محمد تقی بهار و مخالفت با نهضت های جنگل

محمد تقی بهار و مخالفت با نهضت های جنگل و کلنل پسیان در گیلان و خراسان

✍دکتر فریدون شایسته

محمد تقی ملک الشعرای بهار پسر میرزا کاظم ملک الشعراء متخلص به صبوری، در تاریخ 1265 خورشیدی در شهر مشهد تولد یافت و در اول اردیبهشت سال 1330 خورشیدی در تهران درگذشت. محمد تقی لقب ملک الشعرائی را از مظفرالدین شاه در 18 سالگی به دست آورد.

محمد تقی بهار، روزنامه نگار، شاعر، نویسنده و سیاستمدار نام آور دوره ی پهلوی بود. از وی 11 کتاب،6 تصحیح و 337 مقاله و سخنرانی به یادگار مانده است.(میرانصاری،1377: 23-7)

ملک الشعرای بهار یکی از از مخالفان جدی نهضت میرزا کوچک خان جنگلی است.

چرا محمد تقی بهار از مخالفان جدی نهضت جنگل بوده است؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت نزدیکی و دوستی بین بهار و برادران وثوق الدوله و قوام السلطنه، در مخالفت وی با نهضت جنگل که از مخالفان این دو سیاستمدار بودند، نشأت و سرچشمه می گیرد. در تایید این ادعا، خاطر نشان می سازیم که، عبدالحسین زرین کوب بر این باور بود که بهار در اندیشه ی خود متزلزل و دو رنگ بود و ناپایدار. از دوره ی دوم مشروطه وی از طرفداران جدی سیاست وثوق الدوله گردید. می دانیم که سیاست وثوق الدله، برانداختن آزادی خواهان و اصحاب قیلم و هموار ساختن نقشه ی نفوذ انگلستان در ایران بود. در دیوان بهار، اشعار زیادی در دفاع از وثوق الدوله، عاقد قرارداد 1919 و برادرش قوام السلطنه و مخالفت با قیام جنگل می بینیم و در تاریخ احزاب سیاسی او به تحریف وقایع به سود قوام السلطنه و بر ضد کلنل محمد تقی پسیان شهید بر می خوریم. در اشعاری که به سال 1306 خورشیدی یعی سال های پس از الغای قرارداد شوم ایران و انگلیس سروده، وثوق الدوله را ” ولی النعم، خداوند انعام واحسان، سرِ سروران و خواجه ی محتشم”، نامیده و خطاب به او می گوید:

خداوندگارا، در ایران تویی                    که تنهاوجودت، بُوَد مغتنم

زهی دولتی کش تو باشی وثوق            زهی زاولی کش تویی روستم

تو بودی که 9 سال از این پیش کند          از ای ملک پاس توبیخ ستم

تو بودی که از رهزنان بستدی               وطن را چو از گرگ جابر غنم

تو این مملکت را 2 سال تمام                    نگه داشتی یا شهی بی حشم

یحیی آرین پور پس از نقل قول عبدالحسین زرین کوب می افزاید: بهار 20 سال به اعتراف خود، ستایش گر قوام السلطنه بوده و کتابی نوشته که سر تا سر محامد خواجه بوده است. او هرگز، چه قبل از کودتای 1299 و چه بعد از واقعه ی شهریور 1320، از حمایت او دست بر نداشت و با مدرس، داور و فیروز” ز بهر خواجه به مجلس محشر ساخت”، تا آن که قوام در سال 1324 خورشیدی او را در کابینه ی خود به وزارت فرهنگ دعوت کرد و بهار عاقبت مزد خود را گرفت و هنگامی که قوام در سال 1328 خورشیدی، از ایران رفت. بهار به خاطر او خلق ایران را ” عوام “و قوام را خردمند و بزرگ نامید:

او نگنجید در عمل که بدند        فکر ها خُرد و کارکرد بزرگ

او خردمند بود و خلق عوام        مملکت تنگ بود و مرد بزرگ

هر چه بود حمایت از این دو برادر به پاس سوابق دوستی و تحریف وقایع به سود آنان و پایین آوردن ارزش جان ها بازی و فداکاری های آزادی خواهان از جان گذشته در آن روزگاران تاریک، لکه ای سیاه که همیشه بر دامان شاعر آزاده ی ایران خواهد ماند.(آرین پور،1382: 9-478/3).

