منظومۀ لشگرآراء (قسمت چهارم)
کوچک لشگرآراء بر اساس اطلاعات شناسنامه:
نام قبلی او «کوچک پورتَموزی خشتمسجدی» متولد دوم اَمردادماه 1301 خورشیدی در رشت است. نام پدرش: «علی اکبر پور تَموزی خِشتمسجدی» و نام مادرش: «نرگس بابایی»است.
«محمد علی و منصوره پور تموزی» برادر و خواهر تنی لشگرآراء و «علی جایگاهی»نام برادر ناتنی او است.
نرگس بابایی و همسر اولش در پَرَشکوه لنگرود با هم ازدواج میکنند. حاصل این ازدواج فرزند پسری به نام «علی جایگاهی» بود[1].
نرگس بابایی، پس از فوتِ همسر اولش یعنی پدرِ علی جایگاهی، به همسری میرزا علی اکبر پور تَموزی خِشت مسجدی در میآید و از همین ازدواج دوم است که محمد علی، کوچک و منصوره به دنیا میآیند.
محمدعلی پورتَموزی، بازاری، منصوره، خانه دار و کوچک در ابتدا رئیس بازرسی ناحیه 5 آموزش و پرورش تهران بود ولی بدنبال اختلافاتی که با وزارت آموزش و پرورش وقت پیدا کرد، استعفاء نمود. او پس از استعفاء مدت کوتاهی به شغل دبیری مشغول شد. سپس در آزمون وکلای پایه اول دادگستری پذیرفته شد و با توانمندی و پشتکار توانست به یکی از وکلای مجرب تبدیل شود.
خانوادۀ کوچک لشگرآراء طبق شناسنامه:
میرزا علی اکبر پورتَموزی خشت مسجدی متولد یک مهرماه 1275 خورشیدی بود.او بسیار تنومند و دارای بازوانی ستبر بود که بواسطه فعالیت در کُشتی گیله مردی به پهلوانی و جوانمردی شهره بود.میرزا علی اکبر و همسرش نرگس بابایی به اتفاق فرزندانشان محمدعلی، کوچک، منصوره و علی جایگاهی در ابتدا در خشت مسجد کوچصفهان زندگی میکردند اما پس از چند سال که کوچک به سن مدرسه رسید به رشت مهاجرت و در محله ساغریسازان، نرسیده به بقعه آقا سیدعباس و سید اسماعیل، در کوچهای به نام «جفرودی» ساکن شدند.
در این زمان میرزا علی اکبر به شغل «میرزایی» یعنی امورات دفتری و حسابداری در محضرخانه شخصی به نام «اسماعیل سیگارودی» واقع در جنب حمام حاج آقا بزرگ رشت [سبزه میدان رشت، کوچه شهید اسلام پرست]، اشتغال داشت. کوچک هم به «مدرسه اسلامی رشت» که آن زمان در پشت بقعه خواهر امام رشت قرار داشت و در حال حاضر با توسعه این بقعه به حیاط خواهر امام الحاق گردیده، فرستاده شد و تحصیل نمود.
مصادف با این ایام بود که عضو جدید دیگری به خانواده پورتموزی اضافه شد. میرزا علی اکبر، روزى یک دختر خیلى کوچک به خانه مى آورد و به زنش میگوید پدر این بچه که آشناى او بوده در موقع مرگ از او خواسته که از بچهاش نگهدارى کند. این بچه زهرا،دختر کریم نرگس دُژَم و زن او سکینه بوده که تحت حمایت میرزا علی اکبر به عنوان خواهر خوانده کوچک با او بزرگ مىشود. زهرا با مادر خود، سکینه هم رابطهاش را حفظ مىکند و مادرش تا موقعى که بچه اول زهرا متولد مىشود هنوز زنده بود.
