یک فرصتِ ناچیز به مهتاب ندادند سیری در شعر و شاعریِ “محسن آریاپاد”

و معرفیِ چهار کتابِ تازه‌اش

منتقد: اکبر اکسیر

شاعران، مانند ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا زندگی را برای ما قابلِ تحمل کنند.

شعر می‌نویسند و خواب و خوراک ندارند.

از عیال و فرزند و خان و مان و پدر و مادر و فامیل و همسایه بی‌خبرند و مثل یک تکه گوشت افتاده‌اند در گوشه‌ی خیال و عمر و زندگی خود را خرد و خمیر می‌کنند تا سوژه‌ای برای مخاطب بیابند و فراغِ خاطری را برای آن‌ها فراهم کنند.

هرگز به خود نمی‌پردازند و هرگز برای نفعِ خود فعالیتی ندارند. اما به دردِ دیگران می‌خورند.

این‌جاست که شُکوه اقتدار همسرانِ زجرکشیده‌ی آن‌ها، معلوم می‌شود.

یادمان باشد که شاعران هرچه بزرگتر باشند، رنج و عذاب و همسران‌شان بیشتر و بیشتر می‌شود.

پس جا دارد درود خالصانه‌ای بفرستم برای همسرانِ شاعران جهان.

از جمله شاعرانِ فعال گیلان ما، محسن آریاپاد، قابل اشاره است.

آریاپاد هر جا باشد از فعالیت‌های فرهنگی- اجتماعی، دست برنمی‌دارد و در کار فرهنگ و ادب و هنر، پیشرو است.

آحاد جامعه، هم در فعالیت‌های اجتماعی و مردمی، به او، امتیاز شایسته‌ای می‌دهند چون یک لحظه آرام و قرار ندارد.

در شعر فارسی و گیلکی و قدیم و جدید، حرف برای گفتن دارد.

آریاپاد، اخیراً کتاب‌هایی منتشر نموده که مانند خودش خوش‌تیپ و وزین و پرمحتواست.

چهار جلد از کارهای تازه‌اش، رسید از دستِ محبوبی به دست‌ام ( توسط جناب پرویز فکرآزاد)، که قابل ستایش است‌.

۱- (دِژِ بهانه)، مجموعه‌ غزلِ امروز فارسیِ محسن آریاپاد که انتشارات بلور رشت، با بهترین و زیباترین کیفیت چاپ و منتشر نموده است.

۲- (در ستایشِ زندگی) ، ویژه‌نامه‌ی محمد شمس لنگرودی، شاعر نامدار گیلانی، که شناخت‌نامه‌ی پرباری است با کوششِ محسن آریاپاد، آراسته به چاپ زیبا از طرحِ جلد و متنِ منقحِ آن، که انتشارات بلور رشت، عهده‌دار چاپ‌اش بوده و هیچ کم و کاستی از نمونه‌‌کارهای بزرگترین انتشارات تهران ندارد.

۳- (الو!؟)، شُخی شعر، یا (شعرِ آزادِ طنزِ گیلکیِ ) محسن آریاپاد، که نشرِ سپیدرود رشت، آن را عرضه نموده و کتابی دوزبانه است با ترجمه‌ی شیوای فارسی.

۴- [منِ دیگر(من)]، از انتشاراتِ پندارِ نیکانِ ساری به فارسی‌ و انگلیسی چاپ و منتشر شده است؛ بانو آلاشریفیان(آناهیدا)، مترجمِ انگلیسیِ این کتاب است.

منِ دیگر(من)، برگزیده‌ی شعرهای آزاد از محسن آریاپاد است.

برای این‌که احساس، هوایی بخورد، به سراغِ غزلیاتِ شیوای آریاپاد از کتاب (دِژِ بهانه)، با عنوانِ (دغدغه)، می‌رویم تا در این انزوای کرونایی، نفسی بعد از مرگ و حرمان و پریشانی کشیده باشیم.

تا آن زمان که دغدغه‌هایم خطر نداشت

دستانِ پشتِ پرده‌ی بازی تبر نداشت

دنیای پرنیانی و خوش‌رنگِ کودکی

چیزی به جز روندِ تماشا به بر نداشت.

آن روزها که قصّه در آغوشِ ماه بود-

حرفی بدونِ طعمِ نوازش اثر نداشت

بادی که قاصدک به رخ‌اش، رقص می‌فروخت-

در یادمانِ دل‌زدگی، هم‌سفر نداشت

چرت‌ام که با جرقه‌ی جرات پرید و داد-

کلی خبر؛ که از چه جهانی خبر نداشت-

در جلدِ من مکاشفه تزریق کرد و برد-

احساسِ محص را که حضوری دگر نداشت

دیدم که هر بهانه در این روزگارِ لنگ

اول خزانه بود و در آخِر، ثمر نداست

یا هر پدیده‌ای که به پیری دچار شد-

در دفعِ دیوِ عاملِ مردن، سپر نداشت

هرکس که بی‌شکایت از این تنگنا گذشت-

تدبیرِ بهره‌ورشده دور از نظر نداشت.

غزلیات محسن آریاپاد، از نوعِ غزل‌هایی‌ست که شاعر خود را در اختیارِ دلِ آگاه و پر احساس‌اش گذاشته و شعار نمی‌دهد و قصدِ نوگرایی از نوعِ انژکتوری را هم ندارد.

او با قافیه‌ها و اوزان راحت و روان بیت‌های زیبایی آفریده است، گاه از اصطلاحاتِ بومی بهره می‌گیرد و گاه بدونِ این‌که به نظیره‌سازی بپردازد، غزل‌های مستقل می‌سراید.

آریاپاد در غزل‌سرایی، ذاتاً شاعرست‌

خیلی ساده و روان در لا‌به‌لای ابیاتِ غزل‌هایش، از امید و آرزوهای آرمانی، می‌نویسد.

آریاپاد، در تمام قالب‌های کلاسیک و آزاد، شعر می‌سراید‌.

تا ابر کشاندند مرا آب ندادند

برتاب نشاندند ولی تاب ندادند

از بهره‌ی شاهنده‌ی تقطیرِ نجابت

یک جرعه به من جاذبه‌ی ناب ندادند

آن‌گاه که با دشنه بریدند حضورم-

بر تیغه‌ی زنگاریِ آن ساب ندادند

از ماهِ نگاه‌ام که ننوشیده گذشتند-

یک فرصتِ ناچیز به مهتاب ندادند

بی‌نوبتِ تقسیم، به من، از رگِ خورشید

نوری به نمایانیِ شب‌تاب ندادند

در لایه گشودند هزاران درِ پنهان

راهی به درِ خانه‌ی ارباب ندادند

در پیش‌نویسِ غمِ پیچیده‌ی رستم-

از عشقِ پدر، هیچ به سهراب ندادند

با نغمه‌ی شعرم، که جهان را به خود انگیخت-

بر چهره‌ی شب، شوکتِ جذاب ندادند

در خوابِ خشونت‌کده دیدند که مردیم

کفاره‌ی دل‌شوره‌ی آن خواب ندادند.

برای محسن آریاپاد که با فروتتیِ تمام، فعال فرهنگیِ گیلان عزیز ماست، روزهای موفقیت‌بار آرزومندم.

امید که وجودش، چراغِ پرنورِ نشست‌های ادبی- فرهنگیِ رشت باشد و جوانان با استعداد را کشف و به جامعه معرفی نماید.

اکبر اکسیر

زمستان ۱۳۹۹- آستارا

 

منبع: سایت گیلان امروز

یک پاسخ ارائه کنید