احمد سمیعی گیلانی، در مورد بهار می نویسد: بهار شیفته ی قدرت است، سودای قدرت، وجودش را مسخر کرده است. به سروری و خواجهع ای نیاز دارد که نازش را بکشد و به بازی اش بگیرد.

رفیقان همه مُلک دارند و مُکنت   وای من به جز صدر اعظم ندارم       (سمیعی گیلانی، 1381: 6)

ملک الشعرای بهار به عنوان مدافع سرسخت قرارداد1919، مقالات طرفدارانه ای در روزنامه ایران منتشرکرد.(برهان،1368: 258)

در مورد آثار و پیآمد های قرارداد 1919 وثوق الدوله و انگلیس بهتر است به دیدگاه های محققان داخلی و خارجی نگاهی بیافکنیم تا مشخص شود که بهار در دفاع از قرارداد 1919 به منافع ملی ایران می اندیشیده و یا حمایت از برادران وثوق الدوله و قوام السلطنه، او را به حمایت همه جانبه و بدون ملاحظه واداشته است.

میرزا ابوالقاسم کمال زاده می نویسد: با یک بررسی دقیق به مواد قرارداد 1919 معلوم می شود که فاتحه ی استقلال و تمامیت ایران خوانده شده وقتی مالیه و قشون هر دو، زیر نظر مستشاران انگلیس قرار گیرد، دیگر حکومت مرکزی، قادر به هیچگونه عملی به نفع ملت و آب و خاک ایران نبوده، آن چه از لندن دستور داده می شد، بدون کم و کاست اجرا می شد. ( کحال زاده، ۱۳۶۳: ۴۱۶).

عبدالله مستوفی، فصل مفصلی را را به نام “ابطال الباطل” در ردّ قرار داد وثوق الدوله اختصاص داده است که صفحات ۱۱ تا ۱۱۲۵ از جلد سوم خاطرات وی را در بر می گیرد، در همین مجلد، به صراحت از پول و رشوه سخن گفته شده است. (مستوفی،۱۳۸۴:۳: ۳/۴۵).

به قول یحیی دولت آبادی، روزنامه ی ایرانکه مدیر آن ملک الشعرای بهار بود، طرفداری خود را از قرارداد ظاهر می کرد. دولت آبادی، ۱۳۷۱: ۴/۱۲۷) حسین مکی می نویسد که به استثنای چند نفری که دوست نزدیک و محرم راز وثوق الدوله بودند، همه ی افراد ملت جداً با قرارداد ۱۹۱۹ مخالف بودند. ( مکی، ۱۳۷۴: ۳۹)

مخبرالسلطنه هدایت در مورد قرارداد ۱۹۱۹ آن را قیمومت انگلیس بر ایران دانسته است. ( هدایت، ۱۳۷۵: ۳۰۹) نیکی کدی، معتقد است که قرارداد ۱۹۱۹، انگلستان را بر امور مالی نیروهای مسلح ایران مسلط می کرد و ایران را عملاً به صورت یک کشور تحت الحمایه انگلیس در می آورد. وی وثوق الدوله را به عنوان صدراعظم دست پروده ی انگلیس معرفی کرده است. ( کدی، ۱۳۸۱: ۱۲۰ و ۱۲۶).

