گفتگو: حمله چریک‌ها به پاسگاه سیاهکل

بخشی از روایت‌های تاریخی برگرفته از اسناد و مدارک موجودی است که از سوی متخصصان استخراج می‌شود و بخشی نیز از سوی شاهدان عینی و محلی آن واقعه بازتاب داده می‌شود. کم و بیش هر دو می‌تواند محلی از ایراد باشد و تصویر دقیقی را منعکس نسازد.

افشین پرتو، پژوهشگر تاریخ معاصر گیلان و از سوی دیگر به عنوان یکی از ساکنان سیاهکل، به پرسش‌های «تاریخ ایرانی» درباره جزئیات واقعه حمله چریک‌ها در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ به پاسگاه سیاهکل پاسخ می‌دهد.

***

بخشی از روایت‌هایی که در مورد واقعه سیاهکل شنیده می‌شود شبهاتی دارد که اصالت ماجرا را تا حدی مخدوش می‌کند. شما که هم استاد تاریخ هستید و هم از ساکنان قدیمی این شهر، روایت حمله به پاسگاه سیاهکل را از ساکنان قدیمی اینجا چگونه شنیده‌اید؟

در ابتدا که ایرج نیری به عنوان معلم سپاه دانش به روستا آمد تعداد بسیاری برای دیدن، تبادل اطلاعات و نظرات به دیدن وی رفتند. مردم روستا نیز پس از مدتی به این رفت‌و‌آمد‌ها مشکوک شدند. روستا کدخدا نداشت و کدخدای روستای مجاور به نام لیش با مردم در ارتباط بود و کار‌ها را رفع و رجوع می‌کرد. به همین خاطر به وی خبر دادند که رفت‌وآمدهای مشکوکی صورت می‌گیرد. ژاندارمری دستور می‌دهد که کدخدا و مردم اوضاع منطقه را تحت نظر داشته باشند. در همین حین نیز هادی بنده خدا لنگرودی برای دیدن ایرج نیری به روستا می‌آید. مردم نیز با دیدن او وارد عمل شده، وی را دستگیر و تحویل ژاندارمری سیاهکل می‌دهند. خبر این اتفاق به ایرج نیری رسید، پس از بررسی و مشورت به این نتیجه می‌رسند که اوضاع بسیار بحرانی است و به محض تحویل هادی بنده خدا به ساواک رشت ممکن است همه چیز افشا شود. می‌گویند بهتر است هرچه زود‌تر به ژاندارمری سیاهکل رفته و هادی بنده خدا را آزاد کنند. نیری با همراهان خود مسلح به ژاندارمری می‌روند اما زمانی می‌رسند که هادی خدا بنده را به رشت فرستاده بودند. در ‌‌نهایت نیز بین آن‌ها درگیری پیش آمد، افسر ژاندارمری و کدخدایی که رفت‌وآمدهای مشکوک ایرج نیری را اطلاع داده بود مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرند. مجروحین را برای درمان به لاهیجان می‌فرستند، چون سیاهکل بیمارستان نداشت. افسر ژاندارمری در وسط راه و کدخدا نیز در بیمارستان لاهیجان فوت می‌کنند.

پس از این درگیری چریک‌ها تصمیم می‌گیرند که به سمت جنگل حرکت کنند، مینی‌بوسی را می‌بینند که متعلق به آقای اکبری بود ـ و حتی تا چند سال پیش نیز زنده بود ـ سوار مینی‌بوس می‌شوند اما مینی‌بوس در ابتدای کوچه خاموش می‌شود، با کمک اهالی محل هل داده و مینی‌بوس روشن می‌شود. این مورد را به این خاطر گفتم که مد نظر داشته باشید آن‌ها حتی یک وسیله نقلیه آماده نداشته و چنین برنامه‌ریزی‌هایی نکرده بودند. پس از اینکه مسیری را با مینی‌بوس طی می‌کنند به علت اینکه جاده‌ای وجود نداشت پیاده به راه خود ادامه می‌دهند و پس از مدتی به یک کلبه جنگی پناه می‌برند. ساکنین کلبه نیز که آن‌ها را با اسلحه دیده بودند مخالفتی با حضور آن‌ها نمی‌کنند و البته شناسایی می‌شوند. گفته می‌شود صاحب کلبه به وسیله‌ای نامشخص حضور آن‌ها را در کلبه اطلاع می‌دهد. اما نیروهای ژاندارمری زمانی به کلبه می‌رسند که آن‌ها رفته بودند. برای دستگیری آن‌ها هلی‌کوپتر اعزام می‌شود تا ۹ نفر را دستگیر کنند. ایرج نیری نیز با همراهان خود از شخصی که مسیر را می‌شناخته استفاده کرده، به سمت قزوین و تهران حرکت می‌کنند.

