روایت های محلی از مرگ میرزا

روایتهای محلی از مرگ میرزا مورد مطالعه روستای گیلوان

✍ سولماز آوریده – حمید عباداللهی چنذانق

چکیده

پژوهش حاضر با استفاده از رویکرد پل ریکور بر خاطرات آن دسته از اهالی روستای گیلوان متمرکز است که به عنوان بازماندگان والدینشان خاطراتی شخصی از ماجرای مرگ میرزاکوچک خان جنگلی دارند. روستای گیلوان محلی است که پیکر میرزا نخست به آنجا انتقال پیدا کرد و در آنجا پیکر بی سرش به خاک سپرده شد. روش پژوهش میدانی و شیوه گردآوری اطلاعات مصاحبۀ غیر ساختمند بود. شیوۀ نمونه گیری هدفمند و تعداد نمونه ها نیز با توجه به قاعدۀ اشباع ۱۲ نفر بود. یافته های پژوهش نشان میدهد این خاطرات عمدتاً شخصی به جامانده از درگذشتگان و در مواردی حاوی اطلاعات و حقیقتهایی است که در منابع تاریخی به آنها اشاره نشده است؛ مانند جزئیات مسیر حرکت میرزا و گانوک آلمانی از ماسال به طرف خلخال برای پیوستن به عظمت خانم فولادلو، حاکم خلخال، همچنین وقایع طول مسیر محل دقیق از پا درآمدن میرزا، تلاش بزرگان منطقه برای نجات جان میرزا و دوستش شجاعت محبوبه خانم سجادی در برابر قزاقهای رضا شاه، مکان رها شدن پیکر بی سر میرزا در نزدیکی روستای گیلوان، نحوه غسل و دفن میرزا در دو مکان و در نهایت انتقال جسد میرزا به گیلان محور اصلی این خاطرات است.

مقدمه و بیان مسأله

بیش از صد سال از شکست جنبش جنگل و مرگ میرزاکوچک خان جنگلی میگذرد. فراز و نشیب ها در شیوه یادگری از میرزاکوچک خان جنگلی نشان میدهد که چگونه باورها و احساسات ما از جنبش جنگل و رهبر آن تحت تأثیر «یادآوری گذشته» تولید شده و چگونه عناصر متفاوتی از این جنبش در طول زمان برجسته و بخشهایی از آن کنار گذاشته شده اند در حقیقت اگر تاریخ را روایتهایی بدانیم که توسط گروه جمع یا جامعه ای مشخص گزینش، یادآوری و بازخوانی میگردد (اولیک ورابینز، ۱۹۹۸،۱۱۱)، راهبردهای یادآوری نقشی جز حک کردن وقایع آن هم به گونه ای خاص در حافظه جمعی جامعه ندارند (نگاه کنید به وینتروسیوان ۲۰۰۰ )راهبردهای یادگری از میرزاکوچک خان جنگلی در طول صد سال گذشته میتواند نمونه ای جالب توجه در مطالعات حافظه جمعی ایرانیان قلمداد شود بی توجهی به این شخصیت در تاریخ رسمی قبل از انقلاب و تلاش برای فراموشی یا بازنمایی خاص از او به عنوان یاغی و برعکس تلاشها برای یادگری و بازنمایی از وی به عنوان شخصیتی چپگرا در سالهای نخست بعد از انقلاب و بعدها به عنوان شخصیتی روحانی دلالت بر همین فرازونشیب ها در تاریخ رسمی صدساله ما دارد این در حالیست که در مقابل تاریخ از پایین حامل خاطرات و روایت هایی متفاوت از جنبش جنگل و شخص میرزاکوچک خان است؛ خاطراتی که به قول ریکور میتوانند با روایت شدن از شکل خاطره فردی به شکل خاطره جمعی درآیند و در نهایت وارد تاریخ رسمی شوند. در واقع به باور وی، تاریخ در مواجهه ای انتقادی با خاطرات شخصی میتواند اصلاح شود و در این بین جایگاه شاهدان عینی یا بازماندگان آنها به عنوان حاملان خاطرات شخصی از واقعه میتواند جایگاهی کلیدی داشته باشند. پژوهش حاضر با چنین رویکردی و با تمرکز بر آن دسته از اهالی روستای گیلوان که خاطره ای شخصی از ماجرای مرگ میرزاکوچک خان جنگلی دارند صورت گرفته است. شایان ذکر است روستای گیلوان محلی است که پیکر میرزا به همراه همرزم آلمانی اش نخست به آنجا انتقال پیدا کرد و در آنجا پیکر بی سرش به خاک سپرده شد.

