ترکیب قومی در گیلان باستان

امروزه اراضی بین ارتفاعات جبال غربی ودریای کاسپی ،از آستارا تا رودسر را استان گیلان می نامند. در این قطعه خرم و حاصلخیز کشور ایران ،گروه های اجتماعی متعددی با زبان و فرهنگ و تعلقات قومی و اشکال و شیوه معیشتی مختلف زندگی می کنند .
این گروه های اجتماعی کیستند ؟ موضوعی با عنوان جامعه گیلان ویا گیلانی ها از چه زمان مورد بررسی است ؟
این پرسش ها از دیدگاه مردم شناسی ما را متوجه چند دوره معین تاریخی می نماید و در هر دوره پاسخی موافق ویژگی های جغرافیایی و انسانی گیلان کنونی در آن دوران ،فرارویمان قرار می گیرد .
نخستین آگاهی های تاریخی که از سرزمین و مردم گیلان کنونی به دست ما رسیده است ،به اوایل دوره هزاره پیش از میلاد مربوط می شود .ناگفته نماند که این اطلاعات ،متفاوت با دانستنی های است که دانش باستان شناسی از آن سخن می گوید .
ما به واسطه منابع تاریخی موجود که از دیرباز باقی مانده است، در یک چشم انداز کلی بسیار دور با نام گروه های انسانی آشنا می‌شویم که در عرصه استان گیلان کنونی با برخورداری از هویت اجتماعی ویژه زندگی می کردند .
برخورداری از هویت اجتماعی ویژه که همراه با برخورداری از سرزمین ،زبان و فرهنگ ویژه می باشد .مفهوم قوم و قومیت را تداعی می نماید زیرا که قوم ، دست کم به باور نگارنده عبارت است از مردمی است که دارای هویت تاریخی می باشد در سرزمین و زبان و فرهنگی ویژه خود را دارد .

قوم در ساختار سنتی خود دربرگیرنده، ایل طایفه و تیره های متعدد می باشد و ممکن است از لحاظ مذهب لهجه و شیوه معیشت، همگن نباشد .
تمدن ها بر اثر ارتباط مستمر تاریخی و تبادل اندیشه ها و تجربه های فی ما بین اقوام پدید آمده اند، تنوع فرهنگی، وجود خرده فرهنگ ها و کنش دایم درونی و متقابل برای بازآفرینی و بالندگی فرهنگ در حوزه هر یک از تمدن های منطقه ای و جهانی محصول همزیستی و همسویی اعتقادی و تجربی اقوام است .از این روست که در حوزه موسوم به دارالمرز گیلان میتوان از وجود مدنیت دیرپایی سخن گفت که بسیار فراتر و متفاوت از ویژگی های جامعه ای تک قومی و یا تک ملیتی است. این موضوع ما را به تاملی بیشتر در این زمینه وا می دارد .
اگرچه نام و حدود جغرافیایی سیاسی این استان در طول تاریخ متغیر و مشمول مفاهیم مختلفی بوده اما آنگاه که بررسی هویت قومی و تاریخی جامعه گیلانی مدنظر باشد سخن از مردمی خواهد رفت که سرزمین اصلی آنها در محدوده جغرافیایی گیلان کنونی واقع بوده است.
همانطور که میدانیم در زمینه شناخت ایران باستان و نواحی مختلف آن از جمله دارالمرز گیلان منابع دسته اولی که در اختیار داریم عبارتند از الواح و کتیبه های باستانی -اعم از بابلی, آشوری, ایرانی, یافته باستان شناسی, متون اوستایی و آثار نویسندگان یونان و رم .در هیچ الواح و کتیبه های شناخته شده و اسناد باستان شناسی غیر از تاتا گوشیه مندرج در کتیبه های پارسی که نخستین بار، نگارنده سخن از یکی بودن آن با تالش به میان آورده از اقوام ساکن در سواحل جنوبی دریایی کاسپی به صورت مشخص یاد نشده است.