چند نفر از اعضای گروه را در جنگل دستگیر کردند؟

سه نفر را در جنگل و باقی افراد را در یک خانه گروهی در تهران دستگیر می‌کنند. گذشتن از جنگل بسیار دشوار و طاقت‌فرساست چرا که دره سربالایی، پستی و بلندی‌های بسیاری داشت. به‌علاوه این اتفاق در بهمن ماه رخ داد که برف قابل توجهی باریده و دشواری مسیر چند برابر می‌شود. چند تیم کماندویی هم به صورت گسترده از چند سو در تعقیب آن‌ها بودند. هلی‌کوپتر‌ها نیز لحظه‌ای صدایشان قطع نمی‌شد. بنابراین سه نفر دستگیر شده و یک نفر هم در مسیر دیلمان به قزوین از پا در می‌آید و توان ادامه مسیر را از دست می‌دهد. پنج نفر باقی مانده نیز پس از اینکه به قزوین رسیدند به سهولت خود را به تهران می‌رسانند.

گویا در روستای گمل هم درگیری رخ داده و در آن زد و خوردهایی اتفاق می‌افتد.

بله، روستای گمل‌‌ همان روستای جنگلی بود که ایرج نیری با همراهان خود در یکی از کلبه‌های آن به مدت یک شب استراحت کردند و به عبارتی در آن پناه گرفتند.

پس از این واقعه مردم چه واکنشی نشان دادند؟

به طور کلی مردم آن‌ها را دوست داشتند. حتی پس از آنکه حضور و اهداف آن‌ها مشخص شد این ذهنیت مطلوب همچنان پابرجا ماند. پس از مدتی نیز آشکار شد که تمام تلاش و فعالیت آن‌ها به خاطر مردم بوده و این موجب ستایش آن‌ها از سوی مردم شد. حتی در زمانی که آن‌ها با تفنگ در خیابان‌ها بودند مردم می‌توانستند به آن‌ها حمله کنند. آیا مردم روستا نمی‌توانستند ۹ نفر را از پای درآورند؟ مسلماً می‌توانستند اما قصد چنین کاری را نداشتند. به طور کلی باید گفت که خصلت اجتماعی مردم گیلان به ویژه مردم سیاهکل رویارویی با حکومت است چرا که حکومت را از آن خود نمی‌دیدند، هر چند که ممکن است بروز ندهند. در قرن دوم و سوم هجری که اعراب وارد ایران شدند مردم این ناحیه بسیار مقاومت کردند تا مانع ورود آن‌ها به شمال کشور شوند. بعد از آن نیز تا قرن دهم چیزی به نام حکومت نداشته و تجربه نکردیم. استان گیلان با مساحت ۱۳ تا ۱۴ هزار کیلومتر مربع ۹ حکومت را در خود داشت. در باور مردم تصوری تحت عنوان عظمت مقام فرمانروا تعریفی نداشت. از دوران شاه عباس به بعد نیز که این منطقه به تصرف آن‌ها درآمد حضور حکومت و نیروهای آن‌ها جز برای چپاول و غارت نتیجه‌ای در بر نداشت، چرا که گیلان منطقه‌ای خودکفاست و برای تامین مایحتاج خود نیاز به کسی یا جایی ندارد.