چارچوب نظری تحقیق

رویکرد نظری پژوهش حاضر مبتنی بر نظریات پل ریکور در خصوص خاطره تاریخ و فراموشی است بنابراین رویکرد خاطره و روایت آنچه در تاریخ رسمی به سکوت واداشته شده اند را مجدداً به زبان جاری میسازد و فهم متفاوتی از گذشته را امکان پذیر می سازد. همان طوری که پل ریکور متذکر میشود مابین خاطره و روایت ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد؛ چرا که با عمل «گفتن خاطرات فردی انتقال خاطرات شخصی به دیگران ممکن می شود و عملاً خاطره به سوی جمعی شدن نیل میکنند. به باور ریکور خاطرات جمعی مجموعه ای از یادها هستند که به صورت روایات در اجتماعات وجود دارند. درواقع، «گفتن کارکردی روایتی دارد که مرتبه تاریخی را به مرتبه خاطره» ربط میدهد و دقیقاً به همین دلیل محتوای انتقادی کار تاریخی در درون چارچوب کارکرد روایتی شکل می گیرد. تاریخ با استفاده ویژه از کارکرد روایتی توانایی فاصله گرفتن از موضوع خود را می یابد و در این حالت میتواند خصلتی انتقادی بیابد (نگاه کنید به ریکور، ١٣٧۴). به باور ریکور، با حضور خاطرات شاهدان وقایع و گفت و گوی آنها با تاریخ است که امکان فهم انتقادی از تاریخ فراهم میشود از نظر ریکور، تاریخ باید خصلتی انتقادی داشته باشد و این امر جز با« مواجهه و گفتن » خاطرات شاهدان ناممکن است.

در پژوهش حاضر از نگاه انتقادی پل ریکور به تاریخ رسمی و اهمیت خاطره و بیان روایت های شاهدان وقایع یا بازماندگان آنها استفاده شده است.

مروری بر پژوهشها

بررسی پیشینه پژوهشها در ارتباط با میرزاکوچک خان و جنبش جنگل حاکی از آن است که محققان و پژوهشگران مطالعات زیادی را حول محور میرزا و جنبش جنگل انجام دادهاند. این پژوهشها عمدتاً با رویکردی کل نگرانه روشنفکرانه و به اصطلاح «تاریخ از بالا» انجام شده است با عنایت به حجم بالای پژوهشهای انجام شده، در این بخش تنها به جدیدترین تحقیقات انجام شده اشاره میشود.

پناهی (١۴٠١) در پژوهشی با موضوع تحلیل و نقد رویکردهای ملی گرایی و تجزیه طلبی در نهضت جنگل به بررسی این موضوع می پردازد که «آیا جنگلیها در مسیر هویت ملی گام برداشتند یا در مسیر تجزیه طلبی؟ یافته های تحقیق با تکیه بر روش تاریخی تحلیل محتوا و آرشیوی حاکی از آن است که با وجود ضعف در عملکرد و رفتار سیاسی رهبران این جنبش جنگلیها در طول دوران نهضت به آرمانهای خود که همان وطن پرستی مبارزه با بیگانگان و حفظ استقلال کشورشان بود، وفادار ماندند. اسماعیلی سنگری (١۴٠٠) در پژوهشی با عنوان گذار از مشروطیت تا معمای اولین جمهوری، مصاف دو سیاست جهانی با پدیده جمهوریت در جنبش جنگل به رهبری میرزاکوچک خان با تکیه بر روش پژوهش اسنادی در تلاش برای پاسخگویی به سؤال «چرا و چگونه اولین دولت جمهوریت ایران توسط جنبش جنگل سقوط کرد؟» از رویکرد تبیینی – تفسیری و روش توضیح و تفسیر استفاده میکند نتایج تحلیل نشان میدهد که افزایش حساسیت جامعه ایران در گیلان و پایتخت نسبت به دولت موقت میرزا کوچک همچنین رویارویی دولت قیام جنگل با معمای دولت واهی و بی فایده در کنار سیاست سرنگونی دولت انگلیس به سقوط زودهنگام جنبش جنگل کمک کرد.