در متون اوستایی از مازن و مازنی ها و سرزمینی موسوم به ورن که اغلب صاحب نظران آن را با گیلان یکی دانسته اند یاد شده است اما منبع یاد شده در مورد هویت و حتی نام گروه های انسانی ساکن در ورن کاملاً خاموش است. بنابراین آثار برخی از نویسندگان یونان و روم باستان تنها منابعی هستند که برای نخستین بار در مورد اقوام گیلانی در هزاری اول پیش از میلاد اطلاعات گویای به دست می دهند.
در بین نویسندگان مذکور که از توسیدید و هرودوت آغاز و به استرابن می انجامد.کتزیاس معالج پروشات ملکه ایران، همسر داریوش دوم و طبیب اردشیر دوم هخامنشی در سال‌های ۳۹۸ تا ۴۱۵ پیش از میلاد، اولین کسی است که در کتاب خود به تفصیل از قومی به نام کادوس یاد کرده و نشانی آن را در سواحل جنوب غربی دریای کاسپی داده است.
نام کادوس در آثار نویسندگان معاصر و بعد از که کتزیاس، خصوصاً در کتاب گزنفون با شرح و توضیحات بیشتری آمده است.
آماردان و گل ها نیز که از جمله اقوام گیلان به شمار می‌آیند و نام گل و آمارد دست کم از دوره سلوکیدها در زمره اقوام جنوب قفقاز مطرح بوده و در منابع نزدیک به زمان میلاد و اوایل میلاد خصوصاً در جغرافیای استرابن و کتاب های آریان و کند کورث به تفضیل بیشتر معرفی می شوند.
اما اینکه چگونه طوایفی و همین نام در ولایت موسوم به گیلان( نامی است نسبتاً جدید )سکونت داشته اند، جای گفتگو دارد که نگارنده در کتاب تاریخ تالش به آن پرداخته است. نکته مهمی که لازم است و همین جا درباره آماردان گفته آید این است که این قوم را نباید با قوم مارد و یا مرد که یکی از طوایف ششگانه پارس بودن و کوروش بزرگ از میان آن برخاست اشتباه کرد.
این دو قوم که نامی مشابه هم دارند و هر دو ایرانی و سلحشور و بلند آوازه بودند یکی در مرکز ایران و در ولایت انشان ،اما دومی در قفقاز و حتی در شمال ایران و در مجاورت اقوام کادوس و دیلم می زیست و قوم مرد یا مارد یا امردی که هرودوت از آنان یاد کرده مارد انشانی ست،نه مارد قفقازی یا گیلانی.
چنان که آمد منابع مربوط به دوره میلاد ،کادوس دیلم، آمارد و گل را به عنوان اقوام ساکن در جنوب غربی دریای کاسپین حدود گیلان کنونی معرفی می کند .اما در این مورد که آیا سرزمین مشخصی که این اقوام در آن به سر می بردند نام واحدی داشته یا نه ،کلیه منابع موجود خاموشند و در این عالم بسیاری از پژوهشگران باور دارند که ورن نام واحد سرزمین مذکور بوده است.
این نام در چند جای اوستا از جمله در هورمزدیشت است یک بند ۱۹ یسنا هات ۲۷ و همچنین در فرگرد نخست و دیودات به عنوان چهارمین سرزمین مزدا آفریده آمده است.
پژوهشگران در انطباق ورن با گیلان استدلال های مختلفی کرده‌اند که همه مستند به توصیف جغرافیای آن سرزمین در متون اوستایی است.
به این صورت که دیار مذکور از یک سو باهر برزی یتی= کوه البرز و از سوی دیگر با دریای فراخ کرت = دریای کاسپی، مرتبط بوده و نزدیکی هایی با مازن و مازندران داشته است.
برای به دست آوردن اطلاعات بیشتری درباره استان گیلان در زمان باستان، ورن سر رشته مناسبی است که می توان با آن به جستجو ادبیات مزدا یسنا پرداخت . ناگفته نماند اگرچه در اوستا از ورن و ورن ایها چندان به نیکویی سخن گفته نشده و زراتوشتر دست دروغ پرستان و گروندگان دروغ که در ورن می زیستند شکو ه ها داشته ولی آن دیار از لحاظ تاریخی سرزمینی است که فریدون پادشاه بزرگ پیشدادی از آن جا برخاسته است .
در یشت چند بار با صراحت به این سرزمین اشاره شده از جمله در ابتدای کرده نهم آبان یشت :
فریدون پسر آبتین، از خاندانی توانا در سرزمینی چهار گوشه ورن هزار گاو و ۱۰ هزار گوسفند پیشکش آناهیتا کرد.
سده های بسیاری است که از بین سه قوم شناخته شده گیلان باستان با نام تاتا گوشیه = کادوس و آمارد مانند ورن از خاطره ها زدوده شده است .
امروز جامعه گیلان را از لحاظ ترتیب ترکیب قومی به نام گیل و دیلم و تالش می‌شناسیم . در جمع این سه گروه بزرگ قومی ،عده ای تات و جمعی ترک زبان هم زندگی می‌کنند. از آن دوتات ها را باید خویشاوند مستقیم تالش به شمار آورد ولی ترک زبان های گیلان یک گروه مستقل قوی نیستند.آنها عده‌ای مهاجر پراکنده و بیشتر گیلانی هایی هستند که متاسفانه زبانشان عوض شده است.
تالشان به‌عنوان بازماندگان کادوسان موضوعی است که امروزه اغلب محققان در مورد آن به اتفاق این نظر رسیده اند .اما آمار دان که همسایگان کادوسان در جنوب دریای کاسپی بودند ،باید ساکنین کوهستان‌های بوده باشند که از سپیدرود آغاز و تا حوالی مازندران امتداد دارد.
این منطقه از دیرباز به نام دیلمستان و دیلم شهرت یافته است اما این تغییر نام دقیقاً از چه زمانی صورت گرفته به تحقیق معلوم نیست .ولی همین قدر می توان گفت:
زمانی که شاهپور اول ساسانی در سال ۲۴۲ میلادی اقوام مستقل یا شورشی سواحل جنوبی و جنوب غربی دریای کاسپی را سرکوب و تسلیم می نمود. ساکنین منطقه مذکور از رویان تا رودبار آمارد و یا آماردان خوانده نمی شدند .
اما کلمه کادوس نه در هیچ یک از منابع ایرانی آمده و هرگز مردمان این سرزمین با چنین کلمه‌ای آشنایی داشته‌اند زیرا چنانکه آمد، کادوس تلفظ یونانی یک نام ایرانی است به صورت اصلی و نسبتاً جدید آن تولش و یا تالش می باشد.
همانگونه که در کتاب تاریخ تالش مورد بحث قرار گرفته صورت دیرین تر آن نام در کتیبه‌های هخامنشی «تاتاگوش» و در الواح آشوری «« تاتاگین گیبری» بوده و به نظر می‌رسد در دوران پارتی‌ها نام تاتاگوش دستخوش تغییرات جزئی گردیده و تدریجا به تاگوش ،تالوش،و تالش مبدل شده است .
اما نام آمارد جز در یک مورد که شرحش خواهد آمد، تحت الشعاع نام گیل و دیلم قرار گرفت و از یاد رفت.آن یک مورد که گویای بقای نام آماردان می باشد وجود پسوند مرد در نام اتنومیک پسوندی که عموما از آن معنی رجل و جنس مذکر و گاهی نیز جوانمرد و راد استنباط شده است.
گل ها قوم نسبتاً کوچکی هستند که دربین کادوسان و دیلمیان و در دلتای سفید رود و جلگه های ساحل دریای کاسپین اسکان یافته اند .
گل ها در کوچه‌های کوچ های موسمی ارتباطات اجتماعی و مهاجرت بر اثر ازدیاد نفوس از یک سو با دیلمان در تماس و رابطه بودند سوی دیگر با همسایگان غربی خود کادوسان.
گذشته از اقوام آمارد و گل و کادوس و دیلم که منابع موجود اطلاعاتی در مورد هویت گیلانی و مناطق سکونت آنها به دست می‌آید می دهند احتمال وجود اقوام و طوایف دیگری در گیلان پیش از میلاد نیز هر روز قوت بیشتری میگیرد، یکی از آن اقوام یا طایفه ها که به احتمال زیاد در گوشه‌ای از این استان ساکن بوده اند و در هزاره سوم پیش از میلاد بنا به عللی که هنوز مورد پژوهش قرار نگرفته است، تدریجاً رو به سوی سرزمین های غربی نهاده و سرانجام در اواسط هزاره دوم پیش از میلاد دولت میتانی را در شمال شرق بین النهرین تشکیل دادند.هوریان و یا آسو باران بودند .
نظریه گیلان بودن یا به عبارت دقیق تر تالش بودن هوریان که نگارنده به اجمال در کتاب تاریخ کادوسان مطرح کرده است از این اطلاعات نشات می‌گیرد که اولاً هوریان ایرانی بودند زبانشان از گروه زبانهای جنوب قفقاز بوده از مذاهب هند و ایرانی پیش از ظهور زرتشت پیروی می‌کردند در منطقه پراکندگی و حکومت شان یعنی شمال بین النهرین از غرب جبال زاگرس تا سوریه و مدیترانه بومی نبودند، نخستین آثار مدنیت خود را ضمن کوچ از شرق به غرب در ارمنستان قدیم برجای گذاشته اند.