آیا می‌توان نتیجه گرفت چون برای تامین مایحتاج خود به کسی نیاز ندارند بنابراین دلیلی برای سر نهادن به فرامین حکومت هم نمی‌بینند؟

بله دقیقا همین‌طور است. این امر بسیار طبیعی است و متاسفانه حکومت‌ها برای مطیع کردن گیلانی‌ها از مسیر فقیر کردن ‌آن‌ها حرکت کردند؛ مثلا در گیلان حدود ۱۰۰ سال پیش محصول ابریشم وجود داشت که نزدیک به ۳۰ درصد از درآمد مردم را تامین می‌کرد، اما هم‌اکنون ابریشمی وجود ندارد و تمام توتستان‌هایی که می‌توانست در آن ابریشم تولید شود از بین رفته و چای را جایگزین آن کرده‌اند. کاشت، برداشت و خشک کردن چای بسیار راحت‌تر است تا تولید پارچه ابریشم، اما هم‌اکنون چای نیز در حال نابود شدن است.

بنابراین هر اندازه خودکفایی ما کمتر می‌شود، وابستگی ما به حکومت بیشتر می‌شود.

بله، چرا که مجبوریم برای تامین نیازهای خود سر فرود آوریم زیرا منبع درآمدی نداریم. برنج، ابریشم و چای نابود شده است. از دیگر منابع درآمد این منطقه دریا بود که افراد در پلاژ‌ها می‌آمدند و برای تفریح هزینه می‌کردند. یکی دیگر از موارد اسکله‌های دریایی بود که حمل و نقل دریایی در آن صورت می‌گرفت. هر دوی این منابع نیز کم رونق شده‌اند. استان گیلان که قرار بود اولین خط‌ آهن از انزلی به تهران را داشته باشد به این شکل درآمد. حالا همه شهر‌ها جز انزلی خط ‌آهن دارند. در تمام استان یک فرودگاه آن هم در رشت وجود دارد. در تمام ایران جز رشت دانشگاه وجود داشت که اگر درست در خاطرم باشد در سال ۵۴ آلمانی‌ها در رشت دانشگاه کشاورزی تاسیس کردند که پس از مدت‌ها به دانشگاه گیلان معروف شد؛ در حالی که سطح هوشی بچه‌های این استان نسبت به تمام کشور بالا‌تر است.

آیا کسانی که در واقعه سیاهکل حضور داشتند قبل از آن با برنامه‌ریزی و به صورت پیش‌بینی شده وارد این منطقه شدند؟

خیر، چرا که تاریخ نشان می‌دهد در مسیر جنگل‌ها اتفاقات بسیاری افتاده و این اولین ماجرا نبود، قیام‌های بسیاری روی داده است. ماجراهای بسیاری در این جنگل‌ها برای حضور در صحنه سیاسی وجود داشت. در زمان حمله مغول‌ها سلطان محمد بنده خدا الجایتو حمله می‌کند تا از دیلمان وارد لاهیجان شود، در مسیر جنگل قیام عجیبی بر ضد مغول صورت می‌گیرد. در این جنگل خاطرات قیام‌های بسیاری وجود دارد. حیدرخان فشتالی حدود ۱۰۰ سال پیش بعد از نهضت جنگل مدت‌ها در جنگل می‌جنگیده است.

چرا جریان سیاهکل که کمتر از ۲۵ روز شروع و خاتمه یافت تا این حد تاثیرگذار بوده و تاکنون نیز بر روی آن بحث می‌شود؟

زیرا امروز عصر ارتباطات و تبلیغات است، تفکرات سیاسی بیشتر بازگو و مورد بحث قرار می‌گیرد. امروز مردم بیشتر به دنبال مطرح کردن خود در تمام عرصه‌ها هستند و از تاریخ خود نیز بهره بسیاری می‌برند.

سال پیش در سیاهکل یکی از اهالی این شهر در صحبت‌های خود به ما می‌گفت که متاسفانه بعد از رویداد سیاهکل ساکنان این منطقه زیان‌های بسیاری را متحمل شدند. چون فضا بسیار محدود و امنیتی شد و آن‌ها نتوانستند به خوبی پیشرفت کنند و در نتیجه عقب‌افتادگی روی داد. شما اثرات این امنیتی شدن فضا را در چه می‌دانید؟

