) محمد علی گیلک تنها نویسنده ای است که در یک پاراگراف طلایی به شخصیت نعمت الله می پردازد. او جان کلام را در مورد این فرمانده کامل میکند که مرقوم کردن آن پاراگراف پایان بخش این مقاله خواهد بود «میرزا نعمت الله پسر حاجی اکبر از اشخاص معتبر ماسوله و داماد حسن خان معین الرعایا بود ابتدا به معرفی پدر عیال خود (حسن خان) جزو نفرات جنگل گردید و در اثر فداکاری و صحت عمل و شایستگی در جنگها به سرکردگی نائل شد طرز رفتار و حسن سلوک وی مورد پسند عامه، نسبت به زیر دستان با رعایت نظم و انضباط رئوف و نسبت به مافوق و فرماندهان مطیع و بردبار و برای دارا بودن صفات عالی همه وقت مورد محبت تابعین و طرف علاقه روئسا و مخصوصا شخص مرحوم میرزا کوچک خان بود. در تمام مدت خدمت دلی بی جهت نیازرد و نسبت به هر فرد مهربان و خدمتگذار و با عبارت ساده تر میتوان او را این گونه ستود که در هر امر، رفتار و سلوک قائد بزرگوارش را سر مشق می گرفت، زیرا نه تنها دارای حسن سلوک و مودب بود بلکه در عشق و علاقه به وطن بحد قابل تحسین و تقدیر از پیشوای خود اقتباس می کرد.

فومن – دی ماه ۱۴۰۰

منابع
سردار جنگل ابراهیم فخرایی، نشر جاویدان ۱۳۶۷

خاطرات سعدالله درویش موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ۱۳۹۰

تاریخ انقلاب جنگل، محمد علی گیلک انتشارات گیلکان رشت ۱۳۷۱ 

نگاهی از درون به انقلاب مسلحانه ،جنگل حسن صبوری، انتشارات فرهنگ ایلیا ۱۳۸۵

 نهضت جنگل و معین الرعایا، شاهپور آلیانی ،انتشارات فرشید ۱۳۸۵ 

بیگانه ای در کنار کوچک خان یان کولارژ، انتشارات فروزان روز ۱۳۸۴

چگونه انقلاب گیلان خاموش شد، خاطرات روزانه سرلشکر کوپال

تحقیقات میدانی و مصاحبه با فرزندان مجاهدین جنگل

تشکر از آقایان
مختار معصوم متولد ۱۳۰۴ که پدرش داماد کربلایی نقره بود (شالتوک)

 حجت الله بلوری متولد ۱۳۰۳ فرزند مجاهد نوروز علی (میان رز)

هرمز علیپور متولد ۱۳۲۱ نوه نعمت الله البانی (توکی بسته ماکلوان)

فرخ آلیانی متولد ۱۳۱۶ که پدرش ملا جعفر منشی حسن خان الیانی بود توسه کله

 سیروس جنگلی متولد ۱۳۱۷ که پدرش فغفور برادزاده کوچک خان بود (زیده)

 محبت فتعلی متولد دهه بیست که عمویش جانعلی صابری از مجاهدین بود (مسجد (پیش)
و تشکر ویژه از مادران سالخورده آن سامان که یاریم کردند.

یک پاسخ ارائه کنید