معرفی آثار و تالیفات دکتر فریدون شایسته

علی اصغر شمیم، یادآوری می شود که ملک الشعرای بهار، از لزوم حکومت قوی و مقتدر سخن رانده و دولت وثوق الدوله را همان دولت قوی می دانسته و اقدام رئیس دولت را به عقد قرارداد ۱۹۱۹ با بریتانیا، جبر تاریخ و تنها راه خروج از بن بستی که دولت آن روز با آن مواجه بوده وانمود کرده و بر آن اقدام صحه گذاشته است. ( شمیم، ۱۳۷۴: ۵۸۴) عبدالرضا هوشنگ مهدوی در نگاهی به قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله می نویسد: بلافاصله پس از امضای قرارداد ۱۹۱۹، انگلیسی ها شروع به اجرای آن نموده و قبل از آن که تصویب مجلس برسد و مراحل قانونی خود را طی کند، مبلغ دو میلیون لیره با بهره ی صدی هفت در اختیار وثوق الدوله قرار دادند. وثوق الدوله هم به مناسبت خدماتی که انجام داده بود به دریافت نشان حمام از دولت انگلستان نایل شد.( هوشنگ مهدوی، ۱۳۶۴: ۳۶۰) مسعود بهنود به عنوان یک روزنامه نگار معتقد است، راهی را که وثوق الدوله و نصرت الدوله و صارم الدوله در خدمت به انگلیس و ضدیت با شوروی رفتند، هیچ گاه فروغی، حکیم الملک و تقی زاده ماسون طی نکردند. ( بهنود، ۱۳۸۴: ۲۴۱)

محمد تقی بهار به قلم خویش، همدستی و حمایت خود را از کابینه ی وثوق الدوله و قرارداد 1919 مشروع می داند و به رغم دیدگاه منتقدان، می نویسد: مخالفین ما هم از بس ما را به هواداری انگلیس منسوب ساخته و از این راه خواسته بودند منفور سازند، وسیله ای در دست داشتیم که با دولت انگلیس کنار آییم و خود و کشور را از شرّ دولت های بی عرضه و عوام فریب که هر 2 ماه یکی رفته، یکی دیگر به روی کار می آمد و بر خرابی ها می افزود، نجات بخشیم.

ولی چه می توان کرد با ملتی که به منفی بافی بیشتر راغب است؟ تا به کار کردن و تصمیم گرفتن و مردانه با یک عقیده ی روشن پیش رفتن؟ به جای همه ی کار فقط این شد که کابینه ی دوم آقای وثوق الدوله بر روی کار آمد. کابینه ای که بایستی وقت را غنیمت شمرده، زمام کار را طوری به دست گیرد که با توپ هم نشود از او پس گرفت. این جا به قدری اسرار تاریخی داریم باید ناگفته بماند زیرا  درصد مقاله هم از عهده نمی توان بر آمد. (بهار،1371: 29/1).

در حالی که دیدگاه های نویسندگان ئ محققان غالباً  موافق نهضت های جنگل و پسیان در خراسان است، ولی چون هر دو نهضت علیه برادران وثوق الدوله و قوام السلطنه، صورت گرفته و مخاطب قیام ها آن دو بوده اند. محمد تقی بهار، نهضت جنگل را به دزدی و راهزنی و کلنل پسیان را به تجزیه طلبی متهم می کند.

در سروده ی محمد تقی بهار در مورد نهضت جنگل آمده است:

   شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی                جنگل از خلخال و طارم امن گشت تا انزلی

دولت دزدان جنگل سخت مستعجل فتاد                 دولت دزدی بلی باشد بدین مستعجلی

صاحب اعظم وثوق دولت عالی حسن              مشتهر در مقبلی، ضرب المثل در عاقلی

تو مرا خواهی که اندر نظم، شخص اولم             من تو را خواهم که اندر عقل، شخص اولی( افشار،1395: 5)

او در کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی، هدف از قیام کلنل پسیان را تجزیه خراسان دانسته است. (بهار، 1371: 160-159/1)

در حالی محمد تقی بهار، به ستایش و حمایت برادران وثوق الدوله و قوام السلطنه می پردازد که این دو مورد تأیید محققان و نویسندگان نبوده اند. به طور مثال، فرخی یزدی که یکی از شاعران آزادی دوره ی معاصر است در دیوان اشعار آمده است:

محو شد ایران ز اقدام قوام السلطنه                 محو بادا در جهان نام تو قوام السلطنه