زهرا دختر عموئى بزرگتر از خود داشته که همسر اسماعیل سیگارودى صاحب همان محضرخانهای بوده که میرزا علی اکبر در آن شاغل بود. این دختر عمو و زهرا دوستان صمیمی هم بودند. در شانزده یا هفده سالگى زهرا، در موقعی که او هنوز در خانه میرزا علی اکبر، زندگی میکرد و از طرفی دیگر هنوز ارتباطش را با مادر خودش سکینه حفظ کرده بود، دختر عموی زهرا [همسر اسماعیل سیگارودی صاحب محضرخانه] به او پیشنهاد میکند که بامرد جوانى بنام «غلام حسین فلاح زاده سیگارودى»،یکی از همکاران میرزا علی اکبر در محضرخانه سیگارودی، ازدواج کند.
به دنبال این ازدواج، زهرا نرگس دُژَم از خانه میرزا علی اکبر، به خانه شوهر میرود اما میرزا علی اکبر که گویا پول نسبتاً زیادی از زهرا نزد خود به امانت داشت به سان مرام پهلوانیاش تمام آن پولها را به زهرا بر میگرداند.
غلام حسین، همسر زهرا نرگس دُژَم هم، پس از فوت اسماعیل سیگارودی، پسوند نام خانوادگیاش یعنی سیگارودى را به عنوان نام خانوادگی بر میگزیند و پس از فوت اسماعیل سیگارودى وارث محضر خانه میشود.
ارتباط زهرابا خانواده پورتموزی، تا سالها پس از فوت میرزا علی اکبر ادامه داشت. به نحویکه تمام 9 فرزند زهرا و غلامحسین از میرزا علی اکبر به عنوان پدر بزرگ خود یاد میکنند.
روابط زهرا و کوچک اما بسیار عاطفی تر بود. این دو به عنوان خواهر و برادر ناتنی تا اواخر عمربا همدیگر رفت و آمد خانوادگی داشتند و دائماً به همدیگر سر میزدند.
آیا مسأله کوچک لشگرآراء مهم است؟!
ما از تعداد همسران یعقوب پیامبر علیه السلام و تنی و ناتنی بودن فرزندان ایشان مطلعیم اما در مورد میرزا کوچک خان، این اسطوره تمام گیلانیان و تمام آزادمردان و آزاد اندیشان جهان که فقط یکصد سال با ما فاصله زمانی دارد ابداً چنین چیزهایی را نمیدانیم پس همانطور که ماجرای فرزندان یعقوب پیامبر مهماند، مسأله کوچک لشگرآراء و انتساب وی به میرزا کوچک خان هم مهم است.
میرزا کوچک خان جنگلی کسی نیست که بتوان به راحتی به او منسوب شد. در مرام و مسلک و روش شاید بشود شبیه او شد اما در تبار خانوادگی هرگز نمیتوان به او منسوب شد. یا باید از خون او بود و یا نبود. راه سومی وجود ندارد.
بررسی دی ان ای ساده ترین روش حال حاضر است که تمام کننده این اختلاف نظرها است.اگر کوچک لشگرآراءفرزند میرزا کوچک خان نباشد باز هم فراز و فرودهای زندگیاش در قالب شخصیت خود وی، میتواند مهم باشد. اما اگر او فرزند میرزای ماست، همه چیزش مهم است حتی مکتوبات و ادعاهایش.
فارغ از این منظر که اصلاً چه ماجرایی بین لشگرآراء و میرزا کوچک خان وجود داشته است، نوشتههای وی در رابطه با نهضت جنگل است که او را مهم میکند.
مکتوبات به جای مانده از کوچک لشگرآراء:
تاکنون سه مطلب از کوچک لشگرآراء در بررسیهای نگارنده بدست آمده است که دو مطلب ارتباط موضوعی با نهضت جنگل ندارد.
در روزنامۀ فکر جوان چاپ رشت مطالبی به قلم کوچک لشگرآراء درج گردیده است که با نظر به محتوای مطالب عنوان شده میتوان تا حدودی به روحیات اصلاح گرایانه و گرایشات فکری وی پی برد.