پناهی (١۴٠٠) در تحقیقی با عنوان تأثیر انگلستان بر رویکردهای نظامی، فکری و سیاسی جنبش جنگل به بررسی تدابیر انگلیسیها برای ایجاد زمینه های ضعف فکری سیاسی و نظامی نهضت جنگل میپردازد. نتایج این تحقیق با استفاده از روش تاریخی اسنادی و با رویکردی تحلیلی نشان میدهد انگلیسی ها در دو مرحله بانی از هم گسیختگی نهضت جنگل شدند؛ مرحله اول در «نبرد منجیل» که منجر به انحلال همبستگی نظامی جنبش و سپس در قرارداد ترک مخامصه که باعث از هم پاشیدگی ساختار فکری ، ایدئولوژیک و پیوستگی درونی نهضت جنگل شد. در واقع انگلستان با اعمال رفتارهای سیاسی و نظامی در برابر جنگلیها علاوه بر تأمین منافع خود در ایران، گیلان و قفقاز عامل مؤثر بر ناکامی و شکست جنبش محسوب می شود. آوریده و عباداللهی چنذانق (١۴٠٠) در مقاله ای روایتهای محلی از مناسبات جنبش جنگل با دهقانان اشراف و هیئت حاکمه ایران را در شهرستانهای رشت، فومن، شفت و تالش بررسی کردند چارچوب نظری این پژوهش رویکرد «چارچوبهای اجتماعی حافظه و رویکرد حال گرا» بود و روش به کار رفته «میدانی، ابزار جمع آوری اطلاعات مصاحبه های عمیق و غیر ساختمند و روش نمونه گیری «نظری» بود. نتایج این پژوهش نشان میدهد روایتها از ارتباط جنبش جنگل با اشراف دهقانان و هیئت حاکمه توأمان در قالبی حالگرایانه و قومی به یاد آورده میشدند.

اسماعیلی سنگری (۱۳۹۹) در تحقیقی با عنوان «نهضت جنگل و گذار از ایدئولوژی پان ترکیسم دولت عثمانی» با استفاده از روش کیفی و با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی به بررسی خاستگاه ها و گذارهای ایدئولوژیک این نهضت پرداخته است. یافته های این پژوهش نشان میدهد با وجود گذارهای ایدئولوژهای سلطنت، مشروطه، پان ترکیسم عثمانی، مارکسیسم در نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچک گذار ایدئولوژیکی آن از پان ترکیسم دولت عثمانی بر پایه و اساس اعتقاد به وطن پرستی رجحان ایرانیت و حاکمیت ملی در رابطه با ایدئولوژی اتحاد اسلام دولت عثمانی است.