مذهبش کافر پرستی، دینش آزادی کشی            ای دریغ از دین و اسلام قوام السلطنه

بدبختی ایران ز دو تن یافت دوام                   این نکته مسلّم خواص است و عوام

آن دولت انگلیس را بُوَد وثوق                     این سلطنت هُنود را هست قوام

(فرخی یزدی، 1366: 204 و 246)

نشریه ی جنگل در برخی از شماره های خود وثوق الدوله و برادرش قوام السلطنه را آماج حملات خود قرار داده و بین آنان و دولت های معاصر آن دو تفاوت قائل می شود. در یکی از شماره های نشریه های جنگل می خوانیم:

امروز وجود قوام السلطنه و برادر والا گهرش، وثوق الدوله، با یک عده از عزیزان بی حسی که گویا ملت بلاکش ایران رقیّت و عبودیّت خود را به آنان سند شرعی سپردند، با نظر سطحی در افعال زمان ریاست و زمامداری آن ها واضح می کند که وجودشان تأیید همان سباع ضاره و میکروب های موذیه ی مضر حیات اجتماعی و سم مهلک روح ملی ما هستند. از وجودشان به علاوه ی اینکه نفعی مشاهده نمی شود، ای بسا دچار مخاطرات و مهالکی هستیم که همگی در همه حال حس کرده و دانسته ایم. اما برای…

مگر همین قوام السلطنه و برادر گرامی او به متابعت اسلاف شان که بدون تعارف و ریا مصداق این شعرند:

پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت              نا خلف باشم اگر من به جُوی نفروشم

صفحات تاریخ ایران را به خیانت های صریحی که گمان نداریم منصفانه بتوان انکار نمود لکه دار نکرده اند؟ در چندین مدت زمامداری خود چه اثری جز اثرات خیانت و بدکاری، وطن فروشی، غارت و هزاران معایب ناگفتنی به یادگار گذاشتند که امروزه بتوان همان اثر را ترتیب اثر داده، وجداناً تصدیق نمود که ممکن است از وجودشان بعد ها از برای اصلاح خرابی های طاریه منتفع گردید؟ ( روزنامه جنگل، شماره 17: 113).

در شماره ی 20 نشریه ی جنگل باز آمده است: نه با لیره ی انگلیس اداره می شویم و نه ورق پاره های ما را با پول قوام السلطنه ها و وثوق الدوله ها طبع و نشر می نماییم. شما را هم فعلا ملامت نمی کنیم چرا که طرفدار این اشخاصید متاع کفر و دین بی مشتری نیست. ( روزنامه جنگل، شماره 20: 135).

در شماره 26 نشریه ی جنگل باز نویسندگان این نشریه به عنوان تریبون نهضت جنگل، نوشته اند که: مستوفی الممالک، مخبرالسلطنه، مشیرالدوله، مؤتمن الملک و هر چه مثل این ها وجود محترم باشد تقدیس می کنیم طرفداری می نماییم، برای حفظ مقام ارجمندشان فدا می شویم، هر حادثه سویی که به جان و شرف آنها توجه کند بی باکانه جان عزیز خود را سپر آن حادثات قرار می دهیم. چرا؟ برای آنکه شرف دارند، با اجانب همدستی ندارند، دوستدار وطن خود هستند، معنی دیانت را فهمیده اند، اگر خدمتی مقدورشان نشود، خیانت هم نخواهند کرد.

بالعکس وثوق الدوله، قوام السلطنه، سپهسالار، شعاع السلطنه، امین الملک و هم قطاران شان را تکذیب می کنیم، بد می دانیم، به فسادشان تصدیق می نماییم، محو آن ها را یگانه علاج دردهای امروزی می دانیم، به تمام قوای خود به انهدام خیالات سوء این بر باد دهندگان شرافت و آدمیت قیام می کنیم. چرا؟ برای این که خیانت کردند، یوسف عزیز وطن را به دراهم معدوده به بیگانگان فروختند، امتیازات دادند، مزدور اجانب شدند، کارگردشمنان گشتند، قدرت خدمت داشتند نکردند، سهل است خیانت نمودند، باز هم مشغولند و دست بر نمی دارند. ( روزنامه جنگل، شماره 21: 141).