«در بهشت ایران، بیش از یک میلیون جمعیت با فقر و گرسنگی دست به گریبان است»، موضوع مقالهای است از کوچک که در تاریخ 1331/05/21در صفحات 1 و 6 این روزنامه به چاپ رسیده است. از همین رو «اقدام نیک»موضوع مقالهای دیگر از اوست که در تاریخ 1332/01/18در صفحات 1 و 4 این روزنامه به چاپ رسیده است.
این مقالات مرتبط با نهضت جنگل نیستند و از همین رو در محتوای آن نیز، اشارهای به موضوع انتساب کوچک و میرزا کوچک خان نشده است.
«برگی از تاریخ جنگل»عنوان یک مقاله دو صفحهای به قلم کوچک است که بنا بر تأییدیه فرزند لشگرآراء، پدرش آنرا در اواخر عمر خود که بینایی چشمش کم شده و دستش می لرزیده نوشته است. این نوشته در بین اقوام کوچک به «منظومه» معروف است. از موارد فوق العاده مهمی که از این مقاله استخراج میگردد میتوان به پانزده ساله بودن قیام میرزا کوچک خاناشاره کرد. این مسأله که هنوز به تأیید مورخان حوزه نهضت جنگل نرسیده است، تنها در نوشته کوچک به چشم میخورد و در جایی دیگر نمیتوان سراغی از آن یافت.
بقلم کوچک لشکرآراء؛ در بهشت ایران بیش از یک میلیون جمعیت با فقر و گرسنگی دست به گریبان است[2]
روزگاری بود که گیلان آبادترین نقطه ایران و مردم آن آسودهترین مردم ایران بودهاند، ولی از روزی که اولیاء امور بآبادی و ترقی گیلان بی اعتنا شدند، روزبروز گیلان خرابتر و مردم آن پریشانتر شدند.
کسی که پس از مدتی دوری دوباره قدم باین مرز و بوم میگذارد بی اختیار به این همه نعمت و زیبایی طبیعت درود میفرستد ولی وقتی این زندگی رقت آور مردم آنرا میبیند حقیقتاً متأثر میشود.
میبینید که در بهشت ایران بیش از یک میلیون جمعیت با وضع فلاکت باری بسر میبرند. میبینید در سرزمینی که به اندازه سوئیس وسعت و زیبایی دارد بیش یک میلیون مردم در منجلابی دست و پا میزنند و حتی از مزایای تمدن قرون وسطایی هم بی بهرهاند.
باید دید چرا گیلان تا این اندازه مخروبه و دردمند بجا مانده است؟
گیلان برای این تا امروز ویرانه مانده است که اولیاء امور و دولتهای وقت نمیخواستند گیلان آباد بشود.
وقتی ما باین بیتوجهی اولیاء امور اعتراض میکردیم میگفتند استانهای دیگر ایران از گیلان ویرانتر است.
این منطق و استدلال اولیاء امور و دولتهایی بود که مأمور عمران و آبادی مملکت بودهاند.
شما بسنجید و ببینید که استدلال این زمامداران محترم تا چه اندازه نارسا و نادرست بوده است و این را هم میدانیم که بعضی از وکلای گیلان هم در تمام ردههای پارلمان حتی یک قدم ناچیز برای آبادی گیلان برنداشتهاند.
این بی اعتناییهاست که باعث شد گیلان بدینسان از عمران و آبادی محروم بماند.
مشهور است که دولت فعلی میخواهد اصلاحاتی در ایران بنماید، ما با حُسن استقبال از نقشه اصلاحی دولت نظر دولت را بدو موضوع زیر یعنی اصلاح فرهنگ و بهداری گیلان معطوف میداریم.
پیداست که فرهنگ گیلان پس از شهریور 1320 یک دوره تنزل و انحطاط را پیموده است. فرهنگی که امروز ما در گیلان میبینیم بعد از نام دیگر هیچ چیز آن شباهتی با فرهنگ پیش از شهریور 1320 ندارد.