سراجی و قنوات (۱۳۹۸) در تحقیقی با موضوع واکاوی گزارشهای واقعۀ ملاسرا و قتل حیدر عمواوغلو در نهضت جنگل؛ با تکیه برروش محورهای معنادهی استنفورد»، به طرح این سؤال میپردازد که عاملان واقعه ملاسرا و قتل حیدر عمواوغلی چه افراد یا جناح هایی بودند. مؤلفان با بررسی گزارشهای به دست آمده مدعی هستند روایت کنندگان ماجرا دو دسته هستند عده ای ماجرا را با توجه به اتفاقات قبل و همزمان با رخداد روایت می کنند و دسته ای دیگر واقعه را با توجه به نتایج آن و یا صرفاً با در نظر گرفتن حوادث مقارن با واقعه گزارش میدهند یافته های مبتنی بر روش توصیفی – تحلیلی نشان میدهد که برخلاف وجود نواقص در هر کدام از گزارشها واقعه قتل حیدر عمواوغلو و واقعه ملاسرا نتیجه مشارکت خواسته یا ناخواسته جناحهای مختلفی است که با نهضت جنگل ارتباط داشتند. با وجود نقش پررنگ دولت انگلیس در این میان به نظر میرسد بانیان واقعه ملاسرا با قتل حیدر خان بی ارتباط نبودند.

زاهد زاهدانی و مسعودی (۱۳۹۳) در پژوهشی با عنوان تحلیل جامعه شناختی نهضت جنگل با تأکید بر ایدئولوژی آن با توسل به نظریه زاهد در چارچوب تئوریهای جنبش اجتماعی همچنین با استفاده از روش تحقیق تاریخی و استراتژی پس کاوی به این نتیجه رسیدند که هر چند نهضت جنگل با ایدئولوژی بسیار نزدیک به ایدئولوژی مشروطه شروع شده بود ولی در میانه راه دچار انحراف شد و این انحراف در ایدئولوژی اولیه باعث شد قیام جنگل برخلاف موفقیتهای اولیه دچار رکود و شکست شود.

روش تحقیق

روش این پژوهش «میدانی» ابزار جمع آوری اطلاعات مصاحبه غیر ساختمند و عمیق و جامعه آماری آن دسته از روستاییان روستای گیلوان است که حامل روایتهایی از والدینشان درباره میرزا مرگ و نحوه تدفینش هستند از بین جامعه آماری، بنابر قاعده اشباع، تعداد ۱۲ نمونه مورد مصاحبه قرار گرفتند. بعد از گوش دادن به خاطرات نمونه های مطالعه روایتها در مورد مرگ میرزا ثبت شد.

جدول شماره (۱) تعداد و مشخصات نمونه های مصاحبه شده

یافته ها

یافته های به دست آمده از مصاحبه ها حاکی از آن است که تقریباً همه فراد مصاحبه شده روایت های کمابیش یکسانی از نحوه مرگ میرزا داشتند. این روایتها کاملاً حول واقعه مرگ میرزا، جداسازی سر وی و دفن تن بی سر وی قرار دارد با وجود شباهتها در «شنیده ها» از والدین و سالخوردگان روستا روایتهای افراد مورد مصاحبه بسیار شخصی بود. در زیر بر مبنای مهمترین مؤلفه های به دست آمده از مصاحبه ها، یافته های پژوهش دسته بندی شده اند:

الف) حرکت میرزا از ماسال به گیلوان برای پیوستن به عظمت خانم فولادلو در خلخال با وجود اینکه در روستای گیلوان روایتها از میرزاکوچک خان جنگلی کاملاً بر مرگ وی متمرکز است اما دلیل مرگ ، تلاش وی برای پیوستن به عظمت خانم فولادلو، حاکم خلخال عنوان شده است.

میرزاکوچک خان و گائوک آلمانی از ماسال حرکت میکنند تا به طرف گیلوان بیایند، پیش مرحوم پدرم سید مظفر که دوستش بود قصدشان از این سفر پیوستن به عظمت خانم فولادلو در خلخال این بود که میخواستند از طریق پدرم به وی ملحق شوند» (شماره ۲).

«قضیه از این قرار بود که میرزا با رفیقش گائوک آلمانی به خاطر تعقیب رضاخان از راه ماسال میآید در ییلاق گیلوان تا خودشان را به عظمت خانم فولادلو برسانند» (شماره ۱).