دوماً بخشی از اسامی و القاب و نام طوایف به جا مانده از هوریان مانند سوبار ویا آسوبار.ناوان یا ناوار ،ماری، تارنا هنوز در دیار تالش به صورت نام اماکن بر جای مانده است.
همچنین برخی از اشیای مرتبط به به هند و فرهنگ هوری مانند شیر بالدار با سر انسان ،گاو با دم اژدها که بر پشت آن مرد عریانی ایستاده و دست های خود را به سوی آسمان گرفته و جنگاور زره پوشی با ریش بلند دو شاخه و کلاه استوانه ای با نقش مار که همه متعلق به هزاره دوم تا سوم پیش از میلاد می باشند و در تالش کشف شده است.
ناگفته نماند که روایاتی هم داریم مبنی بر مهاجرت گروه هایی از گل ها به سوی غرب و تا مرکز اروپا .فریدون جنیدی در کتاب زندگی و مهاجرت آریا بر این باور است که گل های فرانسه با گیلک های گیلان از یک قوم و تبار مشترکند.
آنها در هزاره سوم پیش از میلاد از شمال ایران مهاجرت کرده و در گوشه ای از قاره اروپا اسکان یافته اند که اکنون فرانسه نامیده می شود.
آیا غیر از گروه هایی که به یقین و گمان از آنها یاد شده و زمانی گروه قومی دیگری نیز در ترکیب جامعه ایران قرار داشته است؟
فعلاً در این مورد سخنی به تحقیق نمی توان گفت، بنابراین اکنون با اتفاق و همین مقدار اطلاعات مقدماتی که اقوام باستانی ساکن در گیلان عبارت بودند از :
کادوسان، دیلمیان ،آماردان و گل‌ها و شاید هوریان،