سواد و تحصیلات بحد صفر پائین آمده و دیگر آن ذوق و شوق دانش دوستی در گیلان دیده نمیشود. دانشآموزان غالباً در ساختمانهای مخروبهای که هر دقیقه بیم سقوط و خرابی آنها میرود تحصیل میکنند. بسیاری از مناطق پر جمعیت گیلان یا اصلاً مدرسه ندارد و اگر مدرسه دارد کفاف جمعیت و مردم آنجا را نمیدهد.
امروز گیلان مالکین بزرگی دارد که اگر بخواهند هریک چند مدرسه هم بسازند در زندگی آنها به هیچ وجه تأثیری ندارد.
ما چون در فرهنگ دوستی مردم گیلان شک و تردیدی نداریم میدانیم که اگر دولت هر کمکی از مردم بخواهد مردم با کمال میل با دولت همراهی خواهند کرد.
از اینرو نهایت بی انصافی است که برای بهبود فرهنگ گیلان و توسعه آن فکر اساسی نشود. مردم میخواهند که دولت بانتظارات آنها پاسخ داده وبفرهنگ گیلان یک سرو صورت حسابی بدهد.
نادیده نمیتوان گرفت که اولیاء فرهنگ گیلان هم در نظم و توسعه فرهنگ گیلان و درآوردن آن از این وضع بسیار ناگوار مسئولیت بزرگی بعهده دارند.
مطلب دومی که توجه بآنرا از دولت مرکزی میخواهیم اصلاح بهداری گیلان است. همه میدانند که اگر در بهداری گیلان بسته شود، در سلامت مردم آن هیچ تأثیری نخواهد داشت.
مدتهاست که ریشه مالاریا و صدها بیماری دیگر خرمن وجود مردم گیلانرا با بیرحمی دِرو میکنند. اغلب از شهرهای گیلان نه دکتر و دارو و نه بیمارستان داردو
دولت دلش خوش است که در گیلان بهداری دارد.
4-3 [سه چهارم] جمعیت در دِهها زندگی میکنند غالباً رنجور و بیمارند. بهداری گیلان با بیاعتنایی ناظر صحنههای فجیع مرگ این مردم است و اصلاً بروی مبارک خودش هم نمیآورد.
اگر قرار است همه چیز ما فورمالیته باشد گو اصلاً نباشد. این اداره بهداری که بدرد مردم نمیخورد و بدرد مردم نمیرسد گو درش بسته به [باشد].
دهقان بیماری که از فرسنگها راه بامید فراوان برای علاج درد خود بشهر میآید متأسفانه با جواب سربالای کارکنان بهداری روبرو میشود. جوابی که به او میدهند این است که یا دکتر نداریم و اگر دکتر باشد میگویند دارو نداریم.
این است وضع ادارهای که تندرستی یک میلیون جمعیت باو سپرده شده.
ما از دولت مرکزی میخواهیم که به این وضع تأثرآور بهداری گیلان خاتمه بدهد و از اولیاء مسئول بهداری گیلان هم توقع داریم که علیرغم همه مشکلات کاری بکنند که بهداری برای مردم گیلان مفید باشد.
حال که دولت مرکزی میخواهد دست باصلاح مملکت بزند، گیلان انتظار دارد که بفرهنگ و بهداری اینجا توجه کاملی مبذول بدارد.
یقین است که اگر دولت بتواند در توسعه این دو موسسه عام المنفعه توفیق بیابد خدمت گرانبهایی بمردم گیلان انجام داده است.
بقلم کوچک لشکرآرا؛ اقدام نیک[3]
هرچند ما در دورهای زندگی میکنیم که مردم خیلی پابند بمادیات هستند و آنطور که برای مادیات ارزش قائلند بمعنویات اهمیتی نمیدهند ولی در همین جامعه کسانی نیز یافت میشوند که در تعاون اجتماعی و نیکوکاری و بشردوستی ضربالمثل و نمونه هستند.