ب) با گم کردن راه دلیل آن و مرگ بر اثر سرما و خستگی در گدیک

مرگ میرزا و گائوک آلمانی به دلیل سرما ،برف، گرسنگی و خستگی در محلی به نام گدیک در جنگلهای ییلاقات ماسال به طرف روستای گیلوان، هسته اصلی روایت هاست. همه افراد مصاحبه شده به محل واحدی برای درگذشت میرزا اشاره می کردند.

«من از مادر و پدرم شنیدم که میرزا در گدیک براثر سرما از بین رفت (شماره ۱۰)

«میرزا در گدیک از بین رفت (شماره ۸)

«میرزا در گدیک که حد فاصل بین ییلاق ماسال و روستای گیلوان بود، براثر سرما و برف یخ زده بود» (شماره ۴).

نمونه های مورد مطالعه معتقد بودند در آن زمان چاروادارها به خاطر در امان بودن از دزدی و چپاول راهزنان سعی میکردند از راه اصلی و با کمک نگهبانان خود حرکت کنند.

میرزا از ترس اینکه مبادا همراه چاروادارها جاسوسانی باشد ، سعی میکند با فاصله زیاد از آنها حرکت کند که در نتیجه راه را گم میکند و درگیر کولاک و یخبندان می شود. درواقع، میرزا و گائوک آلمانی از راههای فرعی و جنگلی به طرف گیلوان حرکت کرده بودند تا به دور از چشم قزاقهای رضاشاه خودشان را به خلخال نزد عظمت خانم فولادلو برسانند. انتخاب راه های فرعی و حرکت به دور از افراد دیگر، دلیل گم کردن راه و درنهایت سرمازدگی و مرگ آنها میشود.

گائوک و میرزا به دور از مکاری ها حرکت میکردند اما چرا با مکاری ها نیامدند علتش این بود که میرزا میترسید میان مکاریها جاسوسانی باشند که اینها را لو دهد و قزاق های رضاشاه آنها را دستگیر کنند. در نتیجه با فاصله زیاد از مکاری ها حرکت میکنند و در نتیجه راه را گم میکنند و درگیر برف و کولاک میشوند گائوک آلمانی تلف میشود میرزا هم زیاد تلاش کرد که او را نجات دهد ولی خسته میشود، گائوک را آنجا رها می کند و خودش راهی میشود و در خط الرأس روستای گیلوان و ییلاق ماسال در محلی به نام گدیک به علت خستگی سرما و گرسنگی از پا در می آید، (شماره ۲).

«میرزا سعی میکنه دوستش گائوک آلمانی که حالش بد بود را نجات بده که موفق نمیشه و خودش هم در محلی به نام گدیک یخ میزنه » (شماره۱)

ج) تلاشها برای نجات میرزا و گانوک آلمانی

گیلوانی ها در خاطرات خود به نحوه انتقال پیکر یخ زده میرزا به گیلوان و اتفاقاتی که بعد از انتقال جسد میرزا از گدیک به گیلوان افتاد اشاره هایی داشتند. مصاحبه شونده ها در سخنان خود از تلاش مردم روستای گیلوان و اقداماتی که برای نجات جان میرزا انجام می گرفته است نقل میکردند.

«پدرم از اینجا حدود ۲۰ تا ۲۷ نفر را برای کمک میفرستد، آنها میرزا و گائوک را ،می آورند وسط روستای ما محلی به نام نوده ، میرزا را در آن مسیر می گذارند و چون امکانات پزشکی وجود نداشت آزمایشهای مختلفی برای اینکه بفهمند زنده هست انجام می دهند مثلاً آینه جلوی دهن میرزا میگذارند یا سیگار روشن به کف پاش میزنند . هر دوی آنها را داخل پشگل گوسفند دفن میکردند تا به وسیله حرارت پشگل گوسفند بتواند آنها را گرم و زنده .کنند این کارها را انجام میدهند و متوجه میشوند که متأسفانه هر دو مرده اند. دو شبانه روز در مسجد ما آنها را نگه میدارند (شماره ۲)