فضای امنیتی زیاد طول نکشید. این اتفاق در بهمن ماه رخ داد. من به خاطر دارم که آن زمان دانشجوی دانشگاه شیراز بودم و منزل ما در رشت بود. برای تعطیلات عید به رشت رفتم و پس از آن برای دیدار دوستان و اقوام به سیاهکل آمدم که در مسیر راه جلوی ما را گرفتند. مینی‌بوس را بازرسی کردند، سپس من و یک نفر دیگر را پیاده کردند. گفتند که شما مشکوکید. بعد از من پرسیدند که اهل کجایید و به کجا می‌روید؟ من هم پاسخ دادم اهل سیاهکل هستم و به‌‌ همان جا می‌روم. پرسید چرا تهرانی صحبت می‌کنی و من نیز عصبانی شدم. من را نگه داشتند و مینی‌بوس را فرستادند که برود. اما پس از چند دقیقه یکی از افراد ژاندارمری نزدیک شد و نام خانوادگی مرا شناخت و پس از آشنایی دادن مرا سوار ماشین دیگری کرد و به سیاهکل فرستاد.

شخصی که با شما در این مورد صحبت کرده از جنبه‌ای درست گفته و از جنبه‌ای دیگر هم خیر، به این علت که پس از این ماجرا در سیاهکل حساسیت‌هایی به وجود آمد، ولی متاسفانه یکی از دلایلی که موجب شد تا سیاهکل پیشرفت نکند این بود که جاهایی که آباد است و بازار خوبی دارد نزدیک است. مثلا اگر شخصی در سیاهکل قصد خرید دارد و جنس خود را در سیاهکل پیدا نمی‌کند به لاهیجان می‌رود و اصلا برای او مهم نیست که یک فروشگاه مجهز در سیاهکل وجود داشته باشد. بسیاری فرزندان خود را با سرویس به مدرسه‌های شهرهای اطراف نظیر لاهیجان می‌فرستند. مورد دیگر شرایط جغرافیایی است. باید قبول کرد که چون عوامل بسیار زیاد دیگری وجود دارد عوامل سیاسی چندان موثر نیستند.

یکی از فرضیاتی که در رفتارهای جریان چپ در سیاهکل و مکان‌های دیگر وجود دارد این است که این گروه‌ها در جاهایی فعالیت داشته‌اند که آن مناطق در بن‌بست بوده‌اند. مثلا سیاهکل و آب‌کنار منطقه بن‌بست بوده‌اند. حتی روستای لیقوان که اردشیر آوانسیان به آنجا سفر می‌کند نیز بن‌بست بوده است. این فرضیه تا چه اندازه می‌تواند درست باشد؟ اسناد تاریخی و نظامی موجود می‌گوید که دو هفته پیش از واقعه سیاهکل در هشتپر نیز این اتفاق به نوعی رخ داده اما حمله آن‌ها موفق نبوده است در صورتی که در سیاهکل این اتفاق از جنبه‌هایی موفقیت‌آمیز بوده است.

میل به مشارکت در مسائل میان مردم سیاهکل و هشتپر بسیار متفاوت است. به جرات می‌توانم بگویم که اوایل انقلاب در سیاهکل هیجاناتی وجود داشت که در هیچ کجای استان گیلان به چشم نمی‌خورد. در خیابان اصلی با فاصله‌های بسیار کم و کوتاه کیوسک‌های متعدد روزنامه‌فروشی قرار گرفته بود که در هر کدام روزنامه‌ها و جزوات یک گروه خاص وجود داشت. حتی در این میان گروه‌ها و مردم کرد نیز خودنمایی می‌کردند. در ۱۹ بهمن سال ۱۳۵۷ (سالروز واقعه سیاهکل) چند روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در سیاهکل از رودخانه تا ورزشگاه تعداد کثیری از مردم در خیابان‌ها بودند. تجمع بسیاری زیادی در سخنرانی‌های آن روز صورت گرفته بود و حتی چریک‌های فدایی خلق نیز سخنرانی داشتند. در این تجمعات شخصی از من پرسید پس این جماعت در روز واقعه سیاهکل کجا بودند و من پاسخ دادم در آن روز همه ترسیده بودند و حضور نداشتند اما حالا به میدان آمده‌اند، در میان مردم همچنان خوی حمایت از چریک‌های سیاهکل وجود دارد. مردم می‌توانستند از آن واقعه سیاسی سود ببرند اما این کار را نکردند.

منبع : سایت تاریخ ایران

یک پاسخ ارائه کنید