گاهی که در گوشهای از مملکت زلزله، حوادث ناگواری بوجود میآورد و یا سیل مسکن و مأوای مردمانی را ویران میسازد ابتدا به نظر میرسد که کسی به این آوارگان و آسیب دیدگان کمکی نخواهد کرد ولی وقتی که دست همراهی بسوی مردم دراز میشود در میان همین جامعهای که بعضی وقتها آدم انتظار هیچ کمکی نداشته و بکلی مأیوس است مردمان شریف بزرگواری را میبیند که با روح ایمان و علاقه و در کمال صمیمیت و نوعپروری بکمک آسیب دیدگان میشتابند. این نشان میدهد که هنوز روح از خود گذشتگی و خصال عالی اخلاقی در بسیاری از مردم این دیار ریشه قوی و استوار دارد.
یکی از شواهد و نمونههای بارز احساسات وطن دوستی مردم این مملکت علاقه آنها بتوسعه فرهنگ و تقویت اساس مبانی تعلیم و تربیت است.
ما مردمانی را میشناسیم که زمین و ساختمان آموزشگاه را بفرهنگ داده و گاهی حتی با پول خودشان برای این نوع مدارس معلم استخدام میکنند.
از روح فتوت و جوانمردی این عناصر شریف حکایت میکند. ما میل داشتیم در گیلان که روح فرهنگ دوستی مردم آن قویتر از سایر استانهای ایران است گیلانیهای توانگر برای با سواد کردن مردم دیار خود همواره کمک بنمایند.
ما میل داشتیم که مردم با همت و نوع پرور آنجا زمین و ساختمان بفرهنگ بدهند و در ترویج علم و دانش نهایت مجاهدت را بورزند.
اخیراً که آقای سیاوش داودزاده دو مدرسهای را که پدر مرحوم ایشان ساختمان آنرا شروع و ایشان خاتمه داده و باداره فرهنگ گیلان واگذار کردهاند.
ما این اقدام نیک را در خور همه گونه ستایش میدانیم. می میخواهیم که توانگران و مردم نوعدوست گیلان که امثال این اقدام از آنها برخاسته است در قراء و قصبات و شهرهای گیلان مدرسه بسازند و در راه ترویج فرهنگ و با سواد کردن اولادان دیار خود با فرهنگ گیلان صمیمانه کوشش کنند.
از مقامات فرهنگ گیلان نیز انتظار داریم که برای جلب همراهی و معاونت مردمان نوعپرور و وطن پرست از بذل مساعی دریغ نورزند تا باشد از این راه کمکی بتوسعه تمدن و فرهنگ گیلان شده باشد.
برگی از تاریخ جنگل[4]
در سال 1906 میلادی در زمان صدارت وثوقالدوله که صارمالدوله وزیر خارجه و فرمان فرما وزیر دارایی بودهاند دولت انگلستان قرارداد تجزیه خاک ایران را پارلمان انگلستان به تصویب رسانید و بر اساس این قرارداد مقرر شد جنوب ایران جزء امپراطوری هند شرقی و شمال ایران جزء کشورهای ماوراء قفقاز قرار گیرد و تهران بصورت منطقه بیطرف باقی بماند.
دولت انگلستان سعی نمود در صدارت وثوقالدوله با پرداخت باج به کابینه وثوقالدوله که این مورد داستان علیحده دارد به پارلمان ایران برساند که کابینه وثوق الدوله قرارداد شوم تجزیه خاک ایران تصویب نمود و سعی بر این داشت که قرارداد تجزیه خاک ایران را به مجلس تقدیم نماید که با مخالفت سلیمان میرزا اسکندری و سایر آزادیخواهان و وطن پرستان ایران قرار گرفته بنحوی که وثوقالدوله و سایر رئیسالوزارءهای ایران نتوانستند قرارداد شوم تجزیه خاک ایران را به پارلمان تقدیم نمایند.