«آورده بودند در روستای گیلوان یکی دو شبانه روز در پشگل حیوانی گذاشته بودند که زنده شوند ولی زنده نشدند» (شماره ۴)

د) تلاش نیروهای قزاق برای انتقال پیکر میرزا مقاومتهای محلی و جدا کردن سر میرزا از جسم بی جانش در روستای خانقاه

در مصاحبه ها از شجاعت زنی به نام محبوبه خانم سجادی یاد میشود که گویا اجازه حمل جنازه میرزا را به قزاقها نمیداد تا اینکه در درگیری قزاق ها با گیلوانی ها تیری به دست محبوبه خانم اصابت میکند و مظفرخان وقتی متوجه میشود که ممکن است این درگیری به قتل و کشتار دسته جمعی بینجامد اجازه میدهد قزاقهای رضا شاه جنازه میرزا را با خود ببرند ولی گویا آنها نتوانستند جسد میرزا را با خود حمل کنند و مجبور میشوند در محلی به نام خانقاه گیلوان سرمیرزا را از تن جدا کنند و و سر میرزا را با خود به گیلان ببرند؛ در نتیجه جسد میرزا در گیلوان دفن میشود.

«تا اینکه فردا قزاقها آمدند و یک محبوبه خانمی بود خواهر مظفرخان که گفت من اجازه نمیدهم این جنازه را پیش رضاخان ببرید حتی قزاقها تیری هم به دست محبوبه زدند و او زخمی شد… مظفرخان وقتی دید که جماعت آنها بیشتر از تعداد قزاقهای دولتی است و ممکن است کشت و کشتار اتفاق بیفتد، دستور داد که کاری نداشته باشند و اجازه دهند که جنازه میرزا را ببرند. ولی آنها سر میرزا را بردند و جسد میرزا را درهمان دره نزدیکی خانقاه گیلوان گذاشتند (شماره ۱)

«پیکر میرزا را تا روستای خانقاه آوردند و در آنجا شخصی به نام رضا اسکستانی، که ازمکاری ها بود با دستور قزاقهای رضاخان سرش را از بدن جدا کرده» (شماره ۱۰)

«سر میرزا را در خانقاه از تن جدا کردند» (شماره ۸)

ه) تدفین پیکر بی سر میرزا در قبرستان روستای خانقاه نبش قبر و انتقال پیکر برای غسل و دفن در قبرستان روستای گیلوان

خاطرات گیلوانیها حکایت از آن دارد که بعد از اینکه قزاقها جسد میرزا را در خانقاه گیلوان رها میکنند عده ای جسم بی سر میرزا را با لباس در قبرستان خانقاه به خاک می سپارند، بعدها مظفرخان و افرادش جسد میرزا را بیرون آوردند وغسل دادند و سپس در قبرستان گیلوان دفن کردند.

«میرزا اول با لباس در خانقاه دفن بوده ، بعدها میرزا را از قبرستان خانقاه به قبرستان گیلوان بردند» (شماره ۱۰)

جسد بدون سر را با لباس در خانقاه دفن کردند بعداً میرزا را آوردند در قبرستان قدیمی گیلوان دفن کردند (شماره (۸)

او را در خانقاه دفن کرده بودند در کنار مزار امام زاده عین اله در کنار سیدها و افراد دیگر این منطقه مثل اینکه بعدها آوردند در قبرستان گیلوان گذاشتند. در حال حاضر جای قبرش در قبرستان خانقاه مشخص نیست (شماره (۱۲)

و) انتقال پیکر بی سر میرزا از قبرستان روستای گیلوان به سلیمانداراب

عده ای از مصاحبه شوندگان در خاطرات خود اشاره میکردند جسد میرزاکوچک خان بعد از مدتها به طور شبانه و مخفیانه از گیلوان به سلیمانداراب منتقل شد.