بحث جامعه شناسی تاریخی و ترکیب قومی بومیان گیلان را می توان پی گرفت.
بدیهی است پژوهشگرانی که به این موضوع علاقمند باشند با ورود به دوره اسلامی، به علت تنوع و تعدد منابع و وجود اطلاعاتی ریزتر ، میدان عمل گسترده و مساعدتری خواهند داشت.
در پایان جای آن دارد که این پرسش نیز به میان آید که آیا ساکنین دامنه های شمالی و شرقی جبال البرز یعنی مازنی ها و دیلمیان و آماردان و گل ها و کار دوستان با بومیان آن سوی جبال مذکور دارای پیوستگی قومی هستند و باید در جستجو و بازشناسی منشأ قومی مشترک مردمان پیرامون البرز برآمد؟
در این جستجو مقدمتا می توان این احتمال را مطرح کرد که کوههای البرز و دامنه های جنوبی و غربی آن جبال مسکن اولیه گیلانی‌ها و مازندرانی‌ها بوده.
آنها کوچ نشین و رمه گردانان و بدوا گروه های انسانی شکارگری بودند که از دوره یخبندان بزرگ وارد دامنه های شمالی و شرقی البرز شده اند اطلاعات به دست آمده از غارهای هوتو و علی تپه در حوالی بهشهر که سابقه سکونت گروه های انسانی در حدود ۱۰ هزار سال پیش در آن حوالی را تایید می نماید نیز مغایرتی با احتمال اخیرالذکر نخواهد داشت.
همچنین موضوع را نیز یادآور می‌شود که در زمان مذکور بخش‌های وسیعی از جایگاه های گیلان و مازندران هنوز در زیر آب دریای کاسپی بوده و لذا اطراف غارهای هوتو و علی تپه منتهی الیه منطقه قابل سکونت انسان در آن دوره می توانست باشد
پروفسور رواسانی ضمن استدلال محکم در این مورد می‌گوید:
آزمایش باقیمانده استخوان های فک در بیست و دو قطعه از ۳۸ قطعه استخوان تاریخ گذاری با کربن ۱۴ قرن قبل از میلاد در پایین ترین لایه غار هوتو را نشان می دهند .
در آن زمان می بایست دریاچه کاسپین بلاواسطه در پایه غار هوتو بوده باشد.جایی که ساکنین غار می توانستند سگ های دریایی شکار شده را با آسانی به اقامتگاه شان ببرند با عنایت به اینکه زبان مهم‌ترین شاخصه قوم به شمار می‌آید. نگارنده یک بررسی گذرای زبانی به طرز شگفت انگیزی به این نتیجه رسیده است که تمام زبان‌ها و لهجه‌های اصلی گیلان و مازندران با زبان‌ها و لهجه‌های بومی رایج در جنوب و جنوبه غربی جبال البرز گروه های واحد زبانی را تشکیل می دهند .
یعنی همانطور که تاتی نمین و خلخال با تالشی آستارا و تالش و فومنات در یک گروه قرار می گیرد ،تاتی قزوین و طالقان و سنگسر نیز نسبت به دیگر زبان‌ها و لهجه‌های ایرانی نزدیکترین پیوندهای واژگانی و آوایی و دستوری را با مازندرانی ها و شرق گیلانی ها دارند و دامنه های جبال البرز در هر دو سوی حوزه اسکان مردمانی با منشا قومی مشترک است.

***********************************

منبع کتاب تالشان کیستند
تالیف استاد دکتر علی عبدلی
انتخاب متن گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی

یک پاسخ ارائه کنید