از جمله وقایع دیگر این سال تشکیل نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی بود و دولت انگلستان برای حفظ منافع و مطامع خود در منطقه خاورمیانه چرچیل را در منطقۀ خاورمیانه نگهداشت تا منافع و مطامع انگلستان در خاورمیانه حفظ شود. در سال 1906 که همدان مرکز سوق الجیشی و استراتژی انگلستان در منطقه خاورمیانه بود، انگلیسها متوجه شدند که نهضت جنگل سدّ و مانع بزرگی در عدم نفوذ منافع انگلستان در ایران و کشورهای منطقه خاورمیانه است، لذا[کوشید تا] از طریق دیپلوماسی با نهضت جنگل وارد مذاکره شود ولی به دلیل اینکه نهضت غیر قابل نفوذ و غیر قابل مصاله[مصالحه] و غیر قابل معامله است لذا از سال [19ناخوانا] به مدت چهار سال انگلستان با اسلحه و مهمات از طریق هوا و زمین با نهضت جنگل یک جنگ تمام عیار را راه اندازی کرد، در نتیجه جنگل شکست خورده و رهبران جنگل به تهران تبعید شدند. دوباره با شروع جنگل[جنگ] اول جهانی(1914-1917) نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچکخان جنگلی در سال 1914 در روز معین در محلی به نام خرّاط محله غرب گیلان 53 نفر از آزادی خواهان از سراسر خاک ایران جمع شدند و قانون اساسی ایران با موافق[موافقت] کلیه آزادی خواهان نوشته شد که با خون خود امضاء نمودند و نهضت جنگل دوباره پس از هشت سال، در هفت ساله دوم عملاً کار خود را ادامه داد و در سال 1915 در کنفرانس استانبول که متفقین برای مذاکره جمع شدند از جمله مصوبات این بود که پس از خاتمه جنگ جهانی اول جنوب این[ایران] جزء امپراطوری هند شرقی و شمال آن جزء کشورهای ماوراء قفقاز قرار گرفته که تهران در منطقه بیطرف باقی بماند. انقلابات در امپراتوری تزاری روزبروز شدت می گرفت در سال 1917 منتهی به انقراض امپراطوری روسیه تزاری روسیه گردید و در روسیه حکومت سوسیالیستی به رهبری لنین و یارانش روی کار آمد و قرارداد شوم تجزیه خاک ایران از درجه اعتبار ساقط گردید و در قرارداد 1919 که فیمابین انگلستان و ایران امضاء شد آزادی و استقلال و حق حاکمیت ایران و تمامیت ارضی ایران بتصویب دول متخاصم درآمد و در قرارداد 1931 تنظیمی فیمابین انگلیس و روسیه سوسیالیستی نیز انگلستان متعهد شد کارخانهها و ارتش روسیه را احیاء کند و در مقابل روسیه جنگل را وادار نماید که اسلحه را به زمین بگذارد که هرگز در این امر توفیقی حاصل نکرد.
کوچک لشگرآراء فرزند شهید راه آزادی میرزا کوچک خان جنگلی
امضاء : کوچک لشگرآراء
*************
[1]. علی جایگاهی دبیر بود. او فرزندی نداشت.
[2]. لشگرآرا، کوچک. (1331). در بهشت ایران، بیش از یک میلیون جمعیت با فقر و گرسنگی دست به گریبان است. رشت: روزنامه فکر جوان، سال بیست و ششم، شماره 565، سه شنبه 21 مرداد ماه 1331
[3]. لشگرآرا،کوچک. (1332). اقدام نیک. رشت: روزنامه فکر جوان، سال بیست و ششم، شماره 582، سه شنبه 18 فروردین ماه 1332
[4]. نمونه خط و امضای این مطلب به تأیید فرزند لشگرآراء رسیده است.
پایان