تنها رهبران نهضت جنگل نیستند که برادران وثوق الدله و قوام السلطنه را دنباله روی اجدادشان در وابستگی و سرسپردگی به بیگانگان متهم کرده و آنان را به باد سرزنش گرفته اند، عبدالحسین نوایی، مورخ دوره ی قاجار هم مانند رهبران نهضت جنگل، به این دو برادر سیاستمدار نگاه موافق و خوش بینانه ای نداشته است و درباره ی آن دو می نویسد: جّد برادران وثوق الدله و قوام السلطنه، میرزا محمدخان قوام الدوله، وزیر شاهزاده حمزه میرزا حشمت السلطنه که بر سر همین مسایل مالی با شاهزاده به هم زد و بر اثر این اختلاف و دو دستگی قشون مجهز 40 هزار نفری ایران در برابر مشتی ترکمانان غارتگر در هم شکست و ناحیه ی مرو از تصرف ایران خارج شد و سال ها سربازان ایرانی به دست ترکمن ها اسیر افتاده بودند، در بازار های مرو و بخارا خرید و فروش می شدند و بسیاری از آنان در زیر زنجیر، بر اثر شکنجه یا گرسنگی، در حال اسارت، جان سپردند و آرزوی دیدار مجدد پدران، مادران و خویشان را با خود به گور بردند. پسر میرزا ابراهیم خان معتمد السلطنه از کارمندان دیوان استیفا و در نادرستی شهره ی شهر بود و بعد ها که دو پسرش حسن ( وثوق الدله ) و احمد ( قوام السلطنه ) به وزارت رسیدند، ظریفان او را به کنایه و طنز” ابوالوزرا”، خواندند و دیدیم که در زمان مورگان شوستر، چگونه گربه رقصانی می کرد. یکی از همین ظریفان که از میرزا محمد قوام الدوله رنجیده بود، وی را هجو کرده:

آن قوام الدوله کاندر جنگ مرو           داد از کف افسر و دیهیم‌ را

خانه اش کعبه، براهیمش پسر             … دم اندر کعبه اندر ابراهیم را

این میرزا ابراهیم، بالاخره در دستگاه قاجاری به حکم سنخیت چندان ترقی کرد که در سال 1309 جزو وزرای دربار اعظم درآمد و منصب پیشین خود، یعنی پیشکاری دارایی آذربایجان را به پسر ارشد و نعم الخلفش، حسن واگذار کرد و حسن (وثوق الدوله)، چندان در این سمت بود که ورق برگشت و ایران مشروطه شد و میرزا حسن خان هم جزو آزادی خواهان در آمد و وکیل شد و بالاخره به مشروطه خود رسید.

وثوق الدوله و برادرش، قوام السلطنه، هر دو اهل مطالعه بودند و طرفدار دادوستد. در سیاست هم با همین شیوه وارد شدند و در هر سن و سمت که بودند از معامله دست بر نداشتند و صنعت را فراموش نکردند. ( نوایی، 1375: 430/3).

محمد تقی بهار به سبب این که وثوق الدوله و قوام السلطنه، با نهضت های جنگل و کلنل پسیان درگیر هستند در مقابل این دو نهضت جبهه گرفته و به آن ها تاخته است. اما وی در ترجیع بندی بین کشته شدگان حسن وثوق الدوله و حسن مشیرالدوله پیرنیا تفاوت قائل می شود. کشته شدگان حسن وثوق الدوله را افراد متمرد و یاغی دانسته که وثوق الدوله بابت حفظ منافع مملکت آن ها را از بین برده است ولی حسن پیرنیا، آزادگان وطن را چون چهارپایان کشته شده است و بدین ترتیب، محمد تقی بهار، تنها نهضت و قیامی را که مشروع می داند، نهضت شیخ محمد خیابانی است. مهدیقلی خان هدایت( مخبرالسلطنه )، در این بره می نویسد: وثوق الدوله و مشیرالدوله، هر دو اسم شان حسن است. ملک الشعراء بهار در ترجیع بندی می فرمایند:

کشت ‌آن‌ حسن از بهر وطن‌، گر دو سه کاشی       کشت این ‌حسن احرار وطن را چو مواشی

نظر به بی خبری از کیفیات حادثه و نظر به شکرانه از سهم ناز شست قرارداد 1919 طغیان قلم آقای ملک مغتفر است در تجاوز از نعم الخلفان به اسلاف تا لله باشی قافیه را باختند.( هدایت، 1375: 319)

عبدالحسن نوایی با اشاره به همین نوشته ی مخبرالسلطنه هدایت می نویسد:

بیستر کسانی که برای شیخ محمد خیابانی یقه چاک می کردند و به عنوان دفاع از آزادی و درستی، در عزای خیابانی اشک  می ریختند، همان پادو ها و کبوترپرقی چی های وثوق الدوله بودند که از قبل از قرارداد، سبیلی چرب کرده بودند و متوقفشدن قرارداد را متوقف شدن منافع خود و تمتع از خوان احسان عاقد قرارداد می دیدند. مخبرالسلطنه، چنان که شیوه ی اوست، با موجزترین عبارتی به ” سهم ناز شست قرارداد”، گوشه زده و تهمت قتل احرار را در مورد مشیر الدوله از اجانب ملک الشعرا، بنابر تجاهل العارف” طغیان قلم” خوانده و به تلویحی ابلغ از تصریح بهار، بهار را نمک گیر سهم قرارداد خوانده، او را در چنین حمله ی ناروایی به مردی و پاک و درست چون مشیرالدوله به طنز مغتفر دانسته است.( نوایی، 1375: 461- 460/3).

محمد ابراهیم باستانی پاریزی در اشاره ای به قرارداد 1919 وثوق الدوله، از تعدادی از افراد نام  می برد که از مزایای عقد این قرار داد بهره مند شوند او از این افراد نام می برد و نوشته ی خود را مستند به دست نوشته علی اکبر دهخدا می کند: مرحوم دهخدا در حاشیه ی نسخه ای از کتاب زندگانی احمدشاه که در کتابخانه شخصی خودشان( کتابخانه لغت نامه) هست، به خط خود نوشته است: این ارباب جراید: 1- زین العابدین رهنما( شیخ العراقین زاده) 2- سید محمد تدین 3- ملک الشعرا بهار 4- سید ضیاء الدین 5- یک نفر تاجر سیاسی که بعداً وکیل دماوند شد و فعلا نماش را فراموش کرده ام( گویا کسرایی) 6- علی دشتی مدیر شفق بودند. از پول مزبور-قرارداد 1919- به شش نفر فوق داده نشد به آن ها در آن وقت که روسیه ی انقلابی در بلوکوس بود و ایران هم صدور مال التجاره را بدان جا قدغن کرده بود به ایشان اجازه ی صدور مقداری کثیر خوار و بار و کفش داده شد و آنها اجازه نامه ها را در بازر تهران به تجار فروختند و هر کدام چند هزار تومان به دست آوردند که سید محمد تدین خانه ی شهری تجریش را از آن پول خرید و ملک الشعرا، خانه ی شهری خرید. امضاء علی اکبر دهخدا. این یادداشت ها را آن روزها که لغت نامه کار می کردم در حاشیه ی کتاب احمدشاه دیدم و لابد هنوز باقی است بعداً خود آقای مکی نیز در چاپ های بعدی کتاب خود( زندگانی سیاسی سلطان احمدشاه قاجار) آن را از کتاب من نقد کردند. نگارنده بسیار متاسفم که این یادداشت را در کتابخانه ی لغت نامه دهخدا در باب کسانی می بینم که به حق به آنان اعتقاد دارم. ( باستانی پاریزی، 1379: 264)

در میان ارباب جراید نام دو تن: محمد تقی بهار و سید ضیاء الدین که از مزایای قرارداد1919 برخوردار شدند برجسته تر می نماید. شاید بر اساس همین برخورداری از مواهب قرار داده بوده است که به نوشته ی علی اصغر شمیم، در روزنامه های ایران(محمد تقی بهار) و رعد (سید ضیاء الدین طباطبایی) مرتباً مقالاتی در فواید و محسنات قرارداد نوشته می شد.(شمیم، 1374: 586)

محمد تقی بهار در تنها رمان باقی مانده از خود به نام” رمان نیرنگ سیاه یا کنیزان سفید” که در سال 1297 خورشیدی در روزنامه ایران به چاپ رسیده است، نسبت به نهضت جنگل موضع گیری منفی داشته و آن را به باد ملامت و نکوهش گرفته است.

