مردان ناشناخته نهضت جنگل (1)

 (رجبعلی رمضانی خانِوانِه‌ای) ؛ سرباز کوچولوی میرزا کوچک خان

✍ عنایت صائمی

هفته نامه ۴ دی ، چاپ فومن ، شماره ۸۷۲ ، ۲ مرداد ۱۴۰۲ ، ص ۴

مرحوم مشهدی رجبعلی رمضانی خانوانه‌ای جزو نزدیکان حسن خان آلیانی بود. وی در اولین روزهای نهضت یعنی زمانی که یک جوان ۱۹ ساله بود به این نهضت پیوست و تا آخرین روز نهضت همراه و همپای میرزا کوچک خان بود مشهدی رجبعلی یکی از نزدیکترین افراد به میرزاکوچک خان، حسن خان آلیانی و ملا جعفر آلیانی بود. وی در طول ۷ سال نهضت جنگل در سمتهای مختلفی انجام وظیفه کرده است از جمله وظایفش می‌توان به محافظ میرزا کوچک خان و حسن خان آلبانی اشاره نمود. او حتى وظیفه نگهبانی و محافظت از حیدرخان عمو اوغلی، کمونیستی که قصد ترور میرزا کوچک خان و حسن خان آلیانی را داشت نیز بر عهده داشته است. میرزا کوچک خان به خاطر قد کوتاهش او را «سرباز کوچولو» صدا می‌کرد. سرباز کوچولو در سال ۱۳۶۸ درگذشت و در امام زاده عبدالله (علیه السلام) روستای کلرم دفن شده است.

یکی از خاطراتی که مرحوم رجبعلی رمضانی خانوانه‌ای برای بنده تعریف کرده است را بازگو می‌کنم مشهدی رجبعلی می گفت: در آخرین روزهای عمر جنگل بود. من با حسن خان آلیانی و میرزاکوچک خان و میرزا نعمت الله خان آلیانی (داماد حسن خان و فرزند حاجی اکبرآلیانی) و رحمان بک ابراهیمی میان رزی و گائوک آلمانی که با نام هوشنگ در نهضت جنگل معروف بود در منطقه ای به نام توکی بسته نزدیک منزل حاجی شیر علیپور بودیم. میرزا کوچک خان به حسن خان گفت: (فسنجان سیاه قاتوق) هوس کرده ام. حسن خان مقداری گردو تهیه نمود و به همسر حاجی شیر علیپور که زن بسیار شجاع و کدبانوی خوبی بود سپرد تا فسنجان درست کند رجبعلی رمضانی گفت: بنده را پانصد متر پائین تر از خانه حاجی شیر به نگهبانی گماشتند تا آنها غذا بخورند که ناگهان دیدم در محاصره نیروهای دولتی قرار دارم دستگیر شدم من را هم گرفتند. خواستند دستهای من را از پشت ببندند که فرار کردم بیشتر به این خاطر که قزاقها به سوی من تیراندازی کنند و از صدای تیر، میرزا و حسن‌خان متوجه وخامت اوضاع خواهند شد فرار کردم قزاقها به سویم تیراندازی کردند که به من نخورد با صدای این تیرها افراد فوق توانستند فرار کنند. بعد از ۲ شبانه روز آنها را در میان رز، خانه رحمان بک ابراهیمی پیدا کردم و جریان را برای حسن خان توضیح دادم آنها به مدت دوازده شبانه روز در خانه رحمان یک میان رزی ماندند. حلقه محاصره روز به روز تنگ تر شد که آنها تصمیم گرفتند از خانه رحمان یک به سوی کوه‌های ماسال بروند، با ما که تعداد یازده نفر بودیم خداحافظی کردند و با چشم گریان از ما جدا شدند تعداد چهار نفر بودند (میرزا کوچک خان، حسن خان، میرزا نعمت خان و گائوک آلمانی که نصف شب از میان رز رفتند روحشان شاد و یادشان گرامی

یک پاسخ ارائه کنید