«بعد از گذشت چند سال استخوانهای میرزا را به رشت انتقال دادند. دو برادر به نام یداله و قدرت اله عین اللهی به دستور انام قلی ،ماسالی که اربابشان ،بود، شبانه جسد میرزا را درآوردند و به رشت بردند» (شماره (۶)

«جسد میرزا توسط عین اللهی که رعیت انام قلی ماسالی بود به گیلان منتقل شد. آنها برای شناخت قبر میرزا پدر پیرم را به قبرستان گیلوان بردند الان دقیق نمیدانیم که جنازه میرزا را بردند یا جنازه فرد دیگری را چون شبانه این کار را انجام داده بودند» (شماره ۹)

«چون انام قلی ماسالی اینجا کارگر و رعیت زیادی داشت به وسیله آنها جسد میرزا را به گیلان انتقال دادند. انام قلی مالک اینجا بود الان در قبر میرزا، خانم جوجو انصاری دفن است» (شماره ۱)

نتیجه گیری

بررسی خاطرات مردم محلی و قدیمی روستای گیلوان از میرزاکوچک خان جنگلی و جنبش جنگل نشان میدهد این خاطرات تنها حول واقعۀ مرگ میرزا و یار آلمانی اش متمرکز است. این خاطرات عمدتاً شخصی و به جامانده از والدین یا پدربزرگ مصاحبه شوندگان است و در مواردی حاوی اطلاعات و حقیقتهایی است که در منابع تاریخی به آنها اشاره نشده است. این خاطرات حاوی جزئیات دقیقی است از جمله مسیر حرکت میرزا و دوستش گائوک آلمانی از ماسال به طرف خلخال برای پیوستن به عظمت خانم فولادلو، حاکم خلخال وقایعی که در طی مسیر برای میرزا و دوستش اتفاق می افتد، محل از پا درآمدن میرزا، تلاش بزرگان منطقه برای نجات جان میرزا و دوستش، شجاعت محبوبه خانم سجادی در برابر قزاقهای رضا شاه، مکان رها شدن پیکر بی سر میرزا در نزدیکی روستای خانقاه ، نحوه غسل و دفن میرزا در دو روستای خانقاه و گیلوان و در نهایت به انتقال جسد میرزا به گیلان اشاره میکند

با تحلیل و تبیین یافته های تحقیق به این نتیجه میرسیم که روایت مردم روستای گیلوان از مرگ میرزا در قالب شرح دقیق و جزء به جزء آن اشاره به خاطرات شخصی افرادی دارد که کمتر در اسناد قابل دسترس به چشم میخورد به نظر میرسد بعضی از مباحث و گفتنیها را نمیشود از خاطره به تاریخ انتقال داد به همین دلیل همیشه میان تاریخ نگاران و کسانی که شاهد وقایع بوده اند نزاعی در می گیرد. در خاطرات دغدغه ها و دردهای گذشته است که وقایع در زمان حال تأثیر می گذارد؛ اشاره شفاهی و حتى عینى به مکانی که جسد بدون سرمیرزا در آن رها شده بود، توسط اهالی روستای گیلوان نشان از درد و زخمی است که هنوز ترمیم نشده و هر بار با یادآوری مرگ میرزا در ذهنشان تداعی میشود این در حالیست که تاریخ نویس یا مورخ برای درمان زخمهای خاطره از رویدادها فاصله میگیرد. در واقع مورخ در مورد رویدادها صحبت نمیکند بلکه او در میان رویدادها دست به گزینش میزند آن رویدادی انتخاب و وقایع را به نوعی دیگر بازگو میکند و این عمل در مورد تاریخ مرگ میرزا هم میتواند صادق باشد نگرانی قدیمیهای روستای گیلوان در مورد اینکه جوانان این محل بعد از مرگ ما با ندیدن مقبره چوبی میرزا و قبرش از او هیچ خاطره ای نخواهند داشت مؤید این نکته است که با از بین رفتن خاطرات و نشانه های آن، فراموشی در تاریخ آن منطقه اتفاق می افتاد.

یک پاسخ ارائه کنید