در پایان گفتنی است، این نوشته از توانمندی علمی و فرهنگی ملک الشعرای بهار نمی کاهد و بنا بر این نیست که مقام شامخ وی مورد نکوهش قرار گیرد، بلکه تنها کوشش شده است که دیدگاه ملک الشعرای بهار درباره ی نهضت جنگل و علت اتخاذ این دیدگاه به استناد منابع و مآخذ مختلف مورد نقد و بررسی قرار گیرد. باید در امور علمی و در تمامی زندگی این اصل سقراط را سر مشق خود قرار دهیم که گفته است به دنبال دلیل باش هر جا که برود.

 

 

منابع و مآخذ

-آرین پور  یحیی(1282)، از نیما تا روزگار ما(تاریخ ادب فارسی معاصر)، جلد سوم، تهران، انتشارات زوار، چاپ چهارم.

-افشار  ایرج(1395)، در سر بساط عقل، ضمیمه اطلاعات فرهنگی، شماره2، چهارشنبه 13 مرداد، سال نود و یکم، شماره26502.

-باستانی پاریزی   محمد ابراهیم(1379)، تلاش آزادی، تهران، نشر خرم، چاپ ششم.

-بهنود مسعود(1384)، از سید ضیاء تا بختیار تهران، انتشارات دنیای دانش، چاپ دهم.

-روزنامه جنگل (1389)،مجموعه، به اهتمام امیر نعمتی لیمایی، مشهد، امید مهر، چاپ اول.

-سمیعی گیلانی  احمد(1381)، شاعر سیاسی پیشه، بخش اول، روزنامه اطلاعات، یکشنبه 15 اردیبهشت، شماره22474.

-شمیم  علی اصغر(1374)، ایران در دوره ی سلطنت قاجار، تهران، نشر افکار، چاپ پنجم.

-فرخی یزدی  محمد(1366)، دیوان، به اهتمام حسین مکی، تهران، امیر کبیر، چاپ هشتم.

-کدی   نیکی(1381)، ایران دوره ی قاجار و بر آمدن رضاخان، ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران، نشر ققنوس، چاپ اول.

-کحال زاده   ابوالقاسم(1363)، دیده ها و شنیده ها( خاطرات) به کوشش مرتضی کامران، تهران، نشر و فرهنگ، چاپ اول.

-مستوفی  عبدالله (1384)، شرح زندگانی من( تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار)، جلد سوم، تهران، انتشارات زوار، چاپ پنجم.

-مکی    حسین(1374)، تاریخ 20 ساله ایران، کودتای 1299، جلد اول، تهران، انتشارات علمی، چاپ اول.

-میرانصاری  علی(1377)، مشاهیر ادب معاصر ایران(ملک الشعرا بهار)، جلد دوم، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، چاپ اول.

-نوایی عبدالحسین(1375)، ایران و جهاناز مشروطیت تا پایان قاجاریه، تهران، نشر هما، چاپ اول.

-هدایت  مخبرالسلطنه(1375)، خاطرات و خطرات، تهران، انتشارات زوار، چاپ پنج.

– هوشنگ مهدوی   عبدالرضا(1364)، تاریخ روابط خارجی ایران(از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم)، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم.

-برهان   عبدالله(1368)، بیراهه در پاسخ کژراهه، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول.

-بهار محمد تقی(1371)، تاریخ مختصر احزاب سیاسی( انقراض قاجاریه)، جلد اول، امیرکبیر، چاپ چهارم.

یک پاسخ